انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیمطالعات روانشناسیمقالات تخصصینوروساینس

تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان بر اساس مطالعات تصویربرداری مغزی

یک مطالعه‌ی جدید تفاوت‌های جنسیتی قابل توجهی در ماده‌ی خاکستریِ زیرقشریِ مغز پیدا کرده است. نتایج این مطالعه در ژورنال Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شده است.

این تفاوت‌ها در قسمت‌های مختلف مغز مانند هیپوکامپ، تالاموس و آمیگدال که به ترتیب در عملکرد حافظه، تنظیم هیجان و پردازش حسی نقش دارند پیدا شده است.

این یافته‌ها نه‌تنها بر درک ما از آناتومی مغز تأثیر می‌گذارد بلکه به ما کمک می‌کند که ارتباط‌های احتمالی بین این تفاوت‌های ساختاری و آسیب‌پذیری در برابر اختلال‌های سلامت روان را درک کنیم.

تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان
تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان

تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان

تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان تاکنون به خوبی مورد بررسی و تأیید قرار گرفته است. به عنوان مثال معلوم شده است اختلال‌های اضطرابی و خلقی (افسردگی) در زن‌ها بیشتر است. همچنین تشخیص‌های مرتبط با اوتیسم، اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی و رفتارهای ضداجتماعی در مردان بیشتر است.

علی‌رغم این الگوهای شناخته‌شده‌ی بین مردها و زن‌ها، تاکنون از دلایل زیربنایی تفاوت های جنسیتی در سلامت روان اطلاعات چندانی در دست نیست. برخی محققان معتقدند که ریشه‌ی این تفاوت‌ها ساختارهای مغزی است اما مطالعات قبلی بر جنبه‌های آشکار و بزرگتر آناتومی مغزی مانند حجم کلی مغز تمرکز کرده‌اند.

مطالعه‌ی حاضر درباره تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان با هدف کشف تفاوت‌های ظریف‌تر و ریزتر در ساختارهای مغز است که بتواند تفاتهای جنستی در سلامت روان را توضیح بدهد. به طور خاص، محققان می‌خواستند تعیین کنند که آیا این تفاوت‌های ریزساختاری می‌تواند با مکانیسم‌های عصبی‌ای مرتبط باشد که ممکن است افراد را مستعد ابتلا به برخی بیماری‌های روان‌پزشکی کند.

دیلیانا پچوا، نویسنده‌ی این مطالعه، دانشمند دستیار پروژه در مرکز تصویربرداری چندوجهی و ژنتیک در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو، توضیح داد: ما می‌دانیم که مسائل مربوط به سلامت روان بر مردان و زنان تأثیر متفاوتی می‌گذارد. زنان بیشتر از افسردگی یا اضطراب رنج می‌برند، در حالی که مردان بیشتر مستعد مشکلات مرتبط توجه و تمرکز یا پرخاشگری هستند. اگر بتوانیم دلیل تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان را بفهمیم، ممکن است به ما در تشخیص و درمان این مسائل مهم کمک کند.

محققان برای مطالعه‌ی جدید خود درباره‌ی تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان از داده های پروژه Human Connectome استفاده کردند که نمونه بزرگی از 1065 بزرگسال شامل 575 زن و 490 مرد است. این شرکت‌کنندگان تحت یک شکل تخصصی از تصویربرداری مغز قرار گرفتند که به عنوان تصویربرداری رزونانس مغناطیسی وابسته به انتشار  (MRI) شناخته می‌شود.

تصویربرداری رزونانس مغناطیسی وابسته به انتشار (Diffusion-weighted magnetic resonance imaging یا DWI) یک تکنیک پیشرفته در تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI) است که به بررسی حرکت مولکول‌های آب در بافت‌های بدن می‌پردازد. این تکنیک به ویژه در ارزیابی بافت‌های مغزی و تشخیص آسیب‌های مغزی، سکته‌ها و تومورها بسیار مفید است.

برخلاف MRI سنتی که تصاویر ثابتی از مغز می‌گیرد، MRI انتشاری حرکت مولکول‌های آب را در بافت‌های مغز اندازه‌گیری می‌کند. این حرکت یا انتشار تحت تأثیر محیط سلولی اطراف قرار می‌گیرد و به محققان اجازه می‌دهد تا جزئیاتی در مورد ریزساختارهای مغز مانند تراکم سلولی و جهت گیری فیبرها استنباط‌هایی انجام دهند.

این مطالعه بر روی ماده‌ی خاکستریِ زیر‌قشریِ مغز متمرکز شد، منطقه‌ای که ساختارهایی مانند هیپوکامپ، آمیگدال و تالاموس در آن وجود دارند. این مناطق مغزی به این دلیل انتخاب شدند که نقش مهمی در فرآیندهای عاطفی و شناختی دارند و در اختلالات روان‌پزشکی مختلف نقش دارند. محققان از یک تکنیک تجزیه‌و‌تحلیل پیشرفته به نام تصویربرداری طیف محدود (RSI) استفاده کردند که اطلاعات دقیقی در مورد محیط‌های سلولی مختلف در این مناطق مغز ارائه می‌دهد.

تصویربرداری طیف محدودیت (Restriction Spectrum Imaging یا RSI) یک تکنیک پیشرفته در تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI) است که به تحلیل دقیق‌تر و شفاف‌تر از ساختارهای میکروسکوپی در بافت‌های بدن، به‌ویژه مغز، می‌پردازد.

RSI نسخه‌ای بهبودیافته از تصویربرداری وابسته به انتشار (DWI) است. در حالی که DWI به حرکت مولکول‌های آب در بافت‌ها حساس است، RSI تلاش می‌کند تا این حرکت را دقیق‌تر تجزیه و تحلیل کند. به‌طور خاص، RSI می‌تواند بین حرکت‌های مختلف مولکول‌های آب تفاوت قائل شود و این حرکات را در سطوح مختلف محدودیت طبقه‌بندی کند.

علاوه بر داده‌های تصویربرداری که در فوق به آن‌ها اشاره شد، پژوهشگران پرسشنامه‌های سلامت روان که نشانه‌های اختلالهای روان‌شناختی از جمله علائم افسردگی، اضطراب، بیش‌فعالی و نقص توجه، و رفتارهای ضد اجتماعی را می‌سنجند مورد تجزیه‌وتحلیل قرار دادند. این امر به آن‌ها اجازه داد تا ارتباط این تفاوت‌های ریزساختاری مشاهده‌شده با علائم سلامت روان بررسی کنند.

پژوهشگران تفاوت‌های جنسیتی قابل‌توجهی در زیرساختارهای برخی از نواحی زیرقشری مغز کشف کردند. به‌عنوان‌مثال، مردان در هیپوکامپ و آمیگدال سیگنال‌های ایزوتروپیک محدودتر (که به تراکم و پیچیدگی سلولی مرتبط است) بیشتری نشان دادند، اما زنان سیگنال‌های ایزوتروپیک محدودشده‌ی بیشتری در تالاموس داشتند.

این تفاوت‌های ساختاری نه‌تنها از نظر آماری معنادار بودند، بلکه از لحاظ اندازه هم قابل‌توجه بودند. در حقیقت، اندازه‌ی اثرات مشاهده‌شده در این مطالعه بسیار بزرگ‌تر از اندازه‌های معمولی مشاهده‌شده در مطالعات مربوط به حجم مغز بود.

«پچوا در مصاحبه گفت: «با توجه به اندازه‌های اثر بزرگی که مشاهده کردیم، این امر که تاکنون این تفاوت‌ها توصیف نشده‌اند، شگفت‌آور است، این موضوع چالش‌هایی را برای ایده‌ای که می‌گوید تفاوت‌های جنسیتی در مغز پس از در نظر گرفتن اندازه مغز اهمیتی ندارند، به وجود می‌آورد».

علاوه بر این، پژوهشگران دریافتند که این تفاوت‌های ریزساختاری با علائم و نشانه‌های اختلالهای روان‌شناختی مرتبط هستند. به‌عنوان‌مثال، افزایش سیگنال ایزوتروپیک محدود در آمیگدال – ناحیه‌ای که در پردازش احساسات مرتبط با ترس دخیل است – با افزایش سطح افسردگی و رفتارهای ضداجتماعی همراه بود. به‌طور مشابه، تغییرات در زیرساختار تالاموس با علائم اضطراب و بیش‌فعالی همراه بودند. این یافته‌ها نشان می‌دهند که تفاوت‌های ریزساختاری مشاهده‌شده در این مطالعه می‌تواند مبنای تفاوت‌های جنسیتی در سلامت روان باشد.

یچوا در ادامه توضیح می‌دهد: «پژوهش‌های قبلی عمدتاً بر اندازه‌های ساختارهای مغزی تمرکز داشتند و تنها توانسته‌ بودند تفاوت‌های جزئی بین مردان و زنان پیدا کنند، که ممکن است صرفاً بازتابی از این واقعیت باشد که بدن و مغز مردان به‌طور کلی بزرگ‌تر از زنان است. اما ما تفاوت‌های بسیار بزرگ‌تری را در مقیاس میکروسکوپی در ساختارهای عمیق مغز کشف کرده‌ایم. ساختارهایی که بیشترین تفاوت‌ها در آن‌ها مشاهده شد مانند آمیگدال، هیپوکامپ و تالاموس، در احساسات، حافظه، یادگیری و توجه دخیل هستند و با مشکلات سلامت روان ارتباط دارند. مطالعه ما بر روی داده‌های افراد جوان و سالم انجام شده بود – ما دریافتیم که معیارهای MRI ما با افسردگی، اضطراب، نقص توجه و رفتارهای ضداجتماعی مرتبط هستند».

اما این مطالعه، مانند هر پژوهش دیگری، محدودیت‌هایی دارد. یکی از محدودیت‌های مهم، ماهیت تصویربرداری تشدید مغناطیسی انتشار (diffusion MRI)  است. در حالی که این تکنیک تصویربرداری اطلاعات ارزشمندی درباره‌ی ریزساختار مغز فراهم می‌کند، تصویری واضح از تغییرات سلولی خاص که مبنای تفاوت‌های مشاهده‌شده هستند، ارائه نمی‌دهد.

پچوا توضیح می‌دهد: «نوع اسکن MRI مورد استفاده‌ی ما، به تغییرات در محیط میکروسکوپی بسیار حساس  است، اما مانند یک میکروسکوپ نیست که بتوانیم سلول‌های مجزا را ببینیم. تفاوت در نوع سلول‌ها، اندازه، تراکم، شکل‌ها و ارتباطات آن‌ها همگی بر سیگنالی که ما اندازه‌گیری می‌کنیم تأثیر می‌گذارد، اما دشوار است که این تغییرات را به ویژگی خاصی نسبت دهیم».

«همچنین، بر اساس تحلیل‌های ما نمی‌توان دقیقاً نتیجه گرفت که علت (یا علل) تفاوت‌های جنسیتی در سلامت روان که مشاهده می‌کنیم چیست. احتمالاً ترکیبی از عوامل بیولوژیکی مانند هورمون‌ها و ژنتیک و عوامل محیطی مانند تجربیات جنسیتی و فشارها و انتظارات اجتماعی در تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان دخیل هستند».

پژوهش‌هایی که در آینده انجام می‌شوند می‌توانند با استفاده از تکنیک‌های تصویربرداری مکمل که دیدگاه واضح‌تری از مبنای سلولی تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان فراهم می‌کنند، محدودیت‌های مطالعه تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان را برطرف کنند.

علاوه بر این، مطالعاتی که این تغییرات مغزی را در طول زمان دنبال می‌کنند (یعنی مطالعات طولی) می‌توانند به تعیین این که آیا این تفاوت‌های ریزساختاری در اوایل زندگی پدیدار می‌شوند یا بعدها ایجاد می‌شوند کمک کنند و بینش‌هایی درباره چگونگی تکامل تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان ارائه دهند.

پچوا گفت: «در بلندمدت، بررسی تفاوتهای جنسیتی در سلامت روان ممکن است به ما کمک کند تا منشاء بیولوژیکی اختلالات روانی را بهتر درک کنیم. این یافته‌ها می‌تواند منجر به تشخیص زودتر و درمان‌های مؤثرتر از طریق پزشکی شخصی‌سازی‌شده شود که در آن درمان بر اساس ویژگی‌های فردی تنظیم می‌شود، نه فقط یک تشخیص کلی. به‌عنوان مثال، به نظر می‌رسد که داروهای ضدروان‌پریشی در مردان و زنان به شکل متفاوتی عمل می‌کنند و همچنین عوارض جانبی متفاوتی دارند. کار ما ممکن است معیارهای عینی‌ای برای اثربخشی درمان‌های جدید و موجود فراهم کند».

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

 “Sex and mental health are related to subcortical brain microstructure,”: Diliana Pecheva, Diana M. Smitha, B. J. Casey, Lianne J. Woodward, Anders M. Dalea, Christopher G. Filippi, and Richard Watts.

 

دکتر حمید بهرامی زاده

رویکرد من طرحواره‌‌درمانی و روانکاوی است و تاکنون ۳ کتاب در حوزه طرحواره‌درمانی منتشر کرده‌ام و یک کتاب درباره‌ی درمان افسردگی. علاقه‌ی اصلی من یکپارچه‌نگری رویکردهای روان‌درمانی است. من فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های فردوسی، تهران و علامه‌طباطبایی هستم. شعار من این است: زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا