اختلال‌های روان‌شناختیانتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژینمای سی و یک

سریال دوز روزانه آفتاب: نگاهی به اختلال های روانی

اگرچه ذائقه‌ی من در تماشای سریال‌ها و فیلم‌ها بیشتر سمت‌وسوی معناگرایی دارد و هر آنچه را که خارج از این حلقه باشد به صورت سرسری تماشا می‌کنم، نوعی از فیلم‌ها یا سریال‌هایی که نیمه‌مستند و نیمه‌درام هستند را نیز ترجیح می‌دهم. از این دست فیلم‌ها می‌توانم به memento یا interstellar نولان اشاره کنم. این‌ها فیلم هستند اما سعی داشته‌اند یک وضعیت علمی یا پزشکی را نیز توصیف کنند. من به این دسته از فیلم‌ها، نیمه‌مستند/نیمه‌درام می‌گویم که شاید اسم مناسبی هم نباشد.

با این حال، نمی‌خواهم درباره ذائقه‌ی خودم در تماشای فیلم با شما گفتگو کنم، قصد دارم به بهانه‌ی معرفی یک سریال کره‌ای به نام دوز روزانه آفتاب، درباره‌ی وضعیت اختلال‌های روانی در کشور خودمان گفتگویی با شما داشته باشم.

اخیراً با یک سریال درام کره‌ای آشنا شده‌ام که به توصیف وضعیت بیماران روانی پرداخته است. این سریال کره‌ای که دوز روزانه آفتاب نام دارد، تلاش کرده است در قالب یک درامای نسبتاً غمگین، به بخشی از جامعه بپردازد که به دلیل ماهیت بیماری خود از سوی جامعه طرد می‌شوند.

آسیب‌پذیرترین بخش جامعه، کسانی هستند که دچار اختلال‌های روانی شده‌اند. آن‌ها رنج و اندوهی را متحمل می‌شوند که درکش برای ما می‌تواند سخت باشد. ما نمی‌توانیم به‌درستی، خودمان را جای آن‌ها بگذاریم. نمی‌توانیم بفهمیم که رنج ناشی از داشتن افکار و احساسات متفاوت با بقیه‌ی اجتماع، چه رنجی است.

ما شکل ظاهری یک اختلال روانی را می‌بینیم و نمی‌توانیم به سبب آن، تجربه‌ی درونی فرد مبتلا به آن را مشاهده کنیم در نتیجه نمی‌توانیم بفهمیم که نشانه‌های آن، چه کارکردی در دنیای روان‌شناختی فرد مبتلا دارد. همانطور که دوز روزانه آفتاب، تجربه‌ی افرادی که اختلال پانیک را به نمایش می‌گذارد یا توهمات یک فرد مبتلا به اسکیزوفرنی را توصیف می‌کند و نشان می‌دهد که پزشکان عاجز از درک آن هستند، ما نیز فقط می‌توانیم بفهمیم که نمی‌توانیم آنچه را آن‌ها تجربه می‌کنند، درک کنیم.

وقتی کسی به یک اختلال روانی مبتلا می‌شود، افکارش، احساساتش و رفتارهایش شکل دیگری پیدا می‌کند که برای دوستان و اعضای خانواده‌اش غیرقابل درک، عجیب و غریب و حتی نامفهوم است که این مسئله می‌تواند به طرد شدن فرد مبتلا ختم شود.

افراد مبتلا به اختلال‌های روانی، آسیب‌پذیرترین قشر جامعه‌اند زیرا شکل‌گیری و مبتلا شدن به هر کدام از اختلال‌های روانی درواقع محصول تلاقی چندین عامل بهم‌پیوسته‌ی آسیب‌زاست. به عنوان مثال بدرفتارهای دوران کودکی، بدکارکردی بخش‌هایی از مغز، عوامل استرس‌زای اجتماعی، مشکلات اقتصادی، نابرابری‌های سیاسی، عدم وجود عدالت، فقر و تنگدستی، و … صدها عامل دیگر دست به دست هم می‌دهند تا یک بیماری روانی گریبان یک نفر را بگیرد.

