اخلاقشخصیت
موضوعات داغ

شخصیت و اخلاق: اخلاق تحت تأثیر نوع شخصیت افراد است

آیا اخلاق جهان شمول است یا فقط از دیدگاه مشاهده‌کننده معنا پیدا می‌کند؟

شخصیت به عنوان اساسی‌ترین موجودیت انسان روی تمام رفتارها، افکار و انتخاب‌های ما تأثیر می‌گذارد. اما آیا شخصیت روی موضوعاتی مانند اخلاق که به نظر می‌رسد جهان‌شمول است نیز تأثیر دارد؟ در این مقاله رابطه بین شخصیت و اخلاق با توجه به پژوهش‌های انجام شده در این حیطه مورد بررسی قرار گرفته است. شخصیت و اخلاق هر دو موضوعات پیچیده‌ای هستند و نحوه رابطه آن‌ها با هم می‌تواند به روشن شدن برخی مسائل اساسی کمک کند. با اسکیمالوژی همراه باشید.

اگرچه بسیاری از دیدگاه‌های اخلاقی تا حدودی جهان‌شمول به نظر می‌رسند – به عنوان مثال بیشتر مردم موافق‌اند که به طور کلی پایان دادن به زندگی یک نفر اشتباه است – اما مردم اغلب در مورد اولویت‌بندی ارزش‌های مختلف با هم اختلاف نظر دارند. به عنوان مثال برخی استدلال می‌کنند که پایان دادن به زندگی یک فرد اگر ارزش‌های دیگر مانند (مرگ داوطلبانه) در نظر گرفته شود می‌تواند از نظر اخلاقی قابل توجیه باشد در حالیکه دیگران به شدت مخالف هستند.

باید این سوال را مطرح کنیم که چرا مردم نسبت به یکدیگر مجموعه‌ی متفاوی از اولویت‌ها و قضاوت‌های متفاوتی را کسب می‌کنند؟ این تفاوت‌ها معمولاً به عوامل مانند تربیت مذهبی یا هنجارهای فرهنگی نسبت داده می‌شود، اما باید این را هم در نظر بگیریم که جهان‌بینی اخلاقی ما توسط شخصیت‌هایمان نیز شکل می‌گیرد. این موضوع رابطه بین شخصیت و اخلاق را پیش می‌کشد.

در سال‌های اخیر پژوهش‌ها با استفاده از چارچوب نظریه پنج‌عاملی شخصیت چگونگی ارتباط تنوع در شخصیت با تنوع در تفکر اخلاقی را روشن کرده است.

در نظریه پنج عاملی شخصیت پنج عامل یا صفت اصلی شخصیت توصیف شده است: وظیفه‌شناسی، برون‌گرایی، توافق‌پذیری، روان‌رنجوری و تجربه‌پذیری.

تجربه‌پذیری

این ویژگی دارای ویژگی‌هایی مانند تخیل و بینش است. افرادی که در این ویژگی بالا هستند تمایل دارند طیف وسیعی از علایق را داشته باشند. آنها در مورد دنیا و افراد دیگر کنجکاو هستند و مشتاق یادگیری چیزهای جدید و لذت بردن از تجربیات جدید هستند.

وظیفه‌شناسی

ویژگی های استاندارد این بعد شامل سطوح بالای تفکر، کنترل انگیزه خوب و رفتارهای هدفمند است. آنها از قبل برنامه‌ریزی می‌کنند، به این فکر می‌کنند که چگونه رفتارشان بر دیگران تأثیر می‌گذارد و وقت‌شناس هستند.

برون‌گرایی

برون گرایی با تحریک‌پذیری، جامعه‌‌پذیری، پرحرفی، قاطعیت و میزان بالایی از بیان عاطفی مشخص م‌ شود. افرادی که در برون گرایی بالا هستند،معاشرتی هستند و تمایل دارند در موقعیت‌های اجتماعی  شرکت داشته باشند. بودن در کنار دیگران به آنها کمک می‌کند تا احساس انرژی و هیجان داشته باشند.

توافق‌پذیری

این بُعد شخصیتی شامل ویژگی‌هایی مانند اعتماد، نوع‌دوستی، مهربانی، محبت و سایر رفتارهای جامعه‌پسند است. افرادی که از نظر توافق‌پذیری بالا هستند، تمایل بیشتری به همکاری دارند، در حالی که آنهایی که در این ویژگی پایین هستند، تمایل بیشتری به رقابت و گاهی اوقات حتی تحت تأثیر قرار دادن دیگران دارند.

روان‌رنجوری

روان‌رنجوری یک ویژگی است که با غم و اندوه، بدخلقی و بی‌ثباتی عاطفی مشخص می‌شود. افرادی که در این ویژگی بالا هستند، تمایل به تجربه نوسانات خلقی، اضطراب، تحریک‌پذیری و غمگینی دارند. افرادی که دارای این ویژگی پایین هستند، پایدارتر و از نظر عاطفی انعطاف‌پذیرتر هستند.

یکی از تأثیرگذارترین چارچوب‌هایی که برای مطالعه اخلاق استفاده می‌شود، نظریه پایه‌های اخلاقی است. این نظریه پیشنهاد می‌کند که مردم برای قضاوت در مورد درست و نادرست، از حداقل پنج اصل اساسی استفاده می‌کنند:

  •      مراقبت (در مقابل آسیب): آیا پیامدهایی برای رفاه دیگران وجود دارد؟
  •      انصاف (در مقابل تقلب): آیا برای عدالت پیامدهایی وجود دارد؟
  •      وفاداری (در مقابل خیانت): آیا پیامدهایی برای گروه من وجود دارد؟
  •      اقتدار (در مقابل براندازی): آیا پیامدهایی برای نهادها و سلسله‌مراتب اجتماعی وجود دارد؟
  •      پاکی یا قداست (در مقابل تحقیر): آیا برای محافظت از آنچه پاک و مقدس است، پیامدهایی وجود دارد؟

بنابراین، برای مثال، ممکن است کسی استدلال کند که واکسیناسیون اجباری در برابر کووید-19 یک الزام اخلاقی بر اساس پایه‌های مربوط به مراقبت است، زیرا بیماری و مرگ را کاهش می‌دهد. اما شخص دیگری می‌تواند بر اساس پایه قداست، اشتباه بودن آن را تشخیص دهد، زیرا (از نظر آن شخص) تزریق اجباری مانند تهاجم له بدن به نظر می‌رسد. بحث‌های پیرامون دستورات واکسن کووید-19 در بسیاری از کشورها به شدت سیاسی شده است، احتمالاً به دلیل ارتباط آنها با نحوه ساختن جهان‌بینی اخلاقی لیبرال‌ها و محافظه‌کاران. به طور خاص، کسانی که به عنوان لیبرال شناخته می‌شوند، تمایل بیشتری به توجه به پایه‌های مراقبت و انصاف نسبت به دیگران دارند. برعکس، کسانی که گرایش سیاسی محافظه‌کارانه‌تر یا سنتی‌تری دارند، معمولاً فکر می‌کنند که اخلاق باید شامل احترام به اقتدار، وفاداری به گروه خود، و محافظت از امور پاک و مقدس باشد.

رابطه شخصیت و اخلاق

شخصیت در همه این موارد که تا اینجا گفته شد نقش اساسی دارد. جیکوب هیرش و همکارانش در ۲۰۱۰ در پژوهش خود با تمرکز بر پنج ویژگی اصلی شخصیت به منظور بررسی رابطه شخصیت و اخلاق نشان دادند که کسانی که در عامل توافق‌پذیری (مؤدب بودن، دلسوزی و همکاری) نمرات بالاتری می‌گیرند مراقبت و انصاف را به عنوان پایه‌های اخلاقی در نظر می‌گیرند. این افراد انگیزه‌های جامعه‌پسند نیرومندی دارند و به نظر می‌رسد که این موضوع احساس درست و غلط در آن‌ها را شکل می‌دهد.

محققان همچنین در بررسی‌های خود درباره‌ی رابطه شخصیت و اخلاق دریافتند که وظیفه‌شناسی بالاتر – تمایل به سازماندهی، سختکوش و منظم بودن – با رتبه‌بندی وفاداری، اقتدار و پاکی/قداست به عنوان پایه های مهم اخلاق مرتبط است. اگرچه این یافته کمتر شهودی است، اما با این دانش مطابقت دارد که افراد با وجدان ساختار و نظم را ترجیح می دهند – میل به تمیزی، مرتب بودن و «در جای مناسب» بودن همه چیز. چنین وضعیت منظمی از امور، زمانی مختل می شود که مردم به متحدان خیانت کنند، قدرت را زیر پا بگذارند، یا دست به اعمال هتک حرمت یا توهین بزنند، و بر این اساس ممکن است چنین اقداماتی از نظر اخلاقی نادرست ارزیابی شوند.

در نهایت آنها در ادامه بررسی‌های رابطه شخصیت و اخلاق دریافتند کسانی که در معیارهای تجربه‌پذیری – تمایل به کنجکاوی، تخیل و خلاق بودن – امتیاز بالاتری کسب کردند، اقتدار و پاکی را برای مسائل اخلاقی کمتر مهم می‌دانستند. افراد تجربه‌پذیر تغییر و نوآوری را به وضعیت موجود ترجیح می‌دهند. بنابراین منطقی است که آنها احترام به اقتدار را مبنای ضعیفی برای اخلاق می‌دانند. بر اساس این یافته، ممکن است انتظار داشته باشیم که افراد تجربه‌پذیر از استدلال‌های اخلاقی برای اعتراض و نافرمانی مدنی حمایت کنند و پیشنهاداتی مبنی بر اینکه قانون همیشه درست است را رد کنند.

چارچوب اصلی دیگری که می‌توانیم برای مطالعه نحوه قضاوت مردم درباره درست و نادرست استفاده کنیم، برگرفته از سنت‌های فلسفی نتیجه‌گرایی (غایت‌گرایی) و اخلاق‌گرایی است. در سنت نتیجه‌گرایی، اخلاقی بودن یک عمل بر اساس پیامدهای ناشی از آن عمل ارزیابی می‌شود. برای مثال، ممکن است کسی استدلال کند که کشتن کسی اشتباه است، زیرا آینده را از او می‌گیرد و خانواده و دوستانش را داغدار می‌کند. برعکس، در سنت اخلاق‌گرایی، اخلاق ویژگی ذاتی خود عمل است. بنابراین، ممکن است کسی استدلال کند که کشتن یک نفر صرف نظر از شرایط یا عواقب خاص، به سادگی اشتباه است. در اینجا توجه به این نکته مهم است که تمایلات ما به نتیجه‌گرایی و اخلاق‌گرایی می‌توانند کاملاً همسو باشند – اما آنها می‌توانند با هم تضاد داشته باشند و اغلب هم چنین است.

معمای اخلاقی رابطه شخصیت و اخلاق

برخی از آزمایش‌های فکری برانگیزاننده به تشریح تنش‌هایی که می‌تواند بین تمایلات نتیجه‌گرایانه و اخلاق‌گرایی رخ دهد، کمک می‌کند. به عنوان مثال این سناریو را در نظر بگیرید. شما شاهد این ماجرا هستید که یک قطار به سمت پنج کارگر ساختمانی حرکت می‌کند و آن‌ها از آن بی‌خبر هستند. شما می‌توانید یک آدم فربه را جلوی قطار بیندازید و جان آن پنج نفر را نجات دهید در غیر این صورت هم مسافران قطار و هم آن پنج نفر کشته می‌شوند. شما چه کاری انجام می‌دهید؟

معمای اخلاقی قطار: رابطه بین شخصیت و اخلاق
معمای اخلاقی قطار: رابطه بین شخصیت و اخلاق

بر اساس دلایل نتیجه‌گرایانه، اقدام کشتن یک نفر و نجات دادن جان پنج نفر از نظر اخلاقی قابل توجیه به نظر می‌رسد، اما بر اساس دلایل اخلاق‌گرا، می‌توان استدلال کرد که کشتن تماشاچی بی‌گناه صرفاً اشتباه است، حتی اگر در نتیجه جان‌های بیشتری نجات داده شود. البته، «مسئله ترامو» یک سناریوی ساختگی است، اما مدلی تقریبی از بسیاری از معضلات اخلاقی در دنیای واقعی ارائه می‌کند که در آن ارزش‌های اخلاقی مختلف با هم تضاد پیدا می‌کنند.

در مطالعه‌ای که اخیراً در دانشگاه ملبورن انجام شد، یکی از نویسندگان این ایده (لوک دی اسمیلی) و همکارانش پاسخ‌های شرکت‌کنندگان را به مجموعه‌ای از 20 مسئله اخلاقی فرضی – شامل تصمیم‌های مرگ و زندگی، اخلاق تحقیق در مورد حیوانات- تجزیه و تحلیل کردند. هدف آن‌ها برآورد تمایل کلی شرکت‌کنندگان به سمت نتیجه‌گرایی و اخلاق‌گرایی بود.

محققان همچنین ویژگی‌های شخصیتی آنها را ارزیابی کردند. نتایج نشان داد که افرادی که در تجربه‌پذیری بالاتر بودند، تمایل بیشتری به نتیجه‌گرایی داشتند. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسید که آنها بیشتر فکر می‌کردند که هدف (مثلاً نجات جان چند نفر) وسیله را توجیه می‌کند (پایان دادن به زندگی یک نفر). اما آنهایی که از نظر خوشایند بالاتر بودند، تمایل بیشتری به اخلاق‌گرایی داشتند – از نظر آن‌ها هر آسیب مستقیم به افراد دیگر اشتباه است حتی اگر انتخاب دیگر پیامدهای آسیب‌زای کمتری داشته باشد.

اگر این یافته ها را در کنار یافته‌های هیرش و همکارانش در رابطه با پنج پایه اخلاقی در نظر بگیریم، چه نتیجه‌ای می توانیم بگیریم؟ یکی از تفسیرها این است که افراد توافق‌پذیر اغلب اخلاق را بر اساس قوانین محکم و مورد تایید اجتماعی مرتبط با مراقبت و انصاف در نظر می گیرند: صدمه زدن به دیگری اشتباه است، رفتار ناعادلانه با دیگری اشتباه است، و این صرف نظر از هرگونه پیامد مثبت درست است. برعکس، افراد تجربه‌پذیر ممکن است بیشتر به اخلاقیات بر حسب نوعی تحلیل هزینه و فایده فکر کنند تا قوانین سختگیرانه. قواعد مستلزم برخی از مبانی اخلاقی (مثلاً اقتدار، خلوص/قداست) حتی ممکن است برای آنها بی‌اهمیت باشد.

اغلب در ارزیابی اخلاقی بودن یک عمل، زمینه یا بافت آن عمل حداقل تا حدودی مهم در نظر گرفته می‌شود. اکثراً موافق هستند که کتک زدن یک کودک توسط دیگری کار اشتباهی است. اما اگر متوجه شویم که آن کودک به این دلیل دیگری را کتک می‌زند چون مورد آزار و اذیت او قرار قرار گرفته است ارزیابی ما به طور قابل ملاحظه‌ای تغییر می‌کند. به نظر می‌رسد که افراد در میزان اهمیتی که به زمینه، در هنگام اندیشیدن به اخلاق می دهند، بسیار متفاوت هستند.

ما اخیراً تفاوت‌های فردی در مورد حساسیت به زمینه و ارتباط آن با شخصیت را بررسی کرده‌ایم. شرکت‌کنندگان در مالعه ما در بازی دیکتاتور شرکت کردند. در این بازی یک نفر (دیکتاتور) تصمیم بگیرد که چقدر از پول خود را با دیگری (گیرنده) به اشتراک بگذارد (به عنوان مثال ده دلار). مطالعات نشان داده‌اند که میانگین مقداری که دیکتاتور به اشتراک می‌گذارد حدود یک‌سوم است اما ان‌هایی که توافق‌پذیر هستند بیشتر از یک‌سوم این کار را می‌کنند. بعد از مشاهده‌ی تعامل بین دیکتاتور و گیرنده از شرکت‌کنندگان در مورد آنچه دیده بودند سوالاتی پرسیده شد. ابتدا از آن‌ها خواسته شد که عمل دیکتاتور از لحاظ اخلاقی به صورت خوب یا بد قضاوت کنند. در این مرحله شرکت‌کنندگان هیچ اطلاعاتی از زمینه نداشتند. این مرحله نشان می‌دهد که شرکت‌‌کنندگان اهمیت اخلاقی را بر اساس سخاوت قضاوت کردند. سپس به شرکت‌کنندگان در مورد دور قبلی بازی قبل از ارزیابی مجدد تصمیم دیکتاتور اطلاعاتی داده شد. در دور قبلی گیرنده‌ی فعلی دیکتاتور بود.

همانند مطالعات قبلی، قضاوت‌هایی که افراد انجام دادند به ویژگی‌های شخصیتی خاصی مرتبط بود. پیشنهادهای سخاوتمندانه توسط دیکتاتور، و همچنین پیشنهادهای نسبتاً سخاوتمندانه (یعنی سخاوتمندانه نسبت به آنچه دیکتاتور قبلاً دریافت کرده بود)، توسط شرکت‌کنندگانی که از نظر توافق‌پذیری بالاتر بودند، اخلاقی‌تر ارزیابی شدند. به نظر می‌رسد این نشان می دهد که افراد توافق‌پذیر، صرف نظر از زمینه، سخاوت را یک چیز خوب می‌دانند. در مقابل، تجربه‌پذیری، فقط نحوه قضاوت شرکت‌کنندگان درباره تصمیم‌های اشتراک‌گذاری نسبتاً سخاوتمندانه یا غیرسخاوتمندانه را پیش‌بینی می‌کرد. به عبارت دیگر، برای افراد تجربه‌پذیر، زمینه تعامل قبلی در قضاوت درباره اخلاقی بودن رفتار کنونی دیکتاتور وزن بیشتری داشت.

روابط مختلفی که شخصیت با تفکر اخلاقی دارد می‌تواند به توضیح اینکه چرا مردم هنگام بحث کردن در مورد یک موضوع اخلاقی به نتیجه نمی‌رسند کمک کند. معماهای اخلاقی به این دلیل اینگونه نامیده می‌شوند زیرا پیچیده و چندوجهی هستند و دیدگاه مختلفی را ارائه می‌کنند که افراد تا حدی به دلیل داشتن شخصیت‌های مختلف به آن دیدگاه‌ها می‌رسند.

اگر هر یک از ما جهان‌بینی‌های اخلاقی متفاوتی بسازیم، و این را می‌توان تا حدی بر حسب شخصیت توضیح داد، آیا اخلاق صرفاً «در چشم بیننده» است؟

اگرچه تفاوت قابل توجهی در نحوه تفکر و قضاوت مردم در مورد مسائل اخلاقی وجود دارد، به نظر می‌رسد بسیاری از جنبه‌های تفکر اخلاقی ما توسط انسان‌ها در سراسر جهان مشترک است. به عنوان مثال، یک مطالعه اخیر بررسی کرد که چگونه 70000 شرکت‌کننده از 42 کشور مختلف درباره تعدادی از معماهای اخلاقی معروف – از جمله «مسئله قطار» قضاوت کردند. مطابق با مطالعاتی که در بالا توضیح داده شد، افراد در نحوه رتبه‌بندی مقبولیت اخلاقی توصیف شده در هر یک از معضلات متفاوت بودند. اما میانگین رتبه‌بندی‌ها در همه کشورها یکسان بود، سطح قابل توجهی از توافق.

از این‌جا می‌توان دریافت که اشتباه است اگر اخلاق را صرفاً به عنوان یک موضوع سلیقه‌ای در نظر بگیریم. با وجود تفاوت‌های فراوان در جهان‌بینی‌های اخلاقی ما، از جمله آن‌هایی که مربوط به ویژگی‌های شخصیتی متفاوت ماست، انسان‌ها در نحوه تفکر درباره درست و نادرست، نقاط مشترک زیادی دارند.

شخصیت و اخلاق در تاریخ روانشناسی

البته قبل از اینکه پژوهش‌های معاصر در مورد شخصیت و اخلاق صورت بگیرد، نظریه‌پردازان بزرگ شخصیت مانند فروید، یونگ، آدلر و نظریه‌پردازان وجودی به رابطه شخصیت و اخلاق نیز علاقه‌مند بودند. علاوه بر این‌ها در روانشناسی رشد افرادی همچون پیاژه، کلبرگ، گیلیگان و آلبروت بندورا نیز در مورد رشد اخلاقی و رابطه بین شخصیت و اخلاق مباحثی را مطرح کرده‌اند.

به عنوان مثال زیگموند فروید در نظریه روانکاوی خود، اخلاق را محصول شکل‌گیری سوپرایگو بین سه تا پنج سالگی می‌داند. در این سن کودک، معیارهای اخلاقی والدین را درونی‌سازی می‌کند و این معیارها، ملاکی برای قضاوت اخلاقی کودک در طول زندگی‌اش می‌شود.

پیاژه نیز رشد مفهوم اخلاق را در کودکان بررسی کرده است. اما کسی که بیشترین تمرکز را روی مباحث اخلاقی، به خصوص رشد اخلاق انجام داده است کلبرگ است که رشد اخلاق را به شش مرحله تقسیم کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا