انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژینظریه های رواندرمانی

آشنایی با درمان مراجع محور: مفاهیم و روشهای درمانی

این توصیه که انسان‌ها به عشق، ارتباط اصیل و محبت بی‌قید و شرط نیاز دارند تا بتوانند از پس مشکلات زندگی برآیند برگرفته از کارهای کارل راجرز است که برای حل مشکلات روان‌شناختی و بیماری‌های روانی به درمانگران توصیه می‌کرد که به جای اجرای تکنیک‌های متنوع، درمانجویان خود را عمیقاً بپذیرند و با همدلی کردن مسیر خودشکوفایی آن‌ها را هموار کنند. همدلی و توجه مثبت نامشروط (پذیرش کامل) برای رشد کافی و ضروری است. این نظریه، درمان مراجع محور نامیده می‌شود.

درمان مراجع محور، معتقد است که کودکان بیش از هر چیزی به توجه مثبت نامشروط نیاز دارند تا رشد سالمی داشته باشند و بتوانند به خودشکوفایی برسند. در صورتی که عشق والدین به فرزندان خود مشروط باشد، کودک از مسیر خودشکوفایی منحرف می‌شود و در عوض فقط برای دوست داشته شدن از سوی دیگران تلاش می‌کند.

یکی از نظریه‌هایی که عمیقاً رشته‌ی روان‌شناسی، روان‌درمانی و حتی آموزش و پرورش را تحت تأثیر خود قرار داده است نظریه درمان مراجع محور است که از کارهای کارل راجرز نشئت گرفته است. در این نظریه، چند مفهوم اساسی وجود دارد که برای درک کامل آن ضرروی است:

  • خودشکوفایی
  • ارزش‌گذاری ارگانیسمی
  • دنیای تجربی
  • رشد و شکل‌گیری خود
  • توجه مثبت
  • توجه مثبت نامشروط
  • شرایط ارزش
  • ناهمخوانی

نظریه شخصیت در درمان مراجع محور

بر اساس درمان مراجع محور اساسی‌ترین نیروی انگیزشی در تمامی انسان‌ها گرایش به شکوفایی یعنی تحقق تمام پتانسیل‌ها و استعدادهایمان است.

«تمایل ذاتی موجود زنده برای آشکار کردن تمام استعدادهایش به شیوه‌هایی که در خدمت بقا و پیشرفت موجود زنده است».

از نظر درمان مراجع محور تمام موجودات زنده، گرایش به شکوفایی دارند یعنی برای رسیدن به کمال مطلوب خود تلاش می‌کنند. بخشی از این گرایش بنیادی، در انسان‌ها خودشکوفایی نامیده می‌شود. معادل انگلیسی خودشکوفایی self-actualization است که بهتر است آن‌ها را به این صورت تعریف کنیم: تحقق خود. یعنی انسان‌ها تلاش می‌کنند که آنچه هستند را تحقق ببخشند. به عبارت دیگر انگیزه هر انسانی تحقق بخشیدن به ظرفیت‌ها و استعدادهای درونی خویش است.

از نظر راجرز اگر شرایط مهیا باشد به طور قطع، تحقق خود حاصل می‌شود درست مانند اینکه از روی دانه‌ی بلوط پای خود را برداریم. در این صورت، دانه‌ی بلوط رشد می‌کند و به درخت تنومندی تبدیل می‌شود و بلوط می‌دهد. یعنی هر آنچه در دانه بلوط وجود داشت بالفعل می‌شود.

اما چه چیزی تضمین می‌کند که ما حتما به سمت خودشکوفایی حرکت می‌کنیم؟ چه چیزی ما را در این مسیر هدایت می‌کند؟ از کجا بفهمیم که در مسیر درستی قرار گرفته‌ایم؟ معیار ما برای حرکت به سمت خودشکوفایی چیست؟

راجرز معتقد بود که در درون ما، فرایندی وجود دارد که رفتارهای ما را از لحاظ اینکه در راه رسیدن به خودشکوفایی هستیم یا از آن دور می‌شویم ارزیابی می‌کند. این فرایند، ارزش‌گذاری ارگانیسمی نامیده می‌شود.

ارزش‌گذاری ارگانیسمی

ارزش‌گذاری به معنای تعیین ارزش رفتارهاست و ارگانیسم یعنی موجود زنده. بنابراین در درمان مراجع محور، ارزش‌گذاری ارگانیسمی، فرایندی است که فعالیت‌ها و رفتارهای موجود زنده را ارزش‌گذاری می‌کند. اگر رفتارها یا تجربه‌های ما در خدمت رسیدن به خودشکوفایی باشد برای آن ارزش مثبت قائل می‌شود و اگر تجربه‌ای مانعی در راه شکوفایی باشد ارزش منفی دریافت می‌کند.

بنابراین فرایند ارزش‌گذاری ارگانیسمی، تضمین می‌کند که ما به سمت خودشکوفایی حرکت کنیم.

دنیای تجربی

درمان مراجع محور فرض می‌کند که ما در دنیای خصوصی خود زندگی می‌کنیم که بر اساس آنچه تجربه کرده‌ایم شکل گرفته است. البته دنیای تجربی ما ثابت و ایستا نیست بلکه با هر تجربه‌ای از نو ساخته می‌شود.

از آنجایی که تجربه‌های ما با یکدیگر متفاوت است، دنیای تجربی متفاوتی داریم. از این رو راجرز معتقد است که درک دنیای تجربی فقط از زاویه شخص مورد نظر امکان‌پذیر است.

بنابراین، واقعیتی که بیرون از دنیای تجربی ما وجود داشته باشد، وجود ندارد. واقعیت چیزی است که درک می‌کنیم نه چیزی که بیرون از ماست.

بنابراین راجرز در درمان مراجع محور معتقد بود که در برقراری رابطه با دنیا به واقعیت‌های حقیقی یا مطلق پاسخ نمی‌دهیم بلکه به واقعیتی واکنش نشان می‌دهیم که تجربه می‌کنیم. دنیای ما دنیای تجربه‌شده یا دنیای پدیداری ماست.

اگر دیگران بخواهند اعمال خاص ما را بفهمند باید سعی کنند تا جایی که امکان دارد خود را در چارچوب معیارهای درونی ما قرار دهند و دنیا را به شکلی درک کنند که در آگاهی ذهنی خصوصی ما وجود دارد.

راجرز در ۱۹۶۱ بیان کرد که:

برای من تجربه بالاترین مرجع است. معیار درستی، تجربه خود من است.

رشد و شکل‌گیری خود

رشد خود در درمان مراجع محور
رشد خود در درمان مراجع محور

نظریه مرکزی درمان مراجع محور (1959) مفهوم خود یا خودپنداره است که به عنوان «مجموعه‌ی سازمان‌یافته و منسجم از ادراکات و باورها در مورد خود» تعریف می‌شود و شامل تمام ایده‌ها و ارزش‌هایی است که «من» و «مرا» را مشخص می‌کند و شامل درک و ارزش‌گذاری «آنچه هستم» و «آنچه می‌توانم انجام دهم» است.

به طور کلی به نظر درمان مراجع محور ما فرق بین تجربه‌هایی که بخشی از وجود شخصی و کارکردهای ماست و آن‌هایی که به دیگران تعلق دارد را درک می‌کنیم. تجربه‌های خاصی که به دست می‌آوریم تجربه‌های شخصی است. می‌توانیم با بازنمایی این تجربه‌ها در قالب نمادهای زبانی یا نمادهای دیگر از آن‌ها آگاه شویم. این بازنمایی در آگاهی، به زنده بودن و فعالیت توسط تعامل به اشخاص دیگر گسترش بیشتری پیدا می‌کند و مفهوم خود ایجاد می‌شود.

توجه مثبت

درمان مراجع محور بیان می‌کند وقتی که خود یا خودپنداره شکل می‌گیرد، نیاز به توجه مثبت نیز به وجود می‌آید. توجه مثبت یعنی نیاز به پذیرش، محبت و تأیید شدن از سوی دیگران. وقتی به کودک توجه مثبت می‌شود خشنود می‌شود و وقتی توجه از او گرفته می‌شود احساس ناکامی می‌کند.

از آنجایی که توجه مثبت از اهمیت بالایی برخوردار است رفتار کودک با مقدار محبتی که دریافت می‌کند هدایت می‌شود. بنابراین دریافت یا عدم دریافت توجه مثبت، مانند ارزش‌گذاری ارگانیسمی عمل می‌کند و حتی از آن مهم‌تر است. زیرا برای کودک، دریافت توجه مثبت نیرومندترین نیاز است.

بر اساس درمان مراجع محور وقتی کودک به جای ارزش‌گذاری ارگانیسمی خودش، رفتارهایش را بر اساس اینکه توجه مثبت دریافت می‌کند یا نه، انتخاب می‌کند گرایش فطری او به سمت شکوفایی منحرف می‌شود و رشد خودپنداره با مشکل مواجه می‌شود.

کودکان عدم تأیید رفتارشان توسط والدین را به منزله عدم تأیید خود در نظر می‌گیرند. اگر این موضوع بارها روی دهد، کودکان از تلاش کردن برای شکوفایی و رشد باز می‌مانند. در عوض آن‌ها به صورتی عمل خواهند که توجه مثبت از جانب دیگران دریافت کند حتی اگر این اعمال با خودپنداره آن‌ها هماهنگ نباشد.

توجه مثبت نامشروط

یکی از مهم‌ترین مفاهیم درمان مراجع محور توجه مثبت نامشروط است.

با اینکه کودکان ممکن است مورد پذیرش، محبت و تأیید قرار بگیرند اما برخی از رفتارهای آن‌ها موجب می‌شود که والدین آن‌ها را تنبیه کنند. اما اگر والدین با وجود رفتارهای ناخوشایند همچنان توجه مثبت به کودک نشان دهند، کودک مورد توجه مثبت نامشروط قرار گرفته است. منظور راجرز این است که مادر آزادانه و به طور کامل به کودک محبت می‌کند و محبت او به رفتار کودک مشروط یا وابسته نیست.

به دلیل اهمیت ارضا کردن نیاز به توجه مثبت مخصوصا در دوران کودکی نسبت به نگرش‌ها و رفتارهای دیگران حساس می‌شویم. با تعبیر کردن بازخوردی که از دیگران می‌گیریم (تأیید یا عدم تأیید) خودپنداره خویش را اصلاح می‌کنیم. بنابراین در جریان تشکیل خودپنداره نگرش‌های دیگران را درونی می‌کنیم.

البته گاهی اوقات توجه مثبت بیشتر از درون فرد حاصل می‌شود تا از جانب دیگران. این وضعیتی است که راجرز آن را حرمت نفس مثبت نامیده است. بنابراین افراد یاد می‌گیرند درست به همان صورتی که توجه دیگران را تجربه کرده‌اند به خودشان توجه کنند و خود را برای رفتار یا تجربه خاصی بپسندند یا نپسندند. این حرمت نفس آموخته، باعث می‌شود که افراد به خود و رفتارشان به همان صورتی نگاه کنند که اشخاص مهم دیگر به آنان می‌نگرند. در نتیجه بعضی از رفتارها که در واقع از لحاظ ارگانیسمی رضایت بخش تجربه نمی‌شود مثبت تلقی می‌شود.

شرایط ارزش

شرایط ارزشمندی باعث می‌شود که کودک از خودشکوفایی منحرف شود.
شرایط ارزشمندی باعث می‌شود که کودک از خودشکوفایی منحرف شود.

امکان دارد که والدین به هر کاری که فرزند آن‌ها انجام می‌دهد با توجه مثبت واکنش نشان ندهند. برخی از رفتارها آن‌ها را می‌رنجاند، می‌ترساند، کلافه می‌کند و آن‌ها به خاطر این رفتارها کودک را تأیید یا به او محبت نمی‌کنند. بنابراین کودکان یاد می‌گیرند که محبت والدین قیمتی دارد؛ این محبت به قابل قبول بودن رفتار او بستگی دارد.

درمان مراجع محور معتقد است اگر هر وقت کودک کاری انجام دهد که باعث ابراز ناراحتی مادر می‌شود، یاد می‌گیرد که خودش را به خاطر رفتار کردن به این صورت سرزنش کند. در این حالت معیارهای بیرونی قضاوت، درونی و شخصی می‌شود. به عبارتی از آن پس کودکان خود را تنبیه می‌کنند، همانگونه که والدین آن‌ها چنین کرده‌اند.

کودکان حرمت نفس را فقط در موقعیت‌هایی پرورش می‌دهند که تأیید والدین را به همراه داشته باشد و بعد از اینکه خودپنداره شکل گرفت به عنوان جانشین والدین عمل می‌کند. این‌ها شرایط ارزشی هستند. کودکان باور می‌کنند که فقط تحت شرایط خاصی باارزش هستند، شرایطی که توجه مثبت والدین و بعد حرمت نفس مثبت را به همراه داشته باشد.

کودکان با درونی کردن هنجارها و معیارهای والدین، طبق شرایطی که والدین آن‌ها تعیین کرده‌اند، خود را با ارزش و بی‌ارزش، خوب یا بد در نظر می‌گیرند.

بنابراین کودکان یاد می‌گیرند از رفتارهایی اجتناب کنند که در غیر این صورت ممکن بود از لحاظ شخصی ارضاکننده باشد. پس آن‌ها دیگر آزادانه عمل نمی‌کنند. چون آن‌ها احساس می‌کنند که باید رفتارها و نگرش‌های خود را با دقت ارزیابی کنند، و از انجام دادن اعمال خاصی خودداری ورزند، از پرورش دادن یا شکوفا کردن کامل خود ممانعت می‌شوند. آن‌ها با زندگی کردن در محدوده شرایط ارزشی خود، جلوی رشد خودشان را می‌گیرند.

به طور کلی از همان کودکی یاد می‌گیریم که گرایش بنیادی شکوفایی را با محبت مشروط دیگران و خودمان مبادله کنیم.

اگر فرد فقط توجه مثبت بی‌قیدوشرط را تجربه کند، هیچ نوع شرایط ارزشی برایش ایجاد نخواهد شد، حرمت نفس بی‌قید و شرط خواهد بود، نیاز به توجه مثبت و حرمت نفس هیچ‌گاه با شرایط ارزش‌گذاری ارگانیسمی در تضاد نخواهد بود و فرد از لحاظ روانی سازگار و با کارکرد کامل خواهد بود.

آسیب‌شناسی روانی در درمان مراجع محور

همانطور که قبلاً توضیح دادیم، وقتی کودک توجه مثبت نامشروط دریافت می‌کند، فرایند ارزش‌گذاری ارگانیسمی آن‌ها مختل می‌شود. در نتیجه به جای اینکه کودک به تجربه‌هایی که باعث رشد و رسیدن به کمال می‌شود ارزش مثبت دهد، صرفاً تجربه‌هایی را بااهمیت می‌داند که نتیجه آن‌ها دریافت توجه مثبت دیگران باشد. به عبارت دیگر، در این حالت فرد بر اساس شرایط ارزش عمل می‌کند.

بر اساس درمان مراجع محور وقتی فرد بر اساس شرایط ارزش عمل می‌کند به تدریج از آنچه خود واقعی اوست فاصله می‌گیرد و به چیزی تبدیل می‌شود که دیگران می‌خواهند. در نتیجه او دچار از خودبیگانگی می‌شود. او از آنچه هست فاصله می‌گیرد و نمی‌تواند به شکوفایی برسد. بنابراین هرچه محبت والدین مشروط‌تر باشد آسیب روانی نیز بیشتر است.

از طرف دیگر آنچه باعث آسیب روانی می‌شود مفهومی است که در درمان مراجع محور، ناهمخوانی نامیده می‌شود. وقتی تجربه‌های فرد با خودپنداره او هماهنگ نباشد ناهمخوانی ایجاد می‌شود. درواقع تجربه‌هایی که با خودپنداره ناهمخوان هستند، فرد را تهدید به فروپاشی می‌کند.

بر اساس درمان مراجع محور در حالت ناهمخوانی فرد مجبور است که تجربه‌های ناهمخوان با خودپنداره خود را انکار یا تحریف کند. در نتیجه فرد نسبت به بخشی از دنیای تجربی خود، کور می‌شود. به عبارت دیگر، تجربه‌های جدید باعث رشد فرد نمی‌شود و خودپنداره‌اش اصلاح نمی‌شود.

برای درک ناهمخوانی فرض کنید که فردی معتقد است که هیچ‌گاه عصبانی نمی‌شود. اما ممکن است محرکی در دنیای تجربی‌اش وجود داشته باشد که او را عصبانی می‌کند. خودپنداره او بر این مبناست که هرگز عصبانی نمی‌شود اما اینک تجربه‌ای او را تهدید به عصبانی شدن می‌کند. نتیجه آن ایجاد ناهمخوانی است.

بنابراین ناهمخوانی باعث ایجاد گسیختگی در شخصیت فرد می‌شود و یکپارچگی شخصیت از دست می‌رود.

به طور کلی توجه مثبت مشروط، از خودبیگانگی، ناهمخوانی و از هم‌گسیختگی شخصیت مفاهیمی هستند که برای درک آسیب‌شناسی روانی از منظر درمان مراجع محور اساسی هستند.

فرایندهای درمانی در درمان مراجع محور

درمان مراجع محور یا فرد محور فرض می‌کند که فقط مراجع است که می‌تواند به سمت تغییر حرکت کند و درمانگر فقط می‌تواند این فرایند را تسهیل کند.

به عبارت دیگر، درمانگر به مراجع کمک می‌کند پای خودش را از روی دانه بلوط وجودش بردارد. منظور از برداشتن پا، رها کردن شرایط ارزشمندی و برگشتن به خویشتن واقعی است.

راجرز در درمان مراجع محور، مطرح کرده است که ارتباط درمانی خوب، برای ایجاد تغییر ضروری و کافی است. این ارتباط درمانی است که می‌تواند عشق را به زندگی بدون عشق مراجع برگرداند. ارتباط درمانی از نظر راجرز باید شرایط زیر را داشته باشد تا در درون آن، نیروی خودشکوفایی و ارزش‌گذاری ارگانیسمی فعال شود:

  • ارتباط. بدیهی است که در هر نوعی از درمان، بین دمانگر و مراجع با هم ارتباط برقرار می‌کنند.
  • آسیب‌پذیری. منظور از آسیب پذیری این است که مراجع به دلیل اضطراب‌های ناشی از ناهمخوانی نسبت به درمانگر در ناهمخوانی بیشتری به سر می‌برد.
  • صداقت. درمانگر باید صداقت داشته باشد یعنی خود واقعی‌اش را به مراجع نشان دهد. او احساساتی را که تجربه می‌کند ابراز می‌کند.
  • همدلی تمام‌عیار. درمانگر در تمامی فرایند درمان، تلاش می‌کند دنیای تجربی مراجع خویش را درک کند. در درمان مراجع محور، همدلی رکن اساسی رابطه درمانی محسوب می‌شود؛ زیرا به درمانگر اجازه می‌دهد از نگاه مراجع به مسائل او نگاه کند. راجرز معتقد بود که همدلی یعنی رفتن به دنیای تجربی مراجع، گم نشدن در آن و برگشتن به خود.
  • توجه مثبت نامشروط. درمانگر باید نگرشی توأم با توجه مثبت نامشروط داشته باشد یعنی مراجع را فارغ از نوع رفتارش می‌پذیرد.
  • ادراک صداقت. مراجع برای اینکه درمانگر را باور کند و به او اعتماد داشته باشد باید بتواند صداقت درمانگر را درک کند.

این نحوه برقراری ارتباط با مراجع، بار دیگر این فرصت را به او می‌دهد که توجه مثبت نامشروط را که پادزهر شرایط ارزشمندی است از بین ببرد و به اصل خود یعنی فرایندهای خودشکوفایی و ارزش‌گذاری ارگانیسمی خود برگردد.

درمانگر در درمان مراجع محور با انعکاس احساسات و تجربه‌های مراجع به او، باعث می‌شود که مراجع آن بخش از دنیای تجربی خود را که تحریف یا انکار کرده است تجربه کند. از این رو، انعکاس، باعث افزایش آگاهی می‌شود.

زندگی نامه کارل راجرز

کارل رانسوم راجرز در سال 1902 در اوک هیل، ایلینویز به دنیا آمد. پدرش مهندس عمران و مادرش خانه دار بود. او چهارمین فرزند از شش فرزند بود. راجرز از سنین پایین در مدرسه موفق بود: او قبل از 5 سالگی شروع به خواندن کرد و توانست مهدکودک و کلاس اول را به صورت جهشی بخواند.

هنگامی که او 12 ساله بود، خانواده‌اش از حومه شهر به یک مزرعه روستایی نقل مکان کردند. او در سال 1919 در دانشگاه ویسکانسین به در رشته کشاورزی ثبت نام کرد. با این حال، پس از شرکت در یک کنفرانس مسیحی در سال 1922 در چین، راجرز شروع به زیر سوال بردن انتخاب شغل خود کرد. او بعدها با برنامه‌ریزی برای وزیر شدن، رشته خود را به تاریخ تغییر داد.

او در سال 1924 از دانشگاه ویسکانسین با مدرک لیسانس در تاریخ فارغ‌التحصیل شد و قبل از انتقال به کالج معلمان دانشگاه کلمبیا در سال 1926 برای تکمیل مدرک کارشناسی ارشد خود، در مدرسه علمیه ثبت نام کرد.

یکی از دلایلی که او تصمیم گرفت الهیات را رها کند، یک سمینار تحت رهبری دانشجویان در مورد دین بود که باعث شد او ایمان خود را زیر سوال ببرد. الهام‌بخش دیگر او برای تغییر تحصیلات خود به روان‌شناسی، دوره‌ای بود که در دانشگاه کلمبیا گذراند که توسط روان‌شناس لتا استتر هالینگ‌ورث (Leta Stetter Hollingworth) تدریس شد.

راجرز پس از دریافت دکترای خود، چندین سال در دانشگاه مشغول به کار شد و در دانشگاه ایالتی اوهایو، دانشگاه شیکاگو و دانشگاه ویسکانسین مشغول به کار شد.

در این دوران بود که راجرز رویکرد خود را به درمان توسعه داد که در ابتدا آن را «درمان غیررهنمودی (nondirective therapy)» نامید. این رویکرد، که شامل درمانگر به عنوان یک تسهیل کننده و نه مدیر جلسه درمانی است، در نهایت به عنوان درمان مراجع محور شناخته شد.

در سال 1946، راجرز به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد. راجرز 19 کتاب و مقالات متعددی نوشت که نظریه انسان گرایانه خود را تشریح کرد. از معروف‌ترین آثار او می‌توان به «درمان مراجع محور» (1951)، «درباره تبدیل شدن به یک شخص» (1961) و «شیوه بودن» (1980) اشاره کرد.

راجرز پس از چند درگیری در بخش روانشناسی دانشگاه ویسکانسین، سمتی را در موسسه مطالعات رفتاری غرب (WBSI) در لایولای کالیفرنیا پذیرفت. در نهایت، او و چند تن از همکارانش WBSI را ترک کردند تا مرکز مطالعات افراد (CSP) را تشکیل دهند.

راجرز در سال 1987 نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شد. او تا زمان مرگش در سال 1987 کار خود را با درمان مراجع محور ادامه داد.

ارتباط با ما

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا