نظریه های رواندرمانی

تعریف رواندرمانی، فرآیندهای تغییر و محتوای درمانی

تعریف رواندرمانی

رواندرمانی یا معالجه از راه گفتگو روشی برای کمک به مردمی است که دچار انواع مختلفی از اختلال‌های روانی و مشکلات هیجانی هستند. رواندرمانی می‌تواند به حذف یا کنترل نشانه‌های اختلال‌های روانی کمک کند به طوریکه فرد بتواند عملکرد بهتری داشته باشد و بتواند بهزیستی و رفاه خود را افزایش دهد (انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۲۲).

رواندرمانی یک اصطلاح عمومی و کلی است که به منظور توصیف فرآیند درمان اختلال‌های روانشناختی و پریشانی‌های روانی با استفاده از تکنیک‌های کلامی و روان‌شناختی به کار می‌رود.

به طور کلی در مورد تعریف روان‌درمانی توافق همگانی بین روانشناسان بالینی و رویکردهای مختلف رواندرمانی وجود ندارد. پروچاسکا و نورکراس در کتاب سیستم‌های رواندرمانی و مشاوره (۲۰۱۳) یک تعریف کلی‌تر و جامع‌تر از رواندرمانی ارائه کرده‌اند که تا حدود زیادی بر سر آن توافق وجود دارد:

رواندرمانی کاربرد آگاهانه و هدفمند روش‌های بالینی و نگرش‌های میان‌فردی به دست آمده از اصول روان‌شناختی ریشه‌دار با هدف کمک به افراد برای تغییر دادن رفتارها، شناخت‌ها، هیجان‌ها یا سایر ویژگی‌های شخصی خودشان در مسیرهایی است که شرکت‌کنندگان در درمان، آن‌ها را مطلوب می‌دانند.

هدف رواندرمانی کمک به فرد برای درک احساسات و تجهیز آنها برای رویارویی با چالش‌های جدید، هم در حال و هم در آینده است.

رواندرمانی شبیه مشاوره است و این دو می‌توانند همپوشانی داشته باشند. با این حال، رواندرمانی تمایل دارد به مسائل و مشکلات درمانجو عمیق‌تر نگاه کند و به علل اساسی مشکلات یک فرد و همچنین نحوه حل آنها می‌پردازد.

نظریه‌های رواندرمانی

رواندرمانی در اکثر موارد یک موقعیت دونفره بین یک درمانگر و یک درمانجو است (البته در گروه‌درمانی ممکن است چند درمانجو وجود داشته باشد). بین درمانگر و درمانجو ارتباطی برقرار می‌شود و درمانگر از طریق به کارگیری تکنیک‌های مختلفی به درمانجو کمک می‌کند مشکلاتش را حل کند. اما درمانگر هنگامی که با درمانجو ارتباط برقرار می‌کند چه سوالی می‌پرسد، به چه مسائلی توجه می‌کند و ارتباط و نحوه ارتباط با درمانجو را چگونه تعریف می‌کند و مشکلات را چگونه مورد اندازه‌گیری قرار می‌دهد؟ آیا برای حل مشکلات درمانجو باید روی زندگی فعلی او تمرکز کند یا دوران کودکی درمانجو؟

پاسخ تمامی سؤالات فوق بستگی به نظریه‌ای دارد که درمانگر از آن برای معنا دادن به سخنان درمانجو از آن استفاده می‌کند. این نظریه است که به درمانگر می‌گوید هنگام گفتگو با درمانجو به چه مسائلی توجه کند، چه چیزی را مورد اندازه‌گیری قرار دهد و چگونه و چه تکنیک‌هایی را اجرا کند. بنابراین نظریه همانند یک نقشه مسیر تمام فرآیند درمان را هدایت می‌کند.

انجمن روانشناسی آمریکا مطرح کرده است که:

نظریه رواندرمانی به عنوان یک نقشه راه برای روانشناسان عمل می‌کند: آنها را در فرآیند درک درمانجو و مشکلات آنها و ایجاد راه‌حل‌ها راهنمایی می‌کند.

در رواندرمانی، نظریه‌های متعددی تا به امروز مطرح شده است. بعضی از پژوهش‌ها نشان می‌دهد که حدود ۸۰۰ نظریه‌ی رواندرمانی مختلف وجود دارد. ما در این مقاله قصد نداریم به معرفی نظریه‌های رواندرمانی بپردازیم بلکه به دنبال بررسی ماهیت رواندرمانی و بررسی فرآیند و محتوای تغییر هستیم. در اینجا صرفا به معرفی چند رویکرد اصلی بسنده می‌کنیم و در مقاله‌های دیگر به معرفی کامل نظریه‌های رواندرمانی خواهیم پرداخت.

و …

عوامل مشترک رواندرمانی‌ها

پژوهش‌ها نشان داده‌اند که انواع مختلف رواندرمانی علی‌رغم تفاوت‌هایی که در نظریه‌پردازی با یکدیگر دارند، اثربخشی متوسطی در درمان مشکلات روان‌شناختی دارند.

بنابراین بین انواع مختلف رواندرمانی عوامل مشترکی وجود دارد که نتیجه درمان را رقم می‌زنند. این عوامل گاهی اوقات عوامل درمان‌بخش یا درمان‌کننده نیز نامیده می‌شود.

پژوهش‌ها و درمانگران مختلف، عوامل مشترک متفاوت و متعددی را پیدا کرده‌اند. ما در اینجا روی سه مورد اساسی از عوامل مشترک تمرکز می‌کنیم.

  • انتظارات مثبت
  • رابطه درمانی
  • اثر هاوثورن

انتظارات مثبت

انتظار مثبتی که درمانجو از دریافت درمان و حل مشکلاتش دارد عامل بسیار مهمی در اثربخشی رواندرمانی است. هر چه درمانجو انتظار مثبت بیشتری از رواندرمانی و درمانگر داشته باشد احتمال بهبودی او نیز بالا می‌رود. اما باید به خاطر داشت که انتظار مثبت به جای اینکه فرآیند اصلی تغییر باشد، شرط لازم و مهم برای ادامه درمان است.

رابطه درمانی

همانطور که انتظار می‌رود رواندرمانی در واقع نوعی رابطه بین فردی بین درمانگر و درمانجو است. در تمامی انواع رواندرمانی، رابطه‌ای وجود دارد. هرچند که بین نظریه‌پردازان و درمانگران در مورد ماهیت رابطه درمانی و چگونگی ایجاد و تقویت آن تفاوتهای عمده‌ای وجود دارد، اما تمامی آن‌ها مستلزم نوعی رابطه درمانی است.

نظریه‌ها و انواع رواندرمانی در مورد رابطه درمانی سه جهت‌گیری مختلف را اتخاذ می‌کنند:

  1. رابطه درمانی شرط لازم برای تغییر است.
  2. رابطه درمانی فرآیند تغییر است.
  3. رابطه درمانی محتوایی است که باید تغییر کند.

درمان‌های رفتاری کمترین تأکید را بر رابطه درمانی دارند. درمان‌های شناختی آن را پیش‌شرط ضروری درمان می‌دانند. رویکردهای مراجع‌ـ‌محور رابطه درمانی شرط لازم و کافی برای تغییر و درمان‌های روانکاوی رابطه درمانی محتوایی می‌دانند که باید در درمان بررسی و درمان شود.

اثر هاوثورن

اثر هاوثورن به معنای توجهی است که درمانگر به درمانجو می‌کند. توجه به خودی خود می‌تواند اثربخش باشد. همینکه درمانگر به درمانجو توجه می‌کند، به حرف‌های او گوش می‌دهد و مسائل او برایش مهم است می‌تواند اثرات درمانی بالایی داشته باشد.

فرآیندهای تغییر در رواندرمانی

فرآیندهای تغییر تمامی مکانیسم‌هایی هستند که برای تغییر هیجان‌ها، افکار و روابط مشکل‌آفرین به کار می‌روند.

  1. افزایش آگاهی
  2. تخلیه هیجانی
  3. انتخاب
  4. محرک‌های شرطی
  5. کنترل وابستگی

افزایش آگاهی

افزایش آگاهی باعث می‌شود که درمانجو با دانستن و به دست آوردن اطلاعات در حیطه‌های مختلفی که از آنها ناآگاه بوده است تغییر کند. فرض بر این است که آن دسته از رواندرمانی‌هایی که از افزایش آگاهی استفاده می‌کنند اطلاعات در دسترس درمانجو را افزایش می‌دهند که به نوبه خود باعث می‌شود درمانجویان بتوانند بهترین و کارامدترین پاسخ‌ها را به شرایط زندگی بدهند.

  • اگر هشیاری و آگاهی را به شکل پرتو نوری در نظر بگیریم در این صورت اطلاعات خارج از دسترس ما مثل بخش تاریکی است که ممکن است در آن گم شویم یا بدون اطلاع از منبع تأثیر به پیش می‌رویم.
  • اگر افزایش آگاهی در سطح تجربه فردی باشد به آن بازخورد یا فیدبک می‌گوییم و اگر در سطح محیط باشد به آن آموزش گفته می‌شود.

تخلیه هیجانی

تخلیه هیجانی به معنای فراخوانی هیجانات و کمک به درمانجو در تخلیه و ابراز هیجانات است. معمولاً درمانجویان هیجانات سرکوب شده‌ی بسیاری دارند که فراخوانی و ابراز آنها اثرات درمانی دارد.

  • اگر تخلیه هیجانی مربوط به تجربه فردی باشد به آن تجربه هیجانی اصلاحی گفته می‌شود و اگر مرتبط با محیط باشد به آن تسکین نمایشی می‌گویند. در تسکین نمایشی فرد از طریق مشاهده صحنه‌های هیجانی، مانند مشاهده فیلم یا تئاتر، به آرامش می‌رسد.

انتخاب

انتخاب به این معناست که فرد از گزینه‌هایی که برای تغییر یا ماندن در وضعیت کنونی دارد آگاه شود و دست به انتخاب بزند. رویکردهای رواندرمانی به جز درمان‌های وجودی کمتر به مسئله انتخاب پرداخته‌اند.

ما می‌توانیم انتخاب کنیم اما از پیامدهای انتخاب خود آگاهی نداریم و پیامدها هم به طور قطعی روشن نیستند پس پیامد هر انتخابی می‌تواند بسیار خطرناک باشد. پس توانایی ما در انتخاب کردن به طور آشکار تابع توانایی ما در پذیرش اضطرابی است که از قبول مسئولیت در قبال آینده ما جدایی‌ناپذیر است.

  • انتخاب در سطح فردی حرکت به سوی آزادی فردی است و هنگامی که شرایط محیطی اجازه انتخاب می‌دهد حرکت به سوی آزادی اجتماعی نامیده می‌شود.

محرک‌های شرطی

هنگامی که رفتار مشکل‌آفرین به صورت شرطی ایجاد شده باشد افزایش آگاهی و انتخاب نمی‌تواند به ما کمک کند که تغییر کنیم. در این صورت یا می‌توانیم پاسخ خود را به محرک‌ها تغییر دهیم یا میحط را طوری تغییر دهیم که در معرض محرک‌های شرطی قرار نگیریم.

  • اگر رفتار خود را در پاسخ به محرک‌ها تغییر دهیم، شرطی‌سازی تقابلی نامیده می‌شود. اگر محیط را تغییر دهیم به آن کنترل محرک می‌گویند.

کنترل وابستگی

رفتارها به پیامدهای خود وابسته می‌شوند. به عنوان مثال پاداش دادن باعث افزایش رفتار و تنبیه باعث کاهش رفتار می‌شود. مدیریت کردن وابستگی‌ها شامل دستکاری تقویت‌ها و تنبیه‌هاست.

  • اگر تغییر در فرد ناشی از تغییر دادن وابستگی‌ها در محیط باشد آن را کنترل وابستگی می‌نامیم. اما اگر وابستگی‌ها را تغییر ندهیم می‌توانیم از ارزیابی مجدد برای تغییر استفاده کنیم.

فرآیندهای مرتبط با محرک‌های شرطی، کنترل وابستگی زیربنای رواندرمانی‌های کنشگر (عمل‌نگر) هستند مانند درمان‌های رفتاری، شناختی و سیستمی. این سیستم‌های رواندرمانی فرد را بیشتر تحت محیط و نیروهای بیرونی در نظر می‌گیرند و معتقدند که نیروهای درونی مانند توانایی انتخاب یا افزایش آگاهی توانایی فرد برای تغییر را محدود می‌کنند.

در مقابل فرآیندهای هشیاری، انتخاب و تخلیه‌ی هیجانی، معتقدند که تمام جریان تغییر از درون هدایت می‌شود و محدودیت‌های واقعی را که محیط برای فرد ایجاد می‌کند در نظر نمی‌گیرند.

محتوای درمانی

محتوای درمان توسط نظریه شخصیت و آسیب شناسی روای تعیین می شود.
محتوای درمان توسط نظریه شخصیت و آسیب شناسی روای تعیین می شود.

فرآیندهای تغییر نمایانگر مکانیسم‌های تغییردهنده و ایجاد تغییرات است. اما آنچیزی که باید تغییر کند محتوای درمانی نامیده می‌شود. محتوای درمانی هر نوع از رواندرمانی بر نظریه شخصیت و آسیب‌شناسی روانی آن متکی است. بنابراین محتوای درمان را نظریه شخصیت و آسیب‌شناسی روانی نظریه رواندرمانی تعیین می‌کند.

به طور کلی نظریه‌های شخصیت و آسیب‌شناسی روانی تعیین می‌کنند که چه چیزی باید تغییر کند و فرآیندهای تغییر می‌گویند تغییر چگونه رخ می‌دهد.

نظریه‌های رواندرمانی در نظریه شخصیت و آسیب‌شناسی روانی خود بر تعارض‌های مختلفی تأکید می‌کنند. این تعارض‌ها را می‌توان در چند سطح مختلف طبقه‌بندی کرد:

تعارض‌های درون‌فردی

  • در سطح درون فردی، مواردی مانند اضطراب و دفاع‌ها، مسائل مربوط به عزت نفس و مسئولیت شخصی مورد بررسی قرار می‌گیرند.

تعارض‌های بین فردی

  • در این سطح مواردی مانند صمیمیت و میل جنسی، ارتباط، خصومت و کنترل دیگران مورد بررسی قرار می‌گیرند.

تعارض‌های بین فرد و اجتماع

  • در این سطح سازگاری در مقابل تعالی و کنترل تکانه مورد بحث قرار می‌گیرند.

فراتر از تعارض‌ها: رضایت

  • در نهایت نظریه‌های رواندرمانی وضعیت آرمانی انسان را نیز توصیف می‌کنند، انسانی که می‌خواهد رشد کند و رضایت خاطر داشته باشد. در این سطح معنی زندگی و شخص آرمانی توصیف می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا