خواندنی‌های اسکیمالوژی

همکاری فیزیک و روانشناسی: ولفگانگ پاولی و کارل یونگ

همکاری یک فیزیکدان برنده جایزه نوبل با کارل یونگ در روانشناسی تحلیلی

همکاری بین علم فیزیک و روانشناسی در نگاه اول بعید و دور از ذهن به نظر می‌رسد. اما همکاری فیزیک و روانشناسی صورت گرفته است. تصور کنید که یک فیزیکدان برنده جایزه نوبل به عنوان بیمار به شما مراجعه می‌کند. او علم فراوانی در مورد هستی دارد و شما با شنیدن حرف‌های او در مورد روان انسان فرضیه‌پردازی می‌کنید.

ماجرای همکاری فیزیک و روانشناسی به زمانی بر می‌گردد که یک فیزیکدان برنده جایزه نوبل شکست عاطفی می‌خورد و به یکی از بزرگترین نظریه‌پردازان روانشناسی یعنی کارل یونگ مراجعه می‌کند. این مراجعه به رواندرمانی باعث شد که یونگ ایده‌های خود در مورد کهن‌الگوها و اصل همزمانی را تکمیل کند. با اسکیمالوژی همراه باشید.

همکاری فیزیک و روانشناسی به سال 1930 برمی‌گردد:  

تا پایان سال 1930، فیزیکدان نظری اتریشی‌الاصل، ولفگانگ پاولی در اوج دستاوردهای خود بود، اما در عین حال در یک نابودی عاطفی مطلق به سر می‌برد. کمک‌های درخشان او به علم – مانند اصل معروف طرد که در نهایت جایزه نوبل را برای او به ارمغان آورد – شهرت او را به عنوان یک نابغه تثبیت کرده بود.

اصل طرد پاولی بیان می‌کند که هیچ دو الکترونی، یا به‌طورکلی هیچ دو فرمیون مشابهی، نمی‌توانند حالت کوانتومی یکسانی داشته باشند؛ (مثلاً به‌طور هم‌زمان در یک مکان باشند). این اصل برای درک پدیده‌های مختلف، از ذرات بنیادی گرفته تا ساختار ستاره‌ها، نقش اساسی ایفا می‌کند.

او همچنین وجود یک ذره سبک‌وزن و از نظر الکتریکی خنثی را پیش‌بینی کرده بود – که بعداً نوترینو نام گرفت – که اگرچه هنوز به صورت آزمایشی یافت نشده بود، اما قبلاً راهی برای درک فرآیند تابشی به نام واپاشی بتا ارائه می‌کرد. واپاشی بتا در حقیقت تابشی متشکل از ذرات الکترون یا پوزیترون و یکی از محصولات واکنش‌های هسته‌ای است.

ولفگانگ پائولی (1900-1958) منتقدترین فیزیکدان نظری با بینش عمیق و همچنین متفکری عمیق بود. او در سنین بسیار جوانی ویژگی‌های درخشان خود را با ارائه دست‌نوشته‌ای درباره نظریه نسبیت  نشان داد و آلبرت اینشتین این نظر را درباره او مطرح کرد:

کسی که این مقاله پخته و عالی را مطالعه کند باور نمی‌کند که نویسنده یک مرد بیست و یک ساله است. کسی نمی‌داند چه چیزی را بیشتر تحسین کند: درک روانشناختی تکامل ایده‌ها، دقت استنتاج ریاضی، بینش فیزیکی عمیق، ظرفیت ارائه شفاف سیستماتیک، دانش ادبیات، کامل بودن واقعی یا خطاناپذیری نقد.

انیشتین همیشه برای پاولی احترام زیادی قائل بود و در سخنرانی در سال 1946 به مناسبت جایزه نوبل پاولی، پاولی را پسر معنوی خود خواند.

این‌ها دستاوردهای پاولی است اما همکاری فیزیک و روانشناسی از این به بعد شروع می‌شود:

درحالی‌که دنیای ذرات به‌خوبی شروع به شکل‌گیری می‌کرد، دنیای درونی پاولی در حال فروپاشی بود. آبشار مشکلات او سه سال قبل از آن آغاز شد، زمانی که مادر محبوبش در سن 48 سالگی در واکنش به خیانت پدرش خودکشی کرد. در عرض یک سال پدرش دوباره ازدواج کرد و با هنرمندی که در اواخر دهه 20 زندگی‌اش بود – تقریباً با پاولی همسن بود – ازدواج کرد. پاولی تصمیم پدرش را به سخره گرفت و به همسر جدید پدرش لقب “نامادری شیطان” داد.

در آن زمان، درحالی‌که شغل پاولی با انتصاب به سمت استادی در ETH  یعنی موسسه فناوری فدرال سوئیس در زوریخ تقویت شد، به‌طور فزاینده‌ای سرخورده شده بود. به دلایلی که کاملاً مشخص نیست، در ماه مه 1929 با ترک رسمی کلیسا، مذهب خود، کاتولیک را کنار گذاشت. پاولی اغلب به برلین سفر می‌کرد، جایی که انیشتین، شرودینگر، پلانک و دیگر مشاهیر فیزیک آن را به یکی از قطب‌های اصلی فیزیک نظری تبدیل کرده بودند.

در یکی از بازدیدهایش از آن شهر، با کاث دپنر، رقصنده کاباره آشنا شد و با او رابطه برقرار کرد. کاث در آن زمان دوست‌پسر دیگری داشت که شیمیدان بود اما به پاولی علاقه‌مند شد. پاولی به او پیشنهاد ازدواج داد که کاث با اینکه پاولی با مرد رؤیاهایش تفاوت داشت به دلایلی پیشنهاد او را پذیرفت. سرانجام آن‌ها در دسامبر 1929 ازدواج کردند.

این ازدواج، برای پاولی سرانجام خوشی نداشت اما زمینه همکاری فیزیک و روانشناسی از همین ازدواج شروع شد.

این ازدواج از همان ابتدا مشکل‌ساز بود. علاقه کاث به شیمیدان کم نشده بود و به دیدن او ادامه داد. پس از چند هفته، او اساساً شوهرش را نادیده گرفت. پاولی بیشتر سال بعد را در زوریخ گذراند. کاث هم در برلین ماند. در نوامبر 1930 آن‌ها طلاق گرفتند. با شکستن دل پاولی، کاث به شیمیدان رسید.

پاولی که از این مسئله ناراحت بود اظهار کرد که اگر او با یک گاوباز ازدواج می‌کرد برایم قابل درک بود ولی با یک شیمیدان معمولی نه.

در نتیجه این شکست عاطفی، پاولی به‌شدت به نوشیدن مشروبات الکلی و سیگار کشیدن پرداخت. او مشتری همیشگی میخانه تایمر شد. با وابستگی به الکل و سیگار زمینه همکاری فیزیک و روانشناسی بیشتر شد.

پدر پاولی که او هم شیمیدان بود وارد ماجرا شد و به پاولی پیشنهاد داد که برای درمان به روانپزشک مشهور سوئیس یعنی کارل یونگ مراجعه کند. و این آغاز همکاری فیزیک و روانشناسی بود.

چون یونگ در ETH سخنرانی‌هایی انجام داده بود، پاولی از قبل او را می‌شناخت و دلش می‌خواست که توسط بینان‌گذار روانشناسی تحلیلی مورد درمان قرار بگیرد و زندگی روانی‌اش سر و سامان پیدا کند. اما یونگ به این دلیل که مشکل پاولی با زنان بود او را به یکی از دانشجویانش به نام ارنا روزنبام سپرد تا روزنبام خواب‌های پاولی را یادداشت کند. این فرآیند باید آن‌قدر ادامه پیدا می‌کرد که خود پاولی بتواند رؤیاهای خود را یادداشت کند. یونگ با انجام این کار تا حدودی همکاری فیزیک و روانشناسی را به تعویق انداخت.

روزنبام از فوریه 1923 به مدت 5 ماه خواب‌های پاولی را یادداشت کرد. بعد از آن پاولی خودش به مدت سه ماه توانست تمامی خواب‌های خود را یادداشت‌برداری کند. در نهایت یونگ قبول کرد که درمان پاولی را خودش به عهده بگیرد: شروع رسمی همکاری فیزیک و روانشناسی.

یونگ در این زمان حدود 300 رؤیای یادداشت شده از پاولی را در اختیار داشت که از آن‌ها برای درمان او استفاده می‌کرد. پاولی نیز علاوه بر رؤیاها تمامی آشفتگی‌های عاطفی و روانی خود و مشکلاتی را که با زنان داشت به‌طور صریح برای یونگ مطرح می‌کرد.

یونگ برای مطالعه تأثیرات ناخودآگاه جمعی بر روان انسان از قبیل رؤیاها و خیال‌پردازی‌ها به دنبال افرادی بود که می‌توانستند رؤیاهای خود به صورت زنده یادآوری کنند. در این زمان یونگ بر اساس مفاهیم پویای انیشتین از فضا و زمان مفهوم همزمانی خود را مطرح کرده بود و در حال کار کردن روی آن بود. بنابراین حضور یک فیزیکدان برجسته با قدرت یادآوری بالا می‌توانست یافته‌های شگفت‌انگیزی را در اختیارش قرار دهد.

در جریان روان‌درمانی پاولی، یونگ توانست 1300 رؤیا از پاولی را جمع‌آوری کند و از آن‌ها در تحقیقات خود بهره بگیرد. بورلی زابریسکی در جایی نوشته است که خوانندگان آثار و نظریه‌های یونگ بیشتر در حال خواندن ناخودآگاه ولفگانگ پاولی هستند.

اگر از حق نگذریم یونگ به پاولی به چشم یک پروژه تحقیقاتی نگاه نمی‌کرد و درواقع می‌خواست به او کمک کند که از احساسات سرکوب‌شده خود، آگاه شود. یونگ به پاولی نشان داد که چگونه خود عاطفی او که نمادی از کهن‌الگوی آنیما است، به نفع عقل ناب سرکوب‌شده است.

در نتیجه درمان، پاولی آرام‌تر شد و توانست با فرانسیسکا ازدواج کند. او که مصرف مشروبات الکلی را کاهش داده بود و توانسته بود رابطه پایداری را حفظ کند تصمیم گرفت درمان خود را تمام کند.

اما همکاری علم فیزیک و روانشناسی ادامه یافت. پاولی بعد از درمان، ارتباطش را با یونگ قطع نکرد و به صورت پیوسته با او مکاتباتی داشت و رؤیاهایش را برای یونگ از طریق نامه ارسال می‌کرد. در نتیجه یونگ و پاولی با یکدیگر در مورد ارتباط این خواب‌ها با کهن‌الگوها فکر می‌کردند. پاولی یک ذهن ریاضی بااستعداد داشت و بنابراین خواب‌های او شامل اشکال هندسی می‌شد که یونگ با استفاده از ایده‌های کهن‌الگوی خود آن‌ها را تعبیر می‌کرد و به نمادهای باستانی مرتبط می‌ساخت.

یکی از خواب‌های پاولی در مورد یک کنگره فیزیک بود که شرکت‌کنندگان بسیاری در آن شرکت کرده بودند. در این رؤیا او تصاویری از نمونه‌های فیزیکی قطبش (تفکیک یک‌چیز به دو متضاد)، از جمله دوقطبی‌های الکتریکی (ترتیب‌های متعادل بارهای مثبت و منفی) و شکافتن خطوط طیفی اتمی در یک میدان مغناطیسی دیده بود.

یونگ این خواب را به این صورت تفسیر کرد که نمادهای رؤیا احتمالاً نمایانگر «رابطه مکمل در یک سیستم خودتنظیمی [شامل] زن و مرد» است.

فروید زمانی گفته بود که گاهی سیگار فقط یک سیگار است. به این معنا که لازم نیست برای سیگار کشیدن معنای ناهشیاری متصور شد. پاولی یک فیزیکدان بود و طبیعی است که خواب‌هایی با محتوای فیزیک ببیند. ممکن است گاهی اوقات یک دوقطبی فقط یک دوقطبی باشد نه یک اتحاد نمادین زن و مرد؟ یونگ مانند فروید از معنای “سیگار گاهی فقط سیگار است” آگاه بود و مراقب بود که در نتیجه‌گیری‌های خود جزمی نباشد.

یکی دیگر از رؤیاهای پاولی شامل یک نماد باستانی بود به نام اروبوروس (Ouroboros). اوروبروس یا دُنب‌خوار نمادی باستانی از مار یا اژدهایی است که دم‌اش را می‌خورد.

این نماد، نشان‌دهندهٔ چرخهٔ ابدی تناسخ یا ابدیت است. این نماد به‌طور گسترده در نمادهای مکتب گنوسی، کیمیاگری و مکتب هرمسی به کار رفته‌است. این نماد با یین/یانگ تائوئیسم مرتبط است و نمایانگر مفهوم نابودی و تولد ابدی است مانند تغییر فصول و چرخه بازیافت عناصر.

چنین شکلی همچنین تقارن چرخشی را نشان می‌دهد که پاولی و دیگران در اکتشافات خود در مورد خواص کوانتومی به کار گرفتند. علاوه بر این، این مفهوم از نوعی فلسفه شرق گرفته شده است که آن را نوعی ماندالای ابتدایی می‌داند. ماندالا (मण्डल;به معنی دایره در سانسکریت) یا دوایر کیهان‌نما، جدولی است هندسی مورد استفاده در ادیان بودا و هندو که به عنوان نمادی برای جهان هستی به کار می‌رود. اصل ماندالا از دین هندو است ولی در آیین بودا هم کاربرد زیادی پیدا کرده است.

نتیجه همکاری فیزیک و روانشناسی

یونگ و پاولی از هم تأثیرات زیادی پذیرفتند. به لطف پاولی، یونگ در مورد فیزیک کوانتومی اطلاعات دست اولی به دست می‌آورد و پاولی به لطف یونگ غوطه‌ور در عرفان، عددشناسی و نمادشناسی باستانی شده بود.

حوالی همان زمان، یونگ تمام تمرکز خود را روی مفهوم همزمانی گذاشته بود تا رساله‌ای درباره آن آماده کند. یونگ امیدوار بود با کمک پاولی آن را به یک اصل کلیدی مورد توافق جامعه روانشناسی تبدیل کند. به عنوان بخشی از این هدف، او آرزو داشت که نماد خود – یک کواترینو – را به عنوان یک نماد اختصاری از اینکه چگونه طبیعت با هم در ارتباط است را توسعه دهد.

یونگ یک سری گفتگوهای دوقسمتی را در مورد این موضوع برنامه‌ریزی کرد. در آماده‌سازی برای سخنرانی‌ها، در سال 1950، او نامه‌ای به پاولی فرستاد که شامل نمودار کواترینیو بود که علیت را با کارسپاندشیا correspondentia  (اصطلاحی که به پیوندهای علّی مشابه قانون هرمتیک مطابقت دارد) و فضا با زمان را در کنار هم قرار می‌داد. این نمودار شبیه شکل زیر بود:

در 24 نوامبر 1950، پاولی پس از فرصتی برای فکر کردن در مورد نمودار یونگ، با انتقاد از تقسیم فضا و زمان به دو قطب متضاد پاسخ داد. پاولی خاطرنشان کرد که انقلاب انیشتین، فضا و زمان را در یک موجودیت واحد ادغام کرده است – فضا-زمان – نه متضادها. در عوض، او یک نمودار اصلاح شده را پیشنهاد کرد (که یونگ آن را با تغییرات جزئی پذیرفت):

تضاد انرژی (و تکانه) پاولی با فضا-زمان با دوگانگی ناشی از نسخه نسبیتی اصل عدم قطعیت هایزنبرگ مطابقت داشت. هرچه اطلاعات بیشتری در مورد فضا-زمان بدانیم، اطلاعات کمتری در مورد انرژی-تکانه (به‌طور مشابه یک موجود چهاربعدی در نسبیت) شناخته می‌شود و برعکس.

مفهوم علیت پاولی، به نام «علیت آماری»، که یونگ نیز آن را پذیرفت، از مدل‌های مکانیکی متمایز بود. او استدلال کرد که با توجه به نتایج تصادفی در انواع خاصی از اندازه‌گیری‌های کوانتومی منفرد، مانند تعیین اینکه آیا یک نمونه رادیواکتیو یک واپاشی منفرد را در یک بازه زمانی خاص نشان داده است یا نه، قانون علت و معلول باید شامل مفاهیم شانس و میانگین باشد.

یونگ که دربارۀ پیشنهادهای پاولی هیجان‌زده بود، با پیشنهاد جسورانه‌ای دربارۀ تعمیم‌دهی هم‌زمانی، پاسخ داد که این مفهوم شامل روابط غیرعلّی بدون مؤلفه‌های ذهنی هم شود؛ یعنی برهمکنش‌های فیزیکی خالص را هم در برمی‌گیرد. او دقیقاً درهم‌تنیدگی کوانتومی را ذکر نکرد، ولی مطمئناً آن مسئله در این تعریف بسط یافتۀ یونگ جا می‌شد.

تعریف گستردۀ هم‌زمانی به‌عنوان هرگونه اصل پیوند غیرعلّی، تحقیق دربارۀ چگونگی درهم‌بافتگی جهان از طریق تقارن و مکانیسم‌های دیگری به جز زنجیرۀ علت و معلولی را تقویت کرد. پاولی با لحاظ برخی شروط، در تعریف بسط یافتۀ یونگ امتیازاتی دید. او تأکید کرد که هرگونه بسطی به فرآیندهای فیزیکی نیاز به فرا رفتن از اصطلاحات فراروانشناسی همچون کهن‌الگو دارد که در مورد این فرآیندها اصطلاحات مناسبی نیستند.

او در 12 دسامبر 1950 به یونگ نوشت: «به نظر می‌رسد سؤال کلی‌تر درباره انواع مختلف شکل‌های کل‌نگر و علّی نظم در طبیعت و شرایط پیرامون وقوع آن‌ها باشد. این می‌تواند خودبه‌خود یا “القایی” باشد – یعنی نتیجه آزمایشی که توسط انسان‌ها ابداع و انجام شده است.

اوج همکاری فیزیک و روانشناسی

در سال 1952، به عنوان اوج همکاری، یونگ و پاولی یک جلد کتاب مشترک به نام Naturerklärung und Psyche  (تفسیر طبیعت و روان) منتشر کردند. این کتاب شامل دو رساله به نام‌های «هم‌زمانی: یک اصل ارتباط علّی» نوشته یونگ و «تأثیر ایده‌های کهن‌الگویی بر ایده‌های علمی کپلر» بود. کار ترکیبی آن‌ها به‌طور مؤثری نشان می‌دهد که رؤیاهای پاولی منبع اصلی کارهای یونگ بوده است.

چند دهه بعد، قسمت اول (بخش یونگ) به عنوان یک جلد کتاب محبوب منتشر شد. این شامل حکایت معروف یونگ از اسکاراب بود، به عنوان نمونه‌ای از “تصادف معنی‌دار” که او با همزمانی مرتبط کرد:

زن جوانی که تحت معالجه بودم، در یک‌لحظه حساس، خوابی دید که در آن یک اسکراب طلایی به او داده شد. درحالی‌که او این خواب را برایم تعریف می‌کرد، من پشت به پنجره بسته نشستم. ناگهان صدایی از پشت سرم شنیدم، مثل ضربه‌ای آرام. چرخیدم و حشره‌ای در حال پرواز را دیدم که از بیرون به شیشه پنجره می‌کوبد. پنجره را باز کردم و موجودی را که در حال پرواز بود در هوا گرفتم.

این نزدیک‌ترین تشبیه به یک اسکراب طلایی بود که در عرض‌های جغرافیایی ما یافت می‌شود، یک سوسک scarabaeid.

از نظر علمی چنین شواهدی به یونگ کمکی نکرد تا طرح خود را مطرح کند. هر روان‌درمانگری که هزاران رؤیا را توسط بیماران مختلف تجزیه‌وتحلیل کرده باشد، ممکن است تصادفی را در نقطه‌ای بین عناصر رؤیاها و رویدادهای رایج در زندگی واقعی، مانند برخورد با حشرات، مشاهده کند.

درواقع، یونگ آزادانه اذعان داشت که برای هر یک از داستان‌هایی که او تعریف می‌کرد، توضیحات دیگری وجود دارد – او فقط می‌خواست خوانندگانش به الگوها مشاهده کنند. تأکید بیشتر بر تعریف تعمیم‌یافته او از همزمانی، که شامل پیوندهای علی فیزیکی (مانند روابط درهم تنیدگی و تقارن) می‌شود، استدلال قوی‌تری برای نیاز به حرکت فراتر از علیت محض ایجاد می‌کرد.

اما همان‌طور که بود، ترکیب حوادث، رؤیاها و اسطوره‌های یونگ، به جز پاولی، تعداد کمی از طرفداران علمی را به خود جلب کرد. یکی از بررسی‌های این کتاب که به‌طور ناشناس توسط یک ریاضیدان برجسته نوشته شده است، نتیجه‌گیری می‌کند: «بعد از مطالعه کامل نوشته‌های آن‌ها برای ماه‌ها، به‌وضوح متوجه شدم که هر دو کاملاً دیوانه هستند.»

آخرین همکاری بین فیزیک و روانشناسی

آخرین همکاری‌های بین فیزیک و روانشناسی به 1957 برمی‌گردد. در آگوست 1957، پاولی و یونگ آخرین نامه‌ها را در مکاتبات طولانی خود ردوبدل کردند. یادداشت پاولی به یونگ در آن ماه یکی از طولانی‌ترین یادداشت‌های او بود، که شامل توصیفی طولانی از رؤیا و توضیحی درباره تقارن‌ها در فیزیک می‌شد. یونگ با علاقه زیادی به نامه پاولی پاسخ داد و خوابی را که پاولی از آن یاد کرد به عنوان نمادی از آشتی دادن اضداد مانند روان و بدن تعبیر کرد.

یونگ پیشنهاد می‌کند که نقض تقارن پاریته در برهمکنش ضعیف هسته‌ای مشابه با آربیتری۳ است -«سوم» نامیده می‌شود- که بین دو موجود با تقارن مخالف هم قرار می‌گیرد. سومی ممکن است کمی روان را به بدن ترجیح دهد و تقارن بین آن‌ها را بشکند. بقیه یادداشت یونگ به علاقه جدید او بهUFOs  (اشیاء پرنده ناشناس) می‌پردازد، که او به این نتیجه رسیده بود که یا واقعی هستند (از فضا) یا نوع جدیدی از اساطیر با کهن‌الگوهای خاص خود. این پایان همکاری فیزیک و روانشناسی بود.

چرا مکاتبات طولانی پاولی و یونگ، اگرچه پاولی بیشتر از یک‌سال دیگر عمر کرد، با تبادل آن نامه‌ها به پایان رسید؟ گاهی حتی در نامه‌نگاری بین دوستان خوب هم چند ماه یا حتی سال‌ها وقفه می‌افتد. علاوه‌براین، همان‌طور که ما در نگرش او به سایر فیزیکدانان مشاهده کردیم، پاولی قلباً فردی بدبین بود. او هر عقیده‌ای از جمله عقاید یونگ را به دیدۀ انتقادی می‌نگریست.

برای مثال، او به بور درباره مبهم ‌بودن برخی مسائل در رویکرد یونگ گله و شکایت می‌کرد: «مکتب یونگ دارای ذهنیت گسترده‌تری نسبت به مکتب فروید است، اما در مقایسه با آن وضوح کمتری دارد. به نظر من، ناخوشایندترین این ابهام‌ها، استفاده عاطفی و مبهم یونگ از مفهوم «روان» است که حتی از نظر منطقی هم خودسازگار نیست». پاولی همچنین شروع به زیرسؤال بردن روش‌های راینه کرد.

در نامه‌ای به راینه در تاریخ ۲۵ فوریه ۱۹۵۷ که او پس از مرگ پاولی آن را دریافت کرد، دربارۀ مقاله‌ای پرسیده بود که شنیده بود راینه در انتقاد از فراروانشناسی نوشته است. راینه در نامه‌ای با روده‌درازی از یونگ گله کرده بود که تلاش می‌کند قطعه‌ای حیاتی را پیدا کند ولی هیچ شاهدی مبنی بر وجود آن نمی‌یابد.

انگیزه بیشتر پاولی برای جدا شدن از یونگ، وسواس دومی به اشیاء پرنده ناشناس بود. پاولی در مورد این سؤال کنجکاو بود، اما نه آن‌قدر که بتواند زمانی را که یونگ امیدوار بود به آن اختصاص دهد.

آن دوره با همکاری عمده در نظریه میدان یکپارچه که پاولی با هایزنبرگ انجام داد مطابقت داشت. علاوه بر این، استقامت پاولی در آخرین سال زندگی خود قبل از تشخیص سرطان پانکراس شروع به کاهش کرد. بنابراین مجموعه‌ای از عوامل ممکن است منجر به پایان گفتگوی طولانی و سازنده شود

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا