نظریه پردازش اطلاعات در روانشناسی رشد

نظریه پردازش اطلاعات در روانشناسی رشد یکی از مهمترین رویکردهای بررسی و مطالعه فرایندهای شناختی است. این رویکرد به دنبال بررسی چگونگی دریافت، ذخیرهسازی، پردازش و بازیابی اطلاعات در ذهن انسان است.
نظریه پردازش اطلاعات ذهن انسان را به عنوان یک سیستم پردازشگر اطلاعات در نظر میگیرد مانند یک کامپیوتر.
پردازش اطلاعات اولین نظریه مهم شناخت بزرگسالان بود که از زمان تبدیل روانشناسی رشد به یک علم تجربی پدیدار گشته بود. این انقلاب کوچک درون روانشناسی تجربی بزرگسالان بهتدریج دیدگاه غالب تفکر در کودکان را تغییر داد.
این رویکرد آن دسته از روانشناسانی را که بهدنبال یک رویکرد تجربی دقیقتر از رویکرد پیاژه و یک رویکرد شناختیتر از نظریه یادگیری بودند به خود جذب کرد و مطالعات مختلفی در حیطه حافظه، توجه، بازنمایی، یادگیری و حل مسأله را در کودکان مورد بررسی قرار دادند.
نظریه پردازش اطلاعات رویکردی به مطالعات رشد شناختی است که هدف آن توضیح نحوه کدگذاری اطلاعات در حافظه است. این نظریه بر اساس این ایده است که انسان صرفاً به محرکهای محیط پاسخ نمیدهد. در عوض، انسانها اطلاعاتی را که دریافت میکنند مورد پردازش قرار دهند (وانگ، لیو و وانگ، 2003).
این نظریه شامل نحوه پردازش اطلاعات توسط مغز میشود. نظریه پردازش اطلاعات نه تنها چگونگی جمعآوری اطلاعات را توضیح میدهد، بلکه نحوه ذخیره و بازیابی آنها را نیز توضیح میدهد (چلیکوز، اریشن، و شاهین، 2019).
این فرآیند با دریافت ورودی (درونداد، که محرک نیز نامیده میشود) از محیط با استفاده از حواس مختلف آغاز میشود. سپس ورودی توصیف شده و در حافظه ذخیره و در صورت نیاز بازیابی میشود.
در نظریه پردازش اطلاعات ذهن یا مغز به رایانهای تشبیه میشود که قادر به تجزیه و تحلیل اطلاعات از محیط است. در نتیجه، پردازش اطلاعات بر رفتار فرد تأثیر میگذارد (هان، هوی، لی و پینگ، 2007).
خاستگاههای نظریه پردازش اطلاعات
جورج میلر اولین کسی بود که ایده نظریه پردازش اطلاعات را مطرح کرد. او یکی از بنیانگذاران اولیه مطالعه در حوزه شناخت در روانشناسی بود.
مطالعات او مبتنی بر نظریههای یادگیری نهفته و نشانهای ادوارد تولمن است که پیشنهاد میکند یادگیری یک فرآیند درونی و پیچیده است که شامل فرآیندهای ذهنی میشود (چلیکوز، اریشن، و شاهین، 2019).
میلر ظرفیت حافظه کاری را کشف کرد. بهعلاوه، او هنگام توصیف عملکردهای حافظه کوتاهمدت، اصطلاح «تکهکردن» را ابداع کرد.
جدای از میلر، جان ویلیام اتکینسون و ریچارد شیفرین نیز با نظریه پردازش اطلاعات شناختی مرتبط هستند. دو روانشناس دیگر، آلن بدلی و گراهام کمک قابل توجهی به این نظریه از طریق مطالعات خود انجام دادند. آنها مدل عمیقتری از حافظه را با مراحل مختلف ارائه کردند (بدلی، 2006).
