رفتاردرمانی چیست؟ مفاهیم و تکنیکهای درمانی
رفتاردرمانی یکی از رویکردهای درمانی و یکی از جریانات اصلی روانشناسی قرن بیستم است. نظریهپردازان رفتاگرایی و رفتاردرمانی تحقیقات زیادی در حیطههای مختلف روانشناسی مانند یادگیری، حافظه و احساس و ادراک انجام دادهاند و باعث پیشرفتهای زیادی در علم روانشناسی شدهاند. علاوه بر این، نظریهپردازان رفتاردرمانی و رفتارگرایی بودند که تلاش کردند در روانشناسی از روشهای علمی پذیرفتهشده در علوم طبیعی استفاده کنند.
در این مقاله مرور کاملی بر روند تاریخی، نظریههای اصلی، مفاهیم و تکنیکهای رفتاردرمانی خواهیم داشت.
رفتاردرمانی ویژگیهای خاصی دارد که باعث تمایز آن از سایر رویکردهای درمانی میشود. برای فهم رفتاردرمانی باید تعریف رفتار از منظر رفتاردرمانی را بررسی کنیم:
رفتار چیست؟
از آنجایی که رفتاردرمانی بر رفتار تمرکز میکند لازم است که ابتدا تعریف مشخصی از رفتار داشته باشیم.
«رفتار آن چیزی است که شخص (یا حیوان) انجام میدهد یا کنشهایی است که در پاسخ به محرکهای بیرونی یا درونی صورت میگیرد. رفتار انسان حاصل ترکیبی از شرطیسازی کنشگر و کلاسیک و فعالیتهای شناختی است».
رفتار میتواند آشکار یا مشهود باشد مثال راه رفتن. علاوه بر این رفتار ممکن است به صورت ناآشکار رخ دهد مثل فکر کردن و احساس کردن.
بسیاری از رفتاردرمانگرهای تندرو، هیچگاه به بررسی رفتارهای ناآشکار نمیپردازند. اما امروزه رفتاردرمانگرها نقش باورها، انتظارات و فعالیتهای شناختی را نیز مورد بررسی قرار میدهند. نکته مهم این است که از نظر رفتاردرمانی، آدمها رفتارهایی هستند که انجام میدهند.
- همه رفتارها، چه بهنجار چه نابهنجار، بر اساس اصول یادگیری آموخته میشوند، تداوم پیدا میکنند و تغییر داده میشوند. از نظر رفتاردرمانگرها، شخصیت عبارت است از خزانهی رفتاری که شامل رفتارهای خاص یا اعمال، فکار و احساسات فرد است.
مقدمهای بر رفتاردرمانی
رفتاردرمانی یکی از جریانهای اصلی رواندرمانی قرن بیستم بود که ابتدا با تلاشهای ایوان پاولف روسی درباره شرطیسازی کلاسیک شروع شد. سپس جان بی واتسون در آمریکا کارهای پاولف را وارد روانشناسی کرد.
نظریهی دیگری که به استحکام بخشیدن به رویکرد رفتاردرمانی کمک کرد شرطیسازی کنشگر (عامل) بود که توسط بی اف اسکینر مطرح شد. در ادامه جوزف ولپی از نظریه شرطیسازی کلاسیک برای ساخت یک رویکرد درمانی به نام شرطیسازی تقابلی استفاده کرد و روشهایی مانند حساسیتزدایی منظم را ابداع کرد. در نهایت آلبرت بندورا با تحقیقاتش نظریه یادگیری اجتماعی را مطرح کرد که رفتاردرمانی را به نهضت شناختدرمانی نزدیک ساخت.
۱. ایوان پاولف و شرطیسازی کلاسیک
رفتاردرمانی را باید با معرفی ایوان پاولف و شرطیسازی کلاسیک شروع کنیم. پاولف که در سال ۱۹۰۴ برنده جایزه نوبل فیزیولوژی شده بود روی دستگاه هاضمه سگها تحقیق میکرد. او به سگها غذا میداد و میزان ترشح بزاق آنها را اندازه میگرفت. در حین آزمایشهای مختلف، او متوجه شد قبل از اینکه به سگها غذا بدهد بزاق آنها ترشح میشود. این یک پدیده غیرعادی بود؛ زیرا سگ باید بعد از دیدن یا دریافت غذا شروع به ترشح بزاق کند. در این مرحله، پای پاولف به تحقیقات روانشناسی باز شد.
او کشف کرد که سگها با شنیدن صدای پای کسی که برایشان غذا میآورد بزاقشان ترشح میشود. او به این نتیجه رسید که بین صدای پا و دریافت غذا رابطهای ایجاد شده است. این نوع رابطه شرطیسازی نامیده میشود زیرا سگها به صدای پا شرطی شده بودند و به آن پاسخی شبیه پاسخ به غذا یعنی ترشح بزاق میدادند.
پاولف کشف کرد که در فرآیند شرطیسازی، یک محرک خنثی (مانند صدای پا) که به صورت طبیعی باعث ترشح بزاق نمیشود، وقتی با یک محرک غیرشرطی (یعنی محرکی که به صورت طبیعی باعث ترشح بزاق میشود مثل غذا) همایند میشود. سپس بعد از چندین مرتبه همایندی، بین آنها رابطه ایجاد میشود، یعنی سگ به محرک خنثی شرطی میشود و پاسخش به آن شبیه محرک غیرشرطی میشود. تمام این فرآیند شرطیسازی کلاسیک نامیده میشود.
جان بی واتسون با الهام از تحقیقات پاولف درباره شرطیسازی کلاسیک، رفتاردرمانی و رفتارگرایی را در مقابل رویکرد ذهنگرایی روانکاوی قرار داد.
۲. جان بی واتسون و رفتارگرایی
جان بی واتسون به واسطهی تلاشها و تحقیقاتی که انجام داده است به عنوان پدر رفتارگرایی شناخته میشود. او به دنبال راهی بود که با روشهای دروننگری و ذهنگرایی در روانشناسی مقابله کند که شرطیسازی پاولف ابزار نیرومندی در اختیار او قرار داد.
او در یکی از آزمایشهایش با کودک خردسالی به نام آلبرت کوچولو از طریق استفاده از شرطیسازی کلاسیک نشان داد که چگونه ترسها در انسان شکل میگیرند.
در این آزمایش، ابتدا اجازه داده میشد که آلبرت کوچولو با موش سفیدی بازی کند اما به محض اینکه آلبرت با موش روبرو میشد، واتسون با ضربه محکمی به یک میله آهنی باعث ایجاد ترس در آلبرت میشد. در ادامه آلبرت با دیدن موش دچار ترس شدیدی میشد.
بنابراین برای اولین مرتبه در تاریخ روانشناسی، واتسون نشان داد که نحوه شکلگیری ترسها در انسان چگونه است. البته امروزه، آزمایشهای واتسون، غیراخلاقی در نظر گرفته میشود.
در سال ۱۹۲۴ یکی از دانشجویان واتسون به نام مری کاور جونز، با استفاده از نظریه شرطیسازی کلاسیک، ترس یک کودک از خرگوشها را درمان کرد. این آزمایش نیز واتسون را به این نتیجه رساند که میتوانیم با استفاده از روشهای علمی نحوه شکلگیری آسیبهای روانی را تبیین و درمان کنیم.
اما نظریه شرطیسازی کلاسیک یک مشکل اساسی داشت و آن هم این بود که به سختی میتوانست تمامی رفتارها و یادگیریهای انسان را تبیین کند. در نتیجه نظریهپردازان دیگری ظهور کردند و انواع دیگری از یادگیری را معرفی کردند. یکی از آنها بی اف اسکینر بود.
۳. بی اف اسکینر و شرطیسازی کنشگر
یکی از مشهورترین روانشناسان و رفتاردرمانگران تمام دوران، بی اف اسکینر است که به واسطه نظریه شرطیسازی کنشگر به این جایگاه دست یافته است. او در آزمایشهایش نشان داد که یادگیری یک رفتار خاص، به آنچه پس از آن رفتار رخ میدهد بستگی دارد.
اگر بعد از یک رفتار، به فرد پاداش داده شود آن رفتار را تکرار خواهد کرد و اگر بعد از انجام رفتار با تنبیه مواجه شود، آن رفتار را انجام نخواهد داد. بنابراین یک رفتار خاص، به پیامد بعد از خود وابسته میشود. به همین دلیل به روشهای اسکینری، گاهی مدیریت وابستگی گفته میشود.
آزمایشهای اسکینر و نظریه شرطیسازی کنشگر او زمینهساز روشهای تحلیل رفتار کاربردی شد که مبنایی برای کاربرد اصول یادگیری در کارهای بالینی است.
۴. جان دالرد و نیل میلر: تلفیق روانکاوی و رفتاردرمانی
به طور سنتی، رویکردهای روانکاوی و رفتاردرمانی با هم در تناقض هستند و از فلسفههای متفاوتی پیروی میکنند. در حالیکه روانکاوی تمام تلاش خود را برای کشف نادیدنیهای روان انسان یعنی مواد ناهشیاری صرف میکرد، رفتاردرمانگران بر روی آنچه قابل مشاهده است یعنی رفتار آشکار تمرکز داشتند. از این رو این دو رویکرد کاملا در تضاد با یکدیگر محسوب میشوند.
در این میان، جان دالرد و نیل میلر تلاش کردند که بین این دو رویکرد اصلی مصالحه برقرار کنند. آنها نشان دادند که میتوان مفاهیم روانکاوی را از منظر محرک-پاسخ (نظریههای یادگیری) تفسیر کرد.
به عنوان مثال آنها مطرح کردند که اجتناب کردن از یک محرک ترسناک باعث، تداوم ترس میشود و هرچه انسان از محرک اصلی اجتناب کند ممکن است به مرور زمان آنقدر از محرک اولیه به لحاظ روانی دور شود که آن را فراموش کند. این فراموشی همان چیزی است که روانکاوها به آن سرکوبگری یا واپسرانی میگویند؛ یعنی محرک اولیه ترسناک وارد ناهشیاری شده است.
این تلاشها باعث شد که رفتاردرمانی بین رواندرمانگران سایر رویکردها اشاعهی بیشتری پیدا کند.
۴. جوزف ولپی و شرطیسازی تقابلی
در اینجا دوباره باید به نظریه شرطیسازی کلاسیک برگردیم، زیرا یک چهره تاریخی مهم در رفتاردرمانی از آن برای ایجاد و درمان روانرنجوریها استفاده کرد.
ولپی نشان داد که با استفاده از شرطیسازی تقابلی که بر مبنای اصول شرطیسازی کلاسیک است میتوان انواع اضطرابها و سایر مشکلات روانشناختی را با موفقیت درمان کرد.
در شرطیسازی تقابلی، یک پاسخ خوشایند (مانند آرامش) در حضور یک محرک آزاردهنده (اضطراب) تولید میشود. به عبارت دیگر چون نمیتوان همزمان هم آرامش داشت و هم اضطراب، درنهایت پاسخ آرامش جایگزین اضطراب میشود.
ولپی بر مبنای این اصول روشهای مختلفی را برای درمان مشکلات روانی ابداع کرد که مشهورترین آنها حساسیتزدایی منظم است که امروزه نیز در بین رواندرمانگران رایج است.
۵. شناخت و رفتاردرمانی
اگرچه رفتاردرمانگران سالهای زیادی تلاش کردند که سر انسان را از بدنش جدا در نظر بگیرند (یعنی افکار، شناختها و هشیاری انسان را نادیده میگرفتند) اما سرانجام قادر به مقاومت در برابر قدرت نیروی شناختی و افکار انسان نبودند.
دونالد مایکنبام در سال ۱۹۷۴ نشان داد که حرف زدن با خود (یعنی فکر کردن) نقش مهمی در مهار رفتارهای تکانشی کودکان دارد. این موضوع به این معنا بود که افکار و آنچه در درون سر انسان میگذرد نیز نقش مهمی در ایجاد و درمان اختلالات روانی دارد.
۶. یادگیری مشاهدهای
سپس، آلبرت بندورا نشان داد که یادگیری مشاهدهای نیز در یادگیری بسیاری از رفتارها دخالت دارد. به عبارت دیگر اگر قرار باشد صبر کنیم که تمام رفتارها از طریق شرطیسازی کلاسیک و کنشگر ایجاد شوند تنها میتوانستیم چند رفتار خاص را یاد بگیریم. اما یادگیری مشاهدهای یعنی دیدن آنچه دیگران انجام میدهند در این فرایند به ما کمک میکند.
به این ترتیب یادگیری مشاهدهای یا همان الگوبرداری نشان داد که عملیات ذهنی مختلفی باعث میشود که ما رفتار الگو را یاد بگیریم. بنابراین به مرور زمان، رویکردهای شناختی و رفتاری با هم ترکیب شدند و بعدها آرون تی بک، رویکردی را معرفی کرد که درمان شناختی-رفتاری نامیده میشود. البته ما در این مقاله به درمان شناختی-رفتاری نمیپردازیم.
یادگیری مشاهدهای یا الگوبرداری فرایندی است که در آن رفتار جدید از طریق مشاهده الگو آموخته میشود. یادگیری میتواند بدون اجرای رفتار نیز رخ دهد. برخی از مدلهای رفتاردرمانی از یادگیری مشاهدهای استفاده میکنند عبارتاند از: حل مسئله، خودآموزی، مایهکوبی علیه استرس و مهارتآموزی.
آسیبشناسی روانی: رفتار بهنجار و نابهنجار
بیماری روانی، آسیب روانی یا اختلال هیجانی از نظر رفتاردرمانی چیزی نیست جز مجموعهای از یادگیریهای ناسازگارانه یا اشتباه. بنابراین به صورت اجمالی میتوانیم بگوییم که رفتار بهنجار، سازگارانه است و رفتار نابهنجار ناسازگارانه.
ملاکهای رفتار نابهنجار
از نظر رفتاردرمانی اگر رفتارهای ملاکهای خاصی را برآورده سازد میتوان آن را رفتار نابهنجار در نظر گرفت:
- افراط رفتاری به این معناست که شخص رفتار خاصی را بیش از حد انجام دهد: یعنی آن رفتار را بیش از حد تکرار کند، به شدت انجام دهد یا برای مدت بسیار طولانی انجام دهد.
- کمبود رفتاری به این معناست که شخص رفتار خاصی را خیلی کم انجام میدهد: او این رفتار را به تعداد کافی، با شدت کافی یا به مدت کافی انجام نمیدهد.
- کنترل محرک نامناسب به این معناست که شخص رفتار را در مکان و زمان نامناسبی انجام دهد.
مدلهای رفتاردرمانی
در رفتاردرمانی بر مبنای استفاده از اصول یادگیری روشها و مدلهای درمانی متنوعی پدیده آمده است. رفتاردرمانگرها با استفاده از اصول یادگیری برای رفتارهای نابهنجار مداخلات اختصاصی طراحی میکنند.
مدلهای رفتاری را میتوان به سهگروه اصلی تقسیم کرد:
- درمانهای مواجههای که مبنای آنها مواجهه با محرک یا وضعیت ترسناک است مثل حساسیتزدایی منظم، جرئتآموزی، درمان غرقهسازی تجسمی و حساسیتزدایی و بازپردازش حرکت چشم.
- درمانهای مدیریت وابستگی و اصلاح رفتار که مبنای آن اصول شرطیسازی کنشگر است.
- درمانهای مشاهدهای و الگوبرداری که مبنای آنها ترکیبی از عناصر رفتاری و شناختی است: الگوبرداری، مایهکوبی علیه استرس، حل مسئله و آموزش مهارتهای اجتماعی.
درمانهای مواجههای
در این روش رفتاردرمانی شخص با وضعیتی که هیجان منفی تولید میکند مواجه میشود. این درمانها درمانجو را در معرض محرک یا وضعیتی قرار میدهند که پاسخهای هیجانی منفی را به همراه دارد ولی در محیطی امن و در حالیکه مانع از پاسخ گریز و اجتناب میشوند.
مواجهه در رفتاردرمانی به دو صورت انجام میشود: مواجهه تدریجی با وضعیتهای اضطرابزا مانند حساسیتزدایی منظم و مواجههدرمانی زنده و مواجههی کامل با محرکهای بسیار اضطرابآور برای مدت طولانی یا غرقهسازی همراه با پیشگیری از پاسخ. انواع درمانهای مواجههای در زیر معرفی شدهاند:
- مواجهه زنده: درمانجو با شیء یا وضعیت ترسناک در دنیای واقعی روبرو میشود.
- مواجهه تجسمی: درمانجو خود را در حضور محرکهای ترسناک تجسم میکند.
- مواجهه حسی: درمانجو با حسهای ترسناکی مثل حسهای بدنی موجود در حمله وحشتزدگی از قبیل تپش قلب، سرگیجه و منگی مواجهه میشود.
- مواجهه با واقعیت مجازی: درمانجو در قالب تصویر کامپیوتری که شباهت زیادی با مواجهه زنده دارد با محرک ترسناک روبرو میشود.
حساسیتزدایی منظم
حساسیتزدایی منظم توسط جوزف ولپی برای درمان اختلالات ناشی از ترس یا رفتارهای هراسناک ابداع شده است که در آن درمانجو در واقعیت یا به طور تجسمی با وضعیتهای اضطرابآور مواجه میشود. این روش مبتنی بر تهیه سلسلهمراتبی از محرکهاست که به تدریج ارائه میشوند تا شخص در حضور آنها احساس اضطراب نکند. حساسیتزدایی منظم سه مرحله دارد:
- تهیه سلسلهمراتب اضطراب
- آموزش آرمیدگی
- حساسیتزدایی (مواجهه تدریجی)
من تکنیک حساسیت زدایی منظم را به صورت مفصل در یک مقاله دیگر به همراه روش اجرای آن به صورت گام به گام توضیح دادهام که میتوانید به آن مقاله مراجعه کنید:
جرئتآموزی
یکی دیگر از تکنیکهایی که جوزف ولپی ابداع کرده است تکنیک جرئتآموزی است. از نظر ولپی جرئتآموزی یعنی ابراز مناسب هر هیجانی به جز اضطراب در برابر دیگری. رفتار جرئتمندانه در عین حال ابراز مناسب حقوق و احساسات خود به شیوهای است که حقوق دیگران ضایع نشود.
شرطیسازی تقابلی با جرئتآموزی ولپی، احتمال صدور پاسخهای مناسب را افزایش میدهد. درمانجویان با جایگزین کردن رفتارهای جرئتمندانه پاسخهای مؤثر را یاد میگیرند. درمانگر و درمانجو، سلسلهمراتب رفتارهای جرئتمندانه تهیه میکنند تا درمانجو بتواند به تدریج در حضور درمانگر آنها را بازی کند. بیمار بعد از تمرین این رفتارها باید آنها را در زندگی واقعی انجام دهد.
غرقهسازی
غرقهسازی به عنوان یک روش رفتاردرمانی یکی از دیگر انواع درمانهای مواجههسازی است که در آن درمانجو در معرض وضعیتی که اضطراب شدید ایجاد میکند قرار میگیرد تا پاسخ ترسش خاموش شود. در این وضعیت درمانجو نباید از محرک ترسناک اجتناب کند. مواجههی مکرر و طولانی با محرک به حذف کامل ترس منتهی میشود.
درمان با غرقهسازی تجسمی
درمان با غرقهسازی تجسمی که توماس استمپفل آن را ابداع کرد نوعی از مواجههدرمانی است که بر اساس غرقهسازی و پیشگیری از پاسخ اجرا میشود. ویژگی اختصاصی این تکنیک جا دادن نشانهها بر مبنای مضامین روانکاوانه در شرطیسازی است.
درمانگر از طریق محرکهای تجسمی سعی میکند حداکثر اضطراب را در هر جلسه در بیمار ایجاد کند تا نشان دهد اضطراب ناخوشایند قابل تحمل است. درمانگر بر اساس نشانههایی که بیمار در اختیارش میگذارد صحنههایی را برای روبرو شدن بیمار با آنها در اختیار میگذارد.
درمان با حساسیت زدایی حرکت چشم
فرانسیس شاپیرو بازپرداش و حساسیتزدایی حرکت چشم را برای درمانجویان دچار اختلال استرس پس از سانحه و سایر اختلالات اضطرابی ابداع کرد. بازپرداش و حساسیتزدایی حرکت چشم درواقع تلفیق غرقهسازی تجسمی، شرطیسازی تقابلی حرکات چشم و بازسازی شناختی است. مراحل این درمان عبارتاند از:
- پیشینه درمانجو و برنامهریزی درمان
- آمادهسازی برای بازپردازش و حساسیتزدایی حرکت چشم
- سنجش هدف
- حساسیتزدایی و برنامهریزی مجدد
- کارگذاری شناختی نجوای درونی مثبت
- وارسی بدنی
- اتمام
- ارزیابی مجدد
از نظر شاپیرو درمانی موفقیتآمیز است که درمانجو رویدادهای دردناک و تروماهای زندگیاش را به نحوی بتواند پردازش کند که اطلاعات بدون یادآوریهای ناخوشایند از حافظه بیرون بیایند.
رفتاردرمانیهای مبتنی بر مدیریت وابستگی و اصلاح رفتار
مدیریت وابستگی که به آن تحلیل رفتار کاربردی هم گفته میشود، بر یادگیری کنشگر تأکید دارد و رابطه بین پیشایندها و رفتار و پاسخی که قرار است تغییر دهیم را تعیین میکند.
درمانگر پیشایندها را که رویدادهای محیطی پیش از رفتار هستند و پیامدها را که رویدادهای محیطی پس از رفتار و تقویتکننده یا تنبیهکنندهاند، شناسایی و مشخص میکند.
در این درمان برای افزایش رفتارهای مطلوب و کاهش رفتارهای نامطلوب از وابستگیهای تقویتی استفاده میشود. تقویتکنندههای مؤثر به طور کلی در طبقات مشخصی جا میگیرند. به عنوان مثال میتوانند مواد خوراکی و قابل مصرفی همچون آب و غذا، فعالیتهای لذتبخشی مانند فیلم دیدن باشند.
خودفرمانی
خودفرمانی یکی از شیوههای اصلاح رفتار است که در آن درمانجو برای تغییر دادن رفتارهایش، خودش از برنامههای مدیریت وابستگی استفاده میکند. او یک برنامه کامل برای تغییر رفتارش تعیین میکند، اهدافش را مشخص میسازد، برای رفتاری که باید تغییر کند خط پایه را پیدا میکند، وابستگیها (تقویتکنندهها) را مشخص میسازد، موانع تغییر را ارزیابی میکند و درنهایت به اجرای برنامه میپردازد.
به طور کلی روش خودفرمانی، یعنی اجرای اصول مدیریت وابستگی توسط خود فرد یا به کمک درمانگر. به هر حال این درمانجوست که نقش اصلی را بر عهده دارد.
خودگردانی
درمانجو در اصلاح رفتار خودگردان به شیوه دستکاری پیشایندها و پیامدها، خود را عمداً در معرض پیامدهایی که خودش انتخاب کرده است قرار میدهد. درمانجویان باید مبانی رفتاردرمانی را یاد بگیرند و سپس تقویت کردن و تنبیه خود را تمرین کنند. در این روش، درمانجویان برای تغییر رفتارشان، نقش فعالی در اجرای مداخلات بازی میکنند. در نتیجه نقش درمانگر خود را ایفا میکنند.
خودگردانی به این معناست که درمانجو میتواند با اجرای پاسخی که به پاداش درنگیده منجر میشود نه پاسخی که پاداش کوچکتر ولی فوریتری در پی دارد، ارضا شدن و کامیابی خود را به تأخیر اندازد.
اقتصاد ژتونی
اقتصاد ژتونی یک نوع نظام تقویت است که معمولاً روی افرادی که در مؤسسات و بیمارستانهای روانی، مدارس و مراکز اصلاح و تربیت و زندان حضور دارند اجرا میشوند. آنها در ازای رفتارهای مورد نظر ژتون میگیرند و ژتون را برای خرید تقویتکنندهها خرج میکنند.
ژتونها تقویتکنندههای ثانوی هستند که درمانجویان آنها را به دست آورده و با تقویتکنندههای اولیه مبادله میکنند. هدف این است که رفتارهای خاصی به درمانجویان آموزش داده شود.
آزردهسازی شرطی و تنبیه
تنبیه، اِعمال محرک آزارنده یا حذف محرک مثبت پس از وقوع رفتار است و باعث کاهش آن رفتار میشود. تنبیه در صورتی در کم کردن رفتار هدف بیشترین تأثیر را دارد که فوراً اعمال شود.
تنبیه میتواند با متداعی کردن یک تقویتکننده خوشایند با چیزی نامطلوب جذابیت تقویتکننده را کم کند. به طور کلی تنبه عنوان آخرین چاره مورد استفاده میگیرد و فایده آن باید از خطراتش بیشتر باشد. از تنبیه معمولاً در مورد رفتارهایی که موجب آسیب رساندن به خود میشوند همچون کوبیدن سر، جرح خود، و مصرف مواد استفاده میشود. برخی از انواع رفتارهای مبتنی بر تنبیه عبارتاند از:
درمان از طریق آزار بدنی: در آزاردرمانی محرک ناخوشایند یا نامطبوعی در قالب شرطیسازی تقابلی مورد استفاده قرار میگیرد تا رفتار مورد نظر حذف شود.
درمان از طریق آزار بدنی شامل اعمال محرک دردناک یا ناخوشایندی مانند شوک الکتریکی بابت انجام رفتار ناسازگارانه است. محرک ناخوشایند همپای کاهش رفتار ناخوشایند کم میشود تا این که رفتار ناخوشایند پایان یابد.
در درمان از طریق آزار بدنی درمانجویان در لحظهای که مرتکب رفتار ناسازگارانه میشوند محرک آزارنده را دریافت میکنند. در نتیجه انجام آن رفتار را با پیامد ناخوشایند تداعی میکنند (شرطیسازی کلاسیک).
درمان از طریق آزار پنهان: در این روش، تغییر رفتار به وسیلهی شرطیسازی پنهان یا حساسیتزایی ایجاد میشود. درمانجویان رفتارهای ناخوشایند و پیامدهای آن رفتارها را تجسم میکنند. به عنوان مثال درمانجو خودش را در حال انجام رفتار ناخوشایندی مثل سیگار کشیدن تجسم میکند.
محروم کردن و جریمه: محروم کردن یا محرومیت از تقویت مثبت، شکل خفیفی از تنبیه منفی است که در مقادیر کم مورد استفاده قرار میگیرد. مبنای این تکنیک، خاموشی و حذف تقویتکنندههای مثبت است.
در این روش درمانجو در محلی قرار میگیرد که به تقویت دسترسی ندارد و بنابراین نمیتواند به تقویتکنندههای مثبت دست یابد.
جریمه هم صورتی از تنبیه است که در آن درمانجو بابت انجام یک رفتار، برای مدتی محدود یا برای همیشه از مقدار معینی از تقویتکننده محروم میشود. این درواقع یک نوع از دست دادن مشروط تقویتکننده است.
رفتاردرمانیهای مبتنی بر یادگیری مشاهدهای و الگوبرداری
الگوبرداری
الگوبرداری وقتی اتفاق میافتد که درمانجو، رفتار الگو را مشاهده و سپس از آن تقلید میکند. اگر پیامدهای مشاهدهشده مثبت باشند، احتمال اینکه در آینده درمانجو پاسخی شبیه پاسخ الگو بدهد بیشتر خواهد بود.
برای مثال درمانگر میتواند نقش الگوی یک پاسخ جسورانه یا مناسب را بازی و درمانجو آن را تکرار کند.
الگوبرداری یک تحریککننده و یک انگیزهدهنده اجتماعی است که درمانگر با آن، رفتار مشابهی را در درمانجو راهاندازی میکند و بر میانگیزد. از الگوبرداری همچنین میتواند برای دلسرد کردن بیمار از انجام رفتار نامناسب استفاده کنیم. به عنوان مثال یک درمانجوی وابسته به مواد میتواند فیلمهای یک شخص کوکائینی یا تصاور گرافیکی درد کشیدن ناشی از اثرات جانبی مصرف مواد را ببیند.
آموزش مهارتهای اجتماعی
آموزش مهارتهای اجتماعی مداخلهای رفتاری است که به درمانجویان کمک میکند مهارتی را که در آن ضعف دارند مثل تعامل مناسب در وضعیتهای اجتماعی کسب کنند.
روشهای آموزش مهارتهای اجتماعی عبارتاند از تقویت، شکلدهی، تمرین رفتاری، بازخورد اصلاحی و آموزش مستقیم.
خلاصه
در این مقاله، رفتاردرمانی، تاریخچه، مفاهیم و روشهای درمانی اصلی آن را بر اساس شرطیسازی کلاسیک، شرطیسازی کنشگر و یادگیری مشاهدهای به صورت مفصل توضیح دادم.
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
- اینستاگرام: schema.therapy
- تلگرام: psychologistnotes
- ایمیل: schemalogy@gmail.com