روانکاوی

نظریه شخصیت و روانکاوی فروید

نظریه شخصیت و روانکاوی فروید، یکی از مهم‌ترین نظریه‌های رواندرمانی و در واقع اولین روش رسمی برای حل کردن مشکلات روان‌شناختی است. فروید در جایی گفته است که وقتی سکوت بعد از سخنرانی‌هایم را می‌شنیدم و می‌دیدم که با نظریه‌هایم مخالفت می‌شود فهمیدم جزء افرادی هستم که خواب دنیا را پریشان کرده است.

این گفته‌ی او اغراق‌آمیز نیست زیرا نظریه‌های او در مورد مسائل جنسی و اینکه این مسائل در زیربنای مشکلات روانی قرار دارند جنجال‌آفرین شد و امروزه نیز با گذشت بیش از ۱۰۰ سال هنوز هم مباحث گسترده‌ای را به خود اختصاص داده‌اند.

زیگموند فروید در ششم ماه می ۱۸۵۶ در شهر فرایبورگ که اکنون در جمهوری چک است به دنیا آمد. خانواده فروید ابتدا به شهر لایپزیک آلمان و هنگامی که فروید ۴ ساله بود به وین در اتریش مهاجرت کردند.

فروید معتقد بود که ما باید یاد بگیریم که اول خودمان را بشناسیم از طریق نگاه کردن به درون و مشاهده عمق وجود خویشتن. نظریه‌ی شخصیت و رواندرمانی فروید در واقع اولین نظریه رسمی شخصیت محسوب می‌شود.

فروید به خاطر مطرح کردن مسائل جنسی، مکانیزم‌های دفاعی و تعبیر خواب بین عموم مردم از محبوبیت زیادی برخوردار است ولی در عین حال مخالفان زیادی نیز دارد. با اسکیمالوژی همراه باشید تا نظریه شخصیت و روانکاوی فروید را با هم مرور کنیم.

نظریه شخصیت و روانکاوی فروید

در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید چندین مفهوم اساسی وجود دارد که برای درک نظریه شخصیت و رواندرمانی او بسیار اساسی هستند.

غرایز

در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید، غرایز نیروهای سوق‌دهنده‌ی اصلی انسان‌ها هستند. منظور از غریزه در نظریه فروید عبارت است از بازنمایی یک نیاز بدنی در ذهن. وقتی بدن به چیزی مانند غذا نیاز دارد در حالت تنش قرار می‌گیرد. این تنش در ذهن به صورت میل داشتن به چیزی بازنمایی می‌شود. همین بازنمایی ذهنی نیازهای بدنی منظور اصلی فروید از غریزه است.

در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید دو نوع غریزه اصلی در انسان وجود دارد که سوخت تمامی فعالیت‌های انسانی است. این دو غریزه، شامل غریزه زندگی و مرگ است.

غریزه زندگی با ارضا کردن نیاز به غذا، آب، هوا و میل جنسی در ارتباط است. در واقع هر چیزی که به بقای زندگی کمک می‌کند جزئی از غریزه زندگی است. فروید برای توصیف انرژی روانی مرتبط با غرایز زندگی از اصطلاح لیبیدو استفاده کرده است.

از نظر فروید مهم‌ترین غریزه زندگی، میل جنسی است. میل جنسی از نظر فروید تمام رفتارها و افکار لذت‌بخش را شامل می‌شود نه صرفاً امیال شهوانی و رابطه جنسی. بنابراین هدف میل جنسی، به معنای گسترده لذت بردن از هر چیزی است.

از نظر فروید میل جنسی انگیزش اصلی تمامی انسان‌هاست. او باور داشت که ما موجودات لذت‌جویی هستیم و در نظریه شخصیت خود بر لزوم بازداری یا جلوگیری از امیال جنسی نوشته‌های بسیاری دارد.

غریزه بعدی، غریزه مرگ است که عموماً به شکل پرخاشگری خود را نشان می‌دهد. فروید معتقد بود که حالت مرگ، حالتی است که هیچ تنشی را تجربه نخواهیم کرد، بنابراین برای کاهش تنش و به دست آوردن لذت، مرگ گزینه مناسبی است. اما مرگ بیشتر به شکل پرخاشگری بروز پیدا می‌کند. پرخاشگری میل به مردن است که به جای خود به سمت دیگران تغییر مسیر می‌دهد.

بنابراین در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید دو غریزه مهم، جنسی و مرگ، وجود دارد.

سطوح شخصیت

فروید ابتدا شخصیت را به سطح کلی تقسیم کرد: هشیار، نیمه‌هشیار و ناهشیار.

منظور از هشیاری در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید تمام چیزی است که در لحظه اکنون نسبت به آن آگاهی داریم و می‌توانیم در مورد آن‌ها حرف بزنیم.

نیمه‌هشیار، شامل مواردی است که اکنون در هشیاری ما قرار ندارد اما ما می‌توانیم با اندکی فکر کردن آن‌ها را هشیاری خود بیاوریم. به عنوان مثال، اکنون که در حال خواندن این مقاله هستید، اتفاقات دیروز در نیمه‌هشیار شما قرار دارد اما اگر کمی فکر کنید بعضی از آن‌ها را به خاطر خواهید آورد.

ناهشیار، قسمتی از ذهن و شخصیت است که ما هیچ اطلاعی در مورد آن نداریم و در واقع غریزه‌ها و تمامی امیال ناپذیرفتنی در این قسمت ذهن قرار دارند.

استعاره کوه یخ برای سطوح شخصیت
استعاره کوه یخ برای سطوح شخصیت

ساختار شخصیت در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید

بعدها در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید تغییری ایجاد شد. فروید یک ساختار شخصیت سه‌بخشی را معرفی کرد و نام آن‌ها را اید، ایگو و سوپرایگو نامید.

اید

در منابع فارسی به اید، نهاد می‌گویند. اید مخزن تمامی غرایز است و با مفهوم ناهشیار مطابقت دارد. اید ساختار بسیار نیرومندی است زیرا انرژی دو ساختار دیگر را نیز تأمین می‌کند.

اید بر اساس اصل لذت عمل می‌کند. اید می‌خواهد که هر چه سریع نیازهایش برطرف شود و لذت کسب کند. اید نمی‌تواند به تعویق انداختن ارضای نیازهایش را تحمل کند و مدام برای ارضای نیازها به فرد فشار وارد می‌کند. اید فقط لذت می‌خواهد و به زمان و مکان و منطق و محدودیت‌های دنیای واقعی هیچ اعتنایی نمی‌کند. وقتی ما در حالت تنش قرار می‌گیریم، اید خواستار ارضای فوری نیاز و بر طرف کردن تنش است و کاهش تنش در واقع همان لذتی است که اید دنبال می‌کند. اید ساختاری خودخواه، لذت‌جو، ابتدایی، غیراخلاقی، سمج و ناشکیباست.

ایگو

هر چه نوزاد بزرگتر می‌شود با محدودیت‌های دنیای واقعی آشنایی بیشتری پیدا می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که ارضای فوری نیازها همیشه میسر نیست. از طرفی والدین و جامعه، تاب ارضای فوری نیازها را ندارند و ممکن است با تنبیه یا تهدید به تنبیه، جلوی اید را بگیرند. در نتیجه قسمتی از اید، رشد می‌کند که بتواند محدودیت‌های واقعی را شناسایی کند و از این طریق به ارضای نیازهایش برسد. این قسمت ایگو نامیده می‌شود. ایگو بر اساس اصل واقعیت عمل می‌کند.

اصل واقعیت در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید به این معناست که ایگو برای ارضای نیازها، دست به سنجش مناسب بودن زمان و مکان می‌زند و اگر نتیجه این سنجش مثبت باشد نیازهای اید را برطرف می‌سازد. ایگو در واقع توانایی قضاوت، استدلال، تشخیص و برنامه‌ریزی را دارد و از این رو به ما کمک می‌کند برای برطرف کردن نیازهای اید بی‌گدار به آب نزنیم.

بنابراین هدف ایگو، جلوگیری از نیازهای اید نیست بلکه به اید کمک می‌کند که از راه منطقی و درست نیازهایش را ارضا کند. ایگو ما را تبدیل به شخصیت منطقی می‌کند.

سوپرایگو

مطابق با نظریه شخصیت و روانکاوی فروید همانطور که کودک رشد می‌کند والدین درباره خوب و بد، درست و غلط و موازین اخلاقی به او آموزش‌هایی را می‌دهند و از او می‌خواهند که اخلاقی رفتار کند. در نتیجه قسمت دیگری در شخصیت به وجود می‌آید که سوپرایگو نامیده می‌شود. سوپرایگو تلاش می‌کند اید را وادار کند که به انجام رفتارهای اخلاقی بپردازد. در واقع سوپرایگو می‌خواهد جلوی نیازهای اید را بگیرد.

در نتیجه بین اید و سوپرایگو، تعارض به وجود می‌آید: اید می‌خواهد نیازهایش را بر طرف کند و سوپرایگو یا همان وجدان مانع از آن می‌شود. در این تعارض، ایگو باید نقش میانجی را ایفا کند به طوری که هم خواسته‌های اید برآورده شود هم کمال‌گرایی اخلاق‌گرایانه‌ی سوپرایگو.

به طور کلی اید ممکن است با واقعیت به تعارض برسد یا با اخلاق و ایگو در هر دو مورد تلاش می‌کند با ایجاد مصالحه تنش و تعارض موجود را حل و فصل کند به طوریکه نه سیخ بسوزد نه کباب.

ساختار شخصیت در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید
ساختار شخصیت در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید

اضطراب

وقتی تنش‌های بین «اید و واقعیت» و بین «اید و اخلاق» بالا می‌گیرد، ایگو تهدید می‌شود و اضطراب به وجود می‌آید. در واقع اضطراب در نظریه‌ی فروید به این معناست که ایگو تهدید شده است. در نظریه شخصیت و روانکاوی سه نوع اضطراب مشخص شده است:

اضطراب واقعی: منظور از اضطراب واقعی، ترس از خطرات واقعی در دنیاست. به عنوان مثال ترس از آتش، ارتفاع، زلزله و … نوعی از اضطراب واقعی هستند.

اضطراب روان‌رنجور: در دوران کودکی هر گاه کودک بر اساس اید، امیال جنسی و پرخاشگری را بروز می‌دهد با تنبیه روبرو می‌شود. بعد از آن، هر زمانی که غرایز اید (جنسی و پرخاشگری) برای ارضا شدن فشار وارد کنند، اضطراب روان‌رنجور شکل می‌گیرد. بنابراین اضطراب روان‌رنجور به معنای بالا آمدن امیال غریزی است.

اضطراب اخلاقی: اضطراب اخلاقی نتیجه تعارض بین اید و سوپرایگو است. در واقع اضطراب اخلاقی، ترس از وجدان است. هرگاه یک میل غریزی با اصول اخلاقی مغایرت داشته باشد دچار اضطراب اخلاقی می‌شویم.

مکانیسم های دفاعی: دفاع علیه اضطراب

گفتیم که ایگو، باید بین اید و واقعیت و اید و سوپرایگو نقش میانجی را به عهده بگیرد. از آنجایی که تعارض بین اید با واقعیت و سوپرایگو، اضطراب روان‌رنجور و اخلاقی ایجاد می‌کند، ایگو باید برای رفع این اضطراب‌ها اقداماتی را انجام دهد که مکانیزم‌های دفاعی نامیده می‌شوند.

در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید، مکانیسم های دفاعی نقش مهمی دارند. این مکانیسم های دفاعی به ما کمک می‌کنند که تعارض‌های درونی و اضطراب‌های خود را مدیریت کنیم. این مکانیسم‌ها دو ویژگی مهم دارند:

اول از همه اینکه این مکانیزم‌ها، ناهشیار هستند یعنی ما نسبت به استفاده از آن‌ها آگاهی نداریم و نمی‌دانیم که در حال استفاده از آن‌ها هستیم. البته این ویژگی هم مزیت است و هم یک نقطه‌ضعف. اگر نسبت به مکانیزم‌های دفاعی آگاه باشیم آنگاه آن‌ها کارکرد خود را از دست می‌دهند و توانایی کاهش اضطراب نخواهند داشت. به عنوان مثال اگر بدانیم که خشم خود از مادرمان را به همسرمان جابه‌جا می‌کنیم آنگاه دیگر خشم‌مان فروکش پیدا نمی‌کرد. نقطه‌ضعف آن هم این است که ما علت اصلی خشم خود را پیدا نخواهیم کرد و نمی‌توانیم برای رفع آن اقدام درست را انجام دهیم و به صورت ناخودآگاه به خود و به دیگران آسیب می‌زنیم.

ویژگی دوم مکانیسم های دفاعی این است که آن‌ها واقعیت را تحریف می‌کنند. در واقع مکانیسم های دفاعی نوعی خودفریبی هستند.

انواع مکانیزم‌های دفاعی

سرکوبی: وقتی ایگو از سرکوبی استفاده می‌کند موضوعات را به ناهشیاری انتقال می‌دهد، جایی که هیچ‌وقت از آن‌ها آگاه نشویم. یک موضوع ترسناک یا خطرناک یا یک میل جنسی ممنوع توسط ایگو به ناهشیاری برده می‌شود و ما دیگر توسط امیال جنسی ممنوعه تهدید نمی‌شویم.

انکار: وقتی یک موضوع خطرناک بیرونی مانند مرگ یکی از عزیزانمان اتفاق می‌افتد ممکن است بخواهم آن را باور نکنیم. در این صورت آن موضوع را انکار کرده‌ایم.

واکنش وارونه: هنگام استفاده از واکنش وارونه، امیال، افکار و احساسات ما در مورد یک موضوع خاص وارونه می‌شود مثلاً خشم به عشق تبدیل می‌شود. به عنوان مثال آرزوی کشتن یکی از عزیزانمان بسیار اضطراب‌آور است، بنابراین با واکنش وارونه، خشم ما به عشق به او تبدیل می‌شود. در این صورت ما دیگر آرزوی کشتن او را نخواهیم داشت. به همین دلیل مکانیزم‌های دفاعی باید ناهشیار باشند. اگر ما آرزوی کشتن کسی را داشته باشیم ولی آگاهانه به او محبت کنیم، همچنان آرزوی کشتن او موضوع اضطراب‌برانگیز باقی می‌ماند. ما نباید بفهمیم که عشق ما به یک نفر خاص در واقع تجلی آرزوی کشتن اوست.

فرافکنی: درک و فهم اینکه ما آدم بدی هستیم، به دیگران حسودی می‌کنیم و بد دیگران را می‌خواهیم برایمان عذاب‌آور است زیرا می‌خواهیم خوب و دوست‌داشتنی باشیم. مکانیزم دفاعی فرافکنی به ما کمک می‌کند که قسمت‌های بد خود را به دیگران نسبت بدهیم. در این صورت این ما نیستیم که بدیم. حالا به جای اینکه بگوییم من به تو حسودی می‌کنم می‌گوییم تو به من حسودی می‌کنی.

واپس‌روی: گاهی‌اوقات در بزرگسالی به رفتارهای بچگانه روی می‌آوریم. این برگشت به رفتارهای کودکانه واپس‌روی نامیده می‌شود. وقتی زندگی پر از دردسر می‌شود و ما احساس می‌کنیم که توانایی مقابله با آن را نداریم، دوست داریم به گذشته‌هایی از زندگی برگردیم که همه چیز آرام بود.

دلیل‌تراشی: وقتی کار بدی انجام می‌دهیم با آوردن یک دلیل منطقی کار خود را توجیه می‌کنیم.

جابه‌جایی: هنگام استفاده از جابه‌جایی، ترس یا خشم خود را از یک موضوع به موضوع دیگری که کمتر خطرناک است جابه‌جا می‌کنیم. به عنوان مثال از رئیس خود خشمگین هستیم در عوض با بچه‌هایمان دعوا می‌کنیم.

والایش: مکانیزم دفاعی والایش، به ما کمک می‌کند که امیال ناپسند خود را به شکل جامعه‌پسند نشان دهیم. به عنوان مثال از راه هنر، علم، ورزش یا هر چیز دیگری می‌توانیم امیال جنسی خود را بروز دهیم. یک ورزشکار رزمی، خشم‌های خود را به شکل جامعه‌پسند ابراز می‌کند.

مراحل رشد روانی جنسی در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید

در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید، مراحلی وجود دارد که کودک در طول رشد خود آن مراحل را طی می‌کند که به آن‌ها مراحل رشد روانی جنسی گفته می‌شود. هر مرحله رشد حاوی یک تعارض است که کودک باید آن را حل کند. یادتان باشد که گفتیم منظور فروید از جنسی بودن، هر چیز لذت بخش است. بنابراین منظور از “جنسی” در اینجا این است که در هر مرحله رشدی، کودک لذت خود را از طریق یک موضوع خاص دنبال می‌کند.

تثبیت در مراحل رشد روانی جنسی

یکی از مفاهیم بسیار مهم در در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید تثبیت شدن در مراحل رشد روانی جنسی است. اگر در یک مرحله نیازهای کودک ناکام شود یا اینکه بیش از حد برآورده شود کودک در آن مرحله تثبیت می‌شود. این تثبیت شدن تأثیر بسیار اساسی بر شکل‌گیری شخصیت دارد.

مرحله‌ی دهانی

اولین مرحله رشد در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید مرحله دهانی است. در مرحله‌ی دهانی کودک لذت خود را از راه دهان کسب می‌کند و پستان مادر به عنوان مهم‌ترین موضوع لذت‌بخش است. البته پستان مادر در این مرحله معنای جنسی به صورت عام کلمه را ندارد. پستان لذت بخش است چون نیاز کودک را برآورده می‌کند.

کودک از مکیدن، بلعیدن و گاز گرفتن لذت می‌برد. البته دهان برای بقا مورد استفاده قرار می‌گیرد اما فروید بر ارضای شهوانی که از فعالیت دهانی حاصل می‌شود تأکید بیشتری کرد.

کودک در این مرحله عشق‌ ورزیدن به مادر را فرا می‌گیرد. کودک از مادر یاد می‌گیرد که دنیا را به صورت خوب یا بد، ارضاکننده یا ناکام‌کننده، امن یا خطرناک درک می‌کند.

مرحله دهانی در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید به دو مرحله کوچکتر تقسیم می‌شود:

  • جذب دهانی: در این مرحله لذت اصلی از فرو بردن غذا یا به دهان گرفتن پستان لذت می‌برد.
  • پرخاشگری دهانی: این مرحله زمانی شروع می‌شود که کودک دندان در می‌آورد و پستان مادر را گاز می‌گیرد.

تثبیت مرحله دهانی: اگر کودک در این مرحله تثبیت شود دچار وابستگی می‌شود و خیلی آدم خوش‌بینی می‌شود. این افراد معمولاً ساده لوح می‌شوند و خیلی زود به دیگران اعتماد می‌کنند. اما اگر تثبیت در نتیجه ناکامی روی دهد فردی بدبین، اهل خصومت و جر و بحث می‌شود.

مرحله‌ مقعدی

در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید مطرح شده است که از دو سالگی به بعد والدین آموزش توالت را به کودک خود شروع می‌کنند. در این مرحله کودک از نگهداشتن و رها کردن مدفوع خود لذت می‌برد اما والدین از او می‌خواهند که در زمان و مکان مناسب باید اقدام به نگهداری و تخلیه مدفوع کند. این موضوع باعث تعارض بین والدین و کودک می‌شود. مرحله مقعدی نیز به دو مرحله کوچکتر تقسیم می‌شود:

  • مرحله پرخاشگر مقعدی: در این مرحله کودک در تعارض با والدین تصمیم می‌گیرد که در زمان و مکان نامناسب مدفوع خود را رها کند. این افراد معمولاً در بزرگسالی فرد پرخاشگری می‌شود و دوست دارد همه چیز را ویران کند. این افراد به احتمال زیاد نامنظم خواهند شد.
  • مرحله نگهداری مقعدی: در این مرحله کودک در تعارض با والدین خود سعی می‌کند تا حد امکان رها کردن مدفوع را به تعویق بیندازد. این افراد در بزرگسالی لجوج و خسیس می‌شوند. اهل احتکار می‌شوند. این افراد بسیار مقرراتی می‌شوند و بیش از حد وسواسی و وظیفه‌شناس خواهند شد.

مرحله آلتی

مرحله آلتی یا فالیک مهم‌ترین مرحله رشد روانی جنسی در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید است. مرحله آلتی، مرحله‌ای است که مهم‌ترین اتفاق‌های شکل‌گیری شخصیت رخ می‌دهد. در این مرحله اولین کنجکاوی‌های جنسی کودک شروع می‌شود. اتفاق عجیب این مرحله این است که کودک عاشق والد غیرهمجنس خود می‌شود. یعنی پسر عاشق مادر و دختر عاشق پدرش می‌شود. این مسئله موجب شکل‌گیری عقده‌ی ادیپ برای پسرها و عقده‌ی الکترا برای دخترها می‌شود.

عقده ادیپ: در این مرحله پسر، به مادرش به عنوان یک موضوع جنسی نگاه می‌کند و دوست دارد که او را تصاحب کند و پدرش که مانع این ازدواج است را از سر راه بردارد. اما پدر موجود قدرتمندی است و ممکن است پسربچه را تنبیه کند. تنبیه خاصی که کودک در تخیلات خود به آن فکر می‌کند، اخته شدن از سوی پدر است. در نتیجه، اضطراب اختگی شکل می‌گیرد.

اضطراب اختگی باعث می‌شود که کودک میل به تصاحب مادر را سرکوب کند و با پدر همانندسازی کند.

عقده الکترا: دختر به علت اینکه مادرش از روی حسادت به او آلت مردانه نداده است از او متنفر است و دوست دارد که پدر را تصاحب کند. در این مرحله دختر دچار رشک آلتی می‌شود.

مرحله نهفتگی

چهارمین مرحله رشد روانی جنسی در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید مرحله نهفتگی است. در این مرحله خبری از تعارض‌های جنسی مراحل قبل نیست و کودک مشغول یادگیری امور زندگی مانند مدرسه رفتن می‌شود. همانندسازی‌های خود را با جنس موافق گسترش می‌دهد و آماده آخرین مرحله می‌شود.

مرحله تناسلی

آخرین مرحله رشد روانی جنسی در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید مرحله تناسلی است. در این مرحله، میل جنسی از سمت اعضای خانواده به سمت اعضای جنس مخالف بیرون از خانه هدایت می‌شود و فرد آماده برقراری رابطه با جنس مخالف می‌شود. علاوه بر این فرد به سمت کار کردن حرکت می‌کند.

درمان روانکاوی

فروید از بیمارانش می‌خواست که روی یک تخت دراز بکشند و تداعی آزاد کنند
فروید از بیمارانش می‌خواست که روی یک تخت دراز بکشند و تداعی آزاد کنند

درمان روانکاوی از فنون خاصی استفاده می‌کند تا تعارض‌های ناهشیار کشف شود و فرد بتواند برای آنچه که سالها در ناهشیار خود نگه داشته است راه حلی پیدا کند. فروید از فنون مختلفی برای روانکاوی استفاده می‌کرد. در این قسمت مهم‌ترین تکنیک‌های معرفی شده در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید را با هم مرور می‌کنیم:

  • تداعی آزاد

تداعی آزاد قاعده بنیادین نظریه شخصیت و روانکاوی فروید است. در تداعی آزاد، فروید از بیمارانش می‌خواست که هر آنچه را به ذهنشان خطور می‌کند بدون هیچ سانسوری بیان کند. مهم نیست موضوعی که به ذهنش وارد می‌شود چقدر پیش پا افتاده یا بی‌ربط باشد، مهم این است که به صورت آزادانه تمامی آن‌ها را بیان کند. تداعی آزاد باعث می‌شود که فرد به صورت آهسته به ناهشیار خود نزدیک شود.

  • تحلیل رؤیا

یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های نظریه شخصیت و روانکاوی فروید، تفسیر خواب یا تحلیل رؤیا است. فروید معتقد بود که رؤیا، بهترین راه برای کشف ناهشیار است. از نظر او رؤیا شاهراه رسیدن به ناهشیار است. رؤیاها راهی برای ارضای امیال ناهشیار است. هر چیزی که خواب می‌بینیم از نظر فروید، یکی از نیازهای ناهشیار ما را برآورده می‌کند.

فروید مطرح کرد که هر رؤیایی دو جنبه دارد: جنبه آشکار و جنبه نهفته. منظور از جنبه آشکار، همان رؤیایی است که فرد آن را به خاطر می‌آورد یعنی همان اتفاقاتی که در خواب دیده است. اما جنبه نهفته، معنای ناهشیار آن اتفاق‌هاست. کار روانکاو تفسیر یا تحلیل کردن همین جنبه نهفته رؤیاست.

  • مقاومت

در جریان تداعی آزاد، هنگامی که بیمار به ناهشیار خود نزدیک می‌شود، به دلیل ترس ناهشیار از آنچه قرار است بر ملا شود دست به مقاومت ناهشیار می‌زند. مقاومت به این معناست که فرآیند تداعی آزاد یا فرآیند درمان به طور کلی مختل می‌شود. مثلاً ممکن است بیمار موضوع بحث را عوض کند، جلسه درمان را کنسل کند، درمان را قطع کند، برای درمانگر عشوه‌گری کند یا هر کار دیگری به غیر از پرداختن به موضوع اصلی. نظریه شخصیت و روانکاوی فروید فرض می‌کند که پدیدار شدن مقاومت در درمان، نشانه‌ی این است که درمان به سمت درستی در حرکت است.

  • تفسیر مقاومت

یکی از وظایف اصلی روانکاو، تفسیر مقاومت‌های بیمار است. درمانگر به بیمار کمک می‌کند معنای رفتارهایی را که به منظور مقاومت انجام می‌دهد درک کند تا راه رسیدن به مواد ناهشیار آزاد شود. تفسیر مقاومت در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید از اهمیت بالایی برخوردار است.

  • انتقال

انتقال یکی از مهم‌ترین مفاهیم نظریه شخصیت و روانکاوی فروید است. در جریان درمان، هنگامی که به سطح ناهشیاری نزدیک می‌شویم، امیال ناهشیار بیمار و احساساتی که به والدین خود داشته است به درمانگر منتقل می‌شود. به این موضوع انتقال گفته می‌شود.

  • انتقال متقابل

در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید مفهوم انتقال متقابل به این معناست که همانند بیمار، درمانگر هم ممکن است احساسات و امیالی را که به والدین خود داشته است به بیمار انتقال دهد که آن انتقال متقابل گفته می‌شود.

  • تفسیر انتقال

وقتی درمانگر متوجه انتقال می‌شود آن را برای بیمار تفسیر می‌کند تا نسبت به آن آگاه شود.

  • بینش

در واقع درمان روانکاوی با کمک تفسیرهای مختلفی که ارائه می‌دهد به بیمار کمک می‌کند به طور عمیقی مسائل ناهشیار خود را درک کند. هدف درمان در نظریه شخصیت و روانکاوی بیمار رسیدن به بینش در نظر گرفته می‌شود.

جبرگرایی در نظریه شخصیت و روانکاوی فروید

نظریه شخصیت و روانکاوی فروید معتقد بود که ۵ سال اول زندگی، برای رشد شخصیت بسیار حیاتی است و در واقع تمامی شخصیت در همین ۵ سال اول زندگی شکل می‌گیرد و آنچه در بزرگسالی رخ می‌دهد به گونه‌ای نمادین تکرار همین ۵ سال اول زندگی است. از نظر فروید تمامی رفتارهای ما علت ناهشیاری دارد و از این رو نظریه شخصیت و روانکاوی فروید جبرگراست. ما اسیر رویدادهای دوره‌ی کودکی و ناهشیار خود هستیم و آن‌ها علت تمامی رفتارهای ما هستند و فقط روانکاوی است که به ما کمک می‌کند از ستم ناهشیاری خود رها شویم و به آزادی برسیم.

نظریه شخصیت و روانکاوی فروید به شدت روی روانشناسی به خصوص رواندرمانی تأثیر گذاشته است و علاوه بر این فراتر از دنیای روانشناسی در ادبیات، تئاتر، تاریخ، جامعه‌شناسی، علوم اجتماعی، اقتصاد و سایر رشته‌ها نیز تأثیرگذار بوده است.

فروید در سال ۱۹۳۹ در لندن فوت کرد اما نظریه شخصیت و روانکاوی فروید هنوز زنده است.

برای درک کامل نظریه شخصیت و روانکاوی فروید می‌توانید این مقاله را نیز مطالعه کیند: اهمیت زیگموند فروید و روانکاوی

ارتباط با ما

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

اینستاگرام: schema.therapy

تلگرام: psychologistnetes

ایمیل: schemalogy@yahoo.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا