هوش هیجانی (EI) به توانایی درک، کنترل و ارزیابی احساسات اشاره دارد. برخی از محققان معتقدند که هوش هیجانی را می توان آموخت و تقویت کرد، در حالی که برخی دیگر ادعا می کنند که این یک ویژگی ذاتی است.
هوش هیجانی
توانایی بیان و کنترل احساسات ضروری است، اما توانایی درک، تفسیر و پاسخ به احساسات دیگران نیز ضروری است. دنیایی را تصور کنید که در آن نمیتوانید بفهمید که چه زمانی یک دوست احساس غمگینی میکند یا زمانی که یک همکار عصبانی است. روانشناسان از این توانایی به عنوان هوش هیجانی یاد میکنند و حتی برخی از کارشناسان معتقدند که میتواند مهمتر از IQ در موفقیت کلی شما در زندگی باشد.
هوش هیجانی به شما امکان میدهد بخشهای کلیدی زندگی خود مانند خانه، محل کار و مدرسه را ارتقاء و بهبود دهید.
شما کسانی را که هوش هیجانی دارند را دیدهاید: افرادی که در مهلت مقرر کارها را انجام میدهند. کسانی که مهمانی ناخوشایند خانوادگی را با مهربانی اداره میکنند. آنهایی که احساسات شما را به خوبی درک میکنند بدون اینکه نیاز باشد برایشان سخنرانی کنید.
تمام این تواناییهایی آنها به این دلیل است که آنها ممکن است دارای یک مجموعه مهارت خاص باشند: هوش هیجانی.
هوش در معنای عام، توانایی یادگیری مفاهیم جدید و به کارگیری دانش خود در مسائل است. هوش هیجانی (EQ) نیز مشابه آن است. هوش هیجانی توانایی یادگیری در مورد خودتان و به کار بردن خرد به دست آمده از خودشناسی در دنیای اطرافتان است.
تحقیقات نشان میدهد که EQ بالا با مجموعهای از مزایا، از بهبود سلامت روانی و روابط، تا رضایت شغلی بالاتر و عملکرد تحصیلی خوب مرتبط است.
هوش هیجانی به توانایی شناسایی و مدیریت احساسات خود و همچنین احساسات دیگران اشاره دارد. به طور کلی گفته میشود که هوش هیجانی شامل چند مهارت است:
آگاهی هیجانی، یا توانایی شناسایی و نامگذاری احساسات خود؛ توانایی مهار احساسات و به کار بردن آنها در کارهایی مانند تفکر و حل مسئله؛ و توانایی مدیریت احساسات، که شامل تنظیم احساسات خود در صورت لزوم و کمک به دیگران برای انجام همین کار است.
ریشهها و تاریخچه هوش هیجانی
تئوری هوش هیجانی توسط پیتر سالوی و جان دی مایر در دههی 1990 معرفی شد و توسط دانیل گولمن بیشتر توسعه یافت و به عموم مردم ارائه شد. این مفهوم که به عنوان ضریب هیجانی یا EQ نیز شناخته میشود، مقبولیت گستردهای پیدا کرده است. با این حال، برخی از روانشناسان استدلال میکنند که از آنجایی که EQ نمیتواند از طریق آزمونهای روانسنجی (همانطور که میتواند، برای مثال، هوش عمومی) بدست آید، فاقد قدرت توضیحی واقعی است.
رشد اولیه
در اوایل دهه 1930، ادوارد تورندایک، روانشناس، مفهوم “هوش اجتماعی” را به عنوان توانایی کنار آمدن با افراد دیگر توصیف کرد. در طول دهه 1940، دیوید وکسلر روانشناس پیشنهاد کرد که مؤلفههای مختلف مؤثر هوش میتوانند نقش مهمی در موفقیت افراد در زندگی داشته باشند.
تحولات بعدی
دهه 1950 شاهد ظهور مکتب فکری موسوم به روانشناسی انسانگرا بود و متفکرانی مانند آبراهام مزلو توجه بیشتری را بر راههای مختلفی که افراد میتوانستند قدرت عاطفی ایجاد کنند، معطوف کردند.
مفهوم مهم دیگری که در توسعه هوش هیجانی مؤثر بود، مفهوم هوشهای چندگانه بود. این مفهوم در اواسط دهه 1970 توسط هاوارد گاردنر مطرح شد و این ایده را معرفی کرد که هوش چیزی بیش از یک توانایی واحد و کلی است.
ظهور هوش هیجانی
تا اینکه در سال 1985 اصطلاح “هوش هیجانی” برای اولین بار توسط وین پین در پایان نامه دکتری مورد استفاده قرار گرفت. در سال 1987، در مقالهای که در مجله منسا منتشر شد، کیت بیزلی از اصطلاح “ضریب هیجانی” استفاده کرد.
در سال 1990، روانشناسان پیتر سالوی و جان مایر مقاله برجسته خود را با عنوان “هوش هیجانی” در مجله «تخیل، شناخت و شخصیت» منتشر کردند. آنها هوش هیجانی را اینگونه تعریف کردند: «توانایی نظارت بر احساسات و عواطف خود و دیگران، تمایز قائل شدن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت افکار و اعمال خود».
در سال 1995، مفهوم هوش هیجانی پس از انتشار کتاب دانیل گولمن “هوش هیجانی: چرا میتواند بیشتر از IQ مهم باشد” رایج شد.
موضوع هوش هیجانی از آن زمان تاکنون همچنان مورد توجه عموم قرار گرفته و در زمینههای خارج از روانشناسی از جمله آموزش و تجارت اهمیت پیدا کرده است.
مولفههای هوش هیجانی چیست؟
محققان پیشنهاد میکنند که هوش هیجانی شامل ادراک هیجانی، توانایی استدلال با استفاده از احساسات، توانایی درک احساسات و توانایی مدیریت احساسات وجود دارد.
- دریافت احساسات: اولین گام در درک احساسات، درک دقیق آنهاست. در بسیاری از موارد، این ممکن است شامل درک علائم غیرکلامی مانند زبان بدن و حالات چهره باشد.
- استدلال با احساسات: مرحله بعدی شامل استفاده از احساسات برای ارتقای تفکر و فعالیت شناختی است. احساسات به اولویتبندی آنچه توجه میکنیم و به آن واکنش نشان میدهیم کمک میکند. ما به چیزهایی که توجه ما را به خود جلب میکند، از نظر احساسی واکنش نشان میدهیم.
- درک احساسات: احساساتی که ما درک میکنیم میتوانند دارای معانی گستردهای باشند. اگر کسی احساسات خشمگینانه را ابراز میکند، ناظر باید علت عصبانیت فرد و معنای آن را تفسیر کند. به عنوان مثال، اگر رئیس شما عصبانی رفتار میکند، ممکن است به این معنی باشد که از کار شما ناراضی است، یا ممکن است به این دلیل باشد که صبح آن روز در مسیر محل کار بابت سرعت غیرمجاز جریمه شده است است یا اینکه با شریک زندگی خود دعوا کردهاند.
- مدیریت عواطف: توانایی مدیریت مؤثر احساسات بخش مهمی از هوش هیجانی و بالاترین سطح است. تنظیم عواطف و واکنش مناسب و همچنین پاسخ به احساسات دیگران، همه جنبه های مهم مدیریت هیجانی هستند.
- خودآگاهی: اگر خودآگاه باشید، میتوانید الگوهای رفتاری و انگیزههای خود را ببینید. شما میدانید که چگونه احساسات و اعمال شما بر اطرافیان شما تأثیر میگذارد، چه خوب و چه بد. میتوانید وقتی احساسات خود را مطرح میکنید نام ببرید و بفهمید که چرا آنها را تجربه میکنید. همچنین میتوانید عوامل برانگیزانندهی خود را بشناسید، نقاط قوت خود را شناسایی کنید و محدودیتهای خود را ببینید. خودآگاه بودن همچنین میتواند به این معنی باشد که شما متواضع هستید – بالاخره همه ما فقط انسان هستیم.
- خود تنظیمی: اگر بتوانید خود را تنظیم کنید، واکنشهای عاطفی شما متناسب با شرایط است. شما میدانید که چگونه در صورت نیاز مکث و تکانههای خود را کنترل کنید. قبل از هر اقدامی فکر میکنید و عواقب آن را در نظر میگیرید. همچنین به این معنی است که میدانید چگونه تنش را کاهش دهید، تعارض را مدیریت کنید، با سناریوهای دشوار کنار بیایید و با تغییرات محیط خود سازگار شوید.
- انگیزه: اگر ذاتاً انگیزه دارید، تشنه پیشرفت شخصی هستید. شما به شدت به سمت موفقیت سوق دارید. شما برای دستیابی به اهداف الهام گرفتهاید زیرا به شما کمک میکند به عنوان یک شخص رشد کنید، نه اینکه این کار را برای پاداشهای بیرونی مانند پول، شهرت، موقعیت یا شناخت انجام دهید.
- همدلی: اگر همدل هستید، علاقهمندی شما به خودتان در سطح سالمی است و خودمحور نیستید. در مکالمات، میتوانید بفهمید که یک نفر چه احساسی دارد. به اصطلاح میتوانید «با کفشهای آنها راه بروید». حتی اگر سناریوی دقیقی برای شما اتفاق نیفتاده باشد، میتوانید از تجربه زندگی خود استفاده کنید و تصور کنید که او ممکن است چه احساسی داشته باشد و نسبت به آنچه که تجربه کرده است شفقت داشته باشید. شما در قضاوت دیگران عجلهای ندارید و اصولاً مایل به قضاوت آنها نیستید و این آگاهی را دارید که همه ما با شرایطی که به ما داده شده است بهترین کار را انجام میدهیم. وقتی بهتر بدانیم، بهتر عمل میکنیم.
- مهارتهای اجتماعی: اگر مهارتهای اجتماعی خود را توسعه دادهاید، در کار گروهی مهارت دارید. شما از دیگران و نیازهای آنها در گفتگو یا حل تعارض آگاه هستید. شما در مکالمه، از گوش دادن فعال، تماس چشمی، مهارتهای ارتباط کلامی و زبان بدن استقبال میکنید. اگر شرایط ایجاب کند شما میدانید که چگونه میتوانید با دیگران رابطه برقرار کنید یا رهبری خود را ابراز کنید.
چرا هوش هیجانی مهم است؟
انسانها حیواناتی اجتماعی هستند – ما برای ارتباط سیمکشی شدهایم. هر چه بیشتر بتوانیم روابط مثبت ایجاد کنیم و ارتباطات مشارکتی را توسعه دهیم، ممکن است زندگی ما غنیتر شود.
جای تعجب نیست که تحقیقات نشان داده است که بین EQ بالاتر و شادی همبستگی وجود دارد.
اما حتی زمانی که کار سخت میشود، EQ میتواند در این مورد نیز به ما کمک کند.
در یک محیط دانشگاهی، دانشجویانی که هوش هیجانی بالایی دارند، به ویژه در زمینههای تنظیم هیجانی و همدلی، ممکن است کمتر مورد آزار و اذیت قرار بگیرند.
کار، مثال دیگری است. تحقیقات در سال 2013 نشان میدهد که EQ میتواند به شما در دستیابی به اهداف سازمان و افزایش رضایت شغلی شما کمک کند، تا حدی به دلیل روابط مثبتی که در محل کار ایجاد میشود.
در واقع، طبق همان مطالعه، EQ بالا میتواند به سایر افراد اطراف شما کمک کند تا به موفقیت، به ویژه در پروژههای گروهی دست یابند. وقتی احساسات خود را مدیریت میکنید، این موضوع بر اطرافیان شما تأثیر میگذارد که همین کار را انجام دهند. همه برنده میشوند.
نمونههایی از هوش هیجانی
هوش هیجانی در یک پیوستار وجود دارد. در اینجا چند نمونه رایج وجود دارد که نشان میدهد EQ بالاتر در مقابل هوش هیجانی پایینتر چگونه ممکن است به نظر برسد.
خود تنظیمی
- سناریو: در جلسهای هستید و رئیستان در حضور سایر همکاران از شما انتقاد میکند.
- هوش هیجانی بالاتر: خونسردی خود را حفظ میکنید، سپس مودبانه دلیل خود را مطرح میکنید تا فرصتی پیدا کنید که احساسات خود را در یک محیط امن مورد بررسی قرار دهید.
- هوش هیجانی پایین: ممکن است حالت تدافعی به خودتان بگیرید و جلسه را ترک کنید.
همدلی
- سناریو: هم اتاقیتان به شما میگوید که شما با هم توافق کردهاید که زبالهها را شما بیرون ببرید و وقتی شما وظیفهی خود را فراموش میکنید احساسات او جریجهدار میشود.
- هوش هیجانی بالاتر: توضیح میدهید که چرا فراموش کردهاید و به آنها میگویید که چرا آنها صدمه دیدهاند، سپس با هم یک برنامه اقدام در مورد چگونگی برآورده کردن نیازهای هر دویتان ارائه میکنید.
- هوش هیجانی پایین: برای شما دشوار است که بفهمید چرا آنها اینقدر ناراحت هستند و احساس میکنید مورد هجوم انتقادشان قرار گرفتهاید.
خودآگاهی
- سناریو: شما و همکارتان برای ارتقاء پیدا کردن وضعیت مشابه و یکسانی داشتهاید، اما او ارتقاء پیدا کرده است.
- هوش هیجانی بالاتر: شما فکر میکنید و متوجه میشوید که اگر با خودتان صادق باشید، به اندازه همکارتان سخت کار نکردهاید و ارتقای او شایستهتر است.
- هوش هیجانی پایینتر: ممکن است یک ایمیل عصبانی به رئیس خود ارسال کنید، درخواست توضیح دهید یا تهدید به ترک کار کنید.
انگیزه
- سناریو: شما در امتحانی را پاس کردهاید و در مورد آن در رسانههای اجتماعی پست گذاشتید.
- هوش هیجانی بالاتر: شما به خاطر هدفی که به دست آوردهاید به خود افتخار و از حمایتهایی که دریافت میکنید قدردانی میکنید.
- هوش هیجانی پایین: ممکن است موفقیت یا ارزش خود را زیر سوال ببرید زیرا پست شما “لایک” زیادی دریافت نکرده است.
مهارتهای اجتماعی
- سناریو: شما با کسی که دوستش دارید قرار ملاقات قرار گذاشتهاید و به نظر میرسد که خیلی خوب پیش نمیرود.
- هوش هیجانی بالاتر: شما سوالات باز میپرسید، ارتباط چشمی خوبی برقرار و گوش دادن فعال را تمرین میکنید.
- هوش هیجانی پایین: ممکن است دیگر توجه نکنید و تصمیم بگیرید که در قرار ملاقات شما مشکلی وجود دارد.
تاثیر هوش هیجانی
علاقه به آموزش و یادگیری هوش اجتماعی و عاطفی در سالهای اخیر افزایش یافته است. برنامههای یادگیری اجتماعی و عاطفی (SEL) به بخشی استاندارد از برنامه درسی برای بسیاری از مدارس تبدیل شده است.
هدف این طرحها نه تنها بهبود سلامت و رفاه، بلکه کمک به موفقیت تحصیلی دانشآموزان و جلوگیری از قلدری است. مثالهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد هوش هیجانی چگونه میتواند در زندگی روزمره نقش داشته باشد.
- فکر کردن قبل از واکنش: افراد باهوش عاطفی میدانند که احساسات میتوانند قدرتمند، اما موقتی نیز باشند. هنگامی که یک رویداد احساسی بسیار شدید رخ میدهد، مانند عصبانی شدن از یک همکار، واکنش هوشمندانه احساسی باید مدتی طول بکشد تا پاسخ دهید. این به همه اجازه میدهد تا احساسات خود را آرام کنند و در مورد همه عوامل پیرامون بحث منطقیتر فکر کنند.
- خودآگاهی بیشتر: افراد باهوش عاطفی نه تنها در فکر کردن به احساسات دیگران خوب هستند، بلکه در درک احساسات خود نیز ماهر هستند. خودآگاهی به افراد این امکان را میدهد که عوامل مختلفی را که به احساسات آنها کمک میکند در نظر بگیرند.
- همدلی با دیگران: بخش بزرگی از هوش هیجانی توانایی فکر کردن و همدردی با احساسات دیگران است. این اغلب شامل در نظر گرفتن این است که اگر در موقعیت مشابهی قرار داشتید، چگونه پاسخ میدادید.
افرادی که دارای هوش هیجانی قوی هستند، میتوانند دیدگاهها، تجربیات و احساسات دیگران را در نظر بگیرند و از این اطلاعات برای توضیح اینکه چرا افراد آن گونه رفتار میکنند، استفاده میکنند.
سوالات اساسی در مورد هوش هیجانی
۱. هوش هیجانی چگونه اندازه گیری میشود؟
تعدادی ارزیابی مختلف برای اندازهگیری سطوح هوش هیجانی پدید آمده است. چنین آزمونهایی به طور کلی به یکی از دو نوع تقسیم میشوند: آزمونهای خودگزارشدهی و آزمونهای توانایی.
آزمونهای خودگزارشدهی رایجترین آزمونها هستند، زیرا سادهترین آزمونها برای اجرا و امتیازدهی هستند. در چنین آزمونهایی، پاسخدهندگان با رتبهبندی رفتارهای خود به سؤالات یا اظهارات پاسخ میدهند. برای مثال، در مورد جملهای مانند «من اغلب احساس میکنم که احساس دیگران را درک میکنم»، آزموندهنده ممکن است با این جمله مخالف، تا حدودی مخالف، موافق یا کاملاً موافق باشد.
از سوی دیگر، آزمونهای توانایی شامل پاسخ دادن افراد به موقعیتها و سپس ارزیابی مهارتهایشان است. چنین آزمونهایی اغلب افراد را ملزم میکند که تواناییهای خود را نشان دهند، سپس توسط شخص ثالث رتبهبندی میشود.
تست هوش هیجانی Mayer-Salovey-Caruso (MSCEIT) یک آزمون مبتنی بر توانایی است که چهار توانایی مرتبط با هوش هیجانی در مدل EI مایر و سالوی را میسنجد. آزموندهندگان وظایفی را انجام میدهند که برای ارزیابی توانایی آنها در درک، شناسایی، فهم و مدیریت احساسات طراحی شده است.
پرسشنامه شایستگی عاطفی و اجتماعی (ESCI) بر اساس ابزار قدیمیتری به نام پرسشنامه خودارزیابی است و شامل افرادی میشود که فرد را می شناسند، و تواناییهای آن فرد را در چندین شایستگی عاطفی مختلف رتبهبندی میکنند. این آزمون برای ارزیابی تواناییهای اجتماعی و عاطفی طراحی شده است که به تشخیص افراد به عنوان رهبران قوی کمک میکند.
۲. یک فرد دارای هوش هیجانی چقدر خودآگاه است؟
افراد باهوش عاطفی به شدت از حالات عاطفی خود، آگاه هستند، حتی حالتهای منفی – از ناامیدی یا غمگینی گرفته تا احساسات ظریفتر. آنها میتوانند احساس خود را شناسایی و درک کنند، و توانایی نامگذاری احساسات به مدیریت آنها کمک میکند. به همین دلیل، افراد باهوش عاطفی اعتماد به نفس بالایی دارند و نسبت به خود واقعبین هستند.
۳. آیا افراد دارای هوش هیجانی کنترل بهتری در خود تنظیمی دارند؟
فردی که هوش هیجانی بالایی دارد در انجام کارهای خود عجول نیست. آنها قبل از انجام کارها فکر میکنند. این کار به تنظیم هیجانی پایدار یا توانایی کاهش شدت احساس ترجمه میشود. پایین آوردن خشم یا اضطراب را تنظیم کاهشی میگویند. افراد باهوش عاطفی میتوانند دندهها را عوض کنند حالت عاطفی خود را چه از نظر درونی و چه بیرونی سبک کنند.
۴. آیا افراد دارای هوش هیجانی با احساسات دیگران هماهنگ هستند؟
چنین افرادی به ویژه با احساساتی که دیگران تجربه میکنند هماهنگ میشوند. قابل درک است که حساسیت به سیگنالهای احساسی هم از درون خود و هم از محیط اجتماعی میتواند باعث شود دوست، والدین، رهبر یا شریک عاشقانه بهتری تبیدل شوند. هماهنگ بودن با دیگران کمتری کاری است که برای دیگران انجام میدهند.
۵. آیا افراد دارای هوش هیجانی همدلی بیشتری دارند؟
این شخص قادر به تشخیص و درک احساسات دیگران است، مهارتی که با همدلی گره خورده است. فردی که EQ بالایی دارد میتواند به وضوح دیدگاه دیگران را بشنود و درک کند. افراد همدل عموماً از افراد زندگی خود حمایت میکنند و به راحتی احساسات خود را طوری تعدیل میکنند که با خلق و خوی افراد دیگر همخوانی داشته باشد.
۶. آیا هوش هیجانی یک سازه معتبر است؟
این موضوع، یک بحث فعال در این زمینه است. برخی از روانشناسان شخصیت استدلال میکنند که هوش هیجانی را میتوان با ویژگیهایی مانند سازگاری و حتی کاریزماتیک بودن توصیف کرد. به عنوان مثال، یک فرد بسیار کاریزماتیک، از نظر اجتماعی ماهر است و میتواند به سرعت دیگران را با خود همراه کند.
۷. چگونه هوش هیجانی را پرورش دهیم؟
ما به طور طبیعی به سمت فردی با EQ بالا کشیده میشویم. ما با حمایت شدن از طرف آنها راحت هستیم و ارتباط برقرار کردن با آنها برایمان آسان است. به نظر میرسد که آنها میتوانند نشانههای اجتماعی را با توانایی مافوق بشری بخوانند. شاید آنها حتی بتوانند تا حدودی احساس دیگران را بخوانند. این بیزحمتی در همه حوزههای زندگی – در خانه، در محیطهای اجتماعی و در محل کار مورد استقبال قرار میگیرد. چه کسی رئیسی را نمیخواهد که احساسات پرسنل را درک میکند و بفهمد که برای به دست آوردن چه چیزی تلاش میکند؟
۸. آیا میتوانم یاد بگیرم که از نظر عاطفی باهوشتر باشم؟
بله. میتوانید با یادگیری شناسایی احساساتی که تجربه میکنید و همچنین درک آنها شروع کنید. اگر بتوانید احساسی را که تجربه میکنید نام ببرید، شانس بیشتری برای درک آنچه احساس میکنید دارید. شما همچنین میتوانید یاد بگیرید که قبل از اقدام و یا قضاوت، فقط با توقف و فکر کردن، احساسات خود را بهتر تنظیم کنید. این مهارتها به شما کمک میکند تا با ارتش درونی خود تصمیم بگیرید و به آنچه واقعاً در زندگی اهمیت دارد پایبند باشید.
۹. آیا افراد با هوش هیجانی عملکرد بالاتری در محل کار دارند؟
در حالی که برخی از مطالعات ارتباطی بین هوش هیجانی و عملکرد شغلی پیدا کردهاند، بسیاری دیگر هیچ ارتباطی را نشان ندادهاند، و فقدان مقیاس علمی معتبر، اندازهگیری یا پیشبینی واقعی میزان شهود عاطفی یک فرد را در کار و شغل یا سایر زمینههای زندگی دشوار میکند.
۱۰. آیا افراد دارای هوش هیجانی انگیزه بیشتری دارند؟
این افراد قادر به بسیج و استفاده از احساسات خود هستند و برای مدیریت وظایف و حل مشکلات انگیزه دارند. آنها با آنچه هستند و آنچه در زندگی برایشان ارزش قائل هستند مرتبط هستند، که برای اولویتبندی و رسیدن به هر هدفی اساسی است. دانستن آنچه مهم است برای بهرهوری بسیار مهم است.
۱۱. آیا میتوانید هوش هیجانی را در محل کار آزمایش کنید؟
در سالهای اخیر، برخی از کارفرمایان آزمونهای هوش هیجانی را در فرآیندهای درخواست و مصاحبه خود گنجاندهاند، بر این اساس که فردی با هوش هیجانی بالا میتواند رهبر یا همکار بهتری باشد. با این حال، مشخص نیست که آیا این اقدامات دقیق یا مفید هستند.
۱۲. آیا هوش هیجانی قابل اندازهگیری است؟
برای مثال، آزمایش EQ در محل کار دشوار است، زیرا هیچ آزمون یا مقیاس روانسنجی معتبری همانند آنچه برای عامل هوش عمومی وجود دارد هنوز ساخته نشده است – و بسیاری استدلال میکنند که بنابراین هوش هیجانی یک سازه واقعی نیست، بلکه راهی برای است توصیف مهارتهای بین فردی.
Guerra-Bustamante J, et al. (2019). Emotional intelligence and psychological well-being in adolescents.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC6572191/
Hogeeven J, et al. (2016). ‘Emotional intelligence’: Lessons from lesions.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC5807001/
Leon-del-Barco B, et al. (2020). Emotional intelligence as a protective factor against victimization in school bullying.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC7765427/
Policy, data, oversight. (n.d.).
opm.gov/policy-data-oversight/assessment-and-selection/other-assessment-methods/emotional-intelligence-tests/
Srivastava K. (2013). Emotional intelligence and organizational effectiveness.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC4085815/
Salovey P, Mayer J. Emotional Intelligence. Imagination, Cognition, and Personality. 1990;9(3):185-211.