شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته بر اساس طرحواره درمانی

ما در مقاله قبلیمان به طور مفصل نظریه طرحواره درمانی دباره درمان اختلال شخصیت خودشیفته را توضیح دادیم. اکنون در ادامه آن، میخواهیم نگاهی داشته باشیم بر نحوه شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته بر اساس طرحواره درمانی. به این منظور ما ابتدا برخی از تحقیقات انجام شده درباره علت ایجاد اختلال شخصیت خودشیفته را مرور کنیم و سپس به سراغ نظریه طرحواره درمانی میرویم و از منظر آن شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته را توضیح میدهیم. با اسکیمالوژی همراه باشید.
علت شناسی اختلال شخصیت خودشیفته
تربیت و محیط دوران کودکی ممکن است عوامل کلیدی در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته باشند، اما ژنتیک و برخی از مکانسیمهای مغزی نیز میتواند نقش داشته باشد.
علل محیطی اختلال شخصیت خودشیفته چیست؟
عوامل محیطی – مانند فرهنگ و فرزندپروری – میتوانند در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفتگی نقش داشته باشند. برخی از تحقیقات نشان میدهند که نمرات خودشیفتگی در فرهنگهای فردگرا (که بیشتر بر حقوق و اهداف هر فرد تمرکز میکنند) در مقایسه با فرهنگهای جمعگرا (که بیشتر بر آنچه برای گروه بهتر است تمرکز میکنند) بالاتر بود.
در همین مطالعه، محققان ویژگیهای خودشیفتگی را در میان افرادی که در آلمان غربی سابق (فرهنگ فردگرایانه) بزرگ شده بودند، با افرادی که در آلمان شرقی سابق (فرهنگ جمعگرایانهتر) بزرگ شده بودند، مقایسه کردند. یافتهها نشان داد که خودشیفتگی در آلمان غربی بیشتر و عزت نفس در آلمان شرقی کمتر بود.
علاوه بر فرهنگ، تحقیقات نشان میدهند که تجربیات دوران کودکی میتواند نقش مهمی در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته داشته باشد. تجربیات منفی دوران کودکی، مانند طرد شدن یا انتقاد از سوی والدین، ممکن است در بزرگسالی به شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته کمککند. در عین حال، تحسین بیش از حد والدین نیز میتواند منجر به شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته شود. |
فرزندپروری و اختلال شخصیت خودشیفته
تحقیقات نشان میدهد که سبکهای مختلف فرزندپروری در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته نقش دارند. با این حال، هیچ رفتار والدینی «منحصر به فردی» وجود ندارد که همیشه به خودشیفتگی منجر شود. در عوض، ترکیبی از سبکهای فرزندپروری و سایر عوامل کمککننده (مانند ژنتیک) ممکن است با هم ترکیب شوند تا اختلال شخصیت خودشیفته را ایجاد کنند.
به طور کلی، عوامل زیر با سطوح بالاتر خودشیفتگی در کودکان مرتبط است:
|
یک مطالعه نشان داد که محافظت بیش از حد با خودشیفتگی آسیبپذیر مرتبط است. و در حالی که ستایش بیش از حد با بزرگپنداری مرتبط بود، تعیین مرزهای بسیار کم با خودشیفتگی آسیبپذیر گره خورده بود.
علل ژنتیکی اختلال شخصیت خودشیفته چیست؟
ژنتیک نیز ممکن است در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته نقش داشته باشد. در مطالعهای در سال 2014 که شامل 304 جفت دوقلو بود، محققان دریافتند که برخی از صفات اختلال شخصیت خودشیفته تا حدودی قابل ارث هستند (که به انتقال ژنتیکی معروف است):
- بزرگمنشی 23 درصد قابل وراثت بود
- استحقاق 35 درصد قابل ارث بود
به طور کلی عوامل زیر میتواند خطرساز شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته باشند:
- متولد شدن با خلق و خوی بیش از حد حساس
- یادگیری رفتارهای دستکاری از والدین یا همسالان
- ستایش بیش از حد برای رفتارهای خوب و مورد انتقاد بیش از حد برای رفتارهای بد
- سوء استفاده یا بیتوجهی شدید دوران کودکی
- بزرگ شدن با انتظارات غیر واقعی از والدین
- نازپروردگی بیش از حد توسط والدین، همسالان یا اعضای خانواده
- تحسین بیش از حد بدون هیچ بازخورد واقعبینانه
- دریافت تمجید بیش از حد از والدین یا دیگران که بر ظاهر یا تواناییهای فرد متمرکز است
خاستگاههای شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته در دوران کودکی بر اساس طرحواره درمانی
دکتر یانگ و همکاران (۲۰۰۳) در کتاب اصلی راهنمای طرحواره درمانی بیان کردهاند که بر اساس تجربههایشان در کار با بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته به این نتیجه رسیدهاند که چهار عامل اصلی در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته نقش اساسی دارند:
- تنهایی و انزوا
- محدودیتهای ناکافی
- سابقه سوءاستفاده یا دستکاری
- پذیرش مشروط

۱. تجربهی تنهایی و انزوا در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته
اکثر بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته در دوارن کودکی تنها بودهاند. آنها به نحو قابل توجهی مورد بیمهری قرار گرفتهاند و اکثر آنها محرومیت عاطفی قابل توجهی را تحمل کردهاند. ممکن است مادر (یا دیگر چهرههای اصلی مراقبت) توجه زیادی به آنها داشته اما اغلب از نظر جسمی محبتآمیز یا گرم و صمیمی نبوده است.
فقدان همدلی، همخوانی و هماهنگی از سوی مادر و همچنین عدم وجود عشق واقعی و دلبستگی عاطفی وجود داشته است. علاوه بر این، بسیاری از بیماران احساس میکردهاند که توسط همسالان طرد شده یا متفاوت از آنها هستند. بنابراین بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته دارای تجربههایی در دوران کودکی هستند که سببساز شکلگیری طرحوارههایی مانند محرومیت عاطفی، نقص و انزوای اجتماعی است. معمولاً بیماران از این طرحوارهها بیاطلاع هستند (یا فقط به طور مبهم آگاه هستند).
۲. تجربه محدودیتهای ناکافی در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته
محدودیتهای واقع بینانه اساس رشد سالم شخصیت و براورده نشدن آن دارای نقش مهمی در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته است.
برای اکثر بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته در دوران کودکی محدودیتهای کافی در نظر گرفته نشده است، سختگیریهای زیادی برای آنها وجود نداشته و به طور افراطی لیلی به لالایی آنها گذاشته شده است. به عبارت دیگر آنها لوس شدهاند. با این حال، آنها از نظر عاطفی کسی آنها را تحویل نگرفته است.
با این حال به لحاظ مادی برای آنها سختگیری و محدودیتی وجود نداشته یا به آنها اجازه داده شده که بدون توجه به احساسات دیگران آنطور که میخواهند رفتار کنند. شاید به آنها اجازه داده میشده که با دیگران بدرفتاری کنند یا هر زمان که دلشان میخواهد تندخویی کنند و قشقرق به راه بیندازند. آنها ممکن است تا حد زیادی – به جز در مورد منابع رضایت نارسیستی برای والدینشان – در فعالیتهایی مانند کارهای خانه یا منع رفت و آمد تحت نظارت نبودهاند. احساس «خاص بودن» به عنوان جایگزینی برای عشق بوده است: این بهترین چیزی بوده که کودک داشته است.
۳. تاریخچه سوءاستفاده یا دستکاری
اکثر بیماران در دوران کودکی معمولاً توسط یکی از والدینشان مورد سوءاستفاده یا دستکاری قرار گرفتهاند. به عنوان مثال، ممکن است والدین از آنها سوءاستفاده جنسی کرده باشند، آنها را برای ایفای نقش یک همسر جایگزین ترغیب کرده باشند، یا آنها را وادار کرده باشند تا نیازهای والدین برای موفقیت، پیشرفت، جایگاه یا تأیید را برآورده کنند.
در دوران کودکی، بسیاری از این بیماران برای جبران افراطی طرحوارههای والدین مورد استفاده قرار میگرفتهاند – برای رفع نیازهای برآوردهنشدهی والدین به ارضای جنسی، حمایت عاطفی (طرحواره محرومیت عاطفی)، یا احساس نقص (طرحواره نقص).
معمولاً این تجربهها عمدتاً خارج از آگاهی کودک رخ میافتند. بیماران اغلب در شروع درمان مطرح میکنند که: «من دوران کودکی خوبی داشتم. پدر و مادرم فوقالعاده بودند.» آنها آگاهانه متوجه نمیشوند که چیزی اشتباه بوده است. با این حال، هنگامی که درمانگر با دقت بیشتری به دوران کودکی چنین بیمارانی نگاه میکند، والدینی را مییابد که نیازهای فرزندان خود را درک نکردهاند، اما نیازهای خود را از طریق فرزندان برآورده میکردهاند. اغلب، درمانگر، متوجه میشود که والدین خودشان مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته بودهاند.
در کودکی، اکثر این بیماران وضعیت گیج کنندهای را تجربه کردهاند. آنها مورد توجه، ستایش و تحسین قرار میگرفتند و از این بابت احساس خوبی داشتهاند، بنابراین معتقدند که آنها را دوست داشتهاند. اما معمولاً آنها فاقد محبت اصیل و اساسی بودهاند: آنها را لمس نمیکردند، نمیبوسیدند، و در آغوش نمیگرفتند. احساسات آنها انعکاس داده نشده و درک نشدهاند. به عبارت دیگر آنها نه دیده و نه شنیده شدهاند.
بنابراین میتوان گفت آنها تأیید شدهاند اما عشق واقعی را تجربه نکردهاند: از آنها سوءاستفاده میشده، به این معنا که تنها زمانی مورد توجه قرار میگرفتند که مطابق با استانداردهای خاصی عمل میکردند.
بنابراین تاریخچه سوءاستفاده و دستکاری نقش پررنگی در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته دارد.
۴. پذیرش مشروط
پذیرش مشروط نیز نقش اساسی در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته دارد. اکثر بیماران در دوران کودکی به جای عشق واقعی و غیرخودخواهانه، پذیرش مشروط را دریافت کردهاند. به سختی میتوان گفت که آیا والدین کودک را «دوست داشتهاند» یا نه – آیا احساسات والدین واقعاً نمایانگر عشق بوده است یا خیر. همانطور که یکی از بیماران بیان کرد: «بله، پدرم مرا دوست داشت، مثل گرگ که بره را دوست دارد.») در کودکی، زمانی که آنها استانداردهای بالایی را که توسط والدین تحمیل شده بود، برآورده میکردند، احساس خاصی داشتند. در غیر این صورت، آنها توسط آن والد نادیده گرفته یا بیارزش میشدند.
والدین بر «ظاهر امر» به بهای از دست دادن خوشبختی و صمیمیت واقعی تأکید کردهاند. کودک سعی میکرده کامل باشد تا شایسته تایید و پذیرش والدین باشد و انتقادات و توقعات والدین را دفع کند. کودک قادر به ایجاد حس پایداری از عزت نفس نبوده و عزت نفس کودک به تایید دیگران وابسته بوده است. وقتی دیگران تأیید میکردهاند، کودک به صورت لحظهای احساس ارزشمندی کرده است. وقتی دیگران مخالفت میکردهاند، کودک احساس بیارزشی میکرده است.
تاریخچه رایج دوران کودکی
در این قسمت برخی از تجربههای رایج دوران کودکی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته را که در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته نقش داشتهاند شرح میدهیم. مواردی که توضیح داده میشود در تاریخچه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته رایج و متدوال هستند ولی با این وجود، عمومیت ندارند.
تعداد زیادی از بیماران در دوران کودکی یک والد دلسوز داشتهاند که برای آنها امتیاز و حق ویژهای قائل بوده است، گویی آنها «خاص» هستند و محدودیتهای کمی برای آنها تعیین کرده است. این والد معمولاً مادر بوده، اما گاهی اوقات پدر نیز اینگونه رفتار کرده است.
هنگام بررسی شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته متوجه میشویم که مادر معمولاً بچه را لوس کرده و لیلی فراوانی به لالایی او گذاشته است اما رفتار او بیشتر بر اساس نیازهای خودش بوده نه نیازهای کودک. در واقع مادر به دنبال این بوده است که از طریق کودک نیازهای خودش به منزل و تأیید را برآورده سازد. مادر، کودک را آرمانیسازی کرده و انتظار بالایی داشته است که او واقعاً آرمانی باشد. علاوه بر این به منظور اینکه بتواند کودک را در راستای توقعات خود نگه دارد معمولاً دست به دستکاری و کنترل کودک زده است.
او نسبت به نیازها و احساسات آنها احساس همدلی نداشته و محبت فیزیکی را از آنها دریغ کرده است (مگر در مقابل دیگران، برای نمایش یا زمانی که به او نیازمند بوده است). والد دیگر نیز نقش مهمی داشته است. برای اکثر این بیماران، والد دیگر در نقطه مقابل قرار داشته است. آنها پدرانی داشتهاند که غایب، منفعل، دور، طردکننده، منتقد یا بدرفتار بودهاند. بنابراین، در دوران کودکی، این بیماران اغلب دو پیام کاملاً متضاد از والدین خود دریافت میکردهاند: یکی از والدین به آنها احساس ارزشمندی میداده، در حالی که والد دیگر آنها را نادیده گرفته یا آنها را ناارزندهسازی میکرده است.
یکی دیگر از دلایل شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته این است که بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته در کودکی به نوعی استعداد داشتند: آنها درخشان، زیبا، ورزشکار یا هنرمند بودند. به طور معمول، یک یا هر دو والدین آنها را به شدت تحت فشار قرار میدادند تا از طریق این استعداد، تحسینبرانگیز شوند. هنگامی که آنها میتوانستند دستاوردهای خوبی داشته باشند که به نوبهی خود نمایانگر برتری والدین بوده مورد تحسین و توجه قرار میگرفتند. در غیر این صورت، نادیده گرفته یا ناارزندهسازی میشدند.
این کودکان همیشه تلاش میکردند تا استعدادهای خود را به خاطر والدین، در معرض عموم و دید دیگران قرار دهند و به اصطلاح به چشم دیگران بیاییند زیرا میترسیدند که اگر در این مسیر کوتاهی کنند، والدین به طور ناگهانی توجه خود را از آنها دریغ و به شدت از آنها انتقاد میکردند. بین خاص بودن آنها در یک موقعیت – زمانی که استعداد خود را به نمایش می گذاشتند – و بیارزش بودن آنها در موقعیت دیگر – زمانی که بچههای معمولی بودند اختلاف وجود داشت.
داشتن خانواده خاص نیز در شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته نقش دارد. برخی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته در خانوادههایی بزرگ شدهاند که دیگران آنها را خاص میدانستند. شاید خانوادهشان ثروتمندتر از خانوادههای دیگر بوده، یکی از والدین مشهور یا بسیار موفق بوده، یا اینکه خانواده از جهاتی بالاتر از دیگران بوده است. در کودکی، این بیماران یاد گرفتند که “من خاص هستم زیرا خانوادهی من خاص هستند.”
با این حال، در داخل خانواده اوضاع به شکل متفاوتی در جریان بوده – در خانواده آنها نادیده گرفته یا طرد میشدند. در چنین خانوادههایی آنها به این نتیجه رسیدهاند که بچههایی که مورد تمجید و توجه قرار میگیرند، کسانی هستند که سرآمد هستند. بچههایی که متوسط بودند نامرئی بودند. باز هم تنشی بین ارزش بالای آنها در یک موقعیت – خارج از خانواده – و ارزش پایین آنها در موقعیت دیگر – در درون خانواده وجود داشته است.
یکی دیگر از دلایل رایج شکل گیری اختلال شخصیت خودشیفته در دوران کودکی طرد اجتماعی یا بیگانگی است. برخی از بیماران در درون خانوادهی خود دوست داشتنی و ارزشمند بودهاند، اما خارج از خانواده توسط همسالان طرد شدهاند یا به نوعی احساس میکردند که با آنها متفاوت هستند. شاید برای جنس مخالف جذاب نبودهاند، اهل ورزش نبودهاند یا به اندازه بچههای اطرافشان ثروتمند نبودهاند. و در نهایت اینکه در دوران نوجوانی، محوبیت زیادی در جمع نداشتهاند.
ارتباط با ما
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
اینستاگرام: schema.therapy
تلگرام: psychologistnetes
ایمیل: schemalogy@yahoo.com
- Caligor E, et al. (2019). Chapter 10 – Transference-focused psychotherapy for borderline and narcissistic personality disorders.
sciencedirect.com/science/article/pii/B9780128133736000106 - Hoertel N, et al. (2017). Examining sex differences in DSM-IV narcissistic personality disorder symptom expression using Item Response Theory (IRT).
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC6002876/ - Kacel EL, et al. (2018). Narcissistic personality disorder in clinical health psychology practice: Case studies of comorbid psychological distress and life-limiting illness.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC5819598/ - Luo YLL, et al. (2014). A behavioral genetic study of intrapersonal and interpersonal dimensions of narcissism.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3973692/ - Miller JD, et al. (2017). Controversies in narcissism.
pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/28301765/ - Mitra P, et al. (2020). Narcissistic personality disorder.
ncbi.nlm.nih.gov/books/NBK556001/ - Torgersen S, et al. (2012). The heritability of Cluster B personality disorders assessed both by personal interview and questionnaire.
pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/23281671/ - van Schie CC, et al. (2020). Narcissistic traits in young people: Understanding the role of parenting and maltreatment.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC7216544/ - Vater A, et al. (2018). Does a narcissism epidemic exist in modern western societies? Comparing narcissism and self-esteem in East and West Germany.
ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC5783345/