وقایع مختلف در زندگی ما می‌تواند باعث ایجاد مشکلات سلامت روان شود.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که آگاهی ما از آنچه بیماری روانی نامیده می‌شود به قدر کفایت نیست. از یک طرف، علمِ آسیب‌شناسی روانی با تمام جزم خود، توانسته بیماران را از خشونت روان‌پزشکی قرن نوزدهم نجات دهد و پای آن‌ها را به کلینیک‌های روان‌شناسی باز کند. در این مسیر، تلاش‌ها و نظریه‌های زیگموند فروید اصلی‌ترین نقش را در انتقال از بیمارستان و درمان‌های مبهم روان‌پزشکی به مطب آرام و ملاقات با یک درمانگر خونگرم بازی کرده است؛ درمانگری که به جای تجویز دارو یا بستری کردن، تمایل زیادی به گفتگو و درک درمانجویان دارد.

با این وجود، هنوز راه درازی پیش رو مانده است و اوضاع روبه‌وخامت سلامت روان جامعه، نیازمند آگاهی‌رسانی از طریق اطلاعات دقیق و مناسب است. همچنین تبلیغات لیبرالیستی اجتماعی افراد را به سمت خودشکوفایی و آزادی‌های فردی سوق می‌دهد که به نوبه‌ی خود باعث انزوای اجتماعی بسیاری از افراد شده است. در این بین، بیماران روانی، از آنجایی که دیگران احتمال می‌دهند که ظرفیت‌هایشان را برای موفقیت‌های فردی از دست داده‌اند و نمی‌توانند در دنیای اقتصادی و اجتماعی ارزش افزوده‌ای داشته باشند بیشتر از همه به سمت انزوا سوق داده شده‌اند.

نگاه جامعه به این قشر آسیب‌پذیر هنوز از سر دلسوزی و ترحم‌های بی‌رحمانه‌ای است که ارمغانش افزایش داغ ننگ است. هنوز، افراد زیادی نمی‌توانند به راحتی با خانواده، دوستان و همکاران خود، مراجعه به روان‌شناس را بیان کنند. یا حتی زنانی که مخفیانه از آگاهی شوهرانشان به درمانگاه روان‌شناسی مراجعه می‌کنند و یا مردهایی که به علت بدبینی جامعه نسبت به بیماری روانی، زیر بار پذیرش مشکلات و در نتیجه پی‌جویی درمان نمی‌رود.

به نظرم، فرهنگ غرور و افتخار و رواج شبکه‌های مجازی که مدام، پیشرفت و موفقیت، و خوشحالی به هر قیمتی را تبلیغ می‌کنند جایی برای افرادی که به طور موقت اختلالی در زندگی‌شان ایجاد شده است باقی نمی‌گذارد. آن‌ها گاهاً با شرم و استیصال به روان‌شناس مراجعه می‌کنند و برخی به بیمارستان روانی.

برچسب‌زنی به بیماران روانی و گاهی استفاده‌ی طنزآمیز از آن‌ها در صنعت سینما، باعث شده است که آن‌ها به سوی انزوا، سیر نزولی داشته باشند.

اما، این وضعیت باید تغییر کند، نه‌تنها به دلیل اینکه بار اقتصادی زیادی روی دوش جامعه می‌گذارد بلکه به خاطر گم شدن معنای انسانیت در عصر مدرنیته‌ای که فقط بر خرید و لذت تأکید دارد. اگر صرفاً به دلایل اقتصادی به سراغ آن‌ها برویم تا کاری برایشان انجام دهیم باز هم خودمان و آسیب‌هایی که ما وارد می‌شود را هدف تلاش‌هایمان قرار داده‌ایم نه انسانی را که به دلایلی دچار بیماری روانی شده است. بنابراین از نظر من، توجیهات اقتصادی اگرچه درست است ولی نباید آن‌ها را دست‌مایه‌ی فخرفروشی خود به افرادی کنیم که ممکن است روزی خودمان یکی از آن‌ها باشیم.

ما باید به انسانی‌ترین شکل ممکن، برای افراد مبتلا به بیماری‌های روانی، ارزش انسانی قائل شویم،‌ با دیدگاه بالا به پایین به آن‌ها نگاه نکنیم، و دست از نوآوری‌های واهی در درمان این بیماران بکشیم. آن‌ها نیازمند توجه، مراقبت و عشق هستند زیرا این‌ها دلایلی هستند که عدم تجربه‌شان، منجر به وضعیتی شده است که ما به آن‌ها بیماری روانی می‌گوییم. همانطور که فروید در یکی از نامه‌هایش به یونگ گفته بود که روانکاوی شفا دادن آدم‌ها از راه عشق است ما می‌توانیم نتیجه بگیریم که مبتلا شدن آن‌ها نیز ناشی از عدم دریافت عشق است.

البته نمی‌خواهم با اشاره به موضوع عشق، خود را آدم رقیق‌القلبی نشان بدهم و مهملاتی را سر هم کنم. اگر اجازه بدهید موضوع عدم دریافت عشق را با هم مرور کنیم.

همان‌طور که احتمالاً بسیاری از شما می‌دانید، جان بالبی، گزینه‌ای را روی میز روان‌شناسی قرار داد که نه‌تنها در گذشته بلکه تا همیشه، راه‌گشای درک ما از وضعیت روان‌شناختی انسان‌هاست. او با مطالعات خود بیان کرد که اساسی‌ترین سنگ بنای یک زندگی روانی سالم، شکل‌گیری دلبستگی بین نوزاد و مراقب اوست.

نوزاد برای زنده ماندن قطعاً به ایجاد پیوندهای دلبستگی به مراقب خود دارد. وقتی مراقب، به اندازه کافی، به طور باثبات و به موقع نیازهای عاطفی و جسمانی نوزاد را برطرف می‌کند، نوزاد به این نتیجه می‌رسد که مورد عشق‌ورزی واقع شده است که نتیجه‌ی نهایی آن دلبستن به مراقب خود است. اما اگر مراقبین کودک، در عشق‌ورزی خود کاهلی یا جاهلی کنند آنگاه فرآیند دل‌گسستن آغاز می‌شود. دل‌گسستی عمیقاً ساختارهای مغزی کودک را به شکل متفاوتی سیم‌کشی می‌کند. او همیشه احساس تهدید می‌کند، بی‌اعتمادی وجودش را فرا می‌گیرد، به انزوا کشیده می‌شود، احساساتش را سرکوب می‌کند و با منبع درونی خود بیگانه می‌شود.

مطالعات بسیاری نشان داده‌اند که عدم وجود دلبستگی تقریباً در تمام اختلال‌های روانی نقش دارد. از این رو عدم دریافت عشق و مورد عشق‌ورزی واقع نشدن سنگ بنای کجی است که تا بزرگسالی به کجی خود ادامه خواهد داد. این کجی‌ها، گاهی اوقات خود را به شکل مشکلات روان‌شناختی و گاهی به شکل اختلال‌های روانی نشان می‌دهند.

بعد از شکل‌گیری دل‌گسستگی و ناامیدی از دریافت حمایت و توجه و جایگزینی آن با بی‌اعتمادی، زندگی فرد در مسیر متفاوتی قرار می‌گیرد.

بنابراین صرفاً توجیه اقتصادی برای توجه به بیماران روانی کافی نیست، ما باید با اصالت بیشتری به این گروه از انسان‌ها برخورد کنیم و باور داشته باشیم که تلاش برای تغییر آن‌ها، باید نمایانگر عشق ما به انسانیت باشد نه پیگیری اهداف خودخواهانه‌ی آزادی‌های فردی.

سریال دوز روزانه آفتاب
سریال دوز روزانه آفتاب
پیدا کردن پارتنری که به سلامت روان شما اهمیت می‌دهد می‌تواند همه‌‌چیزهای خوب را به همراه داشته باشد.

سریال دوز روزانه آفتاب

سریال دوز روزانه آفتاب، دست ما را می‌گیرد و از ما می‌خواهد که نگاهی به عمق تجربه اختلالهای روانی داشته باشیم. در این سریال ما می‌توانیم به کمک جلوه‌های بصری، برخی از نادرترین تجربه‌های روان‌شناختی را مشاهده کنیم.

با وجود طرح‌های رنگارنگ و روشن، و شخصیت‌هایی که لباس‌های نارنجی و صورتی به تن دارند، با وجود واقعیت خشن شیوع مبارزات سلامت روان، حس گرما و عنصری از سرگرمی وجود دارد.

دوز روزانه آفتاب، جنبه‌های مختلف بیماری‌هایی مانند اسکیزوفرنی، پارانویا، افسردگی، هذیان و اختلال وسواس فکری-اجباری را روشن می‌کند. همچنین با مسائل محیطی – به عنوان مثال، استرس کاری و والدین سخت‌گیر – که ممکن است باعث از هم‌گسیختگی فرد شود، سروکار دارد.

با این حال، بیماران هرگز به عنوان قربانیان کلیشه‌ای به تصویر کشیده نمی‌شوند و درام به جای دلسوزی، لحنی همدلانه به خود می‌گیرد.

همچنین، این داستان آگاهی را افزایش می‌دهد که مسائل مربوط به سلامت روان می‌تواند بر هر کسی، صرف‌نظر از وضعیت ثروت و تحصیلات، تأثیر بگذارد – و مراقبان، از جمله پزشکان و پرستاران، در امان نیستند.

سریال دوز روزانه آفتاب سعی کرده است در رسالت خویش که افزایش آگاهی همگانی از اختلال‌های روانی و زدودن ننگ از چهره‌ی آنهاست حقایق علمی، نگاه بدبینانه‌ی فرهنگ و عشق‌ورزی را با هم ترکیب کند. حتی در این سریال تفاوتی بین بیمار، پرستار و دکتر قائل نشده است و به صراحت نشان می‌دهد که هر کسی در هر جایگاهی ممکن است یک دوره بیماری روانی را تجربه کند.

اگرچه سریال و سازندگان آن می‌توانستند حقایق علمی و روانشناسی بیشتری را در سریال خود بگنجانند اما این نقطه‌ضعف را نمی‌توان دلیلی برای کاهش کیفیت آن در نظر گرفت، زیرا هدف اصلی آن‌ها در دوز روزانه آفتاب، آشنایی مردم با وضعیت بیماران روانی است نه ارائه‌ی اطلاعات علمی. با این حال، ما در دوز روزانه آفتاب که به همت کارگردانی خوب، هنرنمایی عالی بازیگران و جلوه‌های بصری هماهنگ با جریان داستان، شاهد این هستیم که می‌توان به طور تأثیرگذاری اطلاعات خاصی را به جامعه منتقل کنیم.

به نظرم جای چنین سریالی که بر اساس فرهنگ و زندگی بیماران روانی ایرانی باشد در کشور ما خالی است. اگرچه در تهران و سایر شهرستان‌های بزرگ وضعیت مراجعه به روان‌شناس تا حدی یک وضعیت عادی است، در شهرهای کوچک‌تر و روستاها، هنوز مفهوم بیماری روانی، با دیوانگی مساوی محسوب می‌شود و نبود اطلاعات علمی و کمبود متخصص مردم را به سمت روش‌های خرافاتی سوق می‌دهد.

البته نباید تصور شود که کلان‌شهرها بی‌نیاز از این اطلاعات هستند. هرچه اطلاعات بیشتر، تلاش برای درک و تغییر نگاه منفی به بیماران روانی بیشتر می‌شود. از طرف دیگر داشتن اطلاعات در سطح گسترده باعث می‌شود که مردم خودشان از طریق آشنایی با اختلال‌های روانی‌، گام‌های مؤثری برای پیشگیری از اختلال‌های روانی بردارند. اگر بخواهیم پیشگیری و درمان از بیماری‌های روانی را به دولت‌ها واگذار کنیم بعید می‌دانم که نتیجه‌ی چندان خوشایندی در انتظارمان باشد.

نگاه دولت‌ها به بیماران روانی رنگ و بوی اقتصادی و سیاسی دارد اما آن‌ها می‌توانند با پشتیبانی از برنامه‌های آگاهی‌رسان و تأمین امکانات لازم وظیفه خود را انجام دهند. درواقع اگر دولتی بخواهد در این زمینه حرکت مثمر ثمری انجام دهد باید بخشی از بودجه‌های خود را به پیشگیری از طریق هم‌افزایی آگاهی در سطح جامعه انجام دهد.

آمارها نشان می‌دهد که اختلالات روانی در تهران و ایران بالاست. به عنوان مثال ۳۷ درصد تهرانی‌ها و ۳۰ درصد مردم ایران به نوعی دچار اختلالات روانی هستند. بنابراین، آگاهی از اختلال‌های روانی می‌تواند نقش مؤثری در کمک به آن‌ها داشته باشد.

به نظر سریال دوز روزانه آفتاب را باید حداقل یک‌مرتبه تماشا کنیم و بدون اینکه درگیر فرآیندهای تولیدی آن قرار بگیریم باید به محتوای آن و پیام‌هایی که قصد ارسال آن را دارد توجه کنیم.

یکی از موضوعاتی که دوز روزانه آفتاب آن را نمایان کرده است وضعیت زنان شاغل است که علی‌رغم کار سخت، وظایف خانه همچنان به تنهایی به دوش آن‌هاست. سریال سعی می‌کند که این نوع از فرسودگی را نشان دهد و از ما می‌خواهد که در دنیای شلوغ مدرن که فقط بر کار و خودشکوفایی اقتصادی تأکید می‌کند لحظاتی برای خودمان وقت بگذاریم: همه ما به دوز روزانه آفتاب نیاز داریم.

وقتی یکی از شخصیت‌های سریال، علی‌رغم تجربه حملات اضطرابی شدید تصمیم می‌گیرد که دوباره به دنبال کار مرتبط با تحصیلاتش بگردد نویدبخش امید برای بیماران روانی است. به واقع، هنگام تماشای این لحظات، ما احساس جرأت‌مندی نیابتی را تجربه می‌کنیم که به ما نوید می‌دهد ما هم می‌توانیم بر مشکلات خود غلبه کنیم و یاد بگیریم که چطور می‌توانیم با مشکلات خود به راه خود ادامه دهیم.

حس ارزشمندی خود برای سلامت روان بسیار حیاتی است.

بدون عزت نفس کافی، ما در معرض خطر آسیب پذیری در برابر مشکلات سلامت روانی مانند اضطراب و افسردگی هستیم. مطالعات متعددی وجود دارد که ارتباط بین فقدان عزت نفس/عزت نفس سالم و اضطراب و/یا افسردگی را برجسته می‌کند. شخصیت اصلی، دایون، با مهربانی و خودقربانگری دائمی و با گفتن صریح “احساس بی‌ارزشی” در یکی از جلسات درمانی بر اهمیت عزت نفس تأکید می‌کند.

در یکی از این سکانس‌ها، شخصیت سریال در یکی از خودگویه‌‌هایش می‌گوید که باید از خودم مراقبت کنم، در نتیجه، عزم خود را جمع می‌کند و به مدیرش می‌گوید ساعت کاری‌اش تمام شده و باید برای مراقبت از خودش محل کار را ترک کند و تن به اضافه کاری ندهد. در واقع این سکانس، یک‌ دهن‌کنجی مناسب به دنیای اقتصادی است که از ما می‌خواهد مدام کار کنیم، پول دربیاوریم و با پول خودمان خوشحال باشیم. این درحالی است که در همان حال، ما در حال نابودی خودمان هستیم.

یکی از شخصیت‌های سریال دوز روزانه آفتاب که اضطراب اجتماعی و حملات وحشتزدگی را در محل کار تجربه می‌کند توسط مدیر خود مدام مورد سرزنش و تحقیر قرار می‌گیرد و همچنین مدیرش به او فشار وارد می‌کند و می‌خواهد که بیش از توانایی‌هایش کارهایی را انجام دهد. این نشان می‌دهد که گاهی حرف‌های ما در قالب سرزنش و تحقیر می‌تواند اثرات زیانباری بر افراد مبتلا به اختلال‌های روانی داشته باشد. اینجا، همان‌جایی که ما با کمبود عشق روبرو هستیم.

«افراد تمایل دارند به طرق مختلف بر یکدیگر تأثیر بگذارند. گاهی به شیوه‌های غم‌انگیز، گاهی به شیوه‌های دردناک، و گاهی به شیوه‌هایی که همه اطرافیانشان را آزار می‌دهند. با این حال، گاهی اوقات، سنگی که برای تغییر خود پرتاب می‌کنیم، می‌تواند موجی را شروع کند که در ما متوقف نمی‌شود، بلکه به اطرافیانمان نیز می‌رسد.»

پرستار جونگ دا یون

نقل قول پرستار جونگ دایون حاکی از آن است که اعمال و تصمیمات افراد بر دیگران تأثیر مثبت و منفی دارد. تصدیق می‌کند که اعمال ما نه تنها بر خودمان بلکه بر اطرافیانمان نیز تأثیر می‌گذارد. این موضوع ارتباط متقابل تجربیات انسانی را برجسته می‌کند و بر اهمیت خودآگاهی و مسئولیت پذیری در قبال پیامدهای اعمال ما تأکید می‌کند. این ما را تشویق می‌کند که مراقب تأثیری که بر دیگران داریم باشیم و برای تغییرات مثبتی که نه تنها برای خودمان بلکه برای افراد زندگی‌مان مفید است، تلاش کنیم.

همچنین سریال دوز روزانه آفتاب به بیماران روانی می‌آموزد که باید علی‌رغم احساس ننگ تحمیل‌شده از سوی جامعه، راه خودشان را بروند.

سریال دوز روزانه آفتاب لحظات تلخی را نشان می‌دهد مثل خودکشی، خودزنی، درک نشدن، مشکلات مالی، طرد شدن از جامعه، اخراج از کار و …. با این حال، با آنتی‌تزهای مناسب مانند همکاری، عشق‌ورزی، شکیبایی، همدلی، کمک‌رسانی و عشق به انسانیت، سعی می‌کند لحظات تلخ و شیرین را با هم متعادل سازد.

پرستاری که نقش اصلی سریال دوز روزانه آفتاب را برعهده دارد آمیزه‌ای از مهربانی، از خودگذشتگی و آسیب‌پذیری است. او طرحواره‌ی خودقربانگری دارد و خودش را فدای نیازهای دیگران می‌کند که نتیجه آن تجربه افسردگی بعد از سوگی است که درنتیجه خودکشی یکی از بیماران تجربه می‌کند. او که خودش پرستار بخش روان‌پزشکی است حال باید در یک بیمارستان روانی بستری شود.

دوز روزانه آفتاب نشان می‌دهد که یکی دیگر از پرستاران بخش، خانم مین، به دلیل داشتن مادری بدرفتار و طردکننده و کسی که فقط به دنبال لذت‌های خودش بوده است بزرگ شده، عنوان می‌کند که هیچ‌گاه طعم عشق را نچشیده است. او طرحواره نقص و شرم و محرومیت عاطفی شدیدی دارد و به همین دلیل نمی‌تواند بپذیرید که کسی عاشق او شود.

او برای جبران وضعیت مالی بد، به پرستاری که هرگز از آن لذت نبرده است روی آورده است و در جایی از سریال دوز روزانه آفتاب به این نتیجه می‌رسد که باید پرستاری را رها کند و در یک کشتی مسافرتی به رقص و آواز مشغول شود. در اینجا دوز روزانه آفتاب نشان می‌دهد که باید به دنبال آن‌چیزی باشیم که هستیم نه آنچیزی که جامعه و اقتصاد به ما تحمیل می‌کند. البته این وضعیت با توجه به اهمیت تحصیلات در کره جنوبی از اهمیت بالایی برخوردار است. کره جنوبی می‌خواهد همه سخت درس بخوانند.

انجام دادن آنچه خوشحالمان می‌کند اهمیت دارد.

دوز روزانه آفتاب شخصیتی را نشان می‌دهد که هفت مرتبه برای قبول شدن در یک آزمون سخت تلاش کرده است و تحت فشارهای ناشی از درس‌خواندن فشرده توهمات مختلفی را تجربه می‌کند که در نهایت باعث خودکشی‌اش می‌شود.

تبدیل شدن به فردی که هستیم نه آنچه باید بشویم، یکی از موضوعات روان‌شناسی بی‌بدیلی است که توسط کارل راجرز در درمان مراجع-محور معرفی شده است. راجرز می‌گوید که ما نباید شرایط ارزشمندی تحمیل‌شده از سوی جامعه را بپذیریم و مطابق با آن رفتار کنیم. اگر ما دست به چنین کاری بزنیم به کسی تبدیل می‌شویم که نیستیم، کسی می‌شویم که جامعه می‌خواهد، در نتیجه دچار از خودبیگانگی می‌شویم. راجرز از خودبیگانگی را رنج اصلی عصر معاصر می‌داند.

دوز روزانه آفتاب ما را دعوت می‌کند که به وضعیت اختلال‌های روانی و افراد مبتلا به آن‌ها نگاه اصیل و صادقانه‌ای داشته باشیم و یادمان باشد که درمان تنها از راه عشق‌ورزی امکان‌پذیر است.

جملاتی مانند «همه ما در لبه بین عادی بودن و غیر‌طبیعی بودن ایستاده‌ایم» در سریال دوز روزانه آفتاب ممکن است کلیشه‌ای به نظر برسند، اما تاثیرگذار هستند و می‌توانند درمانی باشند. همه ما ممکن است دچار اختلال روانی بشویم.

کارگردان سریال دوز زورانه آفتاب Lee Jae-kyoo حتی در کنفرانس مطبوعاتی سریال در سئول در 1 نوامبر گفت که فیلم‌برداری سریال برای او دلخراش بود. لی به روزنامه انگلیسی زبان The Korea Herald گفت که هر روز سر صحنه فیلمبرداری مانند یک فرآیند خوددرمانی بود و افزود که فیلمبرداری هر قسمت مانند یک جلسه درمانی است: «وقتی استخوانت میشکنه به ارتوپد مراجعه می‌کنی و هنگام سرماخوردگی دارو می‌خوری. اما زمانی که شما بیمار روانی هستید، هیچ کس به دنبال کمک یا مصرف دارو نیست. من این درام را با این ایده ساختم که کمک گرفتن چیز خوبی است».

ارتباط با ما

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا