نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا
آلبرت بندورا یک روانشناس شناختی-اجتماعی تأثیرگذار است که شاید بیشتر به خاطر نظریه یادگیری اجتماعی، مفهوم خودکارآمدی و آزمایشهای معروف به عروسک بوبو شناخته شده است. آلبرت بندورا پروفسور ممتاز در دانشگاه استنفورد بود و به عنوان یکی از بزرگترین روانشناسان شناخته میشود.
نظرسنجی در سال 2002 آلبرت بندورا را به عنوان چهارمین روانشناس تأثیرگذار قرن بیستم، پس از اسکینر، فروید و پیاژه، رتبهبندی کرد.
خصوصیات اصلی نظریه یادگیری اجتماعی
- یادگیری مشاهدهای
- سیستم محیط-شخص-رفتار
- کمکهای شناختی به یادگیری
- خودکارآمدی
- حس عاملیت
یادگیری مشاهدهای
آلبرت بندورا معتقد بود افراد در موقعیتهای اجتماعی اغلب تنها با مشاهده رفتار دیگران یاد میگیرند. اما این یادگیری هنگامی که رفتار تازه تنها با مشاهده به دست آمده بهنظر میرسد یادگیری جنبه شناختی پیدا میکند.
آلبرت بندورا همچنین پیامدهای احتمالی رفتار تازه را به ما میآموزد، متوجه میشویم هنگامی که دیگران عمل خاصی انجام میدهند چه اتفاقی رخ میدهد. بندورا این فرآیند را تقویت جانشینی مینامد. تقویت جانشینی نیز فرآیندی شناختی است، ما بدون اینکه خودمان هیچ گونه عمل مستقیمی انجام دهیم انتظاراتمان را درباره پیامدهای رفتارمان تنظیم میکنیم. بچهها تا حد زیادی بازی را از طریق آنچه بندورا الگوسازی انتزاعی یعنی استخراج یک قانون کلی از مشاهده رفتارهای خاص مینامد، یاد میگیرند.
مطالعه عروسک بوبو معروفترین آزمایش آلبرت بندورا، مطالعه عروسک بوبو در سال 1961 بود. در این آزمایش، آلبرت بندورا فیلمی ساخت که در آن یک مدل بزرگسال در حال ضرب و شتم یک عروسک بوبو و فریاد زدن نشان داده شد. سپس این فیلم برای گروهی از کودکان نمایش داده شد. پس از آن، به کودکان اجازه داده شد در اتاقی که عروسک بوبو در آن قرار داشت بازی کنند. کسانی که فیلم را با مدل خشن دیده بودند، با تقلید از اعمال و گفتار بزرگسالان در کلیپ فیلم، عروسک را کتک زدند. ما از انواع مختلف الگوها یعنی نه فقط از الگوهای زنده بلکه از الگوهای نمادین مانند الگوهایی که در تلویزیون میبینیم یا در کتابها درباره آنها میخوانیم، مطلب میآموزیم. شکل دیگری از الگوهای نمادین آموزش کلامی است، مانند وقتی که مربی اعمالی را که برای رانندگی لازم است برای ما توصیف میکند. |
اکنون اجازه بدهید تا به فرآیند یادگیری مشاهدهای که آلبرت بندورا آن را به چهار خرده فرآیند تقسیم کرده است نگاه دقیقتری بیندازیم.
چهار مولفه یادگیری مشاهدهای:
- فرآیندهای توجه
- فرآیندهای بهیادسپاری
- فرآیندهای بازتولید حرکتی
- فرآیندهای انگیزشی و تقویتی.
- فرآیندهای توجه: نخست اینکه ما نمیتوانیم از الگویی تقلید کنیم مگر اینکه به الگو توجه کنیم. الگوها اغلب توجه ما را جلب میکنند زیرا برجستهاند یا این که از موقعیت، جایگاه، قدرت و سایر کیفیتهای مناسب برخوردارند. توجه همچنین تحت کنترل ویژگیهای روانشناختی مشاهدهگر از جمله نیازها و علایق او قرار میگیرد اگرچه آگاهی ما درباره این متغیرها کمتر است.
- فرآیندهای بهیادسپاری: چون ما اغلب پس از سپری شدن مدت زمانی از مشاهده الگوها از آن تقلید میکنیم باید روشهایی را برای بهخاطرسپاری آنها به شکل نمادین داشته باشیم. بندورا فرآیندهای نمادین را بر حسب مجاورت محرک یعنی تداعی میان محرکهایی که با هم رخ میدهند مطرح کرد. برای مثال فرض کنید مردی را تماشا میکنیم که از ابزار جدیدی مثل مته استفاده میکند. او به ما نشان میدهد که چگونه تیغه را محکم میکند، دوشاخه را به پریز برق میزند و مانند اینها. بعدها منظره مته به تنهایی بسیاری از تصاویر تداعیشده را بر میانگیزد که اینها راهنمای عمل ما قرار میگیرند.
کودکان زیر پنج سال یا در همین حدود سنی، هنوز عادت نکردهاند تا با کلمات فکر کنند و در نتیجه تا حد زیادی به تصاویر بینایی متکیاند. این امر توانایی تقلید را در آنها محدود میسازد. بنابراین میتوان تقلید آنها را با جهتدهی به طرف رمزهای کلامی بهبود بخشید، یعنی از آنها خواست تا در همان حال که رفتار الگوها را تماشا میکنند توصیفهای کلامی از آن ارائه دهند.
کودکان خردسال در بسیاری از تکالیف مربوط به حافظه ظرفیتها و محدودیتهای خویش را نادیده میگیرند. آنها طوری عمل میکنند که انگار میتوانند همهچیز را به خاطر بسپارند. به اصطلاح امروزه آنها آگاهی فراشناختی ندارند یعنی هنوز نمیتوانند مهارتهای شناختی خودشان را در نظر بگیرند یا تشخیص دهند. بین حدود پنج تا 10 سالگی کودکان به تدریج میآموزند تا ظرفیتهای حافظه خود را ارزیابی کنند و یاد میگیرند که از ابزارها و روشهای کمککننده حافظه مانند تمرینهای کلامی استفاده کنند. بندورا شواهدی آزمایشی ارائه داد حاکی از اینکه الگوها ممکن است به کودکان کمک کنند تا استفاده از تمرین کلامی و شیوههای دیگر را بیاموزند.
- فرآیندهای بازتولید حرکتی: برای اینکه رفتار بهطور صحیح بازتولید شود، شخص باید مهارتهای حرکتی ضروری را داشته باشد. برای مثال پسربچهای ممکن است پدرش را تماشا کند که از ارهای استفاده میکند، اما درمییابد که نمیتواند به خوبی از او تقلید کند زیرا نیروی جسمانی و چالاکی لازم را ندارد.
- فرآیندهای انگیزشی و تقویتی: ما میتوانیم الگویی را مشاهده کنیم و بدین نحو دانش جدیدی به دست آوریم اما ممکن است این واکنشها را انجام بدهیم یا انجام ندهیم. عملکردها به وسیله متغیرهای تقویتی و انگیزشی کنترل میشوند. در واقع اگر احتمال دریافت پاداش وجود داشته باشد از دیگری تقلید خواهیم کرد. تا حدودی این تقویتهای مستقیم مربوط به گذشته است که اهمیت دارد. عملکردها همچنین تحت تاثیر تقویتهای جانشینی قرار میگیرند، یعنی پیامدهایی که شخص شاهد وقوع آنها برای الگوست. سرانجام اینکه عملکردها تا حدی به وسیله تقویت خود یعنی ارزیابیای که ما از رفتار خودمان میکنیم کنترل میشوند.
نتیجهگیری: بنابراین برای اینکه بهطور موفقیتآمیز از الگو تقلید کنیم باید: 1. به الگو توجه کنیم. 2. باید آنچه را دیدهایم به طریقی به شکل نمادین و رمزی بهخاطر بسپاریم. 3. و نیز برای بازتولید آن به مهارتهای حرکتی نیازمندیم. اگر این شرایط فراهم باشد احتمالا میدانیم چطور از الگو تقلید کنیم. اما همچنان ممکن است این کار را انجام ندهیم. زیرا عملکردهای واقعی ما به وسیله 4. پیامدهای تقویتی که بسیاری از آنها از نوع تقویتهای جانشینی هستند، کنترل میشوند.
سیستم محیط-شخص-رفتار
مدل آلبرت بندورا از یادگیری سه مولفه را شامل میشود: خصوصیات بیولوژیک و روانشناختی فرد (P)، رفتار فرد (B)، و محیط (E). در علیت متقابل سهگانه، این سه عامل کاملا به یکدیگر وابسته هستند و هر عامل بر عاملهای دیگر تأثیر میگذارد و از آنها تأثیر میگیرد.
موقعیتی را در نظر بگیرید که در آن یک دختر پسری را در حال کمک کردن به کودکان فقیر مشاهده میکند. چندین خصوصیت در کودک مشاهدهگر بر تقلید کردن یا نکردن او از این رفتار تأثیر میگذارد. آیا او از لحاظ شناختی و اجتماعی به اندازهای رشد کرده است که معنی فقر را بفهمد؟ معیارهای او برای انصاف یا عدالت اجتماعی چیست؟ آیا وی در گذشته والدینش را در حال کمک به موسسات خیریه دیده است؟
عوامل محیطی ممکن است موارد زیر را شامل شود: موقعیت اجتماعی الگو، تحسین شدن یا نشدن الگو بعد از کمک، بارز بودن الگو در آن موقعیت و دیگر اثرات اجتماعی. اگر آن دختر بعد از کمک از خودش راضی باشد، عمل رفتاری کمک کردن از لحاظ روانشناختی بر کودک مشاهدهگر تأثیر میگذارد.
بندورا سه نوع محیط را توصیف میکند: تحمیل شده، انتخابشده و ایجادشده.
- محیط تحمیلی: به افراد تحمیل میشود. آنها نمیتوانند حضور آن را کنترل کنند ولی بر نحوه تفسیر و واکنش به آن اندکی کنترل دارند. بهعنوان مثال کودکان باید به مدرسه بروند اما در نگرش مثبت یا منفی به آن باهم تفاوت دارند.
- محیط انتخابی: قسمتی از محیط پنهان است که افراد تجربه میکنند. تنها آن قسمتهایی از محیط که کودکان انتخاب میکنند بر آنها تأثیر میگذارد.
- محیطهای ایجادشده: محیطهایی هستند که کودکان از طریق رفتار خود آنها را خلق میکنند.
کمکهای شناختی به یادگیری
کودکان اطلاعات را انتخاب و پردازش میکنند، قوانین یا اصول کلی را به کار میگیرند، اطلاعات را میسنجند و تصمیمگیری میکنند، فرآیندهایی که توسط نظریه پردازاش اطلاعات توصیف شده است.
عوامل شناختی بر موارد زیر اثر میگذارد: موضوع مشاهدهشده، نحوه ادراک آن شخص یا رویداد مشاهده شده، نحوه سازماندهی اطلاعات جدید برای آینده، اینکه یادگیری مشاهدهای اثر دوام دارد یا نه و ماهیت این اثر.
از نظر آلبرت بندورا توجه و نگهداری بسیار مهم است. برای اینکه یک الگو اثر داشته باشد کودکان باید به آن توجه کنند. آنها به ویژگیهای مهم رفتاری آن الگو توجه کرده و از ویژگیهای بیاهمیت چشمپوشی میکنند. خصوصیات الگو و مشاهدهگر با هم توجه را کنترل مینمایند. اگر یک الگو بارز و جذاب باشد، اگر رفتار الگو بیش ار حد پیچیده نباشد، اگر فرصتهای بسیاری برای دیدن آن رفتار وجود داشته باشد (رواج) و اگر تأثیر رفتار الگو ثابت، شده باشد (ارزش عملکردی) توجه به آن الگو و رفتار او بسیار محتمل است.
توانایی کودکان برای دقت انتخابی و تجربههای گذشته آنها بر توجه به انواع الگو و میزان تأثیر این توجه اثر میگذارد. ظرفیتهای ادراکی بالیده و سطح بیهنهای از انگیختگی توجه به جنبههای مهم رفتار الگو را ترغیب میکند.
آمایه ادراکی کودکان (چیزی که انتظار دارند ببینند)، توانایی شناختی آنها برای درک رویداد مورد نظر و اولویتهای آنها (علائق) هم بر انتخاب جنبههای مختلف برای پردازش تأثیرگذار است. کودکان باید آن رویداد را به صورت نمادین ترجمه کنند، آن را در سازمان شناختی خود ادغام کنند و از لحاظ شناختی آن را تکرار/تمرین نمایند.
آلبرت بندورا تأکید میکند که لزومی ندارد بازنمایی الگو از لحاظ ساختاری به رفتار الگو شبیه باشد. ممکن است به جای بازنمایی خود رویداد عینی، یک مفهوم، قاعده یا مجموعهای از گذارهها ساختار تفکر نهفته را استخراج نماید.
دو فرآیند باقیمانده فرآیندهای تولید و فرآیندهای انگیزشی زمانی که از طریق مشاهده آموخته شوند به عملکرد رفتارها ربط پیدا میکند. در مدت تولید کودکان به صورت ذهنی واکنشها را طوری انتخاب میکنند و سازمان میدهند که به عنوان یک مدل بازنمودی عمل کند تا رفتار انجام شده را بتوان با آن مقایسه کرد. به دلیل دریافت بازخورد هنگام نظارت بر این عملکرد کودکان ممکن است واکنش اولیهشان را اصلاح نمایند. سرانجام به واسطه فرایندهای انگیزشی کودکان تمایل دارند رفتاری را که از نظرشان به نتایج مطلوب میانجامد بازتولید نمایند.
الگوسازی انتراعی که یک پیشرفت رشدی خیلی مهم محسوب میشود مکانیسم اصلی این نظریه برای توضیح یادگیری زبان است. کودکان میتوانند یک قانون انتزاعی را با استخراج عناصر مناسب از تعدادی از مراحل ویژه یادگیری مشاهدهای فرمولبندی کنند.
خودکارآمدی
آلبرت بندورا خودکارآمدی را به این صورت تعریف کرده است: خودکارآمدی باور فرد به توانایی خود برای موفقیت در یک موقعیت خاص است. آلبرت بندورا این باورها را به عنوان عوامل تعیینکننده در نحوه تفکر، رفتار و احساس افراد توصیف کرد
آلبرت بندورا بر خودکارآمدی تأکید کرده است که یعنی ادراک افراد از توانایی خود در مواجهه با محیط و تأثیرگذاری روی رویدادهایی که بر زندگی آنها اثر میگذارد. تعریفی رسمیتری از خودکارآمدی نیز ارائه شده است: اعتقاد به قابلیتهای خود برای سازماندهی و اجرای یک رشته اعمال مورد نیاز به منظور دستیابی به پیشرفتهای معین. این اعمال ممکن است رفتار، افکار و احساسات را در بر گیرد.
در طول رشد کودکان بهتدریج خودآگاهی درباره کارآمدی خویش در موقعیتهای مختلف را از 4 نوع اطلاعات عمده بهدست میآورند.
- معتبرترین و مستقیمترین منبع اطلاعات موفقیت یا شکست تلاشهای مشابه قبلی است.
- منبع دوم مشاهده شکست یا موفقیت دیگران در تکالیف مشابه است.
- سومین منبع اطلاعات ترغیب کلامی است.
- سرانجام اطلاعات از وضعیت فیزیولوژیک و عاطفی فرد میآید: انگیختگی، اضطراب، خستگی و درد فیزیکی.
بر اساس نظر آلبرت بندورا رشد شناختی به کودکان کمک میکند که این چهار منبع اطلاعاتی را با هم ادغام کنند.
حس عاملیت
در آغاز کودکی انسانها بهتدریج نوعی حس عاملیت شخصی در خود ایجاد میکنند، حسی که نشان میدهد آنها میتوانند باعث تغییر در محیط شوند، حسی که برای خودکارآمدی ضروری است. خودکارآمدی حاصل در کودکان بر میزان انعطافپذیری آنها در برابر مشکلات و میزان آسیبپذیری آنها در مقابل استرس و افسردگی اثر میگذارد.
از نظر آلبرت بندورا عاملیت رابطه نزدیکی با خودکارآمدی دارد. عامل بودن با تاثیر عمدی بر رفتار فرد، رویدادهای محیط، افکار، احساسات و در نهایت مسیر رشد فرد برابر است. اگر کودکان اعتقاد داشته باشند که قدرت لازم را برای تولید نتایج مطلوب دارند (خودکارآمدی) ترغیب میشوند به شیوهای رفتار کنند که به این اهداف دست یابند (عاملیت). خودکارآمدی بالا به عاملیت مداوم میانجامد، یعنی پشتکار با وجود مشکلات.
آلبرت بندورا سه مشخصه اصلی برای عاملیت انسان پیشنهاد میکند.
- در قصدمندی افراد اهداف و نقشهای برای دستیابی به آن اهداف را تعیین میکنند.
- در دور اندیشی تفکر درباره اهداف آینده به افراد انگیزه میدهد که این نقشهها را اجرا کنند.
- در خودانفعالی آنها خود را تنظیم میکنند تا به آن اهداف دست یابند. در خودنگری (تأمل در خود) آنها در خودکارآمدی و کفایت اقدامات برنامهریزی شده خود تأمل میکنند و در صورت لزوم اعمالشان را اصلاح مینمایند.
کمک به روانشناسی
کار آلبرت بندورا بخشی از انقلاب شناختی در روانشناسی در نظر گرفته میشود که در اواخر دهه 1960 آغاز شد. نظریات او تأثیر شگرفی بر روانشناسی شخصیت، روانشناسی شناختی، آموزش و رواندرمانی داشته است.
در سال 1974، آلبرت بندورا به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد. انجمن روانشناسی آمریکا به خاطر کمکهای علمی برجستهاش در سال 1980 و بار دیگر در سال 2004 به خاطر کمکهای برجستهای که در طول عمرش در روانشناسی داشت به او جایزه داد.
امروزه آلبرت بندورا اغلب به عنوان بزرگترین روانشناس و همچنین یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان تمام دوران شناخته میشود. در سال 2014، آلبرت بندورا مدال ملی علم را توسط رئیس جمهور باراک اوباما دریافت کرد.
ارزیابی نظریه
نقاط قوت
تمرکز روی تأثیرات موقعیتی بر رفتار
یکی از ویژگیهای نظریههای ساختاری، صفات شخصیتی و بسیاری دیگران از نظریههای ارگانیسمی این است که آنها دلایل رفتار را عمدتاً در خود شخص میبینند و بنابراین پیشبینی میکنند که یک فرد در موقعیتهای مختلف به طور مشابه عمل میکند. در نظریه یادگیری اجتماعی رفتار معمولاً از یک موقعیت به موقعیت دیگر تغییر میکند.
بر اساس نظریه آلبرت بندورا بسته به اینکه کدام الگوها و تقویتکنندهها در هر موقعیت یافت میشوند و تجربههای قبلی فرد در این موقعیتها چه بوده است. شخص، رفتار وی و موقعیت همگی تأثیر دارند اما بیشتر تحقیقات بندورا متغیرهای موقعیتی را تحلیل کرده است. از قبیل نوع الگوی حاضر یا انواع تجربههایی که خودکارآمدی را بالا میبرد.
نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا همچنین میتواند تجربههایی را شناسایی کند که به کودکان کمک میکند تا مفهوم نظریه ذهن (یک نظام باور درباره حالتهای ذهنی دیگران و اینکه چگونه چنین حالتهایی رفتار را به وجود میآورند) را که اخیراً بسیار مورد علاقه است کسب کنند.
آزمونپذیری
حتی افرادی که به نظریههای یادگیری حمله کردهاند که قبول دارند که جزء آزمونپذیرترین نظریهها در روانشناسی هستند.
نقاط ضعف
توضیح ناکافی رشد شناختی
نظریه آلبرت بندورا توصیف نظریه پردازش اطلاعات درباره تفکر را اقتباس کرده است. این توصیف بر نقش بازنمایی نمادین، توجه، اندوزش، ساخت قانون و اثبات تأکید میکند. کودکان از طریق الگوسازی انتزاعی ویژگیهای مشترک را از چندین رویداد مرتبط بیرون میکشند.
بنابراین به نظر میرسد دانش از انباری از نظم تجربی تشکیل شده است که شناختهای خلاصه نامیده میشود. چرا که آنها خلاصههایی از پیشینه تجربههای اجتماعی هستند. شناخت هنوز کاملاً نزدیک به رفتار باقی میماند. بندورا بعضی سازماندهیها و بازسازیهای شناختی ساده را در دوران رشد فرض میگیرد اما هنوز یک گزارش مفصل و دقیق از اینکه سطح شناختی در یک سن معین چگونه بر نحوه تفسیر رفتار مشاهدهشده در این نقطه از رشد تأثیر میگذارد ارائه نکرده است.
توصیف ناکافی در محیطهای طبیعی
به واسطه نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا، اطلاعات بسیار بیشتری درباره متغیرهایی داریم که میتوانند روی یادگیری رفتارهای اجتماعی تأثیر بگذارند تا درباره اینکه چه متغیرهایی در واقع در زندگی کودکان عمل میکنند یا کدام رفتارها درواقع در سنین مختلف روی میدهند. میدانیم که متغیرها برای تولید تغییرات کوتاهمدت در آزمایشگاه چگونه عمل میکنند اما اطلاع نداریم که در محیطهای طبیعی چگونه عمل مینمایند.
ارتباط با ما
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
اینستاگرام: schema.therapy
تلگرام: psychologistnetes
ایمیل: schemalogy@yahoo.com