انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیراهنمای درمانگران و مشاورانروانشناسی بالینیروانشناسی مثبتسلامت رواننظریه های رواندرمانی

روانشناسی مثبت: مفاهیم، نظریه و تکنیکها

احتمالاً تاکنون درباره‌ی روانشناسی مثبت (روانشناسی مثبت‌گرا، روانشناسی مثبت‌نگر) مطالب زیادی شنیده یا خوانده‌اید و هنوز برایتان این سؤال که واقعاً روانشناسی مثبت چیست و به چه موضوعاتی می‌پردازد بی‌پاسخ مانده است.

درباره‌ی اینکه روانشناسی مثبت چه چیزی هست و چه چیزی نیست اشتباهات زیادی وجود دارد. برای از بین بردن این اشتباهات و توضیح جامعی از روانشناسی مثبت، ما این مقاله را درباره‌ی تعریف و توصیف روانشناسی مثبت نوشته‌ایم.

تعریف روانشناسی مثبت

روان‌شناسی مثبت‌نگر شاخه‌ای از روان‌شناسی است که بر نقاط قوت و رفتارهای شخصیتی متمرکز است که به افراد این امکان را می‌دهد تا زندگی معنادار و هدفمندی بسازند – فراتر از بقا به سمت شکوفایی حرکت کنند. نظریه‌پردازان و محققان این حوزه به دنبال شناسایی عناصر یک زندگی خوب بوده‌اند. آنها همچنین شیوه‌هایی را برای بهبود رضایت و بهزیستی زندگی پیشنهاد و آزمایش کرده‌اند.

روانشناسی مثبت به شیوه‌های مختلف زیادی تعریف شده است اما یکی از تعاریفی که پذیرفته شده است توسط پیترسون ارائه شده است:

روانشناسی مثبت مطالعه‌ی علمی آنچیزی است که زندگی را ارزشمند می‌سازد (پیترسون، ۲۰۰۸).

برای توضیح بیشتر این تعریف باید توضیح دهیم که روانشناسی مثبت یک رویکرد علمی برای مطالعه‌ی افکار، احساسات و رفتار انسان با تمرکز بر نقاط قوت به جای نقاط ضعف، ساختن زندگی خوب به جای ترمیم آسیب‌ها، و کمک به مردم عادی برای حرکت به سوی «عالی» بودن به جای کمک به مردم آسیب‌دیده برای حرکت به سوی نرمال بودن است (پیترسون، ۲۰۰۸).

تمرکز روانشناسی مثبت بر چیست؟

روانشناسی مثبت بر رویدادها و تأثیرات مثبت بر زندگی تمرکز می‌کند که عبارت‌اند از:

  1. تجربه‌های مثبت (مانند شادکامی، لذت، الهام‌ و عشق)
  2. حالت‌ها و صفت‌های مثبت (مانند قدردان بودن، تاب‌آوری و شفقت)
  3. نهادهای مثبت (کاربست اصول روانشناسی مثبت در درون سازمان‌ها و نهادها)

به عنوان یک رشته‌ی علمی، روانشناسی مثبت زمان زیادی را صرف تفکر درباره‌ی موضوعاتی مانند نقاط قوت شخصیت، خوش‌بینی، رضایت از زندگی، شادکامی، بهزیستی، قدردانی، شفقت (هم‌چنین شفقت به خود)، عزت نفس و اعتماد به نفس، امید و تجربه‌ی اوج می‌کند.

این مطالعات به این منظور انجام می‌شود تا راه‌های کمک کردن به مردم برای زندگی غنی و کمک به شکوفایی آن‌ها را پیدا کنند.

پایه‌گذار روانشناسی مثبت

مارتین سلیگمن پایه‌گذار روانشناسی مثبت است. او پژوهشگری است که در زمینه‌های مختلف روانشناسی تجربه دارد. پژوهش‌های سلیگمن در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به نظریه‌ای به نام نظریه‌ی درماندگی آموخته‌شده منتهی شد.

این نظریه توضیح می‌دهد که چگونه انسان‌ها و حیوانات درمانده می‌شود و احساس می‌کنند کنترل‌شان را بر آنچه برایشان اتفاق می‌افتد از دست می‌دهند.

سلیگمن معتقد بود که درماندگی آموخته‌شده به افسردگی منجر می‌شود. سلیگمن مشاهده کرد که بسیاری از افراد مبتلا به افسردگی احساس درماندگی نیز می‌کنند. کارهای سلیگمن درباره‌ی این موضوع، ایده‌ها و شواهد زیادی را برای حمایت از درمان‌های افسردگی و همچنین روش‌هایی برای پیش‌گیری از افسردگی فراهم کرده است.

در حالیکه نظریه‌ی درماندگی آموخته‌شده به اندازه‌ی کافی در روانشناسی تأثیرگذار بود، سلیگمن ایده‌های بیشتری برای جامعه‌ی روان‌شناسی داشت به ویژه در مورد کار کردن روی جنبه‌های مثبت، بالندگی و الهام‌بخش زندگی. بعد از اینکه، سلیگمن با نظریه‌ی درماندگی آموخته‌شده سری میان سرها پیدا کرد، روی صفت‌ها، ویژگی‌ها و دیدگاه‌هایی توجه کرد که قابل یادگیری بودند.

او آنچه را به دنبالش بود در مطالعات تاب‌آوری و خوش‌بینی آموخته‌شده پیدا کرد که به طور گسترده‌ای زمینه‌ساز برنامه‌های تاب‌آوری برای کودکان شد.

سلیگمن از روانشناسی به دلیل اینکه مدام روی نکات منفی یعنی عمدتاً روی بیماری روانی، روانشناسی نابهنجاری، تروما، رنج و درد تمرکز کرده است و آنچه باعث شادکامی، بهزیستی، رشد و  بالندگی می‌شود را نادیده گرفته است سرخورده شده بود.

هنگامی که سلیگمن در سال ۱۹۹۸ به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد این فرصت را پیدا کرد که مسیر روانشناسی را تغییر دهد. او زیرشاخه‌ی جدیدی از روان‌شناسی را با تمرکز بر غنی‌سازی زندگی معرفی کرد. مقاله‌ی اصلی این رشته‌ی جدید، روانشناسی مثبت، در سال ۲۰۰۰ توسط سلیگمن و میهلی چک‌سینت‌میهلی (Mihaly Csikszentmihalyi) (پدر خلسه) منتشر شد.

از آن زمان به بعد، دعوت سلیگمن برای تمرکز بر جنبه‌های مثبت زندگی توسط هزاران پژوهشگر در سراسر دنیا پاسخ داده شد، و ده‌ها هزار مقابله درباره روانشناسی مثبت منتشر شد و پایه‌ای برای کاربرد اصول روانشناسی مثبت در مربی‌گری، آموزش، روابط، محل کار و سایر حوزه‌های زندگی فراهم شد.

مزیت‌های روانشناسی مثبت

از آنجایی که در حال خواندن این مطلب هستید، احتمالاً از قبل می‌دانید که تلاش سلیگمن و چک‌سینت‌میهلی بسیار موفق بوده است.

انبوهی از پروژه ها و مقالات در مورد موضوعات مثبت، مخزن عظیمی از دانش در مورد چگونگی تشویق خود و اطرافیانمان به بهترین زندگی ممکن را فراهم کرده است.

فهرست و بازگو کردن تمامی مزایای روانشناسی مثبت غیرممکن است، با این حال، ما تلاش خواهیم کرد مرور جامعی بر رخی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین نتایج کاربست روانشناسی مثبت ارائه دهیم.

به طور کلی، بزرگترین مزیت بالقوه‌ی روانشناسی مثبت این است که به قدرت تغییر دیدگاه را می‌آموزد که شامل استفاده از تکنیک‌ها، تمرین‌ها و حتی کل برنامه‌های مبتنی بر روانشناسی مثبت است، زیرا یک تغییر کوچک و ساده در دیدگاه فرد می‌تواند منجر به تغییرات چشم‌گیر در بهزیستی و کیفیت زندگی شود.

به عنوان مثال ایجاد کمی خوش‌بینی و قدردانی از زندگی‌تان عمل ساده‌ای است که می‌تواند به شما دیدگاه مثبت‌تری نسبت به زندگی بدهد.

البته، هیچ نوعی از روانشناسی مثبت به شما نمی‌گویند که فقط به صورت مثبت فکر یا عمل کنید یا فقط بر موارد مثبت زندگی تمرکز کنید- تعادل خیلی مهم است.

روانشناسی مثبت به منظور جایگزین شدن با روانشناسی سنتی مطرح نشده است بلکه به منظور کامل کردن آن با تأکید بر جنبه‌های مثبت مطرح شده است. روانشناسی مثبت معتقد است که دیدن جنبه‌های مثبت به همان اندازه‌ی تمرکز بر جنبه‌های منفی مهم است.

مطالعات و پژوهش‌های روانشناسی مثبت

روانشناسی مثبت آموزش می‌دهد که چگونه از قدرت تغییر دیدگاه برای افزایش شادکامی در زندگی روزمره استفاده کنیم. برای مثال، هر یک از این یافته‌ها یک ایده‌ی عینی برای بهبود دادن به کیفیت زندگی‌ در اختیارمان قرار می‌دهد؛

  1. مردم تأثیر پول بر خوش‌بختی‌شان را بیش از حد ارزیابی می‌کنند. اگرچه تا حدی پول بر میزان خوش‌بختی ما تأثیرگذار است اما نه به اندازه‌ای که فکر می‌کنیم، بنابراین تمرکز کمتر بر دستیابی پول باعث خوشحالی بیشتر شما می‌شود (Aknin, Norton, & Dunn, 2009).
  2. استفاده از پول برای به دست آوردن تجربه‌های بیشتر، نسبت به پول خرج کردن برای مادیات، بیشتر باعث افزایش شادکامی و خوشحالی می‌شود (Howell & Hill, 2009).
  3. قدردانی کردن عامل بسیار مهمی در احساس خوشبختی است، به این معنا که هرچه بیشتر قدردان و سپاسگذار باشیم خوشحال‌تر خواهیم بود (Seligman, Steen, Park, & Peterson, 2005)
  4. اکسی‌توسین باعث اعتماد، همدلی و عمل اخلاقی بیشتر در انسان‌ها می‌شود، یعنی بغل کردن و سایر اعمال محبت‌آمیز جسمانی احساس بهزیستی ما و دیگران را تقویت می‌کند (Barraza & Zak, 2009).
  5. کسانی که عمداً خلق مثبتی را برای تطابق با عواطف بیرونی که باید نشان دهند (یعنی در کار عاطفی) پرورش می‌دهند، از تجربه واقعی بیشتر خلق مثبت سود می‌برند. به عبارت دیگر، «پوشیدن چهره‌ای شاد» لزوماً احساس خوشحالی بیشتری در شما ایجاد نمی‌کند، اما کمی تلاش احتمالاً این کار را انجام می‌دهد (اسکات و بارنز، 2011).
  6. شادکامی و خوشبختی واگیردار است؛ آن‌هایی که دوستان و افراد مهم زندگی‌شان خوشحال‌تر هستند خودشان نیز خوشحال‌تر خواهند بود (فلاور و کریستاکیس، ۲۰۰۸).
  7. افرادی که نسبت به دیگران مهربان هستند نه تنها احساس بهزیستی بیشتری می‌کنند بلکه توسط همسالان و دیگران بیشتر مورد پذیرش قرار می‌گیرند (Layous, Nelson, Oberle, Schonert-Reichl, & Lyubomirsky, 2012).
  8. زمان داوطلبانه برای هدفی که به آن اعتقاد دارید، بهزیستی و رضایت از زندگی شما را بهبود می‌بخشد و حتی ممکن است علائم افسردگی را کاهش دهد (جنکینسون و همکاران، 2013).
  9. کمک مالی به دیگران منجر به افزایش شادکامی فرد کمک‌کننده می‌شود (Dunn, Aknin, & Norton, 2008).

روانشناسی مثبت در محل کار نیز نتایج خوبی از خود نشان داده است؛ مطالعات در زمینه نشان داده‌اند:

  1. هیجانات مثبت عملکرد شغلی را افزایش می‌دهد
  2. هیجانات مثبت در محل کار واگیردار است؛ به این معنا که یک شخص یا تیم مثبت‌نگر روی دیگران و کل سازمان اثرات مثبتی دارند.
  3. اعمال کوچک و ساده می‌تواند تأثیر مهمی بر شادکامی دارد؛ یعنی برای اینکه محل کار به مکانی شادتر و مثبت‌تر تبدیل شود نیازی به کارهای بزرگ ندارد.

یکی از مزایای تمرین دیدگاه روانشناختی مثبت، به بیان کلی، موفقیت است! موفقیت نه تنها ما را شادتر می‌کند، بلکه احساس خوشحالی و تجربه‌ی احساسات مثبت در واقع شانس موفقیت ما را افزایش می‌دهد (لیوبومیرسکی، کینگ و داینر، 2005).

با این حال، تصور نکنید که امتناع احساسات یا دیدگاه‌های منفی به شما کمک می‌کند تا به موفقیت برسید. یک یافته مهم از تحقیقات روانشناسی مثبت‌گرا این است که وادار کردن افرادی که به طور طبیعی خوش‌بین نیستند به «فقط مثبت فکر کنند» می‌تواند آسیب بیشتری به همراه داشته باشد. خوش‌بینی غیرواقعی، همراه با بدبینی شدید، مضر است (دل واله و ماتئوس، 2008؛ دیلارد، میدبو، و کلین، 2009).

یکی دیگر از مزایای روانشناسی مثبت ارائه‌ی تعریف کاملی از زندگی خوب است.

روی اف. باومایستر و همکارانش، روانشناس مثبت‌گرای مشهور، چالش تعیین اینکه چه چیزی یک زندگی خوب را ایجاد می‌کند، بر عهده گرفتند و به یافته‌های جالبی دست یافتند که می‌توانید آنها را در زندگی خود به کار ببندید (2013). تحقیقات آنها نشان داد که شادی و احساس معنا در زندگی لزوماً دست به دست هم نمی‌دهند، و این نشان می‌دهد که تمرکز بر احساسات مثبت به تنهایی زندگی رضایت‌بخشی و کاملی را که می‌خواهید به ارمغان نمی‌آورد.

برخی از یافته‌های خاص‌تر آنها شامل موارد زیر است:

  1. ارضای خواسته‌ها و نیازهای فرد باعث افزایش شادی می‌شود، اما عملاً هیچ تأثیری بر معناداری زندگی‌اش ندارد. این یافته نشان می‌دهد که تمرکز بر دستیابی به آنچه می‌خواهید، شادی شما را افزایش می‌دهد، اما ممکن است برای درک عمیق‌تر معنا مجبور به انجام کارهای مکمل شوید.
  2. شادی معطوف به زمان حال است، ریشه در لحظه دارد، در حالی که معنادار بودن بیشتر بر گذشته و آینده و نحوه‌ی پیوند آنها با زمان حال متمرکز است. این یافته نشان می‌دهد که می‌توانید برای افزایش شادی خود بر روی زمان حال تمرکز کنید، اما ممکن است برای یافتن معنی بیشتر به گذشته و آینده‌ی خود فکر کنید.
  3. «کمک‌کنندگان» معنای بیشتری را تجربه می‌کنند، در حالی که «گیرندگان کمک» شادی بیشتری را تجربه می‌کنند. اگر احساس می‌کنید فاقد معنا هستید، سعی کنید به دیگران پاسخ دهید، اما اگر شادی ندارید، سعی کنید سخاوت دیگران را بپذیرید تا به خودتان کمک کنید.
  4. نگرانی، استرس و اضطراب بیشتر توسط کسانی که زندگی‌شان پرمعناست ولی از شادی کمی برخوردار هستند احساس می‌شود. این نشان می‌دهد که اگر حس معناداری قوی دارید، نباید در مورد تجربه احساسات منفی زیاد دلسرد شوید – کمی احساس منفی در واقع می‌تواند چیز خوبی باشد!
  5. قصد بیان خود واقعی و احساس هویت شخصی قوی با معنا مرتبط است، اما نه با شادی. اگر در جستجوی معنا هستید، سعی کنید روی اصالت کار کنید.

یافته‌هایی از این دست، تعدادی از نظریه‌های جالب را که ادبیات روان‌شناسی مثبت‌گرا را تقویت می‌کنند، به‌وجود آورده‌اند.

نظریه و مفاهیم

مهم‌ترین نکته‌ای که باید بدانید این است که روانشناسی درواقع علمی محسوب می‌شود؛ زیرا شاخه‌ای از روانشناسی است که از روش‌های علمی استفاده می‌کند تا بر اساس شواهد تجربی به ارزیابی نظریه‌های خود بپردازد.

کریستوفر پترسون استاد دانشگاه میشیگان و روانشناسی مثبت گفته است:

روانشناسی مثبت نباید با کتاب‌های خودیاری، تأییدهای مثبت بی‌اساس یا مذهب سکولار که مورد آزمون قرار نگرفته‌اند اشتباه گرفته شود. روانشناسی مثبت نه نسخه‌ی بازیافت‌شده قدرت تفکر مثبت است نه ادامه راز (۲۰۰۸).

پترسون در ادامه به تشریح نظریه‌ها و مفاهیمی می‌پردازد که تاکنون از تحقیقات حاصل شده است (به هر حال تا سال 2008):

  1. در اغلب موارد، اکثر مردم خوشحال هستند.
  2. شادی یکی از عوامل خوشایند زندگی است و باعث شادکامی بیشتر می‌شود.
  3. اکثر مردم بسیار انعطاف‌پذیر هستند.
  4. شادکامی، نقاط قوت شخصیت و روابط اجتماعی خوب به عنوان محافظی در برابر ناامیدی‌ها و شکست‌ها عمل می‌کنند.
  5. بحران‌ها شخصیت را آشکار می‌کنند.
  6. افراد دیگر اهمیت دارند.
  7. مسائل دینی (و/یا معنویت)؛
  8. کار کردن از نظر ارزش بخشیدن به زندگی اهمیت دارد، به شرطی که ما درگیر باشیم و از آن معنا و هدف بگیریم.
  9. پول پس از یک نقطه خاص باعث کاهش شادی می‌شود، اما ما می‌توانیم با خرج کردن پول برای دیگران مقداری شادی بخریم.
  10. تعالی (Eudaimonia؛ بهزیستی، شکل عمیق‌تر رضایت نسبت به شادی) برای داشتن زندگی خوب مهم‌تر از لذت‌گرایی (تمرکز تنها بر لذت و احساسات مثبت) است.
  11. “قلب” بیش از “سر” اهمیت دارد، به این معنی که چیزهایی مانند همدلی و شفقت به اندازه تفکر انتقادی مهم هستند.
  12. تقریباً همه روزهای خوب سه چیز مشترک دارند: احساس استقلال، شایستگی و ارتباط با دیگران.
  13. زندگی خوب را می توان آموزش داد.

برای مروری بر برخی از برجسته‌ترین نظریه‌ها و مفاهیم در روان‌شناسی مثبت، وب‌سایت positivepsychology.org.uk یک «نقشه ذهنی» عالی از این رشته را در اینجا ارائه می‌کند. ما همچنین چند مورد از بزرگترین موضوعات را در ادامه این مقاله پوشش خواهیم داد.

اهداف روانشناسی مثبت در کوچینگ

استفاده از روانشناسی مثبت در مربیگری می‌تواند دشوار باشد، اما با بهترین نیت و مراقبت از دیگران انجام می‌شود.

به طور کلی اهداف روانشناسی مثبت گرا در مربیگری به شرح زیر است:

  1. تأثیر مثبت بر زندگی مراجع – این هدف بالاتر از همه چیز است، و بقیه به طور غیرمستقیم به این هدف کمک می‌کنند. هدف اصلی کوچینگ بهبود زندگی مراجع است.
  2. افزایش تجربه مراجع از احساسات مثبت؛ به مراجعان کمک کند تا نقاط قوت و استعدادهای منحصر به فرد خود را شناسایی و توسعه دهند.
  3. تقویت توانایی‌های هدف‌گذاری مراجع؛
  4. ایجاد حس امید در دیدگاه مراجع؛
  5. پروش حس شادی و بهزیستی مراجع
  6. ایجاد حس قدردانی در مراجع؛
  7. کمک به مراجع برای ایجاد و حفظ روابط سالم و مثبت با دیگران؛
  8. ترغیب مراجع برای ایجاد دیدگاهی خوش‌بینانه

روانشناسی سنتی در مقابل روانشناسی مثبت

روانشناسی مثبت‌گرا در کجای حوزه روانشناسی جای می‌گیرد؟

بیایید یک پیوستار از -5 تا +5 را در نظر بگیریم. -5 نشان‌دهنده‌ی کسانی در جامعه است که از مشکلات سلامت روان رنج می‌برند در حالی که +5 نشان دهنده‌ی کسانی است که شکوفا هستند و زندگی رضایت‌بخشی دارند. 0 نشان‌دهنده‌ی کسانی است که نه مشکل سلامت روانی دارند و نه در حال شکوفایی هستند.

تفاوت روانشناسی مثبت با روانشناسی سنتی
تفاوت روانشناسی مثبت با روانشناسی سنتی

به طور سنتی، روان‌شناسی بر نقاط ضعف تمرکز کرده است، و به درمانگران آموزش می‌دهد تا بر روی آنچه که در فرد «غلط» است تمرکز کنند تا علائم آن‌ها را کاهش دهند و به طور بالقوه از بین ببرند. این یک تلاش ارزشمند است و در انجام این کار، درمانگران تلاش می‌کنند تا مراجعان خود را از -5 به 0 در این پیوستار برسانند.

اما، چگونه می‌توانیم جلوتر برویم و به مردم کمک کنیم که واقعاً شکوفا شوند و زندگی معناداری داشته باشند؟ این جایی است که روان‌شناسی مثبت وارد می‌شود. روانشناسی مثبت‌گرا درمانگران را آموزش می‌دهد تا آنچه را که با یک فرد «درست» پیش می‌رود، در نظر بگیرند و راه‌هایی را ایجاد کنند که از طریق آن نقاط قوت او را تقویت کنند و شکوفایی انسان را ارتقا دهند.

این یک تمرکز به همان اندازه ارزشمند است و در انجام این کار، درمانگران به مراجعان کمک می‌کنند تا از 0 به 5+ در این پیوستار و مهمتر از آن به سمت بهزیستی مثبت حرکت کنند.

مقدمه‌ای بر مدل پرما (PERMA)

مدل پرما یکی از تأثیرگذارترین مدل‌های روانشناسی مثبت است. سلیگمن این مدل را برای کمک به تبیین و تعریف عمیق‌تر بهزیستی مطرح کرده است:

به گفته سلیگمن، “PERMA” مخفف پنج جنبه بهزیستی است:

Pاحساسات مثبت: اگرچه جستجوی احساسات مثبت به تنهایی راه بسیار موثری برای افزایش بهزیستی نیست، اما تجربه‌ی احساسات مثبت هنوز یک عامل مهم است. بخشی از بهزیستی، لذت بردن از خود در لحظه است، یعنی تجربه‌ی احساسات مثبت.

E درگیری: داشتن حس درگیری، که در آن ممکن است زمان را از دست بدهیم و کاملاً در چیزی که از آن لذت می‌بریم و در آن برتری داریم جذب شویم، بخش مهمی از بهزیستی است. اگر واقعاً درگیر هیچ کاری نباشید، داشتن حس بهزیستی سخت است.

R روابط (مثبت): انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند و ما برای شکوفایی واقعی به ارتباطات با دیگران تکیه می کنیم. داشتن روابط عمیق و معنادار با دیگران برای رفاه ما حیاتی است.

M – معنی: حتی کسی که اغلب اوقات به طور هذیانی خوشحال است، اگر معنایی در زندگی خود پیدا نکند، ممکن است احساس خوشبختی تکامل‌یافته‌ای نداشته باشد. وقتی خودمان را وقف یک هدف می‌کنیم یا چیزی بزرگتر از خودمان را تشخیص می‌دهیم، احساس معنایی را تجربه می‌کنیم که به سادگی هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد.

A موفقیت / دستاورد: همه ما زمانی که موفق می‌شویم، به اهدافمان می‌رسیم و خودمان را بهتر می‌کنیم، پیشرفت می‌کنیم. بدون انگیزه برای انجام و دستیابی، ما یکی از قطعات پازل بهزیستی واقعی را از دست می‌دهیم (سلیگمن، 2011).

مدل پرما در روانشناسی مثبت
مدل پرما در روانشناسی مثبت

این مدل چارچوبی جامع برای درک بهزیستی و همچنین پایه‌ای برای بهبود آن به ما می‌دهد. اگر به دنبال تقویت احساس خوشبختی و بهزیستی واقعی خود هستید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که بر روی موارد زیر تمرکز کنید:

  1. تجربه احساسات مثبت بیشتر؛ کارهایی که شما را خوشحال می‌کند بیشتر انجام دهید و لذت بردن را وارد برنامه روزانه‌ی خود کنید.
  2. کار بر روی افزایش درگیری خود؛ سرگرمی‌های مورد علاقه خود را دنبال کنید، مهارت‌های خود را توسعه دهید و در صورت لزوم به دنبال شغلی باشید که متناسب با علایق شما باشد.
  3. کیفیت (و/یا کمیت) روابط خود با دیگران را بهبود بخشید. روی ایجاد روابط مثبت و حمایتی بیشتر با دوستان، خانواده و سایر افراد مهم کار کنید.
  4. جستجوی معنا؛ اگر معنا را از طریق کار خود پیدا نکردید، آن را در فرصت‌های داوطلبانه، سرگرمی‌های شخصی یا فعالیت‌های اوقات فراغت یا ایفای نقش به عنوان مربی برای دیگران جستجو کنید.
  5. تمرکز خود را روی دستیابی به اهداف خود حفظ کنید – اما خیلی سخت کار نکنید. سعی کنید جاه‌طلبی خود را با همه چیزهای مهم دیگر در زندگی متعادل نگه دارید (سلیگمن، 2011).

این پنج جنبه از مدل PERMA قابل اندازه‌گیری هستند، و همچنین برای احساس کلی بهزیستی حیاتی هستند. این مدل با در نظر گرفتن چیزی بیش از شادی یا احساسات مثبت، مدل قدیمی‌تر شادی واقعی را پشت سر می‌گذارد. البته، احساسات مثبت مهم هستند – به هر حال آنها بخشی از خود مدل PERMA هستند – اما تمرکز کردن صرف بر روی احساسات مثبت به شما کمک نمی‌کند که یک حس جامع از بهزیستی، از جمله تعامل، معنا، موفقیت و روابط مثبت با دیگران را تجربه کنید.

احتمالاً خوشبختی به تنهایی شما را به سوی شکوفایی سوق نمی‌دهد، اما بهزیستی این کار را انجام خواهد داد.

جریان و شکوفایی

درک این مفاهیم برای درک رشته‌ی روانشناسی مثبت حیاتی است.

شکوفایی

شکوفایی یکی از مهم‌ترین و برجسته‌ترین مفاهیم در روانشناسی مثبت است زیرا بسیاری از مفاهیم مثبت دیگر را شامل و باعث گسترش آن‌ها نیز می‌شود.

به طور خلاصه، شکوفایی حالتی است که در هر یک از ابعاد مدل پرما قرار داریم و سعی می‌کنیم حس کاملی از بهزیستی ایجاد کنیم.

ما زمانی شکوفا می‌شویم که استعدادها و نقاط قوت خود را پرورش دهیم، روابط عمیق و معنادار ایجاد کنیم، احساس لذت و رضایت کنیم و سهم معناداری در جهان داشته باشیم.

زمانی که ما واقعاً «زندگی خوب» را می‌گذرانیم، زمانی که در زندگی به کامیابی می‌رسیم همراه با دستیابی به اهداف سنتی‌تر مرتبط با موفقیت، شکوفا می‌شویم (سلیگمن، 2011).

روانشناس مثبت‌گرا و پروفسور دکتر لین سوتس (n.d.) شکوفایی را به شرح زیر توصیف می‌کند:

شکوفایی محصول تعقیب و درگیر شدن در یک زندگی اصیل است که شادمانی و شادکانی درونی را از طریق دستیابی به اهداف، زندگی کردن با اشتیاق و لذت بردن از دستاوردها در قله‌ها و دره‌های زندگی به ارمغان می‌آورد.

علاوه بر این، سوتس تأکید می‌کند که شکوفایی یک ویژگی، یک خصوصیت یا چیزی نیست که شما «یا دارید یا ندارید». بلکه شکوفایی فرآیندی است که نیاز به اقدام دارد. اگرچه ممکن است ناامید‌کننده باشد که این کار آسان نیست، اما دلگرم کننده است که بدانید، واقعاً، هر کسی می‌تواند شکوفا شود!

جریان (Flow)

شکوفایی و جریان در روانشناسی مثبت‌نگر
شکوفایی و جریان در روانشناسی مثبت‌نگر

یک موضوع شناخته‌شده‌یی دیگر در روانشناسی مثبت «جریان» است.

مفهوم جریان اولین بار توسط میهیلی چک‌سنت‌میهلی به صورت علمی کشف و تعریف شد. او پدر دوم روانشناسی مثبت است.

در اواخر دهه‌ی ۱۹۰۰ میهلی متوجه شد که هنرمندان در حین کار در وضعیت خاصی قرار می‌گیرند که با تمرکز شدید روی کار مشخص می‌شود، به طوری که متوجه گذر زمان نمی‌شوند.

او این موضوع را پیگیری کرد و متوجه شد که علاوه بر هنرمندان دیگران نیز آن را تجربه می‌کنند مانند ورزشکاران حرفه‌ای، نوازندگان، نویسندگان و افرادی که درگیر کارهای خلاق و هنری هستند.

همانطور که او توضیحات بیشتری از این پدیده جمع آوری کرد، شش عامل را مشاهده کرد که یک تجربه جریان را مشخص می کند:

  • تمرکز شدید و متمرکز بر لحظه حال؛
  • ادغام کنش و آگاهی یا حضور کامل در اعمال.
  • از دست دادن خودآگاهی بازتابی (عدم توجه به خود)؛
  • احساس کنترل شخصی یا عاملیت در موقعیت؛
  • حس تحریف شده گذر زمان؛
  • تجربه کردن فعالیت یا موقعیت به عنوان پاداش ذاتی (Csikszentmihalyi، 1975).

کسانی که وارد حالت جریان می‌شوند، کاملاً غرق در کاری هستند که انجام می‌دهند. این غوطه‌ور شدن زمانی به وجود می‌آید که چالش‌های فعالیت پیش روی ما قابل توجه و تقریباً برابر با مهارت ما در این فعالیت باشد.

وقتی مهارت بالایی داریم ولی چالش‌های موجود کم است خسته می‌شویم. وقتی چالش‌ها زیاد و مهارت‌ها کم است، فرسوده می‌شویم. وقتی «مهارت کم و چالش کم» است، بی‌تفاوت هستیم. تنها زمانی که مهارت و چالش‌های ما بالا باشد، وارد وضعیت جریان می‌شویم.

ورود به جریان، ذاتاً پاداش و اغلب یک تجربه‌ی لذت‌بخش است. همچنین به نظر می‌رسد که جریان با شادی و رفاه بیشتر، موفقیت تحصیلی بیشتر (و متعاقباً شغلی) و روابط مثبت و سالم‌تر ارتباط دارد (Csikszentmihalyi & Csikszentmihalyi, 1988).

درمان مبتنی بر بهزیستی (Wellbeing therapy)

این رویکرد کل‌نگر به درمان شبیه به درمان شناختی-رفتاری (CBT) است، اما بر ترویج مثبت‌گرایی و کاهش منفی‌گرایی در زندگی درمانجو تمرکز دارد.

این درمان بر اساس مدل بهزیستی کارول ریف است که شش جنبه یا عوامل بهزیستی را تعریف کرده است: تسلط بر محیط، رشد شخصی، هدف در زندگی، خودمختاری، پذیرش خود، و روابط مثبت (انتشارات سلامت هاروارد، 2008).

روان‌درمانی مثبت

روان‌درمانی مثبت شبیه درمان مبتنی بر بهزیستی است، اما به طور کلی چندین تکنیک و تمرین را در یک درمان بسته‌بندی می‌کند. تمرکز آن بر ایجاد احساسات مثبت، نقاط قوت شخصیت و احساس معنا در زندگی است. دوازده تمرین به طور کلی در این شکل از درمان انجام می‌شود، از جمله تمرینات مربوط به استفاده از نقاط قوت، نوشتن در دفتر خاطرات سپاسگزاری، سپاسگزاری (انتشارات سلامت هاروارد، 2008).

برای مطالعه بیشتر در مورد قدرت به کارگیری اصول روانشناسی مثبت در عمل، به کتاب روانشناسی مثبت در عمل، توسط پی الکس لینلی و استفان جوزف مراجعه کنید. این کتاب شما را از طریق جنبه‌های اصلی به کارگیری یافته‌های مرتبط از ادبیات روانشناسی مثبت‌گرا راهنمایی می‌کند، از جمله:

  • دیدگاه روانشناسی مثبت‌گرای کاربردی؛
  • مبانی تاریخی و فلسفی؛
  • ارزش‌ها و انتخاب‌ها در زندگی خوب؛
  • شیوه‌های زندگی برای سلامتی و تندرستی؛
  • روشها و فرآیندهای آموزش و یادگیری؛
  • و روانشناسی مثبت در کار
  • انتقاد از روانشناسی مثبت

اگرچه روانشناسی مثبت توسط جامعه روانشناسی پذیرفته شده است، انتقاداتی نسبت به آن وجود دارد که بسیاری از آن‌ها دارای نکات معتبری هستند.

نقدها و محدودیت‌های روانشناسی مثبت

در کنفرانس جهانی روانشناسی مثبت‌گرا در سال 2015، برخی از بزرگ‌ترین نام‌ها در روان‌شناسی مثبت‌گرا به چند مورد از این انتقادات پرداختند. در زیر، برخی از انتقادات عمده و ارزیابی شایستگی آنها در حوزه امروزی را بیان خواهیم کرد.

یافته‌های پژوهش اغلب نامعتبر، اغراق‌آمیز و گمراه‌کننده هستند.

مانند هر رشته علمی دیگری، گاهی اوقات اشتباهاتی رخ می‌دهد. به نظر می‌رسد این موضوع اغلب به دلیل هیجان در مورد پتانسیل یافته‌های روانشناسی مثبت باشد. حفظ عینیت زمانی که احساس می‌کنید یک یافته هم کاربرد گسترده و هم عمیق در دنیای واقعی دارد، می‌تواند دشوار باشد.

تاکید بیش از حد بر روی داده‌های خود-گزارشی و بررسی مقطعی

این مورد قطعاً یک نکته معتبر است; بسیاری از ادبیات روانشناسی مثبت‌گرا بر اساس داده‌های نظرسنجی به دست آمده است. با این حال، این تأکید بر داده‌های نظرسنجی منحصر به روانشناسی مثبت نیست و روانشناسی مثبت‌ منحصراً از نظرسنجی استفاده نمی‌کند.

اگرچه روانشناسی مثبت‌گرا در این محدودیت تنها نیست، اما روانشناسان مثبت‌نگر باید همچنان در هنگام برنامه‌ریزی، اجرا و بررسی تحقیقات به آن توجه کنند.

روانشناسی مثبت‌گرا دارای سوگیری فرهنگی و قوم‌گرایی است.

این درست است که بسیاری از تحقیقات در روانشناسی مثبت‌گرا توسط محققان، ویراستاران، داوران و مجلات غربی منتشر شده است. همچنین درست است که روان‌شناسی مثبت عموماً مخاطبان سفیدپوست طبقه‌ی متوسط را در بر می‌گیرد که در آن بی‌عدالتی، فقر و نابرابری به زیر فرش کشیده می‌شود.

این رشته بیش از حد فردگرا است.

نکته‌ی معتبر دیگر این است که روانشناسی مثبت‌گرا بیش از حد بر فرد تمرکز می‌کند – بر تجربیات شخصی، ویژگی‌های فردی، و فرآیندها و پدیده‌های درون‌فردی. به نظر می‌رسد روانشناسی مثبت در واقع تمرکز بسیار محدودی بر فرد دارد و به روابط، تیم‌ها، گروه‌ها، سازمان‌ها و جوامع توجهی ندارد.

برخی استدلال کرده‌اند که این تمرکز بر افراد، روان‌شناسی مثبت را به سمت مقصر دانستن قربانی سوق می‌دهد (به عنوان مثال، «اگر نمی‌توانید بفهمید چگونه شاد باشید، تقصیر شماست») و کسانی را که در ایجاد مسائل سیستمی نقش دارند (مثلاً «این خیلی سخت است که شرکت‌ها را وادار به رفتار اخلاقی کنیم، بنابراین ما فقط به شما کمک می‌کنیم بهترین کار را انجام دهید.”).

روانشناسی مثبت فقط ترویج تیپ شخصیتی پولیانا (Pollyanna؛ شاد، خوشحال و برونگرا) است، نه کاوش واقعی زندگی خوب.

از میان نقدهای عمده روانشناسی مثبت‌گرا، این ممکن است یکی از آنهایی باشد که کمترین شایستگی را دارد. اگرچه تحقیقات زیادی در مورد انواع پولیانا (شاد، شاد، برون‌گرا) وجود دارد، این تحقیقات به هیچ وجه نماینده کل این حوزه نیست.

همانطور که قبلا ذکر شد، مطالعاتی در مورد جنبه تاریک شادی و خوش‌بینی و فواید بدبینانه اندیشیدن وجود دارد. همچنین مطالعات بی‌شماری بر روی افراد مختلف از طیف شخصیتی، از درون‌گراهای ساکت و موفق تا برون‌گراهای پرهیاهو و مبارز، وجود دارد.

برخی از انتقادات این حوزه نکات بسیار خوبی را نشان می دهد. به‌جای مبارزه با این نکات، باید آماده‌ی در نظر گرفتن آنها، تفکر انتقادی در مورد سلامت رشته‌ی خود و ارائه‌ی راه‌حل برای هر مشکل بزرگ باشیم.

هیچ حوزه‌ای از انتقاد مصون نیست و نباید چنین باشد. یک بحث سالم و یک فرآیند بازنگری قوی از سوی همتایان چیزی است که نظریه‌ی روانشناسی مثبت را از تبدیل شدن به چیزی بیش از یک فرمان برای «مثبت بودن» و مداخلات روانشناسی مثبت را از تبدیل شدن به خودیاری باز می‌دارد.

روانشناسی مثبت چیست و چگونه به وجود آمد؟

سؤال «مردم چه مشکلی دارند» تفکر بسیاری از محققان را هدایت کرده و بر مطالعات علمی بیشماری در طول قرن بیستم تسلط داشته است. در تلاش‌هایمان برای پاسخ به این سؤال، درک بیشتری از بسیاری از بیماری‌ها به دست آورده‌ایم و درمان‌های مؤثری برای طیف وسیعی از مشکلات ایجاد کرده‌ایم.

با این حال، به عنوان یک نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر تمرکز ما بر جنبه‌های منفی بهزیستی و سلامت، مانند پریشانی و بیماری، توجه تقریباً انحصاری به آسیب‌شناسی داشتیم.

ما معتقدیم که علم به طور نامتناسبی بر آسیب‌شناسی و درمان تمرکز کرده است و توجه نسبتا کمی به عواملی که «زندگی را ارزشمند می‌کنند» معطوف کرده است.

با این حال، با آغاز قرن بیست و یکم، ما شروع به پرسیدن یک سوال متفاوت می‌کنیم: “چه چیزی در مردم درست است؟”

این سوال در قلب روانشناسی مثبت‌گرا قرار دارد که رویکرد علمی و کاربردی برای کشف نقاط قوت افراد و ارتقای عملکرد مثبت آنهاست.

در طول 14 سال گذشته، تعداد مطالعات علمی در زمینه‌ی روانشناسی مثبت‌گرا به شدت افزایش یافته است. علاوه بر این، مداخلات بی‌شماری برای افزایش بهزیستی مردم ایجاد شده است.

کلام آخر

امیدواریم این مقاله درک خوبی از روانشناسی مثبت به شما داده باشد – چه چیزی است، چه چیزی نیست، کجا بوده و به کجا می‌رود.

روانشناسی مثبت‌گرا رشته‌ای با پتانسیل بسیار زیاد برای بهبود زندگی مردم در سراسر جهان است و تاکنون یافته‌های تاثیرگذار زیادی کشف شده است.

نکته اصلی این است: اگر می‌خواهید در دنیای مربیگری، آموزش، مشاوره، درمان و ده‌ها حوزه‌ی دیگر ادامه دهید، مطمئن شوید که به یافته‌های جدید روان‌شناسی مثبت نگاه کنید!

نظر شما در مورد وضعیت این رشته چیست؟ آیا فکر می کنید انتقادات بزرگتری وجود دارد که نادیده گرفته می‌شود؟ آیا فکر می‌کنید این حوزه در حل مشکلاتی که برای حل آن تصمیم گرفته است به خوبی کار می‌کند؟ به نظر شما “چیز بزرگ بعدی” در روانشناسی مثبت‌گرا چیست؟ لطفا در قسمت نظرات زیر به ما اطلاع دهید.

سوالات پرتکرار

روانشناسی مثبت‌گرا چه تفاوتی با بقیه روانشناسی دارد؟

روانشناسی مثبت‌گرا به دلیل علاقه اولیه‌ی آن به شناسایی و ایجاد دارایی‌های ذهنی، در مقابل پرداختن به ضعف‌ها و مشکلات، متفاوت از سایر حوزه‌های روانشناسی توصیف شده است.

چه کسی روانشناسی مثبت را ایجاد کرد؟

حامیان اصلی روانشناسی مثبت‌گرا شامل مارتین سلیگمن (که این مفهوم را به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا در سال 1998 پایه‌گذاری کرد)، کریستوفر پترسون و میهالی‌ چک‌سنت‌میهالی هستند. اما روانشناسی مثبت بازتاب کار‌های قبلی روان‌شناسان انسان‌گرا مانند آبراهام مزلو است که در دهه 1950 از اصطلاح «روان‌شناسی مثبت» استفاده کرد.

از نظر روانشناسی مثبت‌گرا، عناصر یک زندگی خوب چیست؟

اگرچه عناصر زیادی از بهزیستی و رضایت وجود دارد که توسط روانشناسان مثبت‌گرا مورد مطالعه قرار گرفته‌اند، پنج عنصر از جمله بلوک‌های پیشنهادی مارتین سلیگمن برای بهزیستی هستند که مدل PERMA نامیده می‌شوند: احساسات مثبت، درگیری (مثلاً با یک پروژه)، روابط مثبت، معنی، و دستاورد/موفقیت.

برخی از مزایای روانشناسی مثبت‌گرا چیست؟

مطالعات نشان می‌دهد که اقدامات مرتبط با روانشناسی مثبت مانند مداخلات قدردانی می‌تواند بهزیستی اجتماعی و عاطفی را افزایش دهد. روان‌شناسی مثبت‌نگر همچنین به کاوش‌هایی در این زمینه منجر شده است که چگونه توسعه برخی از نقاط قوت شخصیت، احساسات مثبت، و ویژگی‌های دیگر، مانند احساس معنا و هدف در زندگی، ممکن است به نتایج مثبت در زندگی کمک کند.

چرا معنا و هدف مهم هستند؟

مشخص شده است که معنای زندگی با سایر پیامدهای مثبت زندگی مرتبط است. به عنوان مثال، تحقیقات نشان می‌دهد که افراد مسن که زندگی خود را ارزشمند می‌دانند، از سلامت جسمی و روانی بهتری برخوردارند. مطالعات دیگر حاکی از مزایای بالقوه بهزیستی، داشتن احساس هدف در زندگی است.

جریان چیست؟

«جریان» اصطلاحی است که توسط روان‌شناس Mihaly Csikszentmihalyi برای توصیف حالت غوطه‌ور شدن در یک فعالیت ابداع کرده است.

برخی از انتقادات به روانشناسی مثبت چیست؟

از جمله نقدهای وارد شده بر روانشناسی مثبت‌گرا این است که بر تجربیات مثبت به قیمت از دست دادن تجربیات «منفی» اساسی تمرکز کرده است و اینکه برخی مفاهیم (مانند نقاط قوت شخصیت) موجود را به اندازه کافی تعریف نکرده است.

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

Aknin, L. B., Norton, M. I., & Dunn, E. W. (2009) From wealth to well-being? Money matters, but less than people think, The Journal of Positive Psychology, 4, 523-527.

Barraza, J. A., & Zak, P. J. (2009). Empathy towards strangers triggers oxytocin release and subsequent generosity. Annals of the New York Academy of Sciences, 1167, 182-189.

Baumeister, R. F., Vohs, K. D., Aaker, J., & Garbinsky, E. N. (2012). Some key differences between a happy life and a meaningful life. Journal of Positive Psychology, 8, 505-516.

Del Valle, C. H. C., & Mateos, P. M. (2008). Dispositional pessimism, defensive pessimism and optimism: The effect of induced mood on prefactual and counterfactual thinking and performance. Cognition & Emotion, 22, 1600-1612.

Dillard, A. J., Midboe, A. M., & Klein, W. M. P. (2009). The dark side of optimism: Unrealistic optimism about problems with alcohol predicts subsequent negative event experiences. Personality & Social Psychology Bulletin, 35, 1540-1550.

Dunn, E. W., Aknin, L. B., & Norton, M. I. (2008). Spending money on others promotes happiness. Science, 319, 1687-1688.

Fowler, J. H., & Christakis, N. A. (2008). Dynamic spread of happiness in a large social network: Longitudinal analysis over 20 years in the Framingham Heart Study. The BMJ, 337.

Harvard Health Publishing. (2008). Positive psychology in practice. Harvard Mental Health Letter. Retrieved from https://www.health.harvard.edu/mind-and-mood/positive_psychology_in_practice

Howell, R. T., & Hill, G. (2009). The mediators of experiential purchases: Determining the impact of psychological needs satisfaction and social comparison. The Journal of Positive Psychology, 4, 511–522.

Jenkinson, C. E., Dickens, A. P., Jones, K., Thompson-Coon, J., Taylor, R. S., Rogers, M., Bambra, C. L.,…, & Richards, S. H. (2013). Is volunteering a public health intervention? A systematic review and meta-analysis of the health and survival of volunteers. BMC Public Health, 13, 773-782.

Kjerulf, A. (2016, January 18). The 5 most important findings from the science of happiness that apply at work. The Chief Happiness Officer Blog. Retrieved from https://positivesharing.com/2016/01/positive-psychology-at-work/

Layous, K., Nelson, S. K., Oberle, E., Schonert-Reichl, K. A., & Lyubomirsky, S. (2012). Kindness counts: Prompting prosocial behavior in preadolescents boosts peer acceptance and well-being. PLoS ONE, 7.

Lyubomirsky, S., King, L., & Diener, E. (2005). The benefits of frequent positive affect: Does happiness lead to success? Psychological Bulletin, 131, 803-855.

Mentor Coach LLC. (n.d.). What IS positive psychology? MentorCoach – Positive Psychology & Coaching. Retrieved from http://www.mentorcoach.com/positive-psychology-coaching/

Peppercorn, S. (2014). The benefits of positive psychology coaching. Positive Workplace Partners. Retrieved from http://positiveworkplacepartners.com/the-benefits-of-positive-psychology-coaching/

Peterson, C. (2008). What is positive psychology, and what is it not? Psychology Today. Retrieved from https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-good-life/200805/what-is-positive-psychology-and-what-is-it-not

Scott, B. A., & Barnes, C. M. (2011). A multilevel field investigation of emotional labor, affect, work withdrawal, and gender. Academy of Management Journal, 54, 116-136.

Seligman, M. E. P. (2011). Flourish: A visionary new understanding of happiness and well-being. New York City, NY: Atria Books.

Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park, N., & Peterson, S. (2005). Positive psychology progress: Empirical validation of interventions. American Psychologist, 60, 410-421.

Soots, L. (n.d.). Flourishing. Positive Psychology People. Retrieved from http://www.thepositivepsychologypeople.com/flourishing/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا