اهمیت زیگموند فروید و روانکاوی
به بهانه تولد زیگموند فروید
در اهمیت زیگموند فروید و نظریههای روانکاوی او همین بس که میتوان ردپای بسیاری از مفروضههای روانکاوی را تقریباً در تمامی رویکردهای رواندرمانی مشاهده کرد. مفاهیمی مانند اهمیت دورهی کودکی، ناهشیاری، لغزشهای کلامی و تفسیر خواب علاوه بر اینکه در سایر رواندرمانیها وجود دارند در فرهنگ روزمره نیز راه پیدا کردهاند. با اسکیمالوژی همراه باشید تا به مناسبت تولد زیگموند فروید مروری بر اهیمت مفاهیم فروید در حیطهی روانشناسی و فرهنگ داشته باشیم.
اهمیت زیگموند فروید و روانکاوی
نظریههای فرویدی الهامبخش تفکر، نوشتهها و رواندرمانیهای بسیاری از روانشناسان بوده است و خواهد بود.
آلبرت اینشتین (1879-1955)، چارلز داروین (1809-1882)، و زیگموند فروید (1856-1939) بدون شک سه نفر از عمیقترین، خلاقترین و تأثیرگذارترین ذهنهای روشنفکر 150 سال گذشته هستند. هر کدام مسئول یک انقلاب بزرگ در تفکر بشریت هستند که امکان جهشهای عظیم در قدرت تبیین پدیدههای مختلف را فراهم کردند و تغییرات پارادایمی جداگانه و به یادماندنی را در زمینههای مربوط به خود به وجود آوردند.
هر یک از این متفکرین اکتشاف بزرگی در رابطه با قوانین طبعیت داشتند: انیشتین قوانین فیزیکی مربوط به کیهان و ذرت ریزاتمی را کشف کرد و داروین قوانین زیستشناسی تکاملی را و فروید نیز قوانین مرتبط با ذهن ناهشیار را.
پنجم ماه می روزی است که زیگموند فروید به دنیا امده است. البته برخیها تولد او را ششم می میدانند. در روز تولد او من به میراث به جا مانده از زیگموند فروید برای روانشناسان فکر میکنم. یادم هست سالها پیش که به وین رفته بودم از موزه فرویدی دیدن کردم. هنگامی که در موزه میچرخیدم و آیتمها، نمایشگاهه و عکسهای مختلف را تماشا میکردم واقعاً تحت تأثیر آغاز فروتنانهی نظریهی او قرار گرفتم.
در موزه به این فکر میکردم که چه چیزی تا این اندازه او را الهامبخش کرده است و هویت جذاب او را به عنوان متفکری در نظر گرفتم که هم دربارهی روانکاوی مینوشت و نظریهپردازی میکرد و هم آن را با بیمارانش به کار میبرد. به یادم آمد که در دورهی دانشجویی که یک دورهی اختیاری برای خواندن نظریات فروید را شروع کردم و آن زمان از اینکه هویت رشتهای که او آن را بنا نهاد چگونه در دنیایی که رشتههای روانشناسی تجربی و روشهای کمی نقش مهمی داشتند شکوفا شد تعجب کرده بودم.
در اینستاگرام همراه ما باشید.فروید در تاریخ روانشناسی
زیگموند در آغاز روانشناسی جایگاه بزرگی را به خود اختصاص داده است و هنوز هم در بسیاری از موضوعات دیگر همان جایگاه رفیع خود را دارد. اما امروزه تحت تأثیر تغییرات چشمگیری که در حوزهي تحقیقات و پژوهشهای روانشناسی صورت گرفته نقش او کمرنگتر شده است.
در واقع امروزه روانشناسان آنقدر سرشان گرم پژوهش و کارورزی شده است که به مرور زمان نظریههای فرویدی مورد استهزاء قرار گرفته است و تقریباً در جریان اصلی روانشناسی نقش او در حال از بین رفتن است. این روند دلایل خاص خودش را دارد:
اول از همه جنبش رفتارگرایی موجی را به راه انداخت که به موجب آن پژوهشگران تمرکز خود را در آزمایشها و پژوهشها روی نتایج محسوس و عینی قرار دارند و کمتر به نتایج نامشهود علاقه نشان دادند.
رفتارگرایی نیز هنگامی که تحتالشعاع شناختگرایی و سپس پارادایمهای بعدی روانشناسی قرار گرفت تبدیل به یک رشتهی التقاطی شد. در این مسیر روانشناسان انگار به اردوگاههای مختلفی تقسیم شدند که هر کدام حوزههای مورد علاقهی خود را دنبال میکردند از روانشناسی اجتماعی تا روانشناسی شناختی و از روانشناسی بالینی تا روانشناسی قانونی.
در این وضعیت دیگر روانشناسان مانند گذشته از لحاظ نظری با یکدیگر گفتگویی نداشتند که به نوبهی خود باعث پراکندگی و چنددستگی موضوع روانشناسی شد و بیش از انکه مسائل اصلی حل شود مدام سؤالاتی مطرح میشد. این روند دقیقاً بر خلاف رویکرد اولیهی رشتهی روانشناسی بود که تلاش میکرد که بیشتر انسانها را به عنوان یک کل درک کند نه اینکه آنها را به مؤلفههای اجتماعی، زیستی یا شناختی تقسیم کند.
الهامبخشی فروید فراتر از مرزهای روانشناسی
در همین حال، خارج از مرزهای روانشناسی، اهمیت روانکاوی در سایر زمینهها مورد استقبال و توجه قرار گرفت. در آن زمان تعدادی از وفاداران فرویدی از لحاظ نظری با سایر اشکال روانکاوی مبارزه میکرند. اما با گذشت زمان بسیاری از روانشناسان ایدههای روانکاوی را مانند کار یک رماننویس در نظر گرفتند که فقط آن را جالب میدانستند.
اما زیگموند فروید در واقع نقش مهمی در درک ما از چندین جنبه از روانشناسی انسان ایفا کرد. او بر طرز تفکر و کار رواندرمانگران و اهمیت ناهشیاری تأثیر گذاشت و علاوه بر این بر نظریهپردازان انتقادی مانند دانشگاهیانی که به مکتب فرانکفورت معروف بودند مانند تئودر آدورنو و همکارانش در مورد شخصیت دیکتاتور تأثیرات ژرفی بر جای گذاشت.
نظریههای روانکاوی پسافرویدی مانند اریک فروم که با فروید مخالف بود به طور ناخواستهای تحت تأثیر افکار او بودند، زیرا هم زمان با مخالفت با فروید در حال اهمیت دادن به او بودند.
فروید فراتر از روش علمی فکر میکرد
گاهیاوقات به این دلیل که نمیتوان افکار، عقاید و فرضیههای فرویدی و اهمیت فروید را از طریق آزمایش و پژوهش علمی به اثبات رساند مورد انتقاد قرار گرفته است. اما به معنای واقعی کلممه ارزیابی سهم فروید از دریچهی روش علمی اشتباه خواهد بود. اگرچه فروید درواقع پزشک بود اما میتوانیم او را کسی در نظر بگیریم که علیرغم محدودیتهای روشهای علمی در آن زمان توانست تفکر و رفتار انسان را مطالعه کند.
او به روشی کار میکرد که گمان داشت بهترین روش است که هرچند اغلب اشتباه میکرد اما در آن زمان روش دیگری وجود نداشت و به هرحال فروید یا هر نظریهپرداز دیگری باید کارش را از نقطهای آغاز میکرد.
اگرچه میتوان گفت که فروید به لحاظ نظری و روششناختی اشتباه کرده است اما روشهایی را برای تفکر و نوشتن در مورد موضوعات روانشناسی باب کرد که بر تمامی تحولات اساسی و کاربردی روانشناسی تأثیر گذاشت. در حالیکه بسیاری از روانشناسان فلسفهی روانشناسی را از یاد بردهاند، نوشتههای فروید را میتوان کاملاً فلسفی در نظر گرفت.
بدهکاری روانشناسان به فروید
بسیاری از روانشناسان به نوعی مدیون فروید هستند از این نظر که کارهای او باعث علاقهمندی آنها به روانشناسی شده است، از این نظر که بر حوزهی روانشناسی تأثیر ژرفی داشته و از این نظر که نظریاتی را در مورد پیچیدگی انسان ارائه کرده است.
امروزه بسیاری از برنامههای تحصیلی روانشناسی روانکاوی را از واحدهای درسی خود حذف کردهاند. در بهترین حالت آنها مرور سریعی بر اهمیت فروید به عنوان تاریخچهی روانشناسی میکنند و سهم او را به عنوان یک نظریهپرداز تأثیرگذار بر روانشناسی نادیده میگیرند. علاوه بر این بسیاری از روانشناسان دانشگاهی خود را درگیر پژوهش روی نظریههای فرویدی نمیکنند زیرا آن را غیرعلمی قلمداد میکنند. بنابراین باید این سؤال را بپرسیم که روانشناسی با از بین بردن ریشههای خود متحمل چه ضرری خواهد شد.
چرا روانکاوی مهم است؟
در بخش اعظم قرن بیستم، دیدگاه دانشمندان پیرامون نحوه عملکرد ذهن انسان متأثر از اندیشههای فروید بود و هنوز هم میتوان تأثیر و نفوذ این اندیشهها را در حیطههای مختلف شاهد بود. نخست آنکه اندیشههای روانکاوی حتی امروزه هم بر فرآیند رواندرمانی تأثیر دارند.
دومین بخش بزرگ انجمن روانشناسی آمریکا بخش روانکاوی است. اهمیت فروید را باید از این نظر که بنیانگذار گفتار شفابخش است بررسی کرد. بسیاری از رواندرمانگران حتی اگر پیرو روانکاوی کلاسیک هم نباشد باز در کارهایشان از بعضی فنون روانکاوی استفاده میکنند نظیر تداعی آزاد یا انتقال.
یکی دیگر از حیطههای نفوذ و تأثیرگذاری روانکاوی اقبال مجدد روانشناسان پژوهشی به برخی از مفاهیم و اندیشههای فرویدی است. در سالهای اخیر روانشناسان پژوهشگر مجدداً به مفاهیمی مانند ناهشیاری، انرژی روانی و ساز و کارهای دفاعی علاقهمند شدهاند. با وجود آنکه، این پژوهشگران کلیت نظریه فروید را تأیید نمیکنند اما در تأیید بسیاری از اندیشههای وی شواهدی تجربی به دست آوردهاند.
سومین حیطهی نفوذ و تأثیرگذاری روانکاوی، فرهنگ است. امروزه میتوان ردپای اندیشههای فروید را در گفتگوهای روزمره و برداشتی که ما از رفتار خود و دیگران داریم شاهد بود.
به عنوان مثال اگر کسی بگوید او نمیتواند با معلمش کنار بیاید چون همیشه با مراجع قدرت در تعارض است در واقع برداشتش مبتنی بر اندیشههای فرویدی است. یا اگر کسی مشکلات نفر ناشی از بیکفایتی والدین وی در امر فرزندپروری بداند در واقع از تعبیری فرویدی استفاده کرده است. یا اگر بگوید علت آنکه زنی از ارتباط برقرار کردن با مردها اجتناب میکند و تمام وقتش را به انجام کارهای سخت و مشقتبار میگذارند این است که در زمینهی مسائل جنسی تعارض دارد در واقع به مفهومی فرویدی اشاره کردهاید.
امروزه میتوانیم ردپای بسیاری از اندیشههای فروید را در تبیینهایی که از رفتارهای خود و دیگران ارائه میدهیم و نیز در مکالمات روزمره شاهد باشیم طوری که میتوان گفت آشنایی ما با نظریه فروید خیلی بیشتر از آن چیزی است که فکرش را میکنیم.
آخرین دلیلی که میتوان در تأیید اهمیت زیگموند فروید عنوان کرد این است که بسیاری از مسائل و پرسشهایی که روانشناسان امروزی در پی بررسی و پاسخگویی به آنها هستند بر این اندیشهها مبتنیاند. فروید اندیشه وجود مراحلی متوالی را در رشد و شکلگیری شخصیت مطرح ساخت و روشی برای حل و فصل تعارضات درونی ابداع کرد.
او فرض وجود ساختاری متشکل از عناصر اصلی شخصیت را مطرح کرد و روابط موجود میان این عناصر را از دیدگاه خودش توصیف کرد. او معتقد بود که در ذهن فرد بخشهایی وجود دارد که خودش هم از وجود آنها بیاطلاع است. همه این اندیشهها امروزه نیز همچنان کانون تحقیقات و بررسیهای روانشناسان معاصر به شمار میروند.
زیگموند فروید بنیانگذار یکی از جالبترین، تأثیرگذارترین و حتی بحثبرانگیزترین رویکردهایی بوده است که تاکنون در زمینه درک و فهم ماهیت بشر ارائه شده است. امروز که تولد فروید است باید به خود یادآوری کنیم که اگر فروید نبود امروز روانشناسی چه شکلی بود.
جدول زمانی زندگی زیگموند فروید
اهمیت فروید آنقدر زیاد است که بسیاری از تاریخنگاران روانشناسی تمامی لحظات زندگی او را بررسی کردهاند. در ادامه ما بخشی از مهمترین وقایع زندگی او را به شکل یک جدول زمانی بازگو میکنیم.
- در ۵ یا ۶ می ۱۸۵۶ زیگموند فروید در فرایبرگ، موراویا، که اکنون بخشی از جمهوری چک است، از پدر و مادر (یاکوب و آمالیا) متولد شد. یاکوب در سن 40 سالگی از ازدواج قبلی دو فرزند داشت، اما زیگموند فرزند اول آمالیای 21 ساله بود.
- 1860 – پس از شکست کسب و کار پدرش به دلیل مشکلات اقتصادی، خانواده زیگموند فروید به وین، نقل مکان کردند و در محله یهودیان لئوپولدشتات ساکن شدند.
- 1873 – فارغ التحصیل از دبیرستان و شروع به تحصیل پزشکی در دانشگاه وین.
- 1875 – نام کوچک خود را از Sigismund به Sigmund تغییر داد
- 1881 – مدرک دکترای خود را در پزشکی دریافت کرد.
- 1884 – شروع به مطالعه اثرات فیزیکی و روانی کوکائین کرد.
- 1885 – با ژان مارتین شارکو در بیمارستان Salpetriere در مورد هیستری و هیپنوتیزم کار کرد.
- 1886 – کار خصوصی خود را آغاز کرد و با مارتا برنیز ازدواج کرد.
- 1887 – دخترش ماتیلدا (1887-1978) به دنیا آمد و برای اولینبار ویلهلم فلیس را ملاقات کرد.
- 1889 – پسرش ژان مارتین (1889-1967) متولد شد. این پسر به افتخار مرشد اولیه فروید، ژان مارتین شارکو نامگذاری شد.
- 1891 – پسرش اولیور (1891-1969) متولد شد.
- 1892 – جوزف بروئر مورد آنا را برای زیگموند فروید توصیف میکند. پسرش ارنست (1892-1970) نیز به دنیا آمد.
- 1893 – شروع به تدوین نظریه اغواگری خود کرد. دخترش سوفی (1893-1920) به دنیا آمد.
- 1895 – انتشار مطالعات هیستری با برویر. دخترش آنا فروید (1895-1982) به دنیا آمد.
- 1896 – برای اولین بار از اصطلاح روانکاوی استفاده شد. پدرش یاکوب در همان سال درگذشت.
- 1900 – انتشار تعبیر رویاها.
- 1901 – انتشار آسیبشناسی روانی زندگی روزمره.
- 1905 – انتشار سه مقاله در مورد جنسیت.
- 1906 – مکاتبه با کارل یونگ آغاز شد
- 1907 – زیگموند فروید و یونگ ملاقات کردند.
- 1908 – اولین کنگره بینالمللی روانکاوی در سالزبورگ برگزار شد.
- 1909 – زیگموند اولین و تنها سفر خود را به همراه کارل یونگ و ساندور فرنسی به ایالات متحده انجام داد. او توسط جی. استنلی هال برای ارائه یک سری سخنرانی در دانشگاه کلارک دعوت شده بود.
- 1913 – یونگ از زیگموند فروید و روانکاوی جدا شد. کتاب توتم و تابو فروید منتشر شد.
- 1920 – انتشار فراتر از اصل لذت، که مفهوم غریزه مرگ را معرفی کرد.
- 1922 – نوه او، هنرمند مشهور لوسیان فروید، متولد شد.
- 1923 – ایگو و اید را منتشر کرد و به سرطان فک مبتلا شد.
- 1930 – مادر زیگموند فروید درگذشت. تمدن و ملامتهای آن منتشر شد.
- 1933 – با آلبرت انیشتین مکاتبه کرد. نازیها برخی از کتابهای فروید را به دلیل یهودی بودن علنا سوزاندند.
- 1938 – کوچکترین دختر زیگموند فروید آنافروید توسط گشتاپو دستگیر و بازجویی شد، بنابراین او به همراه همسرش و آنا برای فرار از دست نازیها به لندن نقل مکان کرد.
- 1939 – زیگموند فروید در 23 سپتامبر بر اثر سرطان در لندن درگذشت.
ارتباط با ما
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
اینستاگرام: schema.therapy
تلگرام: psychologistnetes
ایمیل: schemalogy@yahoo.com