انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیراهنمای درمانگران و مشاوراننظریه های رواندرمانی

روانشناسی بودایی و کاربرد آن در رواندرمانی

بودا یکی از متفکران اصلی بشریت است که اندیشه‌ها و آموزه‌های بدیعی را در زمان خود معرفی کرد. او تلاش کرد که راهی برای نجات از رنج به بشریت عرضه کند. امروزه روانشناسی مدرن با بهره‌گیری از تفکرات و آموزه‌های بودا، تکنیک‌هایی را برای کاهش اختلالات روانی ابداع کرده است. در این مقاله من سعی خواهم کرد که نگاه گسترده‌ای بر روانشناسی بودایی داشته باشم و به طور مفصل آن را برای شما توضیح دهم.

زندگی‌نامه بودا

برای درک بوداگرایی و روانشناسی بودایی ابتدا باید به زندگی‌نامه بودا بپردازیم. داستان زندگی بودا یکی از محورهای اصلی تعالیم بودایی است. داستان زندگی بودا داستانی است که حامل پیامی وجودی درباره طبیعت زندگی انسان است. بسیاری عقیده دارند که فهم آیین بودایی مستلزم درک این پیام وجودی است.

قبل از توضیح تولد و زندگی بودا، باید یک نکته بسیار خاص را در همین ابتدا روشن کنیم. درواقع بودا، نام شخص نیست؛ بلکه به کسی که مرحله بیداری رسیده است بودا می‌گویند. نام واقعی شخصی که امروزه به بودا معروف شده است سیذارتا است. نکته بعدی این است که ازآنجایی‌که بوداگرایی به تناسخ اعتقاد دارد باید این نکته را در نظر بگیریم که بودا فقط یک بار زاده نشده، بلکه تولدهای زیادی داشته است؛ بنابراین ما باید آخرین زاده شدن او را بررسی کنیم که در آن شخصی به نام سیذارتا به بودا تبدیل شده است و دیگر بعد از مرگش بازنمی‌گردد.

به دنیا آمدن سیذارتا داستان عجیبی دارد و بر سر اینکه این داستان، اسطوره است یا واقعیت اختلاف‌نظر وجود دارد. او در کشور کوچکی در جنوب نپال کنونی به دنیا آمده است. این کشور در توسط قبیله‌ای به نام شاکیا اداره می‌شد. رئیس این قبیله و پادشاه کشور این کشور سودهودانا گوتاما نام داشت.

همسر پادشاه، ماهامایا (Mahamaya)، وقتی فیل سفیدی را در خواب می‌بیند، سیذارتا را باردار می‌شود. ماهایاما هنگام زایمان از کنیزان خود می‌خواهد که او را به بیشه‌زار پردرخت لومبینی (Lumbini)، بیرون از شهر کاپیلاواستو که در کوهپایه‌های هیمالیاست ببرند. در آنجا زیر درختان بیشه‌زار سیذارتا بدون هیچ‌گونه درد و زحمتی از پهلوی مادرش زاده می‌شود.

گفته می‌شود که سیذارتا بعد از تولد هفت قدم راه می‌رود و می‌گوید که در همین زندگی به مرتبه آگاهی و روشن‌بینی خواهد رسید. متأسفانه ماهامایا تنها هفت روز پس از تولد پسرش درگذشت. پس از آن، سیذارتا توسط خواهر مهربان مادرش، ماهاپراجاپاتی (Mahaprajapati)، بزرگ شد. وقتی زمان ازدواجش رسید با یاشودارا (Yashodhara) که هر دو ۱۶ ساله بودند ازدواج کرد.

بعد از تولد یکی از غیب‌گویان پیش‌بینی می‌کند که این نوزاد یا در آینده پادشاهی مقتدر می‌شود یا یک پیشوای مذهبی. پدر سیذارتا در نتیجه‌ی این پیشگویی، تلاش می‌کند که سیذارتا در درون قصرهای باشکوه در ناز و نعمت بزرگ شود و تلاش کرد تا او را هر گونه رنج و دردی دور کند؛ به این امید که پسرش روزی فرمانروای قدرتمندی در جهان شود.

در درون دیوارهای کاخ، سیدارتا از تجربه‌ی چیزهایی که برای مردم عادی کاملاً معمولی بود منع شد. خوشی و نعمت‌های فراوانی در کاخ به او ارزانی می‌شد. اما نازپروردگی تنعم، سیذارتا را راضی نمی‌کرد. او به بیرون از کاخ‌ها فکر می‌کرد. کنجکاوی‌های او بیش از اندازه معمول بود. چه چیزی در بیرون از قصرهای مجلل و زندگی سعادتمندانه‌ی پرزرق و برق وجود داشت که دیوارهای بلند کاخ یارای مقاومت در برابر خروج سیدارتا را نداشت؟

در نهایت سیذارتا از پدرش خواست که اجازه دیدن مردم و سرزمینش را داشته باشد.

اولین مرتبه‌ای که سیذارتا با ارابه‌ی خود از کاخ بیرون رفت فرد سالخورده‌ای را دید که قبلاً هرگز ندیده بود و گمان کرد که او انسان بی‌همتایی است. او از دوست و کارمند خود چانداکا (Chandaka) پرسید که او چگونه آدمی است؟ و چانداکا او را از حقیقت ساده‌ای که سیذارتا در تمام مدت از دانستن آن منع شده بود آگاه کرد: او به کهنسالی رسیده است. این وضعیت سرنوشت همه و حتی توست.

وقتی خبر به پدر سیذارتا رسید تلاش کرد با زرق و برق‌ها و تفریحات گوناگون فکر سالخوردگی را از سر پسرش بیرون کند اما فایده‌ای نداشت.

بار دیگر سیذارتا عزم بیرون رفتن از قصر کرد و این مرتبه با فرد بیماری روبرو شد. دوباره چانکادا برای او توضیح داد که حقیقت این است که همه ما بیمار می‌شویم.

باز هم پدر سعی کرد ذهن سیذارتا را منحرف کند ولی باز هم بی‌فایده بود.

سیذارتا برای مرتبه سوم هم از قصر بیرون رفت و این مرتبه مردی را دید که مرده بود. چانکادا نیز برایش توضیح داد که همه ما می‌میریم.

در آخرین مرتبه‌ای که سیذارتا از قصر بیرون رفت با راهبی برخورد کرد که ترک دنیا کرده بود و احساس کرد که این راهب نشانه‌ای است تا او راهی برای رهایی از رنج پیدا کند.

تمامی این حقایق تلخ و پر از رنج، یعنی سالخوردگی، بیماری و مرگ، سخت باعث آشفتگی سیذارتا شد. او در این باره حرف‌های زیر را زده است:

  • آدم‌های جاهل وقتی یک سالمند را می‌بینند احساس انزجار و وحشت می‌کنند، اگرچه خودشان هم روزی پیر خواهند شد. من با خودم فکر کردم: نمی‌خواهم شبیه آدم‌های جاهل باشم. بعد از آن، نتوانستم شوروشوق معمول جوانی را احساس کنم.
  • آدم‌های جاهل وقتی فرد بیماری را می‌بینند احساس انزجار و وحشت می‌کنند، اگرچه خودشان هم روزی بیمار خواهند شد. با خودم فکر کردم: نمی‌خواهم شبیه آدم‌های جاهل باشم. بعد از آن، نتوانستم شوروشوق معمول جوانی را احساس کنم.
  • آدم‌های جاهل وقتی می‌بینند کسی مرده است احساس انزجار و وحشت می‌کنند، اگرچه خودشان هم روزی خواهند مرد. با خودم فکر کردم: نمی‌خواهم شبیه آدم‌های جاهل باشم. بعد از آن، نتوانستم شوروشوق معمول جوانی را احساس کنم.

سیذارتا در سن 29 سالگی متوجه شد که نمی‌تواند مانند گذشته از زندگی خوشحال باشد. او بیش از هر چیز می‌خواست کشف کند که چگونه می‌توان بر رنج غلبه کرد. او پس از خداحافظی با پسر تازه‌متولدشده‌ی خود، راهولا (Rahula) و همسرش هنگامی که در خواب بود، از قصر بیرون رفت و راهی جنگل‌های شمال هند شد.

در جنگل‌ها او با پنج مرتاض هندی آشنا شد و به ریاضت‌کشی و انزواطلبی پرداخت. او شش سال از عمر خود را صرف این کارها کرد. در این مدت، صداقت و پشتکار او چنان شگفت‌انگیز بود که دیری نگذشت که پنج مرتاض پیرو سیدارتا شدند. اما سیذارتا پاسخ سؤالات خود را در این آیین‌ها پیدا نکرد. او تلاش خود را مضاعف کرد و از آب و غذا امتناع کرد تا اینکه در حالت نزدیک به مرگ قرار گرفت.

او برای مدت شش سال به زندگی زاهدانه پرداخت و فقط آنچه را که روی زمین پیدا می‌کرد می‌خورد، فقط آب باران می‌نوشید و از پارچه‌ای استفاده می‌کرد که تنها کمرش را می‌پوشاند. هنگامی که پاسخ به سؤالاتش را پیدا نمی‌کرد، تلاشش را بیشتر می‌کرد. اما سیذارتا فهمید که این اعمال افراطی او را به جایی نمی‌رساند؛ بنابراین بهتر است که طریق میانه‌ای بین افراطی‌های تجمل‌گرایانهٔ قصر و زندگی زاهدانهٔ جنگلی در پیش گیرد.

در این زمان تصمیم گرفت در خارج از شهر بودگایا زیر درخت انجیری بنشیند و تا زمانی که پاسخش را برای غلبه بر رنج پیدا نکرده است از آنجا تکان نخورد.

بودای آینده زیر درخت انجیر
بودای آینده زیر درخت انجیر

مارا، خدای هوس‌های خودخواهانه تلاش کرد ذهن سیذارتا را منحرف کند که او به بودی آینده تبدیل نشود. اما موفق نشد.

بودای آینده زیر درخت انجیر نشست، ابتدا برای غلبه بر حواس‌پرتی‌های خود، تمرکز عمیقی را شروع کرد، سپس مراقبه ذهن‌آگاهی انجام داد، در خلسه‌ای عمیق فرورفت و در باب سرشت وجود اندیشید و همان شب به مرتبهٔ روشن‌بینی رسید که در نتیجه درهای حقیقت به روی او گشوده شد.

در ماه می هنگامی که ماه کامل شد، با طلوع ستاره صبح، سیذارتا بالاخره پاسخ سؤال خود دربارهٔ رنج را پیدا کرد و به بودا تبدیل شد. بودا یعنی کسی که بیدار شده است.

بودا هفت روز را نشسته در پای درخت انجیر می‌گذراند و به شادمانی رهایی کامل یا نیروانا می‌رسد. سپس تصمیم می‌گیرد آنچه را که دریافته است به دیگران آموزش دهد.

در پارک آهو در سارنات (Sarnath) در نزدیکی شهر مقدس و مشهور بنارس (Benares)، در حدود صد مایل دورتر از بودگایا (Bodh Gaya)، او اولین خطبهٔ خود را ایراد کرد که به آن «به حرکت درآوردن چرخ تعلیم» (چرخ دارما) می‌گویند. در این موعظه چهار حقیقت شریف (Four Noble Truths) و راه هشت‌گانه (Eightfold Path) را توضیح داد.

پادشاه ماگادا (Magadha) با شنیدن سخنان بودا، صومعه‌ای را برای استفاده در فصل باران به او اعطا کرد. این کمک‌های سخاوتمندانه و سایر کمک‌های مالی به جامعه نوکیشان بودایی این امکان را فراهم کرد تا در طول سال‌ها به تمرین‌های خود ادامه دهند و به افراد بیشتری فرصت شنیدن آموزه‌های بودا را داد.

عمه و همسر سیذارتا درخواست کردند که اجازه ورود به سانگا (Sangha) یا جامعه رهبانی را که در اصل فقط از مردان تشکیل شده بود، داشته باشند. فرهنگ آن زمان، زنان را از نظر اهمیت بسیار پایین‌تر از مردان قرار می‌داد و در ابتدا به نظر می‌رسید که اجازه ورود زنان به اجتماع باعث تضعیف آن می‌شد. اما بودا تسلیم شد و عمه و همسرش اولین راهبه‌های بودایی شدند.

بودا گفت که اهمیتی ندارد که یک شخص در جهان چه جایگاهی دارد، یا پیشینه، ثروت یا ملیت او چیست. همه قادر به روشنگری هستند، و همه می‌توانند وارد Sangha شوند. اولین راهب بودایی، اوپالی (Upali)، آرایشگر بود، بااین‌حال او از راهبانی که پادشاه بوده‌اند بالاتر بود، فقط به این دلیل که زودتر از آنها نذر خود را ادا کرده بود!

بودا در سن 35 سالگی به روشنگری خود دست یافته بود. او 45 سال دیگر دارما (راه) را در سراسر شمال شرقی هند آموزش داد. وقتی بودا 80 ساله بود، مقداری غذای فاسد خورد و به شدت بیمار شد. او به بیشه‌زاری در نزدیکی شهر کوسیناگارا سفر کرد.

زیر درختان سالا (sala) مراقبهٔ عمیقی انجام داد، به پهلوی راست دراز کشید و پس از توصیه به پیروانش برای شناخت طبیعت ناپایدار همهٔ چیزهای عالم و پشتکار و همت در راه نیل به مرتبه روشن‌بینی به حالتی گذر کرد که آن را ماها-پاری-نیروانا نامید: «رهایی عظیم و مطلق». و درگذشت. آخرین حرفش این بود…

تمامی موجودات ناپایدار هستند؛ با آگاهی تلاش کنید.

در روایت مهایانه‌ی سوترای نیلوفر، بوداییان پس از درگذشت بودای تاریخی یتیم نشده‌اند بلکه فرزندان پدری مهربان‌اند که مستقیما در جهان دست دارد و بی‌وفقه برای تربیت و تزکیه انسان‌ها و رساندن آن‌ها به مرتبه شناخت اساسی بودائیت خود می‌کوشد.

اندکی پس از مرگ بودا، پانصد راهب در اولین شورای راجاگرها (Rajagrha) به رهبری کاشیاپا (Kashyapa) گرد هم آمدند. اوپالی رمز رهبانی (وینایا، Vinaya) را همانطور که به یاد داشت، خواند. آناندا (Ananda)، پسر عموی بودا، دوست و شاگرد مورد علاقه‌ی او — و مردی با حافظه شگرف! – درس‌های بودا (سوتراها، Sutras) را می‌خواند. راهبان درباره جزئیات بحث کردند و در مورد نسخه‌های نهایی رای دادند. آنها سپس توسط راهبان دیگر به یاد سپرده شدند تا به بسیاری از زبان‌های دشت‌های هند ترجمه شوند. لازم به ذکر است که بودیسم برای بیش از 200 سال یک سنت شفاهی باقی ماند.

در چند قرن بعد، وحدت اولیه بودیسم شروع به از بین رفتن کرد. مهم‌ترین انشعاب پس از شورای دوم رخ داد که 100 سال پس از شورای اول در وایشالی (Vaishali) برگزار شد. پس از مناظرات بین یک گروه لیبرال‌تر و سنت‌گرایان، گروه لیبرال آن را ترک کردند و به خود برچسب ماهاسانگها (Mahasangha) – “سنگای بزرگ” دادند. آنها در نهایت به سنت ماهایانای (Mahayana) شمال آسیا تبدیل شدند. سنت‌گرایان به عنوان Theravada یا “راه بزرگان” شناخته می‌شوند و در سریلانکا و جنوب شرقی آسیا سنت خود را گسترش دادند.

مدتی پس از ظهور آیین بودایی، بوداگرایی به دوشاخه اصلی تقسیم شد:

  1. تراوده (theravada) که بیشتر در جنوب شرقی آسیا رواج دارد
  2. مهایانا (Mahayana) که در مرکز و شرق آسیا رواج بیشتری دارد.
  3. البته فرقه سومی هم وجود دارد به نام وجره‌یانا (Vajrayana) که در اصل صورتی از مهایاناست و بیشتر در به‌عنوان مذهب اصلی در تبت شناخته می‌شود.

نظریه فلسفی و روانشناسی بودایی

بودیسم، یک فلسفه‌ی تجربی است. بودا خیلی واضح و شفات در این باره که باید حقیقت هر فلسفه را بر اساس پیامدهایش قضاوت کنیم حرف زده بود.

نظریه بودا درباره وجود

بودا سه نشانه یا مشخصه‌ی اصلی برای وجود قائل است. بودا توضیح می‌دهد که سه مشخصه واقعیت انسانی عبارت‌اند از:

  • آنیتیا
  • آناتما
  • دوکا

آنیتیا (ناپایداری): بنا بر نظر بودا همه‌چیز در معرض تغییر است. جهان ناپایدار و گذراست. هرچه زاده شده روزی می‌میرد. این ناپایداری برای انسان‌هایی که به دنبال پایداری و ماندگاری‌اند منبع عظیمی از اضطراب است.

بر اساس آنیتیا، نه فقط همه‌چیز دائماً در حال تغییر است بلکه این تغییرات بر تغییرات آتی چیزهای دیگر تأثیرگذار است که به معنای پیدایش مشروط است. بدین ترتیب بین تمام امور و تمام موجودات یک درهم‌تنیدگی (بهم‌پیوستگی) اساسی وجود دارد.

آناتما (فقدان خویشتن باثبات): خویشتنی در کار نیست. از نظر بوداییان هیچ‌چیزی ثابت نیست (آنیتیا) بنابراین هیچ خویشتن (Self) هم در کار نیست. از نظر آن‌ها همانطور که هر چیزی به جز اجزای سازنده آن نیست خویشتن هم چیزی جز اجزای سازنده‌اش نیست. برای راحتی کار به مثال زیر دقت کنید:

یک ارابه چیست؟ آیا چرخ ارابه همان ارابه است؟ خیر. آیا دیگر اجزای ارابه، همان ارابه است؟ خیر. پس درواقع چیزی که ذات ارابه را نشان دهد وجود ندارد، پس ارابه‌ای وجود ندارد به جز اجزای سازنده‌ی آن که در کنار هم قرار داده‌ شده‌اند. برای خویشتن نیز همین موضوع صدق می‌کند. از نظر بوداییان خویشتن از پنج سکاندا، توده یا مؤلفه تشکیل شده است و به جز آن‌ها خویشتنی در کار نیست. طرح مفهوم پنج توده راهی است برای تببین کل وجود شخص بدون نیاز به توسل به مفهوم خویشتن. به عبارت دیگر چیزی در پس این پنج توده وجود ندارد که آن را خویشتن بنامیم.

بر پایه تعالیم بودا مفهوم خویشتن تصوری موهوم است که هیچ انطباقی با واقعیت ندارد. انسان نه موجودی باثبات، بلکه آمیزه‌ای است از ذهن و بدن و احساسی از خویشتن که ان را نیز رشته‌هایی از لحظات در حال گذر پدید آورده است. از این نظر به واقع آنچه حقیقت دارد وجود یا بودن انسان نیست بلکه شدن انسان است.

خویشتن مستقل، که خودخواهی و نفس‌پرستی از آن سرچشمه می‌گیرد نه تنها حقیقت ندارد بلکه زیان‌بار است: مفهوم خویشتن ریشه‌ی تمام رنج‌های وجودی (مرگ) و مشکلات اجتماعی نظیر دزدی و فقر و خشونت است.

اگر کسی بفهمد که خویشتن مستقلی وجود ندارد، می‌تواند به مرتبه‌ای برسد که بی‌هیچ‌ چشمداشتی عشق و محبت خود را نثار دیگران کند.

دوکا (نارضایتی یا رنج):

ساختار ذهن در روانشناسی بودایی

به منظور فهم روانشناسی بودایی از ساختار ذهن باید به این نکته بپردازیم که بودایی‌ها شخص را متشکل از پنج سکاندا (skandhas، مجموعه) توصیف می‌کنند:

  1. بدن (روپا، rupa)، از جمله اندام‌های حسی. روپا یعنی جنبه مادی هر چیز یا هر شخص. روپا ماده یا خمیره جهان است که خود از ذرات دائما در حال تغییر ساخته شده است. در مورد شخص نخستین توده یا صورت همان بدن است که شش اندام حسی و همین طور اشیای متناظرشان در جهان خارج را در برمی‌گیرد.
  1. حواس و احساسات (ودانا، vedana)، که ناشی از تماس بین اندام‌های حسی و اشیاء است. ودانا فرایند فیزیولوژیکی است که از تماس صورت با صورت یا تماس حواس با اشیای متناظرشان حاصل می‌شود. احساس‌ها حالاتی هستند که از تماس چشم با صورت‌های مرئی، گوش با صداها، زبان با مزه‌ها، بینی با بوها، بدن با اشیای ملموس، و ذهن با هویات ذهنی پدید می‌آیند. احساس‌ها سه نوع‌اند: خوشایند، ناخوشایند و خنثی.
  1. ادراکات و ایده‌ها (سمجنا، samjña)، به ویژه در توانایی‌ما در تشخیص چیزها و ایده‌ها آشکار می‌شود. وقتی شش اندام حسی در تماس با اشیای متناظرشان قرار می‌گیرند احساس‌ها به‌وجود می‌آیند و سپس آن اشیا ساخته می‌شوند. مثلا وقتی کسی میزی را می‌بیند به جز احساساتی که تجربه می‌کند این شناخت حاص می‌شود که آن یک میز است. هنگام تماس با هویات ذهنی، ادراک حاصل می‌شود.
  2. اعمال ذهنی (سامسکارا، samskara) به ویژه قدرت اراده و توجه. به سکاندای چهارم جهت‌گیری ذهنی هم گفته می‌شود. جهت‌گیری‌های ذهنی عبارت‌اند از گرایش‌ها، انگیزه‌ها، نگرش‌ها و تمایلاتی که منش منحصر به فرد شخصیت ما را به وجود می‌آورند. آنچه به عنوان کارما شناخته می‌شود نیز در توده جهت‌گیری‌های ذهنی قرار می‌گیرد. جهت‌گیری‌های ذهنی در ایجاد زندگی جاری مشروط ما نقش بسزایی دارند.
  1. آگاهی اساسی (ویجنانا، vijñana). آگاهی چیزی نیست مگر لحظات هوشیاری. آگاهی هنگامی پدید می‌آید که یکی از شش اندام حسی موضوعی برای احساس داشته باشد. آگاهی وابسته به شرایطی است که در آن پدید می‌آید و بنابراین نه مستقل است و نه دائمی.

چهار مورد آخر را naman، name، به معنای روان می‌گویند. بنابراین ناماروپا (Namarupa) اصطلاح بودایی برای شخص، ذهنی و جسمی است. با این وجود آناتمان (anatman)، بدون روح یا ذات است.

بودیسم همچنین بین شش «زمینه» (آیاتانا، ayatana) برای پنج سکاندا: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه، و ذهن، و نیز موضوعات این شش حس تمایز قائل است.

بودیسم ماهایانا alaya-vijñana، انبار آگاهی را به سکانداها اضافه می‌کند. این شبیه ایده‌ی یونگ از ناخودآگاه جمعی است. آنچه در آنجا ذخیره می‌شود، بیجا (bijas) یا دانه نامیده می‌شود، که تمایلات ذاتی برای درک جهان به روشی خاص و ناشی از تاریخ کارمایی ماست. آنها با ماناها (manas) یا ایگو ترکیب می‌شوند و توهمی را شکل می‌دهند که وجود عادی است. با ساکت کردن این نفس و کمتر خود محور شدن، ذهن شما متوجه «پوچی» (سونیاتا، sunyata) همه چیز می‌شود. آنگاه به آرامش می‌رسید.

چهار حقیقت شریف

چهار حقیقت شریف به نظر می‌رسد که پایه‌های هر نظریه‌ای است که ریشه‌های درمانی دارد. بنابراین کاربرد روانشناسی بودایی در رواندرمانی از این چهار حقیقت ریشه می‌گیرد.

۱. زندگی رنج است.

زندگی پر از رنج‌های مختلف است، و از این رو می‌توان مطرح کرد که رنج بخش حیاتی و جداناپذیر زندگی است. اگر من حواس داشته باشم، می‌توانم درد را احساس کنم؛ اگر احساسات داشته باشم، می‌توانم پریشانی را احساس کنم؛ اگر ظریف عشق‌ورزی داشته باشم، ظرفیت از دست دادن را نیز خواهم داشت. زندگی این‌چنین است.

دوکا (Duhkha) که یک واژه سانسکریت برای رنج است، به استرس، اندوه و غیرکامل بودن نیز ترجمه شده است. بودا می‌خواست ما بهفمیم که رنج پایه‌ای برای بهبودی است.

یک کلید مهم برای درک رنج، درک آنتیاست، به این معنا که تمام چیزها، شامل موجودات زنده، کسانی که دوستشان داریم، و خودمان، ناپایداریم. فانی بودن و آگاهی از آن منبع اصلی اضطراب است، اما چیزی است که زندگی‌مان و انتخاب‌هایی را که انجام می‌دهیم معنادار می‌کند. زمان، فقط وقتی اهمیت دارد که بی‌نهایت باشد. انجام دان چیزهای درست و دوست داشتنی کسی فقط زمانی معنادار است که زمان بی‌نهایتی برای انجام این کارها وجود ندارد.

مفهوم کلیدی دیگر، آناتمان است به این معنا که تمام چیزها -حتی ما- هیچ روح یا جوهر ابدی نداریم. بدون جوهر هیچ چیزی قائم به خود نیست و هیج کس وجود جداگانه‌ای از دیگرچیزها و دیگران ندارد. ما همه به‌هم پیوسته‌ایم نه تنها با دنیای انسانی بلکه با کل جهان هستی.

۲. رنج ناشی از دلبستگی است.

ممکن است بگوییم که حداقل بیشتر رنجی که تجربه می‌کنیم از خودمان ناشی می‌شود، از میل‌مان به ماندگار کردن لذت، شادی و عشق برای همیشه و ناپدید کردن درد، پریشانی و اندوه از زندگی.

بنابراین ما نباید از تمام لذت، شادی و عشق اجتناب کنیم. همچنین نباید باور کنیم که همه رنج‌ها فقط از خود ما ناشی می‌شود. فقط لازم نیست، به قول بودا، یک بار با یک تیر به خودمان شلیک کنیم.

دلبستگی یکی از ترجمه‌های کلمه تریشنا (trishna) است که می‌توان آن را تشنگی، میل، شهوت، ولع یا چسبیدن نیز ترجمه کرد. وقتی نمی‌دانیم همه چیز ناقص، ناپایدار و غیرماهوی است، با این توهم به آنها می‌چسبیم که آنها واقعاً کامل، دائمی و جوهری هستند و با چسبیدن به آنها، ما نیز کامل و دائمی خواهیم بود.

فقدان ماهیت و ساختار از پیش‌تعین‌شده و هیچ بودن ما منجر به استحکام ما می‌شود. ما بادهایی هستیم که آروز می‌کنیم سنگ بودیم. ما به چیزهایی می‌چسبیم با این امید که آن‌ها برای ما ثبات فراهم کنند.

فقدان ماهیت یا ساختار از پیش‌تعیین‌شده، هیچ‌ بودن ما، باعث می‌شود که برای پایدار ماندن تلاش کنیم. گویی ما شبیه‌ باد هستیم ولی آرزو می‌کنیم که ای کاش سنگ بودیم. ما به چیزها می‌چسبیم با این امید که آن‌ها به ما وزن بدهند. ما تلاش می‌کنیم کسانی را که دوست داریم به چیزی تبدیل کنیم که تغییر نکنند، یا تلاش می‌کنیم آن‌ها را به پارتنرهای کاملی تبدیل کنیم بدون اینکه متوجه باشیم یک مجسمه اگرچه همیشگی است اما توانایی عشق‌ورزی ندارد. ما تلاش می‌کنیم نامیرا شویم، چه با باور اضطراب‌محور به افسانه‌ها، چه با بچه آوردن یا ورود به کتاب‌های تاریخی. ما حتی به زندگی‌های ناشاد می‌چسبیم زیرا تغییر بسیار ترسناک است.

جنبه دیگر دلبستگی، دوشا (dvesha)، که به معنای اجتناب یا نفرت است. از منظر بودا، نفرت شبیه چسبیدن در دلبستگی است. تنها با پایدار کردن و ماهیت دادن به چیزهایی که باعث دردمان می‌شوند، به آ‌ن‌ها قدرت می‌دهیم که بیشتر به ما آسیب بزنند. ما با ترس‌هایمان به پایان می‌رسیم نه از چیزی که می‌تواند به ما آسیب بزند، از خود ترس‌هایمان می‌ترسیم.

سومین جنبه دلبستگی آویدیا (avidya) به معنای نادانی است. در یک سطح، آویدیا به جهل نسبت به چهار حقیقت شریف اشاره دارد. اما در سطح عمیق‌تر به معنای ندیدن است به عنوان مثال تجربه نکردن مستقیم واقعیت اما در عوض دیدن تفسیر شخصی خود از واقعیت. بیشتر از آن، ما تفسیر خود از واقعیت‌ را واقعی‌تر از خود واقعیت می‌دانیم.

در برخی سوتراها، بودا یک جنبه دیگر از دلبستگی را اضافه می‌کند: اضطراب. ترس، مانند نفرت، ما را به چیزهایی که به ما صدمه می‌زند پیوند می‌زند.

۳. رنج را می‌توان از بین برد.

حداقل، می‌توانیم رنج‌هایی را که رنج‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی اضافه می‌کنیم از بین ببریم. یا اگر بخواهیم در ادعاهایمان فروتن‌تر باشیم، حداقل می‌توان رنج را کم کرد.

با دهه‌ها تمرین، برخی راهبان می‌توانند بر دردهای ساده، مستقیم و فیزیکی غلبه کنند. با این حال، فکر نمی‌کنم که ما مردم عادی در زندگی معمولی‌مان این گزینه را داشته باشیم که دهه‌ها از عمرمان را به چنین تمرین افراطی اختصاص دهیم. برای بسیاری از ما، درمان به‌جای از بین بردن تمام دردها، به طور خاص کاهش اضطراب ذهنی است.

نیروانا حالتی از بودن است که در آن همه رنج‌ها از بین رفته‌اند.

۴. راهی برای خاموش کردن رنج وجود دارد.

این همان چیزی است که همه درمانگران معتقدند — هر کدام به روش خود. بودا آن را راه هشت‌گانه نامید. این راه را طریق میانه نیز می‌نامند. از آن رو که میان افراط و تفریط است؛ در یک سو زندگی‌ای است که وقف لذت‌های معمولی شده که مظهر آن قصر داستان زندگی بوداست و در سوی دیگر ریاضت افراطی است که نمونه بارزش روال به شدت سخت‌گیرانه‌ای است که بودی آینده با پنج مرتاض در جنگل می‌آموزد.

مسیر هشت‌گانه

اگر بخواهیم بر اساس روانشناسی بودایی یک پروتکل درمانی ارائه دهیم باید به راه هشت‌گانه استناد کنیم. مسیر هشت‌گانه معادل یک برنامه درمانی است اما آنقدر عمومی است که برای هر کسی کاربرد دارد. راه هشت‌گانه از هشت مرحله تشکیل شده است که باید همزمان در آن‌ها گام نهاد مانند چرخی هشت‌پره که از هر هشت‌پره با هم برای رسیدن به محور چرخ می‌توان استفاده کرد.

راه هشت‌گانه سه دغدغه اصلی را مد نظر دارد:

  • رفتار اخلاقی (سیلا) که بر پایه مفهوم عشق و محبت فراگیر به تمام موجودات زنده استوار است.
  • انضباط فکری (سمدهی) که نقطه اوج آن درک سرشت راستین خوشتن و جهان از طریق مراقبه است
  • حکمت (پراجنا) که در پی دستیابی به معرف صحیح درباره واقعیت است و با رسیدن به مرتبه روشن‌بیی حاصل می‌شود.

دو بخش اول این مسیر پرانجا (prajña) به معنای خرد نامیده می‌شود:

  • دیدگاه درست

منظور از دیدگاه درست این است که ما چهار حقیقت شریف را درک کنیم، به ویژه اینکه ماهیت همه‌چیز ناقص، ناپایدار است و درک این نکته رنج ما در چسبیدن، نفرت و جهل ریشه دارد.

  • نیت درست

داشتن آرزوی درست یا تعهد به رهایی خود از دلبستگی، نفرت و نادانی. بنابراین این ایده که بهبودی فقط زمانی رخ می‌دهد که فرد اولین گام را در آرزوی بهبودی بردارد ظاهراً ۲۵۰۰ سال قدمت دارد.

درمانگر باید نقشی قاطعانه در کمک به درمانجو داشته باشد تا از واقعیت رنج خود و ریشه‌های آن آگاه شود. به همین ترتیب، درمانجو باید نقش قاطعانه‌ای در تلاش برای بهبود داشته باشد – حتی اگر این به معنای مواجهه با ترس‌هایی باشد که برای جلوگیری از آن بسیار تلاش کرده است، و به ویژه مواجهه با این ترس که در این فرآیند خود را «از دست بدهد».

سه بخش بعدی مسیر، راهنمایی دقیق‌تری را در قالب احکام اخلاقی به نام سیلا (sila) ارائه می‌دهد:

  • گفتار درست

پرهیز از دروغگویی، شایعه پراکنی و به طور کلی سخنان آزاردهنده.

گفتار صحیح به این معناست که شخص باید طوری سخن بگوید که همه موجودات از سخن او فایده برند. هم‌چنین باید در زمان و مکان مناسب لب به سخن بگشاید و از دروغگویی و سخنان درشت و زننده و حرف‌های بیهوده بپرهیزد. اگر انسانی سخنی ندارد که به گفتنش بیرزد همان بهتر که سکوتی شریف اختیار کند.

گفتار اغلب نادانی ما را آشکار می‌کند و رایج‌ترین روشی است که در آن به دیگران صدمه می‌زنیم. روانشناسان وجودی تأکید می‌کنند که بیش از هر چیز باید از دروغ گفتن به خود دست برد. اما بودیسم اضافه می‌کند که با تمرین صادق بودن با دیگران، دروغ گفتن به خود نیز به‌طور فزاینده‌ای دشوار خواهد بود.

  • اقدام درست (کردار صحیح)

رفتار مناسب با خود، پرهیز از اعمالی که به دیگران صدمه می‌زند، مانند قتل، دزدی، و رابطه جنسی غیرمسئولانه. به طور سنتی، بودایی‌ها از پنج دستور اخلاقی صحبت می‌کنند…

  • پرهیز از آسیب رساندن به دیگران
  • پرهیز از گرفتن چیزی که مال تو نیست
  • پرهیز از گفتار آزاردهنده؛
  • اجتناب از رابطه جنسی غیر‌مسئولانه؛
  • خودداری از مواد مخدر و الکل

یک بودایی جدی ممکن است پنج مورد دیگر را اضافه کند:

  • یک وعده غذایی ساده در روز، قبل از ظهر
  • خودداری از سرگرمی‌های بیهوده
  • پرهیز از خودآرایی
  • از یک تخت و صندلی ساده استفاده کنید:
  • از استفاده از پول خودداری کنید.
کردار صحیح به معنای ترتبیت و پرورش رفتارهای اخلاقی و شریف و آشتی‌جویانه در خود و دیگران است. باید از قتل و دزدی و دروغ و زنا و می‌خوارگی پرهیز نمود.
  • معیشت درست

ساختن زندگی به روشی صادقانه و غیرآزادهنده. اساساً کارما به اعمال خوب و بد و عواقبی که به همراه دارد اشاره دارد. در برخی از شاخه‌های بودیسم، کارما به نوع تناسخ مربوط می‌شود. اما شاخه‌های دیگر آن را به‌طور ساده‌تر به‌عنوان تأثیرات منفی (یا مثبت) اعمال فرد بر یکپارچگی فرد می‌دانند. به عنوان مثال، فراتر از تأثیرات اعمال خودخواهانه شما بر دیگران، هر عمل خودخواهانه «روح شما را تاریک می‌کند» و یافتن شادی را بسیار دشوارتر می‌کند. از سوی دیگر، به قول رومانی‌ها، هر عمل محبت‌آمیز، “سه برابر به شما برمی‌گردد.” به بیان ساده، فضیلت، پاداش خودش است و رذیلت، جهنم خودش.

امرار معاش صحیح به معنای آن است که باید از راهی به تأمین معاش یا کسب سود پرداخت که به دیگر موجودات زیانی وارد نسازد و به رفاه دیگران لطمه نزند. نمونه‌هایی از امرار معاش نادرست عبارت‌اند از تولید و فروش اسلحه، سلاخی حیوانات و تولید مشروبات و مواد سمی.

سه بخش آخر مسیر همان‌هایی هستند که بودیسم به آنها مشهور است و مربوط به سامادی (samadhi) یا مدیتیشن است.

  • تلاش درست (کوشش صحیح): کنترل ذهن و محتویات آن.

باید به افکار و تکانه‌های ناخوشایند و بد، توجه نشود. این کار را می‌توان با مشاهده افکار بدون چسبیدن به آن، شناخت آن به صورت همان چیزی که هست و اجازه دادن برای ناپدید شدن. از طرف دیگر، افکار و تکانه‌هی خوب باید پرورش داده و بازآفرینی شوند. به قول رواقیون، فضیلت را به عادت تبدیل کنید.

کوشش صحیح به معنای تلاش مجدانه برای ایجاد و پرورش حالات ذهنی مفید و سالم است. برای غلبه بر حالات ناسالم، شخص باید نیروی خود را به پرورش تمام جنبه‌های زندگی بودایی معطوف سازد.

  • بهوشیاری درست (توجه یا مراقبت صحیح)
مراقبه در روانشناسی بودایی
مراقبه در روانشناسی بودایی

بهوشیاری نوعی از مدیتیشن است. بهوشیاری شامل پذیرش افکار و ادراکات است، توجه صرف به این رویدادها بدون چسبیدن به آن‌ها. این بهوشیاری همچنین به زندگی روزانه تعمیم پیدا می‌کند. بهوشیاری روشی است برای ایجاد زندگی کامل‌تر، غنی‌تر و آگاهانه‌تر.

یکی از مهم‌ترین قواعد اخلاقی در بودیسم، پرهیز از مواد کاهش‌دهنده یا تغییردهنده هشیاری مانند. الکل یا مواد مخدر است. زیرا هر چیزی که آگاهی را کمتر کند فرد را به سمت جهل عمیق‌تر هدایت می‌کند.

اما چیزیهایی دیگری غیر از داروها نیز وجود دارند که هشیاری را زایل می‌کنند. برخی افراد سعی می‌کنند از زندگی از طریق غرق شدن در غذا یا تمایلات جنسی اجتناب کنند. برخی دیگر در کار یا هر چیز دیگری خود را گم می‌کنند. برخی دیگر نیز خود را در تلویزیون و دیگر سرگرمی‌ها غرق می‌کنند.

توجه یا مراقبت صحیح عبارت است از عمل مراقبه‌ای که در آن شخص می‌کوشد با جدیت متوجه بدن و احساسات و ذهن و اندیشه‌های خود باشد. اغلب این مرحله را حیاتی‌ترین جنبه‌ی راه هشت‌گانه می‌دانند. تمرین و مراقبه برای افزایش توجه، معمولاً شامل تمرکز روی دم و بازدم است و در همان حینی که شخص می‌کوشد به سرشت واقعیت، که نارضایتی و ناپایداری و عدم وود خویشتنی استوار نشانه‌های آن است و به بینش عمیق و عمیق‌تر دست یابد.

کل آیین بودایی را می‌توان در این جمله خلاصه کرد: همیشه مراقب باش.

  • تمرکز صحیح

مراقبه کردن به گونه‌ای که طبیعت ما را از وابستگی‌ها، اجتناب‌ها و نادانی‌ها خالی کند، به طوری که ممکن است نقص، ناپایداری و بی‌اساس بودن زندگی را بپذیریم. این معمولاً به عنوان بالاترین شکل مراقبه بودایی در نظر گرفته می‌شود، و تمرین کامل آن تقریباً محدود به راهبان و راهبه‌هایی است که به طور قابل توجهی در طول مسیر پیشرفت کرده‌اند.

فرق تمرکز با تمرین و مراقبه برای افزایش توجه در این است که می‌کوشد حالات مراقبه را با روش آرام کردن ذهن و تمرکز بر یک نقطه تقویت کند. بنابراین در متون بودایی به دو نوع مراقبه اشاره شده است:

یکی مستلزم بیرون راندن تجربیات حسی عادی از دایره توجه حواس و محدود کردن دامنه آگاهی است که معمولا طیف وسیعی از تصورات را در برمی‌گیرد تا توجه شخص بر نقطه متمرکز گردد.

ولی در نوع دیگر، به عوض محدود کردن دیاره آگاهی یا بستن آن، هدف، گشودن کامل آگاهی است طوری که شخص تمام و کمال به واقعیت، آنطور که واقعاً هست آگاه شود و به بینشی عمیق به سرشت جهان و خویشتن برسد.

اما درست مانند مسیرهای قبلی که پایه‌ای را برای مسیرهای بعدی فراهم می‌کنند، مسیرهای بعدی نیز اغلب از مسیرهای قبلی پشتیبانی می‌کنند. به عنوان مثال، درجه‌ای از «آرام ماندن» (شاماتا، shamatha)، نسخه‌ای از تمرکز، برای توسعه ذهن آگاهی ضروری است، و به همه مراقبه‌کنندگان تازه‌کار آموزش داده می‌شود. این شمارش نفس‌ها یا خواندن مانتراهایی است که اکثر مردم آن را شنیده‌اند. این آرام کردن ذهن در واقع برای توجه، تلاش، تمام تمرینات اخلاقی و حتی حفظ دیدگاه و آرزو مهم است.

اکثر درمانگران می‌دانند: اضطراب شایع‌ترین تظاهر رنج روانی است. و وقتی اضطراب وجود نداشته نباشد، خشم حل‌نشده وجود دارد. و وقتی خشم نباشد، غم و اندوه فراگیر وجود دارد. هر سه این موارد را می‌توان با مدیتیشن ساده تا حدی قابل کنترل انجام داد. مدیتیشن این چیزها را از بین نمی‌برد اما به بیمار فرصتی می‌دهد تا خرد، اخلاق و غیره را به دست آورد!

جدول راه هشت گانه در روانشناسی بودایی

جدول راه هشت گانه در روانشناسی بودایی
جدول راه هشت گانه در روانشناسی بودایی

بودیساتوا

بودیساتوا (Bodhisattvas) موجودات روشن فکری هستند که تصمیم گرفته‌اند چرخه تولد، مرگ و تولد دوباره را ترک نکنند، بلکه در سامسارا (samsara) (این وجود) بمانند تا زمانی که بتوانند تمام زندگی را با خود به نیروانا بیاورند. آنها را به عنوان نسخه بودایی در نظر بگیرید. در بودیسم شمالی، معتقدند که همه ما باید برای تبدیل شدن به بودیساتوا تلاش کنیم.

چگونه می‌توان بودیساتوا را از موجودات معمولی تشخیص داد؟ آنها چهار ویژگی برجسته به نام برهما ویهارا (Brahma Vihara) خواهند داشت:

  • محبت به همه موجودات؛
  • شفقت برای همه کسانی که رنج می‌برند.
  • لذت همدلی برای همه کسانی که خوشحال هستند.
  • متانت، آرامشی فراگیر.

در بودیسم شمالی، بودیساتوا به «پوچی» یعنی سونیاتا (sunyata) دست یافته است. این بدان معناست که آنها از ذهن دوگانه‌گرایی معمول فراتر رفته‌اند. من و شما به «این و آن»، «شما در مقابل من»، «ما و آنها»، و غیره فکر می‌کنیم. روشن‌فکر می‌بیند که همه چیز در هم می‌آمیزد، همه انسان هستیم، همه چیز یکی است. ما “خالی” هستیم.

در یکی از اشکال بودیسم ذن، سنتی وجود دارد که شامل پرسیدن سؤالات غیرعادی از راهبان و راهبه‌های جوان به نام کوان (koans) می‌شود. راهب یا راهبه به امید دستیابی به پیشرفتی در ذهن غیردوگرایانه، در مورد کوآن تأمل می‌کند. این پرسش‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که طرز تفکر و درک همیشگی ما از جهان را ناکام بگذارند. معروف ترین آنها «صدای کف زدن یک دست چیست؟» است.

این سوال به معنای معمولی پاسخی ندارد: البته هر صدایی نادرست است، اما سکوت نیز واقعاً پاسخگو نیست، زیرا کف زدن یک دست فقط سکوت نیست، سکوتی فراتر از سکوت است.

«جوابی» که استاد از شاگردانش می‌جویند، نشانه‌ی روشنی است که آن‌ها این خلأ را درک می‌کنند. در سنت ذن، داستان‌هایی در مورد نحوه پاسخ صحیح (یا نادرست) راهبان و راهبه‌ها به این سؤالات وجود دارد که خود داستان‌ها تبدیل به کوان‌های جدید می‌شوند. برخی از این دانش‌آموزان با ضربه زدن به استادشان، دور شدن، گذاشتن کفش‌هایشان روی سر، نقل قول‌های بودایی یا ساکت ماندن پاسخ می‌دهند. با وجود تمام مزخرفات ظاهری، پاسخ های آنها نشان دهنده درک آنها است.

کوان دیگر این است که «اگر صحبت کنی، تو را خواهم زد، اگر صحبت نکنی، تو را خواهم زد». شاید بتوانید ببینید که نه پاسخی برای این معضل وجود دارد، نه راه گریزی. اما این اصلا معضل نیست! ضربه خواهید خورد این اجتناب‌ناپذیر است. و بنابراین اصلاً چیزی نیست. شما کاملاً آزاد هستید که هر کاری را که می‌خواهید انجام دهید.

بودایی‌ها تعبیری دارند: «نیروانا سامسارا است». یعنی زندگی کامل همین زندگی است. در حالی که صحبت‌های زیادی در مورد بینش‌های بزرگ و روشنگری‌های شگفت‌انگیز و حتی رویدادهای ماوراء‌الطبیعه وجود دارد، چیزی که بودیسم واقعاً در مورد آن است، بازگشت به این زندگی است، زندگی بسیار کوچک خود، با یک «نگرش جدید». با آرام‌تر بودن، آگاه‌تر بودن، اخلاقاً فردی خوب‌تر، کسی که حسادت و حرص و نفرت و این‌ها را کنار گذاشته است، که می‌فهمد هیچ چیز همیشگی نیست، غم بهایی است که ما با کمال میل برای عشق می‌پردازیم … این زندگی حداقل به قابل تحمل تبدیل می‌شود. ما از شکنجه کردن خود دست می‌کشیم و به خود اجازه می‌دهیم از چیزهایی که باید لذت ببریم لذت ببریم. و یک معامله خوب برای لذت بردن وجود دارد!

بودایی‌ها اغلب از اصطلاح «تمرین» (practice) برای کاری که انجام می‌دهند استفاده می‌کنند. آنها یکدیگر را تشویق می‌کنند که «به تمرین ادامه دهند». هیچ کس خیلی نگران نیست اگر کامل نباشد، آنها چنین انتظاری ندارند. فقط کافی است که خودتان را جمع کنید و کمی بیشتر تمرین کنید: اساس خوبی برای درمان.

خلاصه

من در این مقاله سعی کردم که روانشناسی بودایی را به طور مفصل برای شما تشریح کنم. اگرچه هنوز مطالب بسیار زیادی وجود دارد که باید درباره آن‌ها گفتگو کنیم اما برای شروع یادگیری روانشناسی بودایی، شروع خوبی است. من مشخصه‌های وجود، چهار حقیقت شریف و راه هشتگانه را در این مقاله توصیف کردم. برای یادگیری بیشتر درباره بودا باید به کتابهای قانون پالی که کتاب مقدس بوداییان ترواده است و کتاب سوترای نیلوفر که کتاب مقدس بوداییان مهایاناست مراجعه کنید.

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

دکتر حمید بهرامی زاده

رویکرد من طرحواره‌‌درمانی و روانکاوی است و تاکنون ۳ کتاب در حوزه طرحواره‌درمانی منتشر کرده‌ام و یک کتاب درباره‌ی درمان افسردگی. علاقه‌ی اصلی من یکپارچه‌نگری رویکردهای روان‌درمانی است. من فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های فردوسی، تهران و علامه‌طباطبایی هستم. شعار من این است: زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا