انتخاب سردبیرایده های بزرگخواندنی‌های اسکیمالوژیمطالعات روانشناسیمقالات تخصصی

ایده بزرگ: انتقال ژنتیکی خاطرات از والدین به کودکان

انتقال ژنتیکی خاطرات به این معناست که آنچه اجدادمان تجربه کرده‌اند میراثی است که از طریق فرایندهای زیستی به ما و از ما به نسل‌های بعدی‌مان منتقل می‌شود. به لحاظ نظری، اینکه خاطرات تروماتیک باعث ایجاد تغییراتی در آناتومی و فرایندهای زیست‌شیمیایی مغز می‌شود به خوبی قابل درک است و از منظر تجربی نیز بارها به اثبات رسیده است. این تغییرات روی رفتارهای افراد تأثیر می‌گذارد.

به عنوان مثال ممکن است، مادری که به علت تروماهای روان‌شناختی دوران کودکی‌اش دچار افسردگی است همان تروماها را با کودکان خود تکرار کند. در روان‌شناسی به این امر، انتقال بین نسلی می‌گویند. اما آیا انتقال بین نسلی می‌تواند چیزی فراتر از رفتارهای ناکارآمد مرتبط با تروما باشد؟ مفهوم دیگری در زیست‌شناسی، ظهور کرده است که به بررسی تغییر ژن‌ها در اثر تروماها می‌پردازد که به انتقال ژنتیکی خاطرات معروف است.

آیا انتقال ژنتیکی خاطرات امکان‌پذیر است. یعنی ممکن است ما از پدربزرگ‌ها یا اجداد دورترمان چیزهایی را دریافت کرده باشیم که خودمان آن‌ها را تجربه نکرده‌ایم؟

در روان‌شناسی همواره نظریه‌هایی وجود داشته است که ادعا می‌کرده‌اند تجربه‌های زندگی به صورت بین نسلی منتقل می‌شود. به این معنا که آنچه اجداد ما تجربه کرده‌اند به ما منتقل می‌شود بدون اینکه ما آن تجربه‌ها را شخصاً داشته باشیم.

به عنوان مثال آنچه ترس‌های دیرینه‌ای نامیده می‌شود شامل ترس از مارها، عنکبوت‌ها، تاریکی و … است که تقریباً در همه‌ی ما انسان‌ها وجود دارد. از طرف دیگر، کارل یونگ، در نظریه‌ی روانشناسی تحلیلی خود بیان کرده است که کهن‌الگوها، موضوعاتی که در ناهشیار جمعی قرار دارند، تجربه‌هایی هستند که از اجداد بسیار دور ما به ما رسیده است. یونگ این فرآیند را زیستی می‌داند.

شاید پذیرفته‌شده‌ترین نظریه، نظریه‌ی تکامل چارلز داروین است. او ادعا کرده بود که بر اثر انتخاب طبیعی و بقای اصلح، ژن‌هایی که بهتر می‌توانند به سازگاری با طبیعت و در نتیجه بقای فرد کمک کند به نسل بعدی منتقل می‌شود. اما تکامل، محصول میلیون‌ها سال است. با این وجود، آیا امکان دارد که خاطرات پدربزرگها و مادربزرگ‌هایمان به ما منتقل شود؟ به عبارت دیگر، آیا انتقال ژنتیکی خاطرات از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود یا خیر؟

انتقال ژنتیکی خاطرات از والدین به کودکان

از زمانی که پروژه تعیین توالی ژنوم در سال ۲۰۰۳ تکمیل شده است، علم ژنتیک به چارچوبی اصلی برای فکر کردن به انسان تبدیل شده است. از نگرانی درباره‌ی سلامتی گرفته تا قرار دادن دانش‌آموزانِ دارای مشکلات عصبی در مدارس عادی، به این ایده می‌رسیم که ژن‌ها پاسخ‌هایی برای سوالات ما درباره‌ی دستاوردها و هویت‌های افراد در اختیار ما قرار می‌دهند.

پژوهش جدیدی که از این موضوع حمایت می‌کند نشان داد که صفات پیچیده‌ای مانند خلق‌وخو، طول عمر، تاب‌آوری نسبت به بیماری‌های روانی و حتی گرایش‌های ایدئولوژیکی تا حدی از قبل سیم‌کشی شده‌اند. البته محیط برای شکل‌گیری این ویژگی‌ها اهمیت دارد. آموزش و تجربه‌های زندگی‌مان با عوامل ژنتیکی برای ایجاد ماتریس تأثیر بسیار پیچیده (ماتریس تأثیر به کمک می‌کند تا تأثیر یا نتیجه تغییرات و علل تغییرات را بررسی کنیم. این ابزار کمک می‌کند تا نتایج تغییر و علل آن را تجسم و کمی‌سازی کنیم.)‌، با هم تعامل می‌کنند.

اما چه می‌شد اگر سوال درباره‌ی وارثت ژنتیکی حتی ظریف‌تر از این باشد؟ اگر بحث قدیمی درباره‌ی رقایت محیط و طبیعت بار دیگر در قرن بیست و یکم ارتقاءیافته باشد چه می‌شود؟

دانشمندانی که در رشته‌ی جدید اپی‌ژنتیک مشغول فعالیت هستند مکانیسم‌هایی را که اجازه می‌دهد تجربه‌های زیست‌شده و دانش اکتسابی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود را از طریق تغییر شکل یک ژن خاص کشف کرده‌اند. این جمله به این معناست که تجربه‌های زندگی یک فرد با مرگ او نمی‌میرند بلکه در ژن‌های او باقی می‌مانند. برای تأثیر گرسنگی مادربرزگ آلمانی‌تان در طول جنگ جهانی دوم، یا ترومایی که پدربزرگتان به خاطر فرار از خانه و پناهندگی تجربه کرده است، ممکن است مغز والدین‌تان، رفتارهای آن‌ها و در نتیجه مغز و رفتارهای شما را شکل داده باشد.

آزمایش اول درباره انتقال ژنتیکی خاطرات

بسیاری از کارهای اولیه اپی‌ژنتیک روی ارگانیسم‌هایی که به عنوان مدل انتخاب می‌شوند مانند موش‌ها انجام شده است. مطالعه‌ی مورد علاقه‌ی من مطالعه‌ای در ژورنال Nature Neuroscience در ۲۰۱۴ منتشر شد و  جامعه‌ی نوروساینس را شوکه کرد. این مطالعه توسط Kerry Ressler در دانشگاه Emoty در جورجیا انجام شده است. یافته‌های این پژوهش روشی را تشریح می‌کند که در آن رفتارهای ما تحت تأثیر تجربه‌های اجدادمان قرار می‌گیرد.

این مطالعه، از علاقه‌ی موش‌ها به گیلاس استفاده کرده است. به طور معمول، هنگامی که بوی شیرین گیلاس به مشام موش‌ها می‌رسد، سینگالی به هسته‌ی آکومبنس مغز آن‌ها ارسال می‌شود که باعث می‌شود این منطقه‌ی لذت شروع به فعالیت و موش‌ها را تشویق کند که به دنبال گیلاس‌ها بگردند.

در این پژوهش، دانشمندان ابتدا موش‌ها را در معرض بوی گیلاس قرار داند و سپس بلافاصله به آن‌ها یک شوک الکتریکی خفیف وارد کردند. بنابراین موش‌ها یاد گرفتند که هر بار که بوی گیلاس به مشام آن‌ها می‌رسد انتظار شوک الکتریکی داشته باشند. این موش‌ها بچه‌هایی داشتند که بدون شوک الکتریکی زندگی شادی را تجربه می‌کردند هرچند که به گیلاس دسترسی نداشتند. یعنی دانشمندان اجازه ندادند که بچه‌های موش‌های مورد آزمایش تجربه‌ی استشمام بوی گیلاس را داشته باشند. این موش‌ها نیز بزرگ شدند و فرزندانی به دنیا آوردند.

در این مرحله، دانشمندان آزمایش خود را با این موش‌ها که نوه‌ی موش‌های مورد آزمایش در مرحله‌ی اول بودند تکرار کردند. سوال آن‌ها این بود که آیا تداعی ایجادشده بین شوک الکتریکی و بوی شیرین به نسل سوم منتقل شده است؟

نتایج روشن بود: بله منتقل شده است. نوه‌های موش‌ها از بوی گیلاس می‌ترسیدند و نسبت به آن حساس‌تر شده بودند. این موضوع چگونه رخ داده بود؟ تیم پژوهشی کشف کرد که DNA در اسپرم‌های موش‌های پدربرزگ تغییر شکل داده‌اند. این امر به نوبه‌ی خود روشی که مدارهای عصبی در بچه‌ها و نوه‌هایشان تنظیم می‌شود تغییر داد. این درواقع نوعی مسیریابی مجدد بود به این ترتیب که برخی سلول‌های عصبی بینی را به منطقه‌ای دورتر از مدارهای لذت و پاداش یعنی به آمیگدال که با ترس مرتبط است هدایت کرد.

ژن مسئول این گیرنده‌ی بویایی متیل‌زدایی شده بود به طوری که مدارهای ردیابی آن تقویت شده بودند. از طریق ترکیبی از این تغییرات، خاطرات تروماتیک به نسل‌های بعدی منتقل شده بود که نوه‌ها به این دانش مجهز شوند که اگرچه بوی خوشی از گیلاس‌ها به مشام‌شان می‌رسد اما این بوی خوش، دامی بیش نیست.

آزمایش دوم برای انتقال ژنتیکی خاطرات

پژوهشگران برای نتیجه‌گیری قوی‌تر باید این احتمال را که یادگیری ترس از بوی گیلاس از طریق تقلید کردن یاد گرفته نشده است رد می‌کردند. بنابراین آن‌ها تعدادی از نوادگان موش‌ها را به صورت جدا پرورش دادند.

همچنین از طریق IVF مقداری از اسپرم موش‌های آزمایش اول را گرفتند و موش‌های دیگری را باردار کردند. سپس این بچه‌ها را دور از والدین بیولوژیکی خود بزرگ کردند. نتیجه نشان داد که نوه‌های پرورش‌یافته و آن‌هایی که از طریق IVF به دنیا آمده بودند، هنوز حساسیت و مدارهای عصبی متفاوتی برای درک آن بوی خاص داشتند.

در نهایت نیز معلوم شد که نوه‌ی موش‌هایی که در آزمایش اول شرکت نکرده بودند نه حساسیت و نه ترسی از بوی گیلاس داشتند، حتی اگر توسط والدینی بزرگ شده باشند که تجربه‌ی بوی گیلاس و شوک الکتریکی را داشتند.

آزمایش سوم: روان‌درمانی و انتقال ژنتیک خاطرات

با این حال، هیجان‌انگیزترین اتفاق در این پژوهش زمانی افتاد که محققان تصمیم گرفتند موش‌های آزمایش اول را که شوک الکتریکی دریافت کرده بودند مورد روان‌درمانی قرار دهند تا ببینند آیا می‌توانند نسل جدید را نجات دهند یا خیر. آن‌ها پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها را بار دیگر در معرض بوی گیلاس قرار دادند اما هیچ شوک الکتریکی‌ای به آن‌ها وارد نکردند.

در نتیجه‌ی تکرار این آزمایش، آن‌ها یاد گرفتند که دیگر از بوی گیلاس نترسند. به لحاظ آناتومیکی، مدارهای عصبی آن‌ها به تنظیم کارخانه برگشت. مهم اینجاست که خاطره‌ی تروماتیک دیگر به رفتار و مغز نسل‌های جدید آن‌ها انتقال پیدا نکرد.

آیا چنین چیزی درباره‌ی انسان‌ها نیز صدق می‌کند؟ مطالعات روی بازمانده‌های هلوکاست و فرزندانشان در سال ۲۰۲۰ توسط ریچل یاهودا نشان داد که اثرات تروماهای والدین می‌تواند به این شکل به فرزندانشان منتقل شود. اولین مطالعه‌ی او نشان داد که در یک ژن مرتبط با سطوح کورتیزول که در واکنش به استرس نقش دارد تغییراتی ایجاد شده است.

در سال 2021، یاهودا و تیمش کارهای بیشتری را برای یافتن تغییرات در بیان ژن‌های مرتبط با عملکرد سیستم ایمنی انجام دادند. این تغییرات سد گلبول‌های سفید را ضعیف می‌کند که به سیستم ایمنی اجازه می‌دهد به طور نامناسب در سیستم عصبی مرکزی درگیر شود. این تداخل با افسردگی، اضطراب، روان‌پریشی و اوتیسم مرتبط است.

از آن زمان، رسلر و یاهودا با دیگران همکاری کردند تا برچسب‌های اپی‌ژنتیکی را در جنگجویان در معرض منطقه جنگی مبتلا به PTSD آشکار کنند. آنها امیدوارند که این اطلاعات بتواند به تشخیص PTSD یا حتی غربالگری پیشگیرانه برای افرادی که ممکن است قبل از ورود به میدان جنگ مستعد ابتلا به این بیماری باشند کمک کند.

در تمامی زمان‌ها و در همه‌ی فرهنگ‌ها، مردم دین خود را به اجدادشان ادا کرده‌اند و به میراثی که برای فرزندان خود خواهند گذاشت فکر کرده‌اند. امروزه تعداد کمی از ما معتقدیم زیست‌شناسی (ژنتیک) سرنوشت ما را تعیین می‌کند و خط خونی‌مان تعیین می‌کند که ما چه کسی هستیم.

و با این حال، هر چه بیشتر در مورد نحوه کار بدن و ذهن خود با هم برای شکل دادن به تجربه خود بیاموزیم، بیشتر می‌توانیم ببینیم که داستان زندگی‌مان در زیست‌شناسی‌مان تنیده شده است. این فقط بدن ما نیست که امتیاز را حفظ می‌کند، بلکه ژن‌های ما هستند.

ممکن است این درک جدید یعنی امکان انتقال ژنتیکی خاطرات، ظرفیت ما را برای خودآگاهی و همدلی افزایش دهد؟ اگر بتوانیم تأثیر بالقوه تجربیات اجدادمان را بر رفتار خود درک کنیم، آیا می‌توانیم دیگران را که وزن موروثی تجربه را نیز حمل می‌کنند، درک کنیم؟

تا آنجا که می‌دانیم، ما تنها حیواناتی هستیم که قادر به «تفکر کلیسای جامع» هستند، و در طول نسل‌ها روی پروژه‌هایی کار می‌کنند که به نفع کسانی است که بعد از خودشان می‌آیند. این یک روش ایده‌آلیستی برای اندیشیدن به میراث است، اما بدون آن، ما برای مقابله با چالش‌های پیچیده‌ی چندنسلی مانند شرایط آب و هوایی و شرایط اضطراری زیست‌محیطی مبارزه خواهیم کرد.

دانش ما از اپی‌ژنتیک و پتانسیل آن برای تسریع گسترده سازگاری تکاملی می‌تواند از ما حمایت کند تا هر کاری که می‌توانیم انجام دهیم تا اجدادی باشیم که فرزندانمان به آن نیاز دارند. تعارض، غفلت و ضربه باعث ایجاد تغییرات غیرقابل پیش‌بینی و گسترده می‌شود. اما اعتماد، کنجکاوی و شفقت نیز همینطور است. انجام کار درستِ امروز واقعاً می‌تواند در بین نسل‌های بعدی تأثیرات مثبتی داشته باشد.

نتیجه‌گیری

بر اساس پژوهش‌ها و آزمایش‌های انجام شده درباره انتقال ژنتیکی خاطرات به نظر می‌رسد که خاطرات تروماتیک اجدادمان در یک فرآیند تغییرات زیستی به ما و از ما به نسل‌های بعدی‌مان منتقل می‌شود. در بین نظریه‌های روان‌‌درمانی و شخصیت، زیگموند فروید از اصطلاح موهبت نوع‌پیدایشی سخن گفته است و کارل یونگ، مفهوم ناهشیار جمعی به ویژه کهن‌الگوها را پیش کشیده است که هر دو مفهوم به نوعی به انتقال خاطرات از گذشته‌های بسیار دور به انسان امروزی است. شاید بتوان فرآیند این پدیده‌ها را در انتقال ژنتیکی خاطرات جست‌وجو و تبیین کرد.

بنابراین به نظر می‌رسد که آنچه را روان‌شناسان کشف کرده‌اند اینک مبنای زیستی نیز دارد. با این وجود، مطالعات آزمایشی بیشتری باید درباره انتقال ژنتیکی خاطرات در انسان‌ها صورت بگیرد.

از طرف دیگر، اینکه روان‌درمانی می‌تواند مانع انتقال ژنتیکی خاطرات شود بسیار امیدبخش است. بنابراین، روان‌درمانی سازوکار بسیار مهمی برای جلوگیری از انتقال بین نسلی خاطرات تروماتیک است. نباید کودکان ما، تاوان آسیب‌هایی را پس بدهند که پدربزرگشان تجربه کرده است.

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

 

دکتر حمید بهرامی زاده

رویکرد من طرحواره‌‌درمانی و روانکاوی است و تاکنون ۳ کتاب در حوزه طرحواره‌درمانی منتشر کرده‌ام و یک کتاب درباره‌ی درمان افسردگی. علاقه‌ی اصلی من یکپارچه‌نگری رویکردهای روان‌درمانی است. من فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های فردوسی، تهران و علامه‌طباطبایی هستم. شعار من این است: زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا