انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی

طبق مطالعات انجام شده، رواندرمانی برای اختلال افسردگی به اندازه دارودرمانی و حتی بیشتر از آن در کاهش نشانههای افسردگی و تداوم بهبودی مؤثر است. امروزه انواع مختلفی از رواندرمانی برای اختلال افسردگی وجود دارد: مانند رفتار درمانی، درمان شناختی رفتاری، درمان بین فردی، طرحواره درمانی و روانکاوی. ما در مقالات قبلیمان به طور مفصل افسردگی و علتهای آن را معرفی کردیم. در این مقاله قصد داریم انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی اساسی را معرفی کنیم.
افسردگی چیست؟

اختلال افسردگی اساسی (MDD) اختلالی است که فرد حداقل به مدت ۲ هفته، به طور مداوم خلق افسرده و لذت نبردن از زندگی را تجربه میکند. علاوه بر این، دچار بیاشتهایی (یا پراشتهایی)، بیخوابی (یا پرخوابی)، از دست دادن توانایی تمرکز، تصمیمگیری، و فکر کردن، احساس عمیق بیارزشی و گناه، و افکار خودکشی را نیز تجربه میکند. تغییرات مغزی، نابهنجاری در انتقالدهندههای عصبی، عوامل ژنتیک، اجتماعی و روانی در ایجاد و تداوم افسردگی نقش دارند.
در مقالهی قبلی مرتبط با نظریههای افسردگی، چند مورد از نظریههای روانشناختی مانند نظریهی رفتاری، شناختی و بین فردی را معرفی کردیم. هر کدام از این نظریهها، یک روش درمانی خاص برای افسردگی معرفی کردهاند که در ادامه به توضیح آنها میپردازیم. در ادامه
درمانهای اختلال افسردگی
درمانهایی که امروزه برای اختلال افسردگی به کار میروند شامل دارودرمانی، تحریک مغزی و رواندرمانی برای اختلال افسردگی است. مهمترین داروهایی که مورد استفاده قرار میگیرند عبارتاند از فلوکستین و سرترالین. اما این داروها و سایر روشهای زیستی مانند روشهای مختلف تحریک مغزی با اینکه به خوبی افسردگی را درمان میکنند دارای عوارض جانبی مختلفی هستند و از طرفی دیگر پس از بهبودی، بسیاری از افراد درمانشده، دوباره به دورههای دیگری از افسردگی مبتلا میشوند.
این دلایل باعث شده است که روشهای دیگری طراحی شوند که انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی از جملهی آنهاست. روشهای مختلف رواندرمانی برای اختلال افسردگی، طبق مطالعات، علاوه بر اینکه به اندازهی درمانهای دارویی اثربخش هستند، در ماندگاری نتایج بهبودی اثر بیشتری دارند. افرادی که با استفاده از انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی مورد درمان قرار گرفتهاند به میزان کمتری دچار برگشت اختلال میشوند.
انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی

با توجه به دلایلی که در بالا ذکر شد در بسیاری از کلینیکهای روانشناسی و مشاوره، درمانگران، افراد مبتلا به این اختلال را با روشهای رواندرمانی مورد درمان قرار میدهند. انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی که از همه بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند و شواهد علمی از آنها حمایت میکنند عبارتاند از:
- طرحوارهدرمانی
- رفتار درمانی
- درمان شناختی رفتاری (CBT)
- درمان بین فردی
طرحواره درمانی برای اختلال افسردگی اساسی
طرحواره درمانی به عنوان یک رواندرمانی برای اختلال افسردگی، ابتدا به تبیین نشانهها و علتهای افسردگی میپردازد:
بسیاری از افراد مبتلا به افسردگی، نسبت به طرد شدن بسیار حساس هستند. آنها به نشانههای طرد شدن از سوی دیگران حساس هستند و تلاش میکنند که برای به دست آوردن تأیید دیگران، مورد پذیرش قرار گرفتن و دوستداشتنی بودن تلاش کنند. این تلاشها به این دلیل صورت میگیرند که تجربههای ناخوشایند دوران کودکی فرد و سبکهای فرزندپروری والدین او باعث شکلگیری طرحواره رهاشدگی در شخصیت او شدهاند. به عبارت دیگر، فرد در دام یک تله زندگی بسیار عمیق گرفتار شده است که در آن نمیتواند دوست داشته شدن از سوی دیگران را باور کند.
از طرف دیگر، بسیاری از افراد افسرده، معتقدند که توانایی انجام هیچ کاری را ندارند و در انجام کارها شکست خواهند خورد. دوست نداشتنی بودن و انتظار شکست خوردن، نمایانگر دو طرحوارهی دیگر به نامهای نقص/شرم و شکست هستند. طرحواره نقص/شرم باعث احساس بیارزشی و دوست نداشتنی بودن میشود که در واقع جزء نشانههای اصلی افسردگی محسوب میشوند. شکست خوردن و انتظار شکست خوردن که در واقع نشانهی ناامیدی است در زیربنای افسردگی قرار دارد.
طرحوارهها به این دلیل در ما شکل میگیرند چون والدینمان در دوران کودکی، نیازهای عاطفی ما را برآورده نساختهاند. به عنوان مثال ممکن است بیش از حد ما را سرزنش کرده باشند یا با مقایسه کردنهای غیرمنصفانه با دیگران، باعث سرخوردگی و احساس شرمساری ما شدهاند. یا ممکن است با انواع بدرفتاریها باعث شده باشند که ما نتوانیم نسبت به آنها دلبستگی ایمن پیدا کنیم.
طرحوارهدرمانی، یکی از انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی است که به طور اختصاصی برای مقابله با طرحوارهها و تغییر آنها طراحی شده است. در این روش درمانگر به فرد افسرده کمک میکند که از طریق مرور خاطرات تلخ دوران کودکی، طرحوارههای خود را بشناسد و از تکنیکهایی مانند تصویرسازی ذهنی و انجام تمرینهای رفتاری به او کمک میکند تا طرحوارههای رهاشدگی، نقص/شرم و شکست خود را تغییر دهد.
رفتاردرمانی برای اختلال افسردگی اساسی
رفتاردرمانی یکی از قدیمیترین انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی است. رفتار درمانی معتقد است که از دست دادن تقویتهای مثبت و کمبودهایی در مهارتهای اجتماعی علت افسردگی هستند.
رفتاردرمانی بر افزایش تقویتکنندههای مثبت و کاهش تجربههای ناخوشایند در زندگی یک فرد از طریق کمک به فرد افسرده در تغییر الگوهای تعامل خود با محیط و سایر افراد متمرکز است. رفتاردرمانی به صورت کوتاهمدت طراحی شده است و حدود 12 هفته طول میکشد.
مرحله اول رفتاردرمانی به عنوان رواندرمانی برای اختلال افسردگی شامل تحلیل عملکردی (کارکردی) ارتباط بین شرایط خاص و نشانههای فرد افسرده است. چه زمانی فرد افسرده بدترین احساس را دارد؟ آیا شرایطی وجود دارد که در آن احساس بهتری داشته باشد؟ این تحلیل به درمانگر کمک میکند تا رفتارها و الگوهای تعاملی را که باید در کانون درمان قرار گیرند، مشخص کند. همچنین به درمانجو کمک میکند تا ارتباط بین نشانههای خود و فعالیتها یا تعاملات روزانهاش را درک کند.
وقتی شرایطی که نشانههای افسردگی درمانجو را تسریع میکند، شناسایی شد، درمانگران به درمانجو کمک میکنند تا جنبههایی از محیط را که در ایجاد افسردگی نقش دارند، مانند گوشهگیری، تغییر دهد. آنها به درمانجویان افسرده مهارتهایی را برای تغییر شرایط منفی خود، به ویژه تعاملات اجتماعی منفی، آموزش میدهند. آنها همچنین به درمانجویان کمک میکنند تا مهارتهای جدیدی مانند تکنیکهای آرامسازی را برای مدیریت خلق خود در موقعیتهای ناخوشایند بیاموزند.
رفتاردرمانی به عنوان رواندرمانی برای اختلال افسردگی بیشتر در ترکیب با درمان شناختی مورد استفاده میگیرد.
درمان شناختی-رفتاری برای اختلال افسردگی

درمان شناختی-رفتاری معتقد است که افسردگی یا هر اختلال دیگری، ناشی از افکار منفی است. در این روش درمانی، اعتقاد بر این است که نحوه فکر کردن ما روی احساسات و رفتارهای ما تأثیر میگذارند. در واقع اگر ما به صورت مدام افکار منفی را نشخوار کنیم در نهایت دچار افسرده میشویم. افراد افسرده نسبت به خود، دنیا و دیگران دیدگاههای به شدت منفی دارند که مثلث شناختی افسردگی نامیده میشوند.
درمان شناختی رفتاری (CBT) یک درمان کوتاهمدت است. هدف CBT کاهش افکار و رفتارهای منفی یا ناکارآمد در افراد مبتلا به افسردگی از طریق حل مسئله و تکالیف عملی است.
کسانی که به دنبال CBT برای افسردگی هستند معمولاً باید در 12 تا 20 جلسه هفتگی شرکت کنند، اما بسیاری از آنها تنها پس از چند جلسه بهبودی را تجربه میکنند.
درمان شناختی-رفتاری (CBT) ترکیبی از تئوریهای شناختی و رفتاری افسردگی را به کار میگیرد. این درمان دو هدف کلی دارد. نخست، هدف آن تغییر الگوهای منفی و ناامیدکنندهی تفکر است که توسط مدلهای شناختی افسردگی توصیف شده است.
درمانگران ممکن است الگوهای تفکر افسردگی را که منجر به بیعملی یا رفتارهای آسیبرسان به خود میشوند، به چالش بکشند. هدف CBT با هدف قرار دادن افکار و اعمال، تغییر احساسات یک فرد است، زیرا CBT معتقد است که هر یک می تواند بر دیگری تأثیر بگذارد.
دوم، هدف آن کمک به افراد مبتلا به افسردگی برای حل مشکلات واقعی زندگیشان و توسعهی مهارتهایی برای مؤثرتر بودن در دنیای خود است تا دیگر کمبودهایی در تقویتکنندههای توصیفشده توسط نظریههای رفتاری افسردگی را تجربه نکنند.
اولین گام در درمان شناختی-رفتاری کمک به درمانجویان برای کشف افکار خودکار منفی و ارتباط بین آنها و افسردگی است. اغلب، درمانگر به درمانجو تکلیفی میدهد که بر اساس آن زمانهایی را که احساس غمگینی یا افسردگی میکند پیگیری کند و آنچه را که در چنین مواقعی در ذهنش میگذرد، روی برگههای ثبت افکار، یادداشت کند.
گام دوم در درمان شناختی-رفتاری، کمک به درمانجویان برای به چالش کشیدن افکار منفی خود است. افراد مبتلا به افسردگی اغلب بر این باورند که تنها یک راه برای تفسیر یک موقعیت وجود دارد – روش منفی آنها. درمانگران از یک سری سوالات برای کمک به درمانجویان برای در نظر گرفتن روشهای جایگزین برای تفکر در مورد یک موقعیت و مزایا و معایب این جایگزینها استفاده میکنند، مانند “چه شواهدی وجود دارد که نشان میدهد شما در تفسیر این موقعیت درست میگویید؟” “آیا راههای دیگری برای بررسی این وضعیت وجود دارد؟” و “اگر بدترین سناریو محقق شود، چه کاری میتوانید انجام دهید؟”
روشهای شناختی به درمانجو میآموزند که افکار منفی را به چالش بکشند و به صورت منطقی فکر کنند. تکنیکهایی مانند بازسازی شناختی میتوانند به درمانجو در درک الگوهای فکری، احساسات یا محرکهای پشت آنها و واقعیت موقعیت کمک کنند. سپس، درمانگر میتواند دیدگاه منطقی یا واقعبینانهتری را برای کمک به کاهش تحریفهای شناختی (روشهای اشتباه فکر کردن) ارائه دهد.
به عنوان مثال یک تحریف شناختی رایج در میان افراد مبتلا به افسردگی «ذهن خوانی» است. هنگامی که فرد دچار خطای ذهنخوانی میشود معتقد است که میداند دیگران به چه فکر میکنند. با به چالش کشیدن این افکار و سایر افکار افسردگیزا، میتوان الگوی سالمتری از تفکر را ایجاد کرد.
گام سوم در درمان شناختی-رفتاری این است که به درمانجو کمک کند تا باورها یا فرضیاتی را که ممکن است به افسردگی آنها دامن بزنند، شناسایی کند. اینها ممکن است باورهایی مانند “اگر همه من را دوست نداشته باشند، شکست خوردهام” یا “اگر در همهچیز موفق نباشم، زندگی من بیارزش است” باشد. درمانگر به درمانجو کمک میکند که چنین باورهایی را زیر سوال ببرد و تصمیم بگیرد که آیا واقعاً میخواهد زندگی خود را بر اساس آن قرار دهد یا خیر.
درمانگران شناختی-رفتاری نیز از تکنیک های رفتاری برای آموزش مهارتهای جدیدی که ممکن است درمانجویان برای مقابله بهتر نیاز داشته باشند، استفاده میکنند. اغلب افراد مبتلا به افسردگی در درخواست کردن از دیگران یا دفاع از حقوق و نیازهای خود بیاعتنا هستند. این عدم ابراز وجود میتواند نتیجه افکار خودکار منفی آنها باشد. برای مثال، شخصی که اغلب فکر میکند «نمیتوانم چیزی را که نیاز دارم بخواهم، زیرا ممکن است طرف مقابل عصبانی شود و این وحشتناک خواهد بود»، احتمالاً حتی درخواستهای معقولانهای از افراد دیگر نمیکند.
درمانگر ابتدا به درمانجو کمک میکند تا افکار پشت اعمال خود را تشخیص دهد. سپس درمانگر ممکن است با مراجعان کار کند تا تمرینات یا تکالیف خانگی را طراحی کند که در آنها مهارتهای جدیدی مانند جرئتورزی را بین جلسات درمانی تمرین کنند.
چند تکنیک رایج CBT برای افسردگی
تکنیکهای رایج CBT که برای افسردگی استفاده میشوند عبارتند از بازسازی شناختی، ژورنالنویسی افکار و مراقبهی ذهنی. بسیاری از این تکنیکها با هم برای نشان دادن ارتباط بین افکار، احساسات و رفتارها استفاده میشوند. در اینجا تعدادی از تکنیکهای رایج CBT برای افسردگی آورده شده است:
- بازسازی شناختی. در بازسازی شناختی ابتدا، افکار منفی به چالش کشیده میشوند سپس افکار سالم و ناکارآمد جایگزین آنها میشود. بازسازی شناختی به شکلگیری الگوهای سالمتر، کاهش خطاهای شناختی و تمرین روشهایی برای تغییر خطاهای شناختی کمک میکند.
- ژورنالنوسی افکار. با یادداشت کردن احساسات، افکار و رفتارها، فضایی برای پردازش و شناسایی هرگونه محرک بالقوه و همچنین نحوه تأثیر افکار بر رفتار ایجاد میشود. این کار خودآگاهی را افزایش میدهد و به درمانجو کمک میکند تکنیکهای مقابلهای را بیاموزد تا در آینده از آنها استفاده کند.
- بررسی واقعیت. این تکنیک درمانجو را تشویق میکند تا افکار خود را مرور و درک کند که، در حالی که ممکن است در یک الگوی فکری افسرده گیر کرده باشید، این افکار حقیقت مطلق نیستند، بلکه نظراتی مبتنی بر احساسات درمانجو هستند (مثلاً “من یک شکست خورده هستم”). بررسی واقعیت همچنین میتواند به درمانجو کمک کند به جای واقعیتها، تشخیص دهد که چه رفتارهایی را بر اساس نظرات یا احساسات خود انجام میدهد.
درمان بین فردی برای اختلال افسردگی
درمان بین فردی یکی دیگر از انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی اساسی است که بیشتر زمانی به کار میرود که فرد در روابط خود دچار مشکلاتی شده باشد.
در درمان بین فردی (IPT) به عنوان یکی از انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی، درمانگران به دنبال چهار نوع مشکل در افراد افسرده هستند. اول اینکه، بسیاری از افراد افسرده به دلیل از دست دادن یکی از عزیزانشان غمگین هستند، شاید نه به خاطر مرگ، بلکه به خاطر اتمام یک رابطهی مهم. درمانگران بین فردی به مراجع کمک میکنند تا با چنین رویدادهایی روبرو شوند و احساسات خود را در مورد آنها کشف کنند. درمانگران همچنین به درمانجویان کمک میکنند تا در روابط جدید سرمایهگذاری کنند.
نوع دوم مشکلی که درمان بین فردی روی آن متمرکز است، اختلافات نقش بین فردی است که زمانی به وجود میآید که افراد در مورد نقشهای خود در یک رابطه به توافق نرسند. به عنوان مثال، یک دانشجو و والدینش ممکن است در مورد میزان پیروی از خواستههای والدین در انتخاب شغل با هم اختلاف داشته باشند.
درمانگران بین فردی ابتدا به درمانجو کمک میکنند تا اختلاف را تشخیص دهد و سپس او را در انتخاب امتیازاتی که ممکن است به طرف مقابل در رابطه داده شود، راهنمایی میکنند. درمانگران همچنین ممکن است به مراجع کمک کنند تا الگوهای ارتباطی خود با دیگران در روابط را اصلاح کنند و بهبود بخشند.
به عنوان مثال، دانشجویی که از دخالتهای والدینش در زندگی خصوصیاش ناراحت است، ممکن است به جای اینکه مستقیماً با والدینش در مورد دخالتهایشان مقابله کند، تمایل به کنارهگیری و عصبانیت داشته باشد. به او کمک میشود تا راههای مؤثرتری برای برقراری ارتباط با ناراحتیاش در مورد دخالتهای والدینش به کار گیرد.
سومین نوع مشکلی که در درمان بین فردی به آن پرداخته میشود، انتقال نقش است، مانند انتقال از دانشگاه به محل کار یا از محل کار به مادری کردن تمام وقت. مردم گاهی اوقات به خاطر نقشی که باید ایفا کنند افسرده میشوند. درمانگران به درمانجو کمک میکنند تا دیدگاههای واقعبینانهتری نسبت به نقشهایی که باید رها کنند به دست بیاورند و یاد بگیرند که به نقشهای جدید به شیوهای مثبتتر نگاه کنند.
اگر درمانجو نسبت به توانایی خود برای ایفای نقش جدید مطمئن نباشد، درمانگر به او کمک میکند تا حس تسلط خود را در نقش جدید تمرین کند. گاهی اوقات، درمانجویان برای توسعه شبکههای جدید حمایت اجتماعی برای جایگزینی سیستمهای حمایتی که در نقشهای قدیمی خود به جا گذاشتهاند، به کمک نیاز دارند.
چهارم، افراد مبتلا به افسردگی برای کمک به مشکلات ناشی از نقص در مهارتهای بین فردی به درمان بین فردی روی میآورند. چنین کمبودهای مهارتی میتواند دلیلی باشد که افراد مبتلا به افسردگی شبکههای حمایت اجتماعی اندکی دارند. درمانگر، روابط گذشتهی آنها، به ویژه روابط مهم دوران کودکی را با درمانجویان بررسی میکند و به آنها کمک میکند تا این روابط و اینکه چگونه ممکن است بر روابط فعلی آنها تأثیر بگذارند را درک کنند. درمانگر همچنین ممکن است به طور مستقیم مهارتهای اجتماعی مانند جرئتورزی را به درمانجو آموزش دهد.
ما در این مقاله انواع رواندرمانی برای اختلال افسردگی اساسی را مرور کردیم و تلاش کردیم که دیدگاه نسبتاً کاملی از آنچه در رواندرمانی برای اختلال افسردگی رخ میدهد در اختیار شما قرار دهیم. هر کدام از روشهای معرفی شده میتوانند امید از دست رفته افراد مبتلا به افسردگی را احیا کنند. امروزه اکثر متخصصان توصیه میکنند که از رواندرمانی برای اختلال افسردگی استفاده شود.
ارتباط با ما
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. همچنین در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
اینستاگرام: schema.therapy
تلگرام: psychologistnetes
ایمیل: schemalogy@yahoo.com