عناصر نظریه پردازش اطلاعات
در حالی که مدلهای اصلی نظریه پردازش اطلاعات متفاوت است، آنها عمدتاً از سه عنصر اصلی تشکیل شدهاند (چلیکوز، اریشن، و شاهین، 2019):
- ذخیره اطلاعات – مکانهای مختلف در ذهن که اطلاعات در آن ذخیره میشود، مانند حافظه حسی، حافظه کوتاهمدت، حافظه بلندمدت، حافظه معنایی، حافظه اپیزودیک و غیره.
- فرآیندهای شناختی – فرآیندهای مختلفی که تجربهها را بین حافظههای مختلف منتقل میکند. برخی از فرآیندها شامل ادراک، کدگذاری، ضبط، تکهتکه کردن و بازیابی است.
- شناخت اجرایی – آگاهی فرد از نحوه پردازش اطلاعات در درون او. همچنین به شناخت نقاط قوت و ضعف آنها مربوط می شود. این بسیار شبیه به فراشناخت است.

نظریهی پردازش اطلاعات تأکید دارد که افراد اطلاعات را دستکاری و کنترل کرده و با توجه به آن راهبرد تعیین میکند. طبق این نظریه، افراد یک ظرفیتِ در حال افزایش تدریجی برای پردازش اطلاعات ایجاد میکنند که به آنها اجازه میدهد بهطور روزافزونی با دانش و مهارتهای پیچیده آشنا شوند.
روانشناسان پردازش اطلاعات بهدنبال این مسأله هستند که کودک چه نوع فرآیندهای ذهنیای را در مورد اطلاعات بهکار میبرد و در نتیجه تبدیل، دستکاری و استفاده از آن اطلاعات را توسط کودک هم مورد توجه قرار میدهند.
پردازش اطلاعات نه یک نظریه واحد که چهارچوبی برای تعداد زیادی از برنامههای تحقیقاتی است. محققان پردازش اطلاعات به مطالعه جریان اطلاعات از طریق سیستم شناختی میپردازند.
وقتی که با یک روانشناس رشد شناختی در حوزه پردازش اطلاعات مواجه میشویم چگونه او را میشناسیم؟ راهنمای زیر در این حوزه چندین خصوصیت را به یک نظارهگر روانشناس توصیف میکند:
- نگاه کردن به انسانها بهعنوان سیستمهای پردازش اطلاعات،
- تصور رشد در قالب خودتغییری،
- انجام تحلیل تکلیف و استفاده از روش پردازش اطلاعات.
تمام این موارد دو خصوصیت عمده را از تفکر انسان مورد توجه قرار میدهند: تفکر ما هم در سرعت پردازش و هم در مقدار اطلاعاتی که میتوانیم در یک زمان مورد توجه قرار دهیم محدود است، و تفکر ما انعطافپذیر است تا بتواند این محدودیتها را دور بزند و بهطور شناختی با تغییرات درونی مثل تغییر در برنامهها و تغییرات بیرونی مثل یک تکلیف جدید سازگار شود.
رابرت زیگلر یک متخصص پیشرو در پردازش اطلاعات کودکان بیان میکند که تفکر، پردازش اطلاعات است. بهعبارت دیگر وقتی افراد اطلاعات را درک، کدگذاری، ارائه، ذخیره و سرانجام بازیابی میکنند، در حال تفکر هستند. زیگلر تأکید میکند که یک جنبهی مهم رشد، یادگیری راهبردهای خوب برای پردازش اطلاعات است.
شاید عمدهترین نقطه قوت نظریههای پردازش اطلاعات این است که آنها پیشبینیهای معینی را درباره رفتار لحظهبهلحظه کودک بر پایه تحلیل جزئی تکلیف، وضعیت فعلی سیستم شناختی کودک و تغییرات ریزپدیدایی در تلاشهای متعدد انجام میدهند. نظریههای پردازش اطلاعات نحوه ارتباط توجه، حافظه، استراتژیها، فرآیندهای بازنمودی و عملیات منطقی با تکالیف را توصیف میکنند.
انسانها بهعنوان سیستمهای پردازش اطلاعات
روانشناسان پردازش اطلاعات کودکان را در سنین مختلف یا در سطوح شناختی مختلف طوری نظاره میکنند که گویی در وضعیت دانش متفاوتی قرار دارند. آنها هر دانش را از رابطه بین درونداد و برونداد استنباط میکنند. بنابراین هر سطح رشد با رابطه درونداد _ برونداد معینی مشخص میشود و تغییرات رشدی رفتن از چنین رابطهای به رابطه دیگر را شامل میشود.
اگرچه رویکرد پردازش اطلاعات از این لحاظ که فرض را بر وجود وسیلههای ماشین مانند درونداد _ برونداد میگذارد یک رویکرد مکانیکی است اما در تأکید خود روی سازمان شناختی و روی ارگانیسم فعال یک رویکرد ارگانیسمی است.
هدف نهایی مدلهای پردازش اطلاعات توصیف سازمان پردازش شناختی بهصورت یک سیستم است نه فقط بهصورت تجمعی از قطعات مختلف. تغییرات رشدی در تمام مراحل پردازش بهچشم میخورد از توجه به طریق رمزگردانی گرفته تا یادآوری و تصمیمگیری.
اغلب پژوهشگران پردازش اطلاعات فرض میکنند که ما اطلاعات را در سه قسمت سیستم ذهنی برای پردازش نگه میداریم: ثبتکننده حسی، حافظه فعال یا کوتاه مدت و حافظه بلندمدت.
- ابتدا اطلاعات وارد ثبتکننده حسی میشوند، جایی که دیدنیها و شنیدنیها مستقیماً بازنمایی شده و برای مدت کوتاهی ذخیره میشوند.
- قسمت دوم ذهن، حافظه فعال یا کوتاهمدت است جایی که از راهبرهای ذهنی بهطور فعال برای کارکردن روی مقدار محدودی اطلاعات استفاده میکنیم.
- سومین قسمت ذهن حافظه بلندمدت مبنای دانش دائمی ماست که نامحدود است. اطلاعات در حافظه بلندمدت طبق یک طرح جامع براساس محتوا طبقهبندی میشوند.
نمودار گردشی
نظریه پردازش اطلاعات، روانشناسی جعبهها و پیکانها نام گرفته است زیرا روانشناسان نمودارهای گردشیای رسم میکنند که گاهی اوقات مدل نامیده میشود.
روانشناسان پردازش اطلاعات مدلهایی را برای شبیهسازی تفکر و رشد ایجاد کردهاند. مدل نمودار گردشی تاثیرگذار بادلی، روی نقش حافظه کاری فعال تمرکز میکند: یک فضای کاری با ظرفیت محدود که بهطور فعال و موقت اطلاعات را زنده نگاه میدارد تا برای تفکر یا یادگیری استفاده شود. این اطلاعات ممکن است اطلاعات جدید یا اطلاعاتی باشد که از سیستم حافظه بلندمدت فراخوانده میشود.

4 مولفه حافظهکاری عبارتاند از:
مجری مرکزی و سه ریزسیستم ظرفیت محدود صفحه بصری _ مکانی، حلقه واجشناسی و حافظه موقترویدادی.
- مجری مرکزی با تخصیص منابع، دستکاری اطلاعات و بهطور کلی کنترل جریان اطلاعات فعالیتهای حافظه کاری را تنظیم و هماهنگ میکند. همانند نرمافزار کامپیوتری مجری مرکزی فعالیتهای سیستم حافظه را هدایت میکند. مجری مرکزی به انسان کمک میکند تا بر محدودیتهای ساختاری در مورد میزان اطلاعاتی که میتواند مورد بررسی قرار گیرد غلبه نماید.
- تخصص صفحه بصری _ مکانی در پردازش و نگهداری اطلاعات بصری و مکانی است.
- حلقه واجشناسی آواهای گفتاری را پردازش و نگهداری میکند.
- صفحه بصری _ مکانی و حلقه واجشناختی هر دو بهسرعت محو میشوند مگر اینکه اقدامی برای تازه کردن اطلاعات صورت گیرد. حافظه موقت رویدادی نوع کلیتری از مخزن/ انباره حافظه را در اختیار میگذارد و بهعنوان رابط موقت بین حلقه واجشناختی و صفحه بصری _ مکانی از یک طرف و حافظه بلندمدت از طرف دیگر عمل میکند. حافظه موقت رویدادی اهمیت ویژهای دارد چرا که نهتنها بازنماییهای بصری _ مکانی و شنیداری را شکل میدهد بلکه میتواند بازنماییهای جدید و انتزاعیتری را از این دو سیستم و حافظه بلندمدت بسازد. این بازنماییهای جدید میتوانند در حافظه بلندمدت ذخیره شوند.
- حافظه رویدادی حافظه یک رویداد خاص از قبیل آنچه دیروز اتفاق افتاد جنبه مهمی از حافظه بلندمدت است. حافظه کاری تصاویر بصری و کلمات را تجزیه و تحلیل میکند و بهنحوی این اطلاعات را ادغام مینماید ولی حافظه بلندمدت از طریق ارتباط دادن اطلاعات با آنچه از قبل درباره جهان میدانیم به داستان معنا میدهد. حافظه کاری طی رشد افزایش مییابد و این افزایش بهدلیل طیف وسیعی از مهارتهای شناختی مهم از جمله استدلال است. بعضی از موثرترین تغییرات رشدی در فرآیندهای مجری/اجرایی روی میدهند. همچنین زمانی که زبان گسترش مییابد حلقه واجشناسی اهمیت بسیار بیشتری پیدا میکند.
رشد بهعنوان خودتغییری
هیچ نظریهای نمیتواند یک نظریه رشد رضایتبخش باشد مگر اینکه فرآیندهای ایجاد تغییر را در خود بگنجاند. برای توصیف نقش فعال کودکان در رشد خود، روانشناسان پردازش اطلاعات مجبور بودند مدلهایی را از یک سیستم بسازند که قادر باشد در نتیجه تجربه خود را اصلاح نماید.
به عنوان مثال وقتی کودکان استراتژیهای مختلف را بهکار میگیرند و مناسبترین آنها را مشاهده میکنند، بهطور فزایندهای از یکی از آنها استفاده میکنند و دیگر استراتژیها را کمتر بهکار میگیرند. آنها نحوه انتخاب امیدبخشترین راهها را برای حل یک مسأله یاد میگیرند. اگر کودکان روشهای بیفایده را کنار بگذارند و مفیدترین آنها را حفظ نمایند، بهتدریج در پردازش اطلاعات کارآمدتر میشوند. خودتغییریها برنامه را از یک حالت به حالت دیگر یا از یک سطح رشد به سطح دیگر سوق میدهد.
تحلیل تکلیف
یکی از ویژگیهای رویکرد پردازش اطلاعات، تحلیل دقیق و تقریباً وسواسی تکلیف تجربی یا واقعی است که پیشروی کودک یا بزرگسال قرار دارد. در این رویکرد محقق میپرسد:
کودک باید چه مهارتها و ظرفیتهای شناختیای را داشته باشند تا این تکلیف را بهخوبی انجام دهد؟ اهمیت دادن به چنین ویژگیهایی از یک تکلیف خاص بهدلیل تمرکز این رویکرد بر اطلاعات موجود در محیط تکلیف، محدودیتهای موجود در ظرفیت پردازش فرد، اهداف تکلیف و مهارتهای پردازشی فرد است.
مطالبات منحصر به فرد هر تکلیف معین مجموعه متفاوتی از فعالیتهای پردازشی را طلب میکند. محقق با تحلیل مطالبات تکلیف میتواند بین رفتارهایی که کودکان به دلیل الزام برای تطبیق با آن تکلیف معین انجام میدهند و رفتارهایی که به دلیل تواناییهای ناکافی در زمینه پردازش اطلاعات از خود بروز میدهند تمایز قائل شد.
روش
روانشناسان پردازش اطلاعات معمولاً از روشهای تجربی دقیق استفاده میکنند تا تحلیلی ظریف از دوره زمانی حل مسأله را به انجام برسانند. این مطالعات معمولاً متغیرهای زمانی از قبیل مقدار زمانی که محرک نمایش داده میشود را بررسی میکنند و اندازهگیریهای زمانی انجام میدهند، مثل زمان واکنش.
خوگیری
بخش عمدهای از پژوهشهایی که بر اساس رویکرد پردازش اطلاعات روی اطفال انجام شده مبتنی بر خوگیری است یعنی نوعی یادگیری که در آن تکرار یا تداوم مواجه با یک محرک خاص سبب کاهش توجه به آن محرک میشود.
زمانی که اطفال خو میگیرند یک چیز جدید و ناشناخته برای آنها به یک چیز آشنا و شناختهشده تبدیل میشود. افزایش مجدد پاسخدهی پس از ارائه یک محرک جدید خوزدایی نامیده میشود.
انواع ارزیابی
یک روش قدرتمند دیگر رویکرد ارزیابی قانون بر پایه تحلیل خطاست. یک تکلیف با زیرکی به نحوی طراحی میشود که الگوی جوابهای درست و نادرست را در انواع متفاوتی از تلاشها، قانونها یا قوانینی که کودک برای حل آن مسأله استفاده میکند آشکار میسازد.
یک ارزیابی دیگر تحلیل حرکت چشم است. دستگاه تعقیبکننده حرکات چشم که روی سر کودک کار گذاشته میشود نشان میدهد که وی به چه چیزی نگاه میکند و از این رو سرنخهایی درباره فرآیند توجه و رمزگردانی در اختیار ما میگذارد.
ریزپدیدایی
روانشناسان پردازش اطلاعات بهویژه رابرت زیگلر نیز روش ریزپدیدایی را که ویگوتسکی از آن طرفداری میکرد اقتباس کردهاند. در این روش به کودکان اجازه داده میشود روی نوع مشابهی از یک مسأله تلاشهای متعددی انجام دهند.
این طرح تغییرات لحظهبهلحظه در عملکرد شناختی کودک را طی آن جلسه و بین جلسات مختلف به نمایش میگذارد، مثلا تغییر در استفاده از استراتژیهای متفاوت. ریزپدیدایی محققان را قادر میسازد که تغییر را بهصورت متفاوت در زمانی که در حال روی دادن است مشاهده کنند.
حافظه
حافظه کودکان معمولا موضوع مورد مطالعه روانشناسان پردازش اطلاعات بوده است. حافظه سه مرحله اصلی را شامل میشود.
- کودکان در ابتدا اطلاعات را کدگذاری میکنند، یا کلمه به کلمه یا مطالب عمده، یا تمام کلمات یک کلمه یا ماهیت معنای آن
- سپس نوبت به ذخیره اطلاعات میرسد
- کودکان این اطلاعات را بازیابی میکنند.
تغیرات رشدی در هر مرحله روی میدهد. کودکان 2 ماهه تا دو هفته میتوانند رویدادها را بهخاطر بیاورند، کودکان بزرگتر تا مدت بیشتری رویدادها را بهیاد میآورند و در آزمایش یادآوری به راهنمایی کمتری در مورد موقعیت یادگیری اولیه نیاز دارند. البته توانایی تشخیص یک موقعیت و بازیابی یک رویداد خیلی ساده نوعی بدوی از حافظه است و هنوز جای بسیاری برای رشد دارد.
بهطور کلی حافظه ناآشکار (غیربیانی) که با این تحقیق و حافظه آینده، زود کامل میشود و در کودکان هم وجود دارد هرچند که انواع معینی از حافظه ناآشکار همچنان به رشد ادامه میدهند. درمقابل حافظه آشکار که نهتنها شناخت بلکه حافظه مربوط به حقایق و رویدادها را هم در بر میگیرد، سالها به رشد و بالغ شدن ادامه میدهد.
چهارتأثیر عمده روی رشد حافظه از دوران پیشدبستانی تا نوجوانی بررسی شده است: استراتژیها، دانش، فراحافظه و ظرفیت. به نظر میرسد که این موارد در سنین مختلف بهشیوههای متفاوت بر یکدیگر اثر میگذارند.
- استراتژیها: کودکان در سنین مختلف حین تلاش برای یادآوری کارهای متفاوتی انجام میدهند. بچههای بزرگتر میدانند که برای ذخیره اطلاعات نامرتبط باید کار خاصی با آن انجام دهند. این کار خاص، یک استراتژی است. در تعریف رسمیتر، استراتژیها فرآیندهای هدفگرا هستند که به فعالیت مغزی نیاز دارند و برای بالا بردن عملکرد حافظه اتخاذ میشوند. استراتژیها ابزاری هستند که انسانها در تلاش مداوم برای غلبه بر محدودیتهای پردازشی خود ابداع کردهاند.

بچههای خردسال قادرند از تکرار برای کمک به حافظه استفاده کنند در صورتی که از آنها خواسته شود که تکرار نمایند اما آنها در تولید خودبهخود این استراتژی دچار نقص هستند. فلاول این ناکارایی را نقص تولید نام گذاشت. این موضوع نشان داد که بچههای خردسال توانایی شناختی استفاده از استراتژیهای مناسب را دارا هستند اما صرفا در زمان، مکان و نحوه استفاده (تولید) موثر از آنها دچار کاستی هستند.
مشخص شده است که استفاده کودکان از استراتژیها بهمنظور یادآوری کاملا پیچیده است.
اولاً بعضی اوقات کودکان استراتژیهای خوبی تولید میکنند که با شگفتی تمام به آنها در یادآوری کمک میکند یه به بچههای خردسالتر کمتر از بچههای بزرگتر کمک میکند. این مسأله نقص بهرهبرداری یک استراتژی نامیده میشود.
ثانیاً کودکان معمولا زمانی که میخواهند چیزی را به یاد آورند بهجای یک استراتژی چندین استراتژی را به کار میگیرند.
سوم اینکه آنها تمایل دارند استراتژیهایشان را از یک تلاش تا تلاش بعدی تغییر دهند.
چهارم اینکه به نظر میرسد ایجاد استراتژی از رشد دانش، فراحافظه و ظرفیت کمک میگیرد.
- دانش: در اینجا دو اشاره ضمنی برای رشد وجود دارد. اول آنکه کودکان با احتمال بیشتر مسائلی را به یاد میآورند که راجع به آنها اطلاعات دارند و آنها را میفهمند. در حقیقت این عامل ممکن است در مقایسه با سن، تفاوت در عملکرد حافظه را بیشتر توضیح دهد. وقتی بین چیزی که کودک میداند و چیزی که باید به یاد بیاورد تطابق وجود دارد آن چیزی که اتفاق میافتد که تطابق مغزی نامیده میشود. ثانیاً وقتی کودکان جهاندیده میشوند و دانش بیشتری درباره اشیاء، رویدادها و افراد کسب میکنند یادآوری آنها هم بهبود مییابد.
- فراحافظه: مطالعات مربوط به نقص تولید که قبلاً به آن اشاره شد نشان داد که مشکل کودکان با استراتژیها این است که نمیدانند کجا، کی و چگونه آنها را تولید کنند. فراحافظه، دانش درباره حافظه است و مورد خاصی از فراشناخت میباشد که دانش مرتبط با تمام جنبههای فکر انسان است.
طی دوره رشد این درک را به دست میآوریم که گاهی اوقات تلاش بیشتر یا انجام چیزی معین برای یادآوری لازم است و گاهی عاملهای خاصی حافظه را تسهیل میکنند یا مانع آن میشوند. این عاملها میتوانند شخص، تکلیف یا متغیرهای استراتژی را در برگیرد.
کودکان نه تنها درباره ماهیت حافظه و متغیرهایی که بر آن اثر میگذارند بلکه میآموزند که بر عملکرد حافظه و استراتژیهایی که برای کمک به آن استفاده میکنند نظارت داشته باشند.
- ظرفیت: یک محدودیت عمده برای حافظه کودکان ظرفیت پردازش محدود آنهاست. توضیحی معقول از بهبود ظرفیت میتواند این باشد که مغز از لحاظ فیزیکی بالغ میشود. افزایش دانش احتمالاً به کودکان کمک میکند که از امکانات خود به صورت مؤثرتر استفاده نمایند زیرا اطلاعات جدید میتواند در دستهها و ساختارهای موجود ذخیره شوند. بعضی افزایشها در ظرفیت حافظه که از رشد ناشی میشود به جای افزایش عصبشناختی – ساختاری در ظرفیت، بازتابدهندهی کارآیی بهبودیافته کودکان در استفاده از مقدار ثابتی از ظرفیت است. بهبود ظرفیت پیامدهای مهمی دارد از قبیل تسهیل استفاده کودکان از استراتژیها که نیاز به تلاش دارد.
در رابطه با رشد میتوان سوالات توصیفی و توضیحی را درباره مراحل پردازش که در نمودار گردشی نمایش داده شده است مطرح کرد.
۱. آیا تفاوت مراحل پردازش کمی است یا کیفی؟
نظریههای پردازش اطلاعات، رشد را کیفی و کمی در نظر میگیرند. اکثر آنها تأکید موجود روی رشد کیفی و مرحلهمانند را که در نظریهی پیاژهای و روانکاوی یافت میشود دارا نیستند اما به نسبت نظریه یادگیری اجتماعی تغییرات کیفی بیشتری را شناسایی میکنند.
نمونههایی از رشد کیفی ظهور استراتژیهای جدید برای ذخیره و بازیابی، قوانین حل مسأله یا حالتهای بازنمایی است. رشد کمی در افزایش تعداد اقلام یادآوری شده، در میزان اطلاعات در پایگاه دانش، در تعداد استراتژیها در خزانه شخص و در قدرت ارتباطات موجود در سیستمهای پیوندگرا بهچشم میخورد.
۲. چه چیزی باعث میشود کودک از یک مرحله به مرحله بعد برود؟
کودکان پیوسته تغییر میکنند و مکانیسمهای رشد همیشه مشغول فعالیت هستند. نظریهپردازان پردازش اطلاعات دست کم چهار مکانیسم مشخص رشد را شناسایی کردند: خودکار کردن، رمزگردانی، تعمیم و ساخت استراتژی.
در خودکار کردن، پردازشی که در گذشته به هشیاری نیاز داشت خودکار و خودکارتر میشود.
تغییرات در رمزگردانی ویژگیهای محیط میتواند کودک را تشویق نماید تا به اطلاعات متفاوت توجه کرده و از آنها استفاده کند.
سومین مکانسیم تغییر، تعمیم، زمانی عمل میکند که کودک یک استراتژی را در مورد مسائل جدید با ساختار مشابه به کار میگیرد.
سرانجام ساخت استراتژی زمانی روی میدهد که کودک بینشی را درباره مسئله کسب کرده و یک رویکرد جدید را امتحان میکند.
نقاط قوت نظریه پردازش اطلاعات
توانایی بیان پیچیدگی فکر: رویکرد پردازش اطلاعات همانند نظریه پیاژه تفکر پیچیده را مورد مطالعه قرار میدهد. این رویکرد تلاش دارد طیف وسیعی از فرآیندهای شناختی، استراتژیها و مفاهیم را مشخص کند. علاوه بر این رویکرد سعی میکند که نشان دهد که چگونه ادراک، توجه، حافظه، زبان و عملیاتهای ذهنی مجرد/انتزاعی با هم در ارتباط هستند.
تحلیل دقیق عملکرد و تغییر: شاید عمدهترین نقطه قوت نظریه پردازش اطلاعات این است که آنها پیشبینیهای معینی را درباره رفتار لحظه به لحظه کودک بر پایه تحلیل جزئی تکلیف، وضعیت فعلی سیستم شناختی کودک و تغییرات ریزپدیدآیی در تلاشهای متعدد انجام میدهد.
روش دقیق و درست: موضوع مرتبط با اختصاصی بودن این نظریه آزمونپذیر بودن فرضیههای تولیدشده توسط آن است. ویژگی که با نظریه یادگیری اجتماعی مشترک است. با نظریه پیاژه یا ویگوتسکی اشتراک اندکی دارد و اشتراک خیلی کمتری با نظریههای روانکاوی دارد.
نقاط ضعف نظریه پردازش اطلاعات
کاستیهای مدلها و استعارهها: یکی از مشکلات اساسی نمودارهای گردشی، شبیهسازیهای کامپیوتری این است که احتمالاً مدلهای فوق با دادن دانش درونداد به اندازه کافی برونداد انسانی (رفتار) را توصیف میکند ولی هنوز از جنبههای مهمی با شیوهی تفکر افراد تفاوت دارند.
استعارههای پردازش اطلاعات مثل تمام استعارهها میتوانند مشکلاتی را به وجود آورند. استعارهها از این لحاظ که ساختارها و فرایندهای شناختی مجرد بر حسب اشیاء عینی آشنا برای افراد توضیح میدهند مفید هستند. علاوه بر این آنها به روانشناسان کمک کردهاند تا از یک چشمانداز تازه به شناخت نگاه کنند و تحقیقات جدیدی را پیشنهاد دادهاند. با وجود این باید با احتیاط از آنها استفاده کنیم چرا که به صورت بالقوه یک وسیله خطرناک هستند.
مشکلات در بررسی برخی مقولات رشدی: یک استثناء این است که کار نسبتاً اندکی روی پردازش اطلاعات در نوجوانان یا کودکان و نوپاها انجام گرفته است. یک مناقشه بر سر این موضوع است که آیا تغییر رشدی با تغییر از مبتدی به پیشرفته در بزرگسالان مشابه است؟ به این معنی که آیا تغییر در بزرگسالان هنگامی که درباره یک موضوع دانش بیشتری به دست میآورند معادل رشد شناختی طی دوران کودکی است؟
غفلت از بافت رفتار: پردازش اطلاعات به جای تمرکز بر فعل و انفعال بین مطالبات یا امکان وجود محیط بزرگتر و نیازها، اهداف و تواناییهایی شخص بیشتر روی پارامترهای تکلیف و مکانیزمهای پردازش تمرکز کرده است که شخص درباره یک تکلیف یا محیط به کار میگیرد.
پژوهشگران پردازش اطلاعات معتقدند که ساختار اساسی سیستم ذهن در طول زندگی مشابه است. با اینحال گنجایش این سیتسم یعنی مقدار اطلاعاتی که میتوانند در یک زمان نگهداری و با سرعت پردازش شوند، با افزایش سن بیشتر میشود و امکان پیچیدهتر را فراهم میآورد. افزایش گنجایش پردازش اطلاعات تا اندازهای ناشی از رشد مغز و تا اندازهای به علت راهبردهایی مانند توجه کردن به اطلاعات و طبقهبندی مؤثر آنهاست که در دو سال اول زندگی در حال رشد کردن هستند.
منابع:
لورا برک (۲۰۰۷). روانشناسی رشد از لقاح تا کودکی، ترجمه یحیی سیدمحمدی. ارسباران: تهران
پاتریشیا ملیر (۲۰۱۵). نظریههای روانشاسی رشد.
ارتباط با ما
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
اینستاگرام: schema.therapy
تلگرام: psychologistnetes
ایمیل: schemalogy@yahoo.com
سلام وقت بخیر خیلی ممنون بایت مطالب مفیدتون ممنون میشم اسم و مشخصات کامل منابعی که این مطالب رو از اون ها استخراج کردین لطف کنین به صورت کامل قرار بدین که بتونیم استناد کنیم. متشکرم