انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیطرحواره‌درمانی

نیازهای هیجانی بنیادین در طرحواره درمانی

طرحواره‌درمانی یکی از انواع رواندرمانی معاصر است که در اصل برای درمان اختلال‌های مزمن و شدید روان‌شناختی مانند اختلالات شخصیت کاربرد دارد. اما امروزه به لطف اثربخشی بالای طرحواره‌درمانی و پژوهش‌هایی که توسط محققان در سراسر دنیا انجام شده است می‌توان طرحواره‌درمانی را برای طیف گسترده‌ای از مشکلات روان‌شناختی به طور مؤثری به کار گرفت.

محور اصلی طرحواره‌درمانی تغییر دادن طرحواره‌های ناسازگار اولیه است. برای درک طرحواره‌های ناسازگار اولیه ما باید ابتدا این موضوع را درک کنیم که طرحواره‌های ناسازگار اولیه چگونه شکل می‌گیرند. طرحواره‌درمانی معتقد است اگر نیازهای هیجانی بنیادین برآورده نشوند آنگاه طرحواره‌های ناسازگار اولیه شکل می‌گیرند.

در این مقاله من قصد دارم نیازهای هیجانی بنیادین از منظر طرحواره‌درمانی را به صورت مفصل توضیح دهم. با اسکیمالوژی همراه باشید.

نیازهای هیجانی بنیادین

موضوع نیازهای هیجانی بنیادین قبل از طرحواره‌درمانی نیز در نظریه‌های مختلفی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال نظریه دلبستگی که توسط جان بالبی مطرح شده است روی این موضوع تأکید می‌کند که تمامی انسان‌ها نیاز دارند که در بدو تولد با یکی از مراقبین اصلی یک رابطه امن و پایدار شکل دهند که بالبی به آن دلبستگی می‌گوید.

علاوه بر این، مازلو که یکی از پیشگامان نظریه‌های انسانگرایی در روان‌شناسی است نظریه سلسله‌مراتب نیازها را مطرح کرده است. مازلو معتقد بود که لازمه‌ی رسیدن به خودشکوفایی برآورده شدن نیازهای پایین سلسله‌مراتب نیازهاست.

سلسله مراتب نیازهای مازلو
سلسله مراتب نیازهای مازلو

ویلیام گلاسر نیز در نظریه انتخاب و واقعیت‌درمانی نیز پنج نیاز مختلف را مطرح کرده است:

  1. نیاز به بقا
  2. نیاز به قدرت
  3. نیاز به عشق و تعلق خاطر
  4. نیاز به آزادی
  5. نیاز به تفریح

در سال‌های اخیر نیز دسی و رایان (۲۰۰۰) در نظریه خودتعیین‌گری نیازهای هیجانی بنیادین دیگری را معرفی کرده‌اند:

  1. نیاز به خودگردانی
  2. نیاز به شایستگی
  3. نیاز به ارتباط

نیازهای هیجانی بنیادین در طرحواره درمانی

طرحواره‌درمانی نیز کار خود را با مجموعه‌ای از نیازهای هیجانی بنیادین شروع می‌کند و معتقد است در صورتی که نیازهای هیجانی بنیادین به خوبی و به اندازه کافی برآورده نشوند بستر مناسبی برای شکل‌گیری طرحواره‌های ناسازگار اولیه بوجود می‌آید.

وقتی طرحواره‌های ناسازگار اولیه شکل می‌گیرند زمینه ابتلا به انواع مشکلات و اختلالات روانی نیز فراهم می‌شود.

بنابراین در طرحواره‌درمانی، نیازهای هیجانی بنیادین نقش مهمی ایفا می‌کنند و برای هر اقدام درمانی باید به درمانجو آموزش داده شود که بتواند نیازهای هیجانی بنیادین خود را برآورده سازد.

به طور کلی هدف اصلی طرحواره‌درمانی تقویت بزرگسال سالم درمانجو به منظور برآورده ساختن نیازهای هیجانی بنیادین است.

در طرحواره‌درمانی پنج نیاز هیجانی بنیادین معرفی شده است که بنا بر ماهیت یکپارچه‌نگری آن، این نیازها از سایر نظریه‌ها و پژوهش‌ها اقتباس شده است.

در سالهای اخیر در فهرست نیازهای مورد نظر طرحواره‌درمانی توسط پژوهشگران تغییراتی صورت گرفته است که آن‌ها را نیز با هم بررسی می‌کنیم.

نیازهای هیجانی بنیادین در طرحواره‌درمانی عبارت‌اند از:

  1. نیاز به امنیت، ثبات، مراقبت و پذیرش
  2. نیاز به خودگردانی، کفایت‌مندی و حس هویت
  3. نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجان‌های خود
  4. نیاز به خودانگیختگی و بازی
  5. نیاز به دنیایی که دارای محدودیت‌های واقع‌بینانه است که شکل‌گیری خودکنترلی (خویشتن‌داری) را تقویت می‌کند.

همه دارای نیازهای هیجانی بنیادین هستند اما افراد ممکن است از لحاظ شدت و ضعف این نیازها با هم متفاوت باشند. به عنوان مثال برخی ممکن است نیاز قوی‌تری به ابراز خودانگیختگی و خلاقیت داشته باشند و برخی دیگر ممکن است نیاز به مراقبت شدید داشته باشند. اما فراتر از این تفاوت‌های فردی یک مشابهت همگانی وجود دارد – همه ما اساساً مقداری از این نیازها را داریم.

از نظر طرحواره‌درمانی این نیازها جهان‌شمول هستند. به عبارتی دیگر همه افراد در همه جای دنیا دارای این نیازها هستند و باید توسط والدین نیازهای آن‌ها برآورده شود.

سلامت روانی توانایی برآوردن نیازهای خود به شیوه‌ای سازگارانه است. پروژه اصلی رشد کودکان برآورده ساختن نیازهای اصلی آنهاست. پروژه اصلی فرزندپروری کمک به کودک برای برآوردن این نیازها است. و پروژه اصلی طرحواره‌درمانی – هدف اصلی آن – کمک به بزرگسالان برای برآورده کردن نیازهای خود است، حتی اگر این نیازها در گذشته برآورده نشده باشند. اکنون اجازه بدهید نیازهای پنج‌گانه هیجانی بنیادین را معرفی کنیم:

نیاز به امنیت، ثبات، مراقبت و پذیرش

دلبستگی یکی از نیازهای هیجانی بنیادین است.
دلبستگی یکی از نیازهای هیجانی بنیادین است.

یکی از اساسی‌ترین و مهم‌ترین نیازهای هیجانی بنیادین، دلبستگی است. امنیت، ثبات، مراقبت و پذیرش، نیازی است که تحت عنوان دلبستگی ایمن شناخته می‌شود. منظور از دلبستگی ایمن، شکل‌گیری یک رابطه امن و پایدار با مراقبین اولیه (والدین به خصوص مادر) است.

وقتی به دنیا می‌آییم مراقبین ما تلاش می‌کنند نیازهای فیزیولوژیک مانند نیاز به غذا و زنده ماندن، و نیازهای روان‌شناختی مانند محبت را فراهم کنند. اگر والدین در برآورده کردن نیازهای ما به موقع وارد عمل شوند، ثبات داشته باشند و به اندازه کافی نیازهای ما را تأمین کنند آنگاه دلبستگی ایمن شکل می‌گیرد.

نظریه دلبستگی ابتدا توسط بالبی مطرح شد و بعدها یکی از شاگردان او به نام ماری آینزورث گسترش پیدا کرد. آینزورث با پژوهش‌هایی که انجام داد توانست انواع دلبستگی را کشف کند:

دلبستگی ایمن: در دلبستگی ایمن، کودک مطمئن است که هر زمانی به چیزی احتیاج داشته باشد والدین برای او فراهم می‌کنند و به این باور رسیده است که مورد پذیرش قرار گرفته و دوست‌داشتنی است. با شکل‌گیری دلبستگی ایمن، کودک آمادگی کشف دنیا و یادگیری تکالیف اساسی زندگی را خواهد داشت. او دچار اضطراب نمی‌شود، احساس ناامنی را تجربه نمی‌کند و می‌داند در مواقع لزوم می‌تواند از والدین خود کمک بگیرد. در این صورت هیچ طرحواره ناسازگاری شکل نمی‌گیرد.

دلبستگی اجتنابی: در دلبستگی اجتنابی کودک از مراقبین اصلی خود اجتناب می‌کند، سعی می‌کند به آن‌ها نزدیک نشود و فاصله خود را حفظ کند زیرا والدین او نتوانسته‌اند به اندازه کافی نیازهای او را برآورده سازند. چنین کودکی به این نتیجه رسیده است که هنگام نیاز داشتن به والدین، آن‌ها در دسترس نیستند. در نتیجه کودک یاد گرفته است که خودش نیازهایش را برآورده سازد.

دلبستگی دو‌سوگرا: هنگامی که والدین غیرقابل پیش‌بینی باشند کودک نمی‌تواند از حضور یا عدم حضور آن‌ها مطئمن شود. در واقع این والدین گاهی در کنار کودک هستند و گاهی نیستند. گاهی نیازها را برآورده می‌کنند و گاهی هیچ اعتنایی به نیازهای کودک ندارند. در نتیجه کودک نسبت به حضور یا عدم حضور آن‌ها اطمینان پیدا نکرده است. از این رو او نسبت به همه‌چیز دوسوگرا شده است: هم می‌خواهد و هم نمی‌خواهد، هم امیدوار است و هم ناامید. هم دوست دارد به والدینش نزدیک باشد هم دوست دارد فاصله بگیرد.

از منظر طرحواره‌درمانی هنگامی که نیاز به دلبستگی برآورده نمی‌شود طرحواره‌های مختلفی مانند رهاشدگی/بی‌ثباتی، بی‌اعتمادی/بدرفتاری، محرومیت عاطفی، نقص/شرم و انزوای اجتماعی شکل می‌گیرند.

نیاز به خودگردانی، کفایت‌مندی و حس هویت

خودگردانی یکی از نیازهای هیجانی بنیادین است
خودگردانی یکی از نیازهای هیجانی بنیادین است

خودگردانی به معنای توانایی روی پای خود ایستادن است. به عبارت دیگر کسی که نیاز به خودگردانی در او برآورده شده است می‌تواند گلیم خود را از آب بکشد. او به توانمندی‌های خود اعتماد دارد و می‌داند که می‌تواند به صورت مستقلانه از پس تکالیف زندگی برآید.

علاوه بر این او احساس می‌کند که توانایی لازم برای حل کردن و مواجهه شدن با چالش‌های زندگی را دارد. به همین دلیل او خود را آدم با کفایتی می‌داند.

وقتی والدین اجازه استقلال به کودک بدهند، او چیزهایی را که دوست دارد و چیزهایی را که برایش ناخوشایند است کشف می‌کند. در نتیجه هویت او رشد می‌کند. او می‌داند کیست، می‌داند چه چیزی می‌خواهد و می‌داند برای پیگیری اهدافش باید چه کارهایی را انجام دهد.

اما زمانی که والدین در حمایت کردن از کودک افراط یا تفریط می‌کنند درواقع به نیاز خودگردانی آسیب وارد می‌کنند. وقتی والدین از کودک خود حمایت افراطی می‌کنند هر کاری را برای کودک انجام می‌دهند، حتی کارهایی را که کودک متناسب با سن خود می‌تواند انجام دهد. وقتی کودکی به اصطلاح دست به سیاه و سفید نزد مهارت‌های لازم برای مواجهه شدن با چالش‌های زندگی را کسب نمی‌کند و نمی‌تواند خودگردان شود.

در صورتی که والدین حمایت خود را دریغ کنند کودک در انجام تکالیف با شکست مواجهه می‌شود در نتیجه به این باور می‌رسد که آدم بی‌کفایتی است و همیشه محتاج کمک گرفتن از دیگران است.

وقتی نیاز به خودگردانی به اندازه کافی برآورده نشود طرحواره‌های آسیب‌پذیری، شکست، وابستگی/بی‌کفایتی و خود تحول‌نیافته/گرفتار شکل می‌گیرند.

نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجان‌های خود

همه ما نیاز داریم که در مرکز اصلی زندگی خودمان باشیم، یعنی نیازهایمان را مطرح کنیم، هیجانات خود را ابراز کنیم و آزادی انتخاب عمل برای رسیدن به اهداف و خواسته‌های خود را داشته باشیم. اما هنگامی که والدین به ما اجازه نمی‌دهند که نیازها و هیجانات خود را دنبال کنیم و در عوض روی رسیدگی به نیازهای دیگران تأکید می‌کنند این نیاز برآروده نمی‌شود.

علاوه بر این هنگامی که والدین مستبد باشند و مدام به دنبال دیکته کردن نظرات خودشان باشند یا هنگامی که آن‌ها بیمار باشند و وظیفه مراقبت از آن‌ها به عهده کودک باشد و یا هنگامی که کودک مجبور است برای به دست آوردن تأیید آن‌ها خود را مطابق با نظر آن‌ها تغییر دهد نیاز به آزادی برآورده نمی‌شود.

وقتی نیاز به آزادی به عنوان یکی از نیازهای هیجانی بنیادین برآروده نشود، طرحواره‌هایی شکل می‌گیرند که سبب‌ساز اهمیت دادن افراطی به نیازهای دیگران می‌شوند. به عنوان مثال کسی که طرحواره خودقربانگری دارد همیشه تلاش می‌کند دیگران را در اولویت قرار دهد و نیازهای خودش را قربانی کند تا بتواند به دیگران رسیدگی کند. در طرحواره فرمان‌پذیری، فرد گوش‌به‌فرمان دیگران می‌شود و توانایی نه گفتن را ندارد و طرحواره تأییدطلبی باعث می‌شود که فرد فقط برای گرفتن تأیید دیگران زندگی کند. او دوست دارد که همیشه دیگران او را دوست داشته باشند، از این رو خودش را مطابق با علایق و نظرات دیگران تغییر می‌دهد.

نیاز به خودانگیختگی و بازی

نیاز به بازی و تفریح در طرحواره درمانی
نیاز به بازی و تفریح در طرحواره درمانی

نیاز به خودانگیختگی و بازی یکی دیگر از نیازهای هیجانی بنیادین است که به طور قابل ملاحظه‌ای نادیده گرفته شده است. درواقع دنیای مدرن روی دستاوردهای سطح بالا تأکید می‌کند و اهمیت کمی برای خودانگیختگی و تفریح قائل است. خودانگیختگی می‌تواند خودش را به شکل خلاقیت، کنجکاوی و ابراز هیجانات کودکانه نشان دهد. ما نیاز داریم لحظاتی را فارغ از کار و تلاش به استراحت و معاشرت با خانواده و دوستان اختصاص دهیم.

اما والدینی که بیش از حد روی دستاوردها و موفقیت‌ها دست می‌گذارند، همیشه به کودک در مورد جنبه‌های منفی دنیا هشدار می‌دهند و اشتباهات را تنبیه می‌کنند و جلوی ابراز احساسات را می‌گیرند به نیاز خودانگیختگی و بازی آسیب وارد می‌کنند.

وقتی نیاز به خودانگیختگی و بازی برآورده نشود طرحواره‌هایی مانند بازداری هیجانی، تنبیه، معیارهای سخت‌گیرانه و تنبیه شکل می‌گیرند.

نیاز به محدودیت‌های واقع‌بینانه

یکی دیگر از نیازهای هیجانی بنیادین نیاز به محدودیت های واقع‌بینانه است. درست است که ما باید مطابق با نیازهای خود زندگی کنیم و احساسات خودمان را دنبال کنیم اما زندگی اجتماعی و رسیدن به موفقیت محدودیت‌هایی را به همراه خود دارد. به عنوان مثال ما نمی‌توانیم نصف شب با صدای زیاد موسیقی گوش بدهیم، نمی‌توانیم نوبت را رعایت نکنیم، باید برای امتحانات و وظایف شغلی خودمان را آماده کنیم و زندگی‌مان نظم تقریبا مشخصی داشته باشد.

به عبارت دیگر دنیای واقعی، نیازمند خویشتن‌داری است. ما نباید دزدی کنیم، نباید از دیگران استفاده ابزاری کنیم، نباید وظایف‌مان را انجام ندهیم و نباید کار امروز را به فردا موکول کنیم.

والدین باید از طریق وضع قوانین مشخص و متعادل که نه خیلی سخت‌گیرانه و نه خیلی آسان‌گیرانه باشد محدودیت‌های واقع‌بینانه را به کودکان خود آموزش دهند. والدین باید مشخص کنند که در صورت انجام ندادن وظایف و تخطی از قوانین پیامدهایی در انتظار کودک است. باید روی کارهای کودک نظارت داشته باشند تا او نظارت بر خود را یاد بگیرد. البته نکته مهم این است که والدین تعادل بین سخت‌گیری و آسان‌گیری را رعایت کنند.

اگر نیاز به محدودیت‌های واقع‌بینانه، مختل شود یعنی کودک یاد نگیرد که دنیای واقعی محدودیت‌های خاص خود را دارد نمی‌تواند از خویشتن‌دار باشد. نمی‌تواند به نیازهای دیگران توجه کند بلکه به صورت خودخواهانه همیشه خودش را در اولویت قرار می‌دهد. بنابراین طرحواره‌هایی مانند استحقاق و خویشتن‌داری ناکافی شکل می‌گیرند.

همانطور که متوجه شده‌اید هنگامی که نیازهای هیجانی بنیادین برآورده نمی‌شوند طرحواره‌های ناسازگار اولیه شکل می‌گیرند.

در سالهای اخیر محققان طرحواره‌درمانی در فهرست نیازهای هیجانی بنیادین تغییراتی را انجام داده‌اند و نیازهای جدیدی را نیز معرفی کرده‌اند که به نوبه خود باعث کشف طرحواره‌های جدید شده است.

نیاز به انسجام خود

نیاز به انسجام خود یا خود انسجامی یکی از نیازهای هیجانی بنیادین است که اخیرا معرفی شده است. منظور از نیاز به انسجام خود نمایانگر این احساس است که از نظر روان‌شناختی سالم، کامل و دست‌نخورده هستیم و به صورت عمیقی می‌دانیم که چه کسی هستیم. انسجام خود را می‌توان نقطه مقابل از هم‌پاشیدگی خود در نظر گرفت.

نیاز به انسجام زمانی ایجاد می‌شود که کودک به انداز کافی درباره دنیای خود آموخته باشد تا بتواند انتظارات روشنی برای نحوه کارکرد جهان ایجاد کند. نقض این انتظارات ممکن است بسیار ناراحت‌کننده باشد. نیاز به انسجام خود دارای دو جنبه است: هویت و معنا.

هویت پاسخ سؤال «من کسیتم» است و شامل نقش‌های اجتماعی، طبقه‌های اجتماعی افراد و حوزه‌هایی است که فرد خود را در آن‌ها شایسته می‌داند. در مقابل معنا پاسخ به این سؤال است که دنیا چگونه/باید کار کند؟ معنا بیشتر به قواعد و اصولی اشاره دارد که بر وقایع جهان حاکم است یا باید بر آن حاکم باشد.

وقتی نیاز به انسجام خود (خود انسجامی) برآورده نشود دو طرحواره ناسازگار یعنی طرحواره فقدان هویت منسجم و طرحواره فقدان جهان معنادار شکل می‌گیرند:

طرحواره فقدان هویت منسجم: این طرحواره باعث می‌شود که فرد خود را به صورت غیرمنسجم و تجزیه‌ای ببیند. او قادر نیست جنبه‌های مختلف خویشتن خود را به صورت یکپارچه در آورد.

طرحواره فقدان جهان معنادار: این طرحواره باعث می‌شود که فرد در جهان معنایی پیدا نکند و نتواند عملکرد معنا را درک کند. وقتی این طرحواره فعال می‌شود فرد دچار سردرگمی، بیگانگی و اضطراب وجودی می‌شود.

نیاز به انصاف

یکی دیگر از نیازهای هیجانی بنیادین پیشنهادشده، نیاز به انصاف است؛ به این معنا که ما باید به این نتیجه برسیم که در دنیا انصاف و عدالت برقرار است. وجود انصاف موجب ایجاد همکاری بین انسان‌ها می‌شود. هنگامی که نیاز به انصاف برآورده نشود طرحواره‌ی بی‌انصافی شکل می‌گیرد.

طرحواره بی‌انصافی: وقتی طرحواره بی‌انصافی شکل بگیرد فرد باور دارد که جهان مملو از بی‌انصافی و بی‌عدالتی‌هاست و جامعه فاقد عدالت است و به همین دلیل باعث اصلاح رفتار کسانی که بی‌عدالتی می‌کنند نمی‌شود. علاوه بر این، طرحواره بی‌انصافی باعث می‌شود که فرد همیشه خود را قربانی بی‌عدالتی در نظر بگیرد.

ما در مقاله‌های دیگر، طرحواره های ناسازگار اولیه، طرحواره‌درمانی، مدل ذهنیت، کار با محافظ اجتنابی و درمان کودک آسیب‌پذیر را معرفی کرده‌ام. شما می‌توانید با آگاهی از نیازهای هیجانی بنیادین مطالعات خود در مورد طرحواره‌درمانی را آغاز کنید.

ارتباط با ما

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

1 دیدگاه

  1. سلام
    مثل همیشه از خواندن مطالب لذت فراوان بردم و اینکه به نظر میرسه طرحواره بی انصافی شبیه به درماندگی آموخته شده است.

    سپاس فراوان از زحمات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا