فرزندپروریکودک

تنظیم هیجانی در کودکان: راهنمای کامل

مقدمه

تنظیم هیجانی مهارتی نیست که با آن به دنیا آمده باشیم. هیجانات کودکان مانند یک آونگ همیشه در نوسان است. کمک کردن به کودکانمان در تنظیم هیجانات خود وظیفه‌ی مهمی است که برعهده‌ی ما والدین است. این مقاله نحوه شکل‌گیری تنظیم هیجانات را توضیح می‌دهد و همچنین روش‌هایی را به صورت گام به گام ارائه می‌دهد که با استفاده از آن‌ها می‌توانیم این مهارت حیاتی را به کودکانمان بیاموزیم.

تنظیم هیجانی چیست؟

تنظیم هیجانی یا خودتنظیمی توانایی نظارت و تعدیل هیجاناتی است که تجربه می‌کنیم. تنظیم هیجانی به ما کمک می‌کند درک کنیم چه زمانی هیجانات را تجربه و چگونه آنها را ابراز می‌کنیم.

یادگیری خودتنظیمی یا تنظیم هیجانی یکی از پایه‌های اساسی رشد کودک است. سنگ بنای تنظیم هیجانی در اولین سال‌های زندگی گذاشته می‌شود.

توانایی کودکان برای تنظیم حالت‌های هیجانی و واکنش‌‌های هیجانی روی خانواده، همسالان، عملکرد تحصیلی، سلامت روانی و توانایی زندگی کردن در دنیای پیچیده تأثیر می‌گذارد.

رابطه با خانواده و همسالان

کودکی که مهارت‌های تنظیم هیجانی ضعیفی دارد، دائماً عصبانی می‌شود، قشقرق به راه می‌اندازد و بر روابط والدین و کودک فشار وارد می‌کند. این می‌تواند بر کل خانواده، از جمله خواهر و برادر یا همه اطرافیان آنها تأثیر بگذارد و منجر به یک مارپیچ منفی شود.

کودکانی که نمی‌توانند احساسات خود را کنترل کنند مهارت‌های اجتماعی ضعیفی پیدا می‌کنند. برای آن‌ها پیدا کردن دوست و حفظ روابط دوستانه دشوار می‌شود. ناتوانی در خودتنظیمی هیجانات باعث می‌شود که کودک خشمگین، منزوی، و مضطرب باشد.

تمامی این موارد مانند یک گلوله برفی در حال حرکت عمل می‌کند و پیامدهای منفی را افزایش می‌دهد: کودکانی که توسط همسالان خود طرد می‌شود به احتمال زیاد ترک تحصیل می‌کند، بزهکار می‌شود، به مصرف مواد روی می‌آورد و درگیر رفتارهای ضداجتماعی می‌شود. علاوه بر این کودکانی که منزوی هستند و از سوی همسالان طرد می‌شوند در معرض تجربه بدرفتاری و قلدری در مدرسه قرار می‌گیرند.

عملکرد و موفقیت

در مقابل، تنظیم هیجانی خوب در کودکان نه تنها به طور مثبتی روابط را تحت تأثیر قرار می‌دهد که همچنین پیش‌بینی کننده‌ی خوبی برای پیشرفت تحصیلی و موفقیت است. مدیریت هیجانی کارآمد به دانش آموزان اجازه می‌دهد روی عملکرد خود در آزمون‌ها تمرکز کنند نه اینکه مضطرب باشند و حواسشان پرت شود.

علاوه بر این کودکانی که توانایی تنظیم هیجانی خوبی دارند میزان توجه بیشتری دارند و مهارت‌های حل مسئله بهتری دارند. از این رو در تکالیفی که مستلزم به تأخیر انداختن لذت، بازداری و اهداف بلندمدت هستند بهتر عمل می‌کنند.

این پیامدها در سراسر زندگی ادامه دارند. بزرگسالی که نمی‌تواند هیجانات خود را تنظیم کند، رضایت شغلی کمتری دارد، و سلامت روان یا بهزیستی او در خطر است.

تاب آوری و سلامت روان

بچه‌هایی که یاد گرفته‌اند احساسات خود را تنظیم کنند، بهتر می‌توانند با تروما یا رویدادهای نامطلوب کنار بیایند و از پس آن برآیند: آنها تحمل پریشانی و انعطاف‌پذیری بیشتری دارند.

بسیاری از اختلالات بالینی در کودکان ارتباط تنگاتنگی با تنظیم هیجانی یا به عبارتی فقدان آن دارند. به عنوان مثال، بی‌نظمی هیجانی با اختلالات رفتاری مانند اختلال نافرمانی مقابله‌ای مرتبط است و می‌تواند کودک را در معرض خطر جدی ابتلا به اختلالات عاطفی مانند اختلالات اضطرابی، اختلال خوردن و افسردگی بالینی قرار دهد. کودک همچنین بیشتر مستعد ابتلا به آسیب‌شناسی روانی در آینده است.

با توجه به همه اینها، جای تعجب نیست که کارشناسان، مهارت‌های تنظیم هیجان یا مهارت‌های خودتنظیمی را برای رشد کودکان ضروری می‌دانند. به این ویدئو از مرکز رشد کودک در دانشگاه هاروارد نگاه کنید.

تنظیم هیجانی در کودکان چگونه شکل می‌گیرد؟

بنابراین چگونه بچه‌ها این مهارت‌های بسیار مهم را توسعه می‌دهند؟ و ما به عنوان والدین چگونه می‌توانیم به آنها کمک کنیم؟

برای پاسخ به این سؤالات، بیایید با بررسی معنای تنظیم هیجانی شروع کنیم.

توجه: برای تنظیم هیجانی باید از احساسات مختلف آگاه باشیم، آنها را بشناسیم و تشخیص دهیم – و آنها را به‌طور مناسب برای هر موقعیتی تطبیق دهیم. این همیشه به معنای کاهش احساسات منفی و افزایش احساسات مثبت نیست. صرفاً سرکوب احساسات منفی و مجبور کردن خود به ابراز نکردن آنها، یک فرآیند خودتنظیمی خوب نیست.

آیا یادگیری خودتنظیمی و تنظیم هیجانی برای بعضی از کودکان آسانتر از دیگران نیست؟

اگر به نظر می‌رسد برخی کودکان در یادگیری تنظیم هیجانی دچار مشکل می‌شوند و به سختی آن را می‌آموزند و برخی دیگر به طور طبیعی آن را آموخته‌اند، یک چیز را فراموش کرده‌ایم. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که خلق و خوی برخی کودکان به طور ذاتی ظرفیت بیشتری برای خودتنظیمی دارد.

اما به خاطر داشته باشید با اینکه ژنتیک نقش مهمی در تنظیم هیجانی دارد، محیطی که کودک در آن رشد می‌کند نیز به همان اندازه مهم است. ظرفیت تنظیم هیجانی روی سنگ حک نشده است: تمام کودکان می‌توانند یاد بگیرند احساسات خود را مدیریت کنند اگر محیط این فرصت را به آن‌ها بدهد.

یک مطالعه نشان داد که محیط کودک اهمیت زیادی دارد. در مطالعه‌ای که در کشور رومانی انجام شده است معلوم شد که کودکانی که به فرزندخواندگی قبول می‌شوند و والدخوانده‌های آن‌ها مهارت‌های تنظیم هیجانی خوبی داشتند، به خوبی در مهارت‌های تنظیم هیجانی رشد کردند.

چرا تجربیات زندگی دوران کودکی در یادگیری مهارت های خودتنظیمی اهمیت دارد؟

نقش والدین در تنظیم هیجانی
نقش والدین در تنظیم هیجانی

وقتی نوزادان متولد می شوند، مغز آنها هنوز به خوبی رشد نکرده است. ما می توانیم فکر کنیم که مغز آنها کمی شبیه ساختن یک خانه است.

طرح معماری ممکن است به خانه شکل آن را بدهد، اما اگر خانه از کاه، چوب یا آجر ساخته شده باشد، نتیجه بسیار متفاوت خواهد بود. به طور مشابه، ژنتیک یک طرح اساسی برای رشد مغز کودک تعیین می کند، اما تجربیات زندگی آنها، مانند مصالح ساختمانی خانه، می تواند عمیقاً بر نتیجه تأثیر بگذارد.

و همانطور که تأثیر گذاشتن بر خانه در مرحله ساختن آسان‌تر از تغییر آن است، مغز انسان نیز می‌تواند برخی از مهارت‌ها را در دوره‌های خاصی از زندگی بهتر یا راحت‌تر به دست آورد. این زمان‌های بهینه را دوره‌های حساس یا دوره‌های بحرانی می‌نامند.

پس از سپری شدن دوره حساس یادگیری یک مهارت، به تدریج توانایی مهارت یافتن کاهش می‌یابد. اما با این وجود کسب مهارت جدید هنوز امکان‌پذیر است، اما یادگیری آن زمان بیشتری طول می‌کشد یا احتمال اینکه فرد واقعاً در آن مهارت بسیار بالایی پیدا کند کمتر خواهد بود.

به عنوان مثال، مطالعات نشان می‌دهد که دوره حساس یادگیری زبان دوم و دوزبانه شدن به طور کلی قبل از بلوغ است.

در آزمایش یتیم‌خانه رومانیایی، یتیم‌هایی که قبل از دو سالگی توسط خانواده‌ها به فرزندخواندگی پذیرفته شده‌اند، مهارت‌های تنظیم هیجانی قابل مقایسه با کودکانی را که هرگز به سرپرستی گرفته نشدند، توسعه دادند. بنابراین اعتقاد بر این است که دوره حساس خودتنظیمی هیجانی قبل از دو سالگی کودکان است.

اما همانطور که علم ثابت کرده است، نمی‌توان در مورد اهمیت تجارب زندگی اولیه دوران کودکی اغراق کرد.

با این حال، این بدان معنا نیست که وقتی بچه‌ها از آن سن عبور می کنند، فرصت یادگیری خودتنظیمی را به طور کلی از دست داده‌اند. این فقط به این معنی است که یادگیری آن چالش برانگیزتر خواهد بود و زمان و صبر بیشتری را می‌طلبد. بنابراین بهتر است اولین بار که بچه‌ها در سنین پایین هستند این کار را درست انجام دهید تا اینکه بخواهید بعداً آن را اصلاح کنید.

اگر فرزند شما بزرگتر است، ناامید نشوید. برای شروع کمک به کودکان برای یادگیری خودتنظیمی هرگز دیر نیست. آنچه شما نیاز دارید این است که از هم اکنون شروع کنید – هر چه زودتر بهتر.

از سوی دیگر، این بدان معنا نیست که فرآیند یادگیری خودتنظیمی در دو سالگی به پایان رسیده است. رشد مغز کودک تا اواسط دهه بیست به پایان نمی‌رسد.

نقش والدین در کمک به کودکان برای کسب مهارت‌های تنظیم هیجان

مغز ما از طریق دو بخش از سیستم عصبی ما نقش تنظیم‌کنندگی را ایفا می‌کند.

مغز و تنظیم هیجانی
مغز و تنظیم هیجانی

اول، یک سیستم اضطراری یا واکنش سریع وجود دارد – “پدال گاز”. وظیفه اصلی آن فعال کردن پاسخ جنگ یا گریز بدن است. این را مانند پدال گاز در ماشین در نظر بگیرید. هنگامی که این سیستم فعال می‌شود، به بدن ما اجازه می‌دهد تا با سرعت بخشیدن به ضربان قلب، خاموش کردن هضم و افزایش قند خون برای انرژی، سریع حرکت کند. وقتی کودک برانگیخته می‌شود، این سیستم کاملاً آماده است و احساسات با “سرعت بالا” حرکت می‌کنند. گاهی اوقات، این واکنش به عنوان مغز که کنترل را در دست می‌گیرد، نامیده می‌شود.

دوم، یک بخش آرام‌کننده مغزی وجود دارد – «ترمز». این سیستم کندتر فعال می‌شود، اما زمانی که فعال می‌شود، ضربان قلب ما را کاهش می‌دهد، هضم را افزایش می‌دهد و انرژی را حفظ می‌کند. این بخش آرامش‌بخش سیستم عصبی ما می‌تواند با اثر “سرعت بالای” ایجاد شده توسط سیستم جنگ یا گریز مقابله کند و در کنترل عملکردهای بدن و رفاه عاطفی ما بسیار مهم است. این سیستم آرامش بخش توسط مغز شناختی تنظیم می‌شود.

هنگامی که این سیستم‌ها در تعادل عمل می‌کنند، بدن ما به درستی کار می‌کند و ما در کنترل احساسی هستیم. اما زمانی که سیستم‌ها از تعادل خارج می‌شوند، باید از تکنیک‌های خودتنظیمی خود استفاده کنیم تا آنها را به حالت سالم برگردانیم.

از آنجایی که واکنش جنگ یا گریز برای بقای انسان حیاتی است، تصادفی نیست که “پدال گاز” قبل از تولد ایجاد می‌شود. هر پدر و مادری می‌داند که نوزادان کاملاً می‌توانند به اندازه‌ای برانگیخته شوند که از طریق گریه کردن، والدین را در مورد نیازها یا خطرات درک شده خود آگاه کنند.

با این حال، سیستم “ترمز” در بدو تولد به خوبی توسعه نیافته است. نوزادان دارای برخی قابلیت‌های محدود خودتنظیمی مانند مکیدن انگشت شست، اجتناب بصری و کناره‌گیری هستند. اما آنها فقط تا حدی می‌توانند خود را آرام کنند، به خصوص اگر به شدت خسته باشند یا هر چیزی که آنها را ناراحت می‌کند متوقف نشود.

بدتر از همه، “پدال گاز” می تواند باعث ترشح هورمون استرس برای سرکوب “ترمز” شود.

هنگامی که نوزادان به طور غیرقابل کنترل گریه می‌کنند، آنها در حال رانندگی با ماشین فراری هستند که ترمز ندارد! این به ما والدین بستگی دارد که به آنها کمک کنیم تا احساسات خود را تنظیم کنند. سیستم عصبی آنها هنوز به تنهایی از عهده این وظیفه برنمی‌آید.

چگونه به کودک کمک کنیم تا احساسات خود را تنظیم کند؟

در حالی که بسیاری از عوامل، از جمله معلمان، مدارس، محله‌ها، همسالان، فرهنگ و ژنتیک می‌توانند بر توانایی کودک برای تنظیم تأثیر بگذارند، والدین و خانواده نقش اصلی را ایفا می‌کنند.

بیایید به عوامل اصلی زیر نگاه کنیم که بر توانایی کودکان در خودتنظیمی احساساتشان تأثیر می‌گذارد.

۱. مدل‌سازی والدین از مهارت‌های تنظیم هیجانی

مدل‌سازی مدت‌هاست که به‌عنوان مکانیزمی حیاتی شناخته شده است که از طریق آن کودکان یاد می‌گیرند. بچه‌ها هر حرکت والدین خود را مشاهده می‌کنند، رفتارهای آنها را درونی می‌کنند و سپس تقلید می‌کنند.

توانایی خود والدین برای تمرین خودتنظیمی جزو اولین الگوهایی است که کودکان می‌بینند. بچه‌ها واکنش “صحیح” را در موقعیت‌های مختلف یاد می‌گیرند. آنها تماشا می‌کنند که چگونه والدین احساسات و تکانه‌های شدید را کنترل می‌کنند و با آنها مبارزه می‌کنند.

تحقیقات نشان می‌دهد که فرزندان والدینی که با تنظیم هیجانی دست و پنجه نرم می‌کنند، احتمال بیشتری دارد که در نهایت به ناتوانی در تنظیم هیجانی دچار شوند.

اگر یکی از والدین واکنش‌پذیر باشد، هر زمان که مشکلی پیش می‌آید فریاد می‌زند، کودک یاد می‌گیرد که واکنش‌پذیر باشد و زمانی که همه‌چیز بر وفق مراد نیست، رفتار نادرست داشته باشد. اگر والدین آرام باشند و برای حل مشکلات انتقادی فکر کنند، احتمالاً کودک آرام می‌ماند و به جای سرزنش به دنبال راه حل می‌گردد. هر چه کودک کوچکتر باشد، این اثر تقلید قوی‌تر است.

و علاوه بر مشاهده فعال، کودکان از طریق سرایت عاطفی نیز یاد می‌گیرند – کودکان ناخودآگاه احساسات والدین خود را احساس می‌کنند و با احساسات مشابه پاسخ می‌دهند.

به عنوان مثال، هنگامی که والدین اخم می‌کنند، صدای خود را بلند می‌کنند یا حرکات مرتبط با عصبانیت انجام می‌دهند، بچه‌ها نیز عصبانی می‌شوند. وقتی والدین صدای خود را بلند می‌کنند، صدای بچه‌ها نیز افزایش می‌یابد.

الگوسازی والدین روش شماره یک برای آموزش خودتنظیمی به کودکان است. تنظیم هیجانی در کودکان ناشی از تنظیم هیجانی در والدین است.

فعالیت‌های تنظیم احساسات یا ابزارهایی که برای کودکان طراحی شده‌اند، فقط باید به‌عنوان مکمل یا آخرین راه‌حل برای کودکانی استفاده شوند که الگوی خوبی برای یادگیری ندارند. آنها نباید به عنوان جایگزینی برای الگوسازی خوب والدین استفاده شوند.

با بزرگتر شدن کودک، تأثیر همسالان شروع به پیوستن به تأثیر والدین می‌کند: بچه‌های بزرگتر از طریق مشاهده و تقلید از همسالان خود، در مورد خودتنظیمی می‌آموزند. با این حال، کیفیت رابطه والد-نوجوان هنوز نقش مهمی در خودتنظیمی نوجوان دارد.

برای کمک به کودکان در یادگیری کنترل هیجانی مؤثر، می‌توانید از روش‌های زیر استفاده کنید:

  • برای اتخاذ استراتژی‌های تنظیم هیجانی بهتر خود تلاش کنید
  • مدل‌سازی احساسات مثبت و مهارت‌های تنظیم هیجان سازگار را انجام دهید
  • کودکان را در معرض محیطی مثبت و افرادی با خودتنظیمی خوب قرار دهید

۲. سبک فرزندپروری پاسخگو، گرم و پذیرنده

شیوه‌های فرزندپروری پاسخگو، گرم و پذیرنده می‌تواند به کودکان کمک کند تا کنترل عاطفی و رفتاری خوبی داشته باشند.

وقتی والدین پاسخگو هستند، فرزندان آنها را با آرامش و بدون استرس همراهی می‌کنند. تحقیقات نشان می‌دهد نوزادانی که والدینشان به گریه‌شان پاسخ می‌دهند، با دیدن یا صدای والدین، گریه‌شان را متوقف می‌کنند – آنها پیش‌بینی می‌کنند که مورد رسیدگی قرار می‌گیرند. اگر والدین به راحتی مورد انتظار عمل نکنند، نوزاد به حالت پریشان باز می‌گردد. بچه‌های والدین پاسخگو تمایل دارند طیف وسیع‌تری از مهارت‌های نظارتی را در اختیار داشته باشند.

اعتقاد خود والدین به مدیریت هیجان نیز مهم است. کسانی که احساس منفی فرزندان خود را می‌پذیرند، با آنها همدردی می‌کنند و آنها را تأیید می‌کنند، بر آنها تأثیر مثبت می‌گذارند. آن‌ها می‌توانند با آموزش به بچه‌ها آگاهی عاطفی را بیاموزند تا احساسات خود را به بیان کنند و آنها را تشویق به حل مسئله کنند.

اما اگر والدین عبارات عاطفی، به‌ویژه احساسات منفی را نادیده می‌گیرند، کودکان روش‌های تنظیم هیجانی مخرب را توسعه می‌دهند. این والدین معمولاً از ابراز احساسات ناراحت هستند و تمایل دارند کودکان را برای سرکوب احساساتشان راهنمایی کنند.

والدینی که پاسخ منفی می‌دهند یا کودکان را به خاطر احساساتشان تنبیه می‌کنند، می‌توانند باعث شوند که آنها بیشتر تحت فشار قرار بگیرند و سیستم عصبی «جنگ یا گریز» آنها را فعال‌تر کرده و آرام شدن آنها را سخت‌تر کند.

هنگامی که این اتفاق می‌افتد، ممکن است به نظر برسد که کودک نافرمان است، در حالی که در واقع، سیستم آنها بیش از حد تحریک شده است. وقتی به کودک در بحبوحه عصبانیت گفته می‌شود که آرام باش یا با پیامدهای تهدیدآمیز مواجهه می‌شود ممکن است سیستم آنها را تا حدی تحریک کند که به معنای واقعی کلمه دچار فروپاشی شود. این کودکان اساساً مهارت‌های خودتنظیمی ضعیف‌تری برای آرام کردن سیستم عصبی خود پیدا می‌کنند. شیوه‌های تنبیهی والدین در آموزش تنظیم هیجانی اثر معکوس دارند.

برخی از والدین زمانی که صحبت از احساسات منفی به میان می‌آید، رویکردی خاصی را اتخاذ می‌کنند. آنها احساس می‌کنند که اگر “نتوانید آن را ببینید، وجود ندارد”، یا در نهایت از بین خواهد رفت. متأسفانه، احساسات به این شکل کار نمی‌کنند. کودکانی که والدین آنها احساسات را نادیده می‌گیرند و در مورد آنها به شکلی حمایتی صحبت نمی‌کنند، کمتر قادر به مدیریت احساسات خود هستند.

برای آموزش مؤثر تنظیم هیجانی، والدین می‌توانند رویکرد فرزندپروری زیر را اتخاذ کنند:

  • گرم، پذیرا و پاسخگو به نیازهای عاطفی فرزندشان باشید
  • در مورد احساسات صحبت کنید
  • پذیرش، حمایت و ابراز همدردی برای تأیید احساسات منفی آنها،
  • صبور بودن
  • احساسات کودک خود را نادیده نگیرید، دلسرد نکنید، تنبیه نکنید یا به احساسات کودک خود واکنش منفی نشان ندهید، به ویژه احساسات منفی.

۳. ایجاد جو عاطفی مثبت در خانواده

جو کلی خانواده پیش‌بینی‌کننده خوبی برای توانایی کودک در تنظیم هیجانی است. عواملی که بر جو عاطفی تأثیر می‌گذارند عبارتند از: رابطه والدین، شخصیت آنها، شیوه فرزندپروری آنها، روابط والدین و فرزند، روابط خواهر و برادر و باورهای خانواده در مورد ابراز احساسات.

  • هنگامی که جو عاطفی مثبت، پاسخگو و سازگار باشد، بچه‌ها احساس پذیرش و امنیت می‌کنند.
  • وقتی جو عاطفی منفی، اجباری یا غیرقابل پیش‌بینی است، بچه‌ها واکنش‌پذیرتر و ناامن‌تر هستند.

والدینی که هر روز احساسات مثبت را ابراز می‌کنند، جو مثبتی ایجاد می‌کنند. والدینی که سطوح بیش از حد یا ثابتی از احساسات منفی مانند غم و اندوه، عصبانیت، خصومت یا انتقاد را ابراز می‌کنند، به وضعیت منفی و بدتر شدن خودتنظیمی در کودکان کمک می‌کنند.

یکی از رایج‌ترین دلایل جو منفی خانواده، تعارضات زناشویی است. بچه‌های این خانواده‌ها روش‌های غیرسازنده‌ای را برای مدیریت تعارضات و احساسات بین فردی یاد می‌گیرند. این بچه‌ها کمتر به شایستگی اجتماعی دست می‌یابند

تعارض های زناشویی تأثیر منفی بر تنظیم هیجانی دارد
تعارض های زناشویی تأثیر منفی بر تنظیم هیجانی دارد

برای ایجاد جو خانواده مثبت، والدین می‌توانند:

  • ابراز احساسات مثبت واقعی داشته باشید
  • برای مدیریت بهتر تعارضات زناشویی یا شخصیت‌های منفی در خانواده به دنبال کمک باشید
  • روی بهبود روابط والدین و فرزند و روابط بین خواهر و برادر کار کنی

۴. بزرگسالان مهارت‌ها و تکنیک‌های تنظیم هیجانی را آموزش می‌دهند

تا کنون، ما در مورد سه راه مختلف صحبت کرده‌ایم که والدین می‌توانند به فرزندانشان در تنظیم هیجانی کمک کنند. اگر به نظر می‌رسد که والدین باید بیشتر از بچه‌ها برای تنظیم احساسات خود تلاش کنند، حق با شماست.

کودکان خردسال برای یادگیری تنظیم هیجانی به بزرگسالان متکی هستند. با بزرگتر شدن، عملکردهای اجرایی کودکان در سنین مدرسه نقش بیشتری ایفا می‌کند. والدین می‌توانند آموزش تکنیک‌های خودیاری را شروع کنند.

با توجه به مدل فرآیند تنظیم هیجانی پیشنهاد شده توسط جیمز گراس و همکارانش، پنج مرحله در تولید هیجان وجود دارد. راهبردهای مختلف خودتنظیمی را می‌توان در مراحل مختلف برای تنظیم احساسات افراد به کار برد.

  • مرحله 1: انتخاب موقعیت – این به نزدیک شدن یا اجتناب از کسی یا برخی موقعیت‌ها بر اساس تأثیر احتمالی احساسی آنها اشاره دارد.
  • مرحله 2: اصلاح موقعیت – اصلاح محیط برای تغییر تأثیر عاطفی آن.
  • مرحله 3: گسترش توجه – هدایت مجدد توجه در یک موقعیت خاص برای تأثیرگذاری بر احساسات آنها.
  • مرحله 4: تغییر شناختی – ارزیابی موقعیت برای تغییر اهمیت عاطفی آن.
  • مرحله 5: هدایت پاسخ – تأثیرگذاری بر تمایلات و واکنش‌های هیجانی پس از بروز آنها.

برای کودکان، بیشتر راهبردهای مقابله‌ای با سه مرحله آخر مطابقت می‌کنند، زیرا کمتر قادر به اجتناب از محیط یا اصلاح آن هستند. آنها همچنین تمایل دارند ارتباط بین موقعیت و احساسات را درک نکنند.

در اینجا لیستی از تکنیک‌هایی است که والدین ‌ی توانند به کودکان بزرگتر آموزش دهند:

  • مرحله 3: توجه را تغییر جهت دهید (مثلاً نگاه کن، اینجا یک خرگوش قرمز است)
  • مرحله 4: ارزیابی مجدد با چارچوب‌بندی مجدد موقعیت (مثلاً می‌توانیم آن را به موشک تبدیل کنیم)
  • مرحله 5: مهارت مقابله (مانند بیوفیدبک، شمارش تا 10، تنفس عمیق و سایر تمرینات تنفسی)

5. مراقبت از خود

برای کودکان بزرگتر، به ویژه نوجوانان، مراقبت از خود در زندگی روزمره در تقویت منابع درونی آنها برای تنظیم احساسات مهم است. فعالیت‌هایی که خودمراقبتی را افزایش می‌دهند عبارتند از:

  • ورزش‌هایی مانند دویدن، شنا و سایر فعالیت‌های هوازی
  • تمرین ذهن‌آگاهی مانند مدیتیشن و یوگا
  • خواب کافی و بهداشت خواب خوب
  • درمان آرامش‌بخش مانند گوش دادن به موسیقی

نظرات نهایی در مورد تنظیم هیجانی در کودکان

اگر به این نتیجه رسیده‌اید که کمک به کودکان برای تنظیم هیجانی کار دشوار و وظیفه سنگینی است حق با شماست. این یک یادآوری است که شغل ما به عنوان والدین در شکل دادن به آینده فرزندانمان بسیار مهم است.

با این حال، هیچ یک از ما نم‌ توانیم یک خانه، ژنتیک یا مدل‌سازی کامل ارائه دهیم. انتظار کامل بودن از خودمان در واقع ممکن است تنش و منفی‌گرایی را افزایش دهد.

کاری که ما باید انجام دهیم این است که به کار روی ماهیچه‌های عاطفی خود ادامه دهیم و برای ایجاد یک محیط حمایتی تلاش کنیم. و هیچ وقت برای شروع دیر نیست.

پس چند نفس عمیق بکشید، خود و خانواده‌تان را برای جایی که در این فرآیند هستید بپذیرید و شیرجه بزنید. ارزش تلاش را دارد.

 

References

  1. Parker JG, Asher SR. Peer relations and later personal adjustment: Are low-accepted children at risk? Psychological Bulletin. Published online 1987:357-389. doi:10.1037/0033-2909.102.3.357
  2. Perry DG, Kusel SJ, Perry LC. Victims of peer aggression. Developmental Psychology. Published online 1988:807-814. doi:10.1037/0012-1649.24.6.807

  3. Graziano PA, Reavis RD, Keane SP, Calkins SD. The role of emotion regulation in children’s early academic success. Journal of School Psychology. Published online February 2007:3-19. doi:10.1016/j.jsp.2006.09.002

  4. Côté S, Morgan LM. A longitudinal analysis of the association between emotion regulation, job satisfaction, and intentions to quit. J Organiz Behav. Published online November 19, 2002:947-962. doi:10.1002/job.174

  5. Thompson RA. Emotional regulation and emotional development. Educ Psychol Rev. Published online December 1991:269-307. doi:10.1007/bf01319934

  6. Buckholdt KE, Parra GR, Jobe-Shields L. Intergenerational Transmission of Emotion Dysregulation Through Parental Invalidation of Emotions: Implications for Adolescent Internalizing and Externalizing Behaviors. J Child Fam Stud. Published online June 25, 2013:324-332. doi:10.1007/s10826-013-9768-4

  7. Schore AN. Affect Regulation and the Origin of the Self. 1st ed. Routledge; 2015.

  8. McLaughlin KA, Sheridan MA, Tibu F, Fox NA, Zeanah CH, Nelson CA III. Causal effects of the early caregiving environment on development of stress response systems in children. Proc Natl Acad Sci USA. Published online April 20, 2015:5637-5642. doi:10.1073/pnas.1423363112

  9. Saarni C, Campos JJ, Camras LA, Witherington D. Emotional Development: Action, Communication, and Understanding. Handbook of Child Psychology. Published online June 1, 2007. doi:10.1002/9780470147658.chpsy0305

  10. Fox SE, Levitt P, Nelson III CA. How the Timing and Quality of Early Experiences Influence the Development of Brain Architecture. Child Development. Published online January 2010:28-40. doi:10.1111/j.1467-8624.2009.01380.x

  11. Johnson JS, Newport EL. Critical period effects in second language learning: The influence of maturational state on the acquisition of English as a second language. Cognitive Psychology. Published online January 1989:60-99. doi:10.1016/0010-0285(89)90003-0

  12. boone tim, reilly anthony j., Sashkin M. SOCIAL LEARNING THEORY Albert Bandura Englewood Cliffs, N.J.: Prentice-Hall, 1977. 247 pp., paperbound. Group & Organization Studies. Published online September 1977:384-385. doi:10.1177/105960117700200317

  13. Carrère S, Bowie BH. Like Parent, Like Child: Parent and Child Emotion Dysregulation. Archives of Psychiatric Nursing. Published online June 2012:e23-e30. doi:10.1016/j.apnu.2011.12.008

  14. Parke RD. Progress, Paradigms, and Unresolved Problems: A Commentary on Recent Advances in Our Understanding of Children’s Emotions. Merrill-Palmer Quarterly. 1994;40(1):157-169.

  15. Pamela Li is the Founder and Editor-in-Chief of Parenting For Brain. Her educational background is in Electrical Engineering (MS, Stanford University) and Business Management (MBA, Harvard University).

 

دکتر حمید بهرامی زاده

رویکرد من طرحواره‌‌درمانی و روانکاوی است و تاکنون ۳ کتاب در حوزه طرحواره‌درمانی منتشر کرده‌ام و یک کتاب درباره‌ی درمان افسردگی. علاقه‌ی اصلی من یکپارچه‌نگری رویکردهای روان‌درمانی است. من فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های فردوسی، تهران و علامه‌طباطبایی هستم. شعار من این است: زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است.

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا