انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیگروه درمانی
موضوعات داغ

ماجرای گروه درمانی: قسمت اول

اروین یالوم یکی از بزرگان گروه درمانی است. اگرچه بسیاری از ما اروین یالوم را با رمان‌های وقتی نیچه گریست، دروغگویی روی مبل، درمان شوپنهاور، مسئله اسپینوزا و خیره به خورشید می‌شناسیم اما او در حیطه گروه درمانی یکی از صاحب نظران معاصر روان‌شناسی است. اروین یالوم یک کتاب گروه درمانی دارد که تمامی گروه درمانگران فارغ از نظریه‌ی ترجیحی خود باید آن را مطالعه کنند.

اروین یالوم یکی از صاحب نظران اصلی گروه درمانی است
اروین یالوم یکی از صاحب نظران اصلی گروه درمانی است

هنگامی که در دوره کارشناسی اولین مرتبه این کتاب را مطالعه می‌کردم به گروه درمانی علاقه‌مند شدم و همیشه دوست داشتم که یک روز گروه درمانی برگزار کنم. در دوره ارشد اولین کارگاه گروه درمانی را شرکت کردم. از آنجایی که تخصص اصلی من طرحواره درمانی است روی کاربرد طرحواره درمانی در گروه کار می‌کردم.

سال ۲۰۱۲ یک اتفاق مهم در نظریه طرحواره درمانی رخ داد و آن هم معرفی پروتکل طرحواره درمانی گروهی از سوی فارل و شاو (۲۰۱۲) بود. نتایج مطالعات نیز نشان داده‌ بودند که روش ابداعی آن‌ها از اثربخشی بسیار بالایی برخوردار است. بنابراین بخشی از آرزوی من یعنی طرحواره درمانی گروهی برآورده شده بود. فقط مانده بود که خودم گروه برگزار کنم. اولین گروه درمانی‌ام را تقریباً ۱۰ سال پیش برگزار کردم. سپس درگیر درمان انفرادی شدم. اما امسال فرصتی به دست آمد که دوباره وارد فرآیند گروه درمانی شوم.

گروه درمانی

گروه درمانی
گروه درمانی

وقتی وارد اولین جلسه گروه درمانی شدم کمی مضطرب بودم. تعدادی از اعضای گروه که به موقع در جلسه حاضر شده بودند با احتیاط در حال معارفه و آشنایی با یکدیگر بودند. بعضی از چهره‌ها نگران بود و بعضی دیگر پر از سؤال. چند آدم ناشناس در یک اتاق دور هم جمع شده بودند تا از درد بگویند و از درد بشنوند. اما آیا می‌شود به دیگران اعتماد کرد و از عمیق‌ترین زخم‌های دلبستگی فارغ از قضاوت آن‌ها، با آن‌ها گفتگو کرد؟

رو به اعضای گروه ایستادم. کمی جلوی whiteboard قدم زدم. دستانم را در جیبم گذاشته بودم. سلام کردم و به تک تک چهره‌ها نگاه کردم. چشم‌ها مرا ارزیابی می‌کردند و من چشم‌ها را. خودم، کارم و نحوه گروه درمانی را به صورت مختصر معرفی کردم.

سپس از اعضای گروه خواستم خودشان را معرفی کنند اما نگفتم چه کسی شروع‌کننده باشد. برای آشنایی با شخصیت اعضای گروه همیشه فرصتی را فراهم می‌کنم که خودشان به صورت داوطلبانه دست به برون‌ریزی بزنند. باز گذاشتن فرآیند درمان و عدم راهنمایی مستقیم محتوای جلسه، اعضای گروه را به چالش می‌کشد و باعث برون‌ریزی بهتر آن‌ها می‌شود. چه کسی اول حرف می‌زند و برای آشنایی با دیگران دلش را به امواج ناشناخته گروه می‌سپارد.

اما اولین‌ها با آن‌ها که معرفی خود را به لحظات آخر می‌سپارند متفاوت هستند. هر دو دسته ویژگی‌های خاص خودشان را دارند.

وظیفه من نیز تلاش در جهت شناخت ویژگی‌های آن‌هاست. همه حواسم را جمع کردم تا وقتی خودشان را معرفی می‌کنند نام‌ها و اطلاعات اولیه آن‌ها را به خاطر بسپارم. به زیر و بم صداها دقت کردم، نحوه شروع معرفی‌ها را زیر نظر گرفتم و تماس چشمی‌شان با من یا با سایر اعضای گروه را رصد کردم. وقتی یک نفر هنگام معرفی فقط به من نگاه می‌کند می‌فهم که تفاوتی در سبک دلبستگی و طرحواره‌های آن‌ها وجود دارد. او که فقط من را مخاطب قرار می‌دهد تلاش می‌کند هنگام آشنایی با غریبه‌ها جانب احتیاط بیشتری را رعایت کند و نمی‌خواهد مثل ستاره‌ای که ناگهان به دل شب می‌زند به چشم آید.

یکی از خاصیت‌های گروه این است که همان اولین مکالمه‌ها برای درمانگر پر از اطلاعات مهم است به خصوص اولین سؤال‌های اعضای گروه.

بعد از معارفه‌ی اولیه یکی از گوشه‌ی سمت چپ کلاس که نزدیک whiteboard نشسته بود پرسید که آیا فقط ۶ ماه با هم هستیم؟ این سؤال از تنهایی برمی‌خیزد و نشان‌دهنده گیرایی ارتباطی گروه حتی قبل از شروع درمان است. همین که می‌فهمیم چند نفر دیگر مثل ما قرار است از خودشان بگویند در می‌یابیم که تنها نیستیم و از همان ابتدا تار و پودهای ارتباط بهم بافته می‌شود و از جدا شدن از همان غریبه‌هایی که فقط می‌دانیم دردآشنا هستند دشوار می‌گردد. فقط هنگام برقراری رابطه است که خویشتن اساسی انسان فاش می‌شود.

برخی معتقدند که حرف زدن از مشکلات زندگی در گروه سخت است. اما این باور بلافاصله بعد از قرار گرفتن در گروه محو می‌شود مگر دلایل خاصی در میان باشد. اعضای گروه به شوق شنیده شدن و آنقدر مایلند از خود بگویند و آنقدر با جنبه‌های ناشناخته خود آشنا می‌شوند که می‌توانم بگویم گروه حتی حتی فرصیت بهتری برای رشد در مقایسه با درمان انفرادی است.

به سؤالات اولیه پاسخ دادن و تصمیم گرفتم از whiteboard استفاده کنم. یکی دو روز قبل روی whiteboard چیزهایی را در یک کلاس دیگر یادداشت کرده بودم. جوهر ماژیک‌ها روی تخته، خشک شده بود و پاک شدنش نیاز به زحمت زیادی داشت. ناگهان به ذهنم خطور کرد که پاک نشدن تخته از جوهرهای دیروز چه موهبت بزرگی برای توضیح دادن معنای طرحواره‌هاست. بنابراین دست از پاک کردن برداشتم و به سمت گروه برگشتم.

اول به همه نگاه کردم و در دلم از اینکه تصمیم گرفته بودم همان ابتدای کار یک حقیقت تلخ را با آن‌ها درمیان بگذارم دلشوره داشتم. می‌دانستم که بعد گفتن آن حرف‌ها کمی ناامیدی ایجاد خواهم کرد و احتمالاً هوای دل بعضی‌ها ابری خواهد شد و شاید صورتش مهمان چند قطره اشک شود. اما باید می‌گفتم. در تمام جلسات گروه درمانی این یک تصمیم سخت است اما به هر حال، رواندرمانی همیشه پر از لحظات ابری است.

صدایم را صاف کردم و گفتم: «نوشته‌های روی این تخته دو سه روز است که روی آن نوشته شده‌اند. در واقع می‌توان گفت خیلی تازه هستند اما طوری به تخته چسبیده‌اند که انگار کسیس آن‌ها را روی سنگ هک کرده است. طرحواره‌ها و باورهای ما هم دقیقاً همین‌گونه هستند.

وقتی طرحواره یا باوری در ما شکل می‌گیرد به سختی پاک می‌شود و حتی در برابر پاک شدن مقاومت می‌کنند. با اینکه دیگر به آن‌ها نیازی نداریمی ولی پاک نمی‌شوند و همیشه همین تابلوی خط‌خطی شده را به خودمان و به دیگران نشان می‌دهیم و همیشه مجبوریم همان نوشته‌ها را بخوانیم. از این رو هر آنچه از گذشته آموخته‌ایم دوباره تکرار می‌شوند. حتی اگر بدانیم آنچه آموخته‌ایم غلط است باز هم هر چه تلاش می‌کنیم نمی‌توانیم دامن خود را از آن‌ها بیرون بکشیم».

در حین گفتن حواسم به نگاه‌ها، چهره‌ها و حالت‌های نشستن اعضای گروه بود. آن‌ها به امید تغییر و پاک کردن نوشته‌های قدیمی روی تابلوی ذهن خود بودند اما منی که قرار بود در این مسیر به آن‌ها کمک کنم داشتم می‌گفتم که چنین کاری شدنی نیست. یکی دو نفر نفس‌هایشان تند شد، یکی دو نفر برافروخته شدند و یک نفر با شوخ‌طبعی به موضوع حمله کرد.

ادامه دادم: «اما در طی این گروه درمانی قرار است کارهای بسیار سختی را با هم انجام دهیم که تغییر را شدنی کنیم».

اینک که نزدیک ۶ ماه از برگزاری گروه درمانی می‌گذرد کارهای سخت زیادی انجام داده‌ایم و برخی از ناشدنی‌ها را امکان‌پذیر کرده‌ایم. گریه کرده‌ایم و خندیده‌ایم. از لحظات دلهره‌آور تنهایی‌مان گفته‌ایم و سر زخم‌های طرحواره‌ای خودرا گشوده‌ایم.

حالا در طی جلسات اعضای گروه دلتنگ هم می‌شوند، همان‌هایی که جلسات اول بیم حرف زدن جلوی گروه را داشتند. آن‌ها اینک خودشان را مثل یک خانواده در نظر می‌گیرند و اگر جلسه‌ای تشکیل نشود طوری شاکی می‌شوند که گویا قرن‌هاست از هم بی‌خبرند و من هر چه بیشتر به جمله زیر معتقد می‌شوم:

دو دردآشنای غریبه، از دو دوست دردناآشنا با هم دوست‌ترند.

اعضای گروه از روش‌های اجتناب کردن از خود و رابطه آگاه شده‌اند. آن‌ها فهمیده‌اند که چگونه از عشق فاصله می‌گیرند و چگونه نوشته‌های قدیمی روی تابلوی ذهن خود را در هر رابطه جدیدی به کار می‌برند.

رویکرد اصلی من در گروه درمانی، استفاده از طرحواره درمانی است. در این مدل گروه درمانی، تلاش می‌کنیم طرحواره‌های ناسازگار اولیه را شناسایی کنیم و در نهایت هدفمان به سمت ذهنیت‌های کودکانه، والد و مقابله‌ای هدایت می‌کنیم.

بارها در جلسات گروه درمانی، ذهنیت‌های بی‌رحم والد یا همان صدای منتقد و سرزنشگر درونی‌مان را روی صندلی می‌گذاریم و از ناگفته‌هایمان و احساساتمان با او گفتگو می‌کنیم، خشم‌های فروخورده سالیان را ابراز می‌کنیم و سعی می‌کنیم خودمان را دوست داشته باشیم.

کودک تنهای درون خود را پیدا می‌کنیم و دستش را می‌گیریم و از او مراقبت می‌کنیم. کودک تنهای درون، همان بخشی از وجود ماست که در دوره کودکی زخم‌های دلبستگی را تجربه کرده است. این کودک، همان خود واقعی ماست. همان بخشی از ماست که در غوغای روزمرگی‌ها گم می‌شود. در نتیجه ما با خودمان بیگانه می‌شویم. چه دهشتناک است وقتی گم شده‌ایم به دنبال نیمه گم‌شده خود باشیم. با از خودبیگانگی چگونه می‌توانیم با دیگران بیگانگی نکنیم؟ با از خودبیگانگی به سمت کدام هدف زندگی می‌توانیم قدم برداریم؟

ما می‌توانیم محکوم به نوشته‌های روی تابلوی ذهنی خود نباشیم و همچون ماهی سیاه کوچولو می‌توانیم از برکه راکد گذشته‌های دور، به سمت‌ آبی زندگی کنیم.

برای شرکت در گروه درمانی با شماره بالا تماس بگیرید.
برای شرکت در گروه درمانی با شماره بالا تماس بگیرید.

 

ارتباط با ما

برای ارتباط با ما می‌توانید در انتهای مطلب کامنت بگذارید یا سوال خود را مطرح کنید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

اینستاگرام: schema.therapy

تلگرام: psychologistnotes

ایمیل: schemalogy@gmail.com

4 دیدگاه

  1. سلام استاد گرامی
    بعضی از سوالاتی که هنگام تدریس آنلاین شما سال گذشته در دانشگاه علامه برام پیش اومده بود در نوشته هایی که تو این سایت گذاشتین پاسخش هست و این خیلی برام مفید بوده و واقعا ممنون هستم
    بی صبرانه منتظر کلاس های پیشرفته هستم
    خداوند یار و یاورتون باشه و سلامتی شما رو آرزومندم

  2. سلام دکتر
    خسته نباشید
    با خوندن این متن یرتاب شدم به اولین جلسه گروه درمانی و تمام خاطرات برام مرور شد، کی اولین نفر خودشو معرفی کرد؛ نوشته های پاک نشدنی، و تمام گریه ها و استیصال ها و خنده ها و روابط عمیقی که با هم ساختیم ، هرچند اصلا فکر نمیکردم تو هر کدوم از نگا ه ها و بغض ها و حرفامون اینقدر معنا نهفته باشه.

    با اینکه به لطف شما و تمام بچه های گروه دوست داشتنیمون حالم خیلی بهتر از زمان شروع کلاسه و به رشد خیلی خوبی رسیدم و اون من دوست داشتنی خودمو پیدا کردم، دلم برای کلاس و گروه و غریبه های آشنا به شدت تنگ شده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا