نمای سی و یک
موضوعات داغ

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: قسمت اول

در این مقاله و مقاله‌های دیگر قصد داریم به نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها بپردازیم. ابتدا قسمت اول آن را شروع می‌کنیم که معرفی شخصیت‌ها و تحلیل آن‌ها را در بردارد و تا حدودی با عناصر موجود در نغمه یخ و آتش آشنا خواهیم شد. با اسکیمالوژی همراه باشید.

در فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت یا همان Game Of Therones یک زخم عمیق خوب‌نشدنی بر جان مخاطبان دوآتیشه سریال برجا ماند، زخمی که هرگز جایش خوب نخواهد شد. زیرا از نظر مخاطبان کارگردانان محترم به بدترین شکل ممکن سریال را تمام کردند. بنابراین اعتماد کردن به سریالی که قرار است اسپین‌آف زخم‌های یک سریال دیگر باشد کار بسیار دشواری است. اما خالقان و سازندگان سریال خاندان اژدها به خوبی از این زخم برجامانده از بازی تاج و تخت آگاهند و وظیفه‌ی مهمی را برای ترمیم آن بر عهده گرفته‌اند که امیدوارم به حقیقت بپیوندد.

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها
نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: قسمت اول

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها کار بسیار دشواری است اما سعی می‌کنم تا حد ممکن است به آن بپردازم.

سریال خاندان اژدها اسپین‌آف سریال محبوب بازی تاج و تخت است که توانسته است تقریباً به همان اندازه توجه تمامی سریال‌بین‌های حرفه‌ای را به خود جلب کند. به نظرم سریال خاندان اژدها، بیشتر از بازی تاج و تخت قرار است به دنیای پر رمز و راز و فانتزی‌های نغمه یخ و آتش پای‌بند باشد. حداقل در قسمت اول سریال خاندان اژدها می‌توانیم پای‌بندی آن را به فانتزی‌های یخ و آتش مشاهده کنیم.

در نقد روانشناسی خاندان اژدها باید از سکانس افتتاحیه شروع کنیم.

سکانس افتتاحیه‌ی سریال خاندان اژدها، به آغاز سلطنت ویسریس تارگرین و ۱۷۲ سال قبل از تولد دنریس تارگرین پرداخته است. در این سکانس، جاهاریس تارگرین که حدود ۶۰ سال در صلح و صفا سلطنت کرده است به علت از دست دادن پسرانش مجبور است از میان اعضای خانواده تارگرین‌ها کسی را به عنوان پادشاه بعد از خود انتخاب کند. از بین ۱۴ نفر دو نفر از همه بیشتر نامزد مناسبی برای به عهده گرفتن ادامه‌ی سلطنت تارگرین‌هاست: رنیریس تارگرین و ویسریس تارگرین.

از بین این دو نفر، رنیریس تارگرین بنا بر قوانین سلطنتی بیشترین حق را برای نشستن روی تخت آهنین داراست. اما او یک زن است و در دنیای مردسالارانه وستروسی‌ها او نباید روی تخت آهنین بنشیند. بنابراین او در تورنومنت دوگانه‌ی نغمه آتش و یخ شکست می‌خورد و تخت آهنین به ویسریس سپرده می‌شود.

تورنومنت دوگانه‌ها، در رمان نغمه یخ و آتش به وفور پیدا می‌شود و نام این رمان خودش نیز یک دوگانه است: آتش و یخ. دوگانه‌های یخ و آتش ضد هم هستند: زن در برابر مرد، قدرت در برابر دانش، اژدها در برابر انسان، جادو در برابر رئالیسم و …

دوگانه‌های سریال خوارک اصلی نقد روانشناسی سریال خاندان اژدهاست و به ما کمک می‌کند آن را رمزگشایی کنیم.

این دوگانه‌ها در تمام طول سریال قرار است مخاطب را به یک بازی بی‌پایان ذهنی آزاردهنده دعوت کند. مخاطب همیشه مجبور است جبهه‌ی خود را انتخاب کند و در یکی از این دوگانه‌ها، غرق شود که پیشروی سریال، ناگهان با یک تغییر خط داستانی، اهداف، انگیزه‌ها، پاک‌دامنی‌ها و شخصیت‌های خوب یک طرف دوگانه را با چرخشی عجیب روبرو می‌سازد. در این لحظات مخاطب دچار خشم و حتی سرزنشگری خود می‌شود که چرا طرف غیراخلاقی را انتخاب کرده است.

در سریال خاندان اژدها، در قسمت اول، دوگانه‌های زیادی را مشاهده می‌کنیم. حتی دوستی‌ها و اتحادهایی را می‌بینیم که به لطف کات زدن دوربین روی عناصر دیگری از صحنه‌ی فیلم‌برداری یک سرنخ در اختیارمان قرار می‌گیرد که این یگانگی‌ها به زودی به دوگانگی اجتناب‌ناپذیرِ زشتی تبدیل خواهد شد.

به عنوان مثال در سکانسی که رینیرا تارگرین (دختر ویسریس تارگرین) و آلیسنت (دختر وزیر اعظم) با هم دست به دست در تالار قصر قدم می‌زنند، دوربین به روی لوستری از شمع که از آن دود برمی‌خیزد کات می‌زند. برخاستن دود در اینجا نمادی از فروپاشی یا به آتش کشیده شدن یگانگی کودکانه‌ی بی‌همتای رینیرا و آلیسنت است. دوربین دودها را برای چندثانیه دنبال می‌کند، انگار دوربین می‌خواهد از داستان جلوتر باشد و مخاطب را متوجه دود آتش‌هایی بکند که بعدها دشمنی‌های رینیرا و آلیسنت به پا خواهند کرد. دوربین در سریال خاندان اژدها از روایت اصلی یا خط اصلی داستان جلوتر است. اگر دوربین را دنبال کنیم سرنخ‌های زیادی برای ما دارد.

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: قسمت اول
نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: قسمت اول

یگانگی رینیرا و آلیسنت به اندازه‌ای است که رینیرا به او می‌گوید سایرکس (اژدهای متعلق به رینیرا) توان سواری دادن به دو نفر را دارد و در سکانس دیگری رینیرا به آلیسنت می‌گوید من دلم نمی‌خواهد روی تخت آهنین پادشاهی کنم، دلم می‌خواهد با تو پرواز کنم و کیک بخورم. در همین سکانس که زیر درخت مقدس است رینیرا روی زمین دراز کشیده و سر خود را روی پای آلیسنت گذاشته است و با هم درس تاریخ می‌خوانند.

این یک سکانس معصومانه از یک رابطه‌ی صادقانه است. البته در دیالوگی که بین آلیسنت و رینیرا در جریان است می‌توانیم بفهمیم که آلیسنت خیلی هم غرق معصومانه‌های کودکی نیست، زیرا هنگامی که رینیرا می‌گوید من تخت آهنین را نمی‌خواهم و فقط به سلامتی مادرم فکر می‌کنم از تعجب دهانش باز می‌شود.

درس تاریخ آن‌ها مربوط به مهاجرت نایمریا به دورن و جنگی است که بین آنها در می‌گیرد. نایمریا یک بانوی والریایی است که توانسته است در دنیای مردسالارانه راه خود را به سمت موفقیت باز کند و هرگز شکست نخورد و تسلیم نشود. با این سکانس سریال ما را آماده می‌کند تا نبرد زن‌ها را بیشتر از مردها شاهد باشیم.

دوگانه دیگری که در همین قسمت اول شاهد آن هستیم، بین دیمون تارگرین (برادر پادشاه) و آتو های‌تاور (دست پادشاه یعنی وزیر) است. آتو های‌تاور دلش می‌خواهد ریخت دیمون را هیچ‌وقت نبیند و دیمون می‌خواهد سر به تن آتو نباشد. از نظر دیمون که تا حد زیادی حق دارد، آتو های‌تاور یک مرد بی‌شرف است که نقطه ضعف پادشاه یعنی ترسو و ضعیف بودن او را می‌داند و از آن سوءاستفاده می‌کند.

در دیالوگی که در شواری کوچک بین دیمون و آتو در می‌گیرد شاهد پرتاپ توهین‌های کلامی به سمت یکدیگر هستیم. آتو به هر نحوی که شده می‌خواهد دیمون دربار را ترک کند که مبادا ویسریس او را وارث تخت آهنین معرفی کند.

دوگانه دیگر متعلق به ویسریس (پادشاه) و دیمون است. دیمون همیشه به دنبال جلب توجه بردارش بوده و هست، اما پادشاه او را نادیده می‌گیرد. دوگانه دیگر متعلق به دیمون و رینیراست که از روی نگاه‌های عاشقانه‌های رینیرا به دیمون معلوم می‌شود که به عموی خودش به چشم برادری نگاه نمی‌کند که البته در خاندان تارگرین‌ها ازدواج با محارم یک پدیده عادی و حتی توصیه‌شده است.

خودشیفتگی خاندان اژدها

آیا داشتن اژدها دلیل خودشیفتگی تارگرین‌هاست
آیا داشتن اژدها دلیل خودشیفتگی تارگرین‌هاست

در نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها باید به این موضوع اشاره کنیم که خانواده تارگرین‌ها خودشیفته هستند. البته هر کسی اژدها داشته باشد و بتواند روزها در بالای ابرها اژدهاسواری کند و در موقع لزوم از آن به عنوان یک بمب هسته‌ای برای سرنگونی دشمنان استفاده کند، به مرور زمان خودشیفته می‌شود. اما این تنها دلیل و البته دلیل اصلی خودشیفتگی آن‌ها نیست. البته دیمون تارگرین سخت معتقد است که دلیل اصلی برتری آن‌ها همین داشتن اژ‌دهایان است.

تارگرین‌ها معتقدند که نسبت به سایر مردم به خدا نزدیکترند. این جمله را در قسمت اول، رینیرا در پاسخ به سوال پدرش مبنی بر اینکه «وقتی با بالریون (اژدهای وحشت سیاه که متعلق به اگان فاتح بوده) نگاه می‌کنی چی می‌بینی؟» ارائه داد. اما چرا تارگرین‌ها معتقدند که به خدا نزدیکترند و خدا نظر ویژه‌ای به آن‌ها دارد؟

دلیل اعتقاد برتری تارگرین‌ها به این موضوع، داشتن رؤیاهای پیشگویانه است. همانطور که در جایی از قسمت اول، مشاهده کردیم که ویسریس به زن حامله‌اش که در وان حمام نشسته است اصرار می‌کند که فرزندشان پسر خواهد بود. همسرش، اِما، می‌گوید که هنوز جنیست فرزندشان مشخص نیست و لازم نیست که برای او جشن بزرگ و تورنومنت مسابقه‌ برگزار کنی. اما ویسریس می‌گوید که رویای آن را دیده است که خیلی هم واضح بوده.

ویسریس در رویا دیده بود که در چکاچک شمشیرها، خرد شدن سپرها و صدای سم ستوران، فرزندشان با تاج آهنی اگان فاتح به دنیا می‌آید و ویسریس او را روی تخت آهنین می‌نشاند. از این رو به سختی معتقد است که فرزندشان پسر خواهد بود. او برای اینکه رویایش به واقعیت تبدیل شود مسابقاتی بین شوالیه‌ها برگزار کرده است تا در حین تولد فرزند جدیدش صدای مبارزه شمشیرها و صدای سم ستوران برپا باشد.

احتمالاً اگر ویسریس در وستروس به یک روانپزشک مراجعه می‌کرد و از رویای خود و اعتقاد هذیانی‌اش به آن سخن می‌گفت احتمالاً یک بیماری روان‌پریشی به او برچسب زده می‌شد و دکتر روانپزشک چند داروی ضدجنون برای او تجویز می‌کرد و توصیه می‌کرد بعد از مصرف داروها از رانندگی با اژدها خودداری کند. یا اگر به یک روانکاو مراجعه می‌کرد رویای او به یک عقده ادیپ متناقض ناهشیار تعبیر می‌شد که در آن یک زن که نماد مادر ویسریس است باید کشته می‌شد و یک پسر که نماد مردانگی و شجاعت است و توان ایستادن در برابر وحشت سرمای زمستان را دارد باید متولد می‌شد.

این شاهزاده که شجاع است فرافکنی وارونه‌ی شخصیت ویسریس یا شاید بهتر بگویم یک والایش شخصیت ضعیف و ترسوی اوست. پس او می‌خواهد پسری داشته باشد که در تاریخ از او که ناجی بشریت است به عنوان پسر بر حق ویسریس یاد کنند. با این تفسیر، آیا اصرار ویسریس برای پسردار شدن دنبال کردن رویای پیشگویانه تارگرینی است یا نمادی از ناهشیار ترسوی او؟

هنگامی که فرزندشان در حال به دنیا آمدن است، دیمون در حال مبارزه با کریستون کول است و صدای شمشیرهای آن‌ها با صدای جیغ اِما و صدای گریه نوزاد در هم آمیخته می‌شود.

به لطف تدوین موازی در این لحظه، ما گاهی صدای ناله اِما را می‌شنویم که در حال دیدن مرگ خویش برای تولد اژدهای جدید است و گاهی صدای شمشیر دیمون در مبارزه با کریستون. دیمون ابتدا شکست می‌خورد، اِما هم نمی‌تواند اژدهای جدید را به دنیا بیاورد، دیمون (یک اژدهای دیگر) از روی اسب می‌افتد، استاد اعظم به شاه می‌گوید که اژدهای جدید خواهد مرد مگر اینکه رحم اِما را پاره کنند، اژ‌دهای دیگر بعد از زمین خوردن خشمگین می‌شود و به دنبال شمشیر برای ادامه مبارزه می‌گردد، استاد اعظم چاقوی جراحی‌اش را برای پاره کردن شکم اِما برمی‌دارد، اژدهای دیگر کریستون کول را شکست می‌دهد، استاد اعظم اژدهای جدید را در آغوش می‌گیرد، اژدهای دیگر نعره پیروزی سر می‌دهد، اژدهای جدید گریه می‌کند، کریسون کولِ عصبانی، اژدها را به زمین می‌زند و پیروز میدان می‌شود، اژدهای جدید به همراه مادرش می‌میرد. بنابراین رویای ویسریس تحقق نمی‌یابد.

این تدوین موازی وظیفه دیگری هم بر عهده دارد، آن هم آشکار کردن مبارزه زن‌های سلطنتی برای به دنیا آوردن وارثان جدید است. اِما در جایی از قسمت اول سریال خاندان اژدها، به رینیرا می‌گوید که مردها در میدان جنگ مبارزه می‌کنند و زن‌ها در بستر زایمان. این تدوین موازی، مبارزه مردان در میدان نبرد و مبارزه زن‌ها در بستر زایمان را نشان می‌دهد، چیزی که رینیرا تارگرین می‌خواهد از آن فرار کند، به دور دنیا بچرخد و کیک بخورد. او تمام تلاشش را برای فرار کردن از زن بودن خویش یا به عبارت دیگر از غل و زنجیر باورهای جامعه مردسالارانه در مورد زن‌ها می‌کند.

تدوین‌های موازی در همین قسمت اول، نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها را به یک چالش خوشایند تبدیل کرده است.

برگردیم به خودشیفتگی تارگرین‌ها. گفتم که تارگرین‌ها خود را به خدا نزدیکتر از بقیه می‌دانند و این موضوع ارتباط زیادی به قدرت رویاهای پیشگویانه آنها دارد. اما چرا تارگرین‌ها به صورت هذیانی به این رویاها اعتماد دارند و حتی حاضرند جان همسرشان را فدای این رویاها بکنند؟

در این سکانس ویسریس، رویای نغمه یخ و آتش اگان فاتح را در زیر جمجمه بالریون (اژدهای وحشت سیاه) برای رینیرا تعریف می‌کند و از او می‌خواهد که این رویا را فراموش نکند زیرا در آخرالزمان یخی فقط یک تارگرین می‌تواند دنیا و بشریت را نجات دهد.
در این سکانس ویسریس، رویای نغمه یخ و آتش اگان فاتح را در زیر جمجمه بالریون (اژدهای وحشت سیاه) برای رینیرا تعریف می‌کند و از او می‌خواهد که این رویا را فراموش نکند زیرا در آخرالزمان یخی فقط یک تارگرین می‌تواند دنیا و بشریت را نجات دهد.

اعتقاد تارگرین‌ها به رویاهای پیشگویانه به بقای نسل آن‌ها در والریای کهن مربوط می‌شود. در والریای کهن چهل خاندان قدرتمند و اژدهاسوار زندگی می‌کردند که تارگرین‌ها یکی از ضعیف‌ترین آن‌ها بودند. در آن زمان یکی از تارگرین‌ها به نام دینیس که دختر ارباب تارگرین‌ها یعنی اِینار تارگرین بود رویایی می‌بیند که اسباب نجات تارگرین‌ها از یک آخرالزمان آتش و دود و خاکستر می‌شود.

دینیس در رویا می‌بیند که آتشفشان‌هایی که والریا روی آن‌ها قرار دراد فوران می‌کنند و هرآنچه در والریا وجود دارد از جمله اژدهایان همگی خاکستر می‌شوند. اِینار به رویای دخترش اعتماد می‌کند و تمام خاندان خود را به دراگون استون در شرق قاره اسوس منتقل می‌کند و بدین ترتیب در قیامت والریا، همه چیز می‌سوزد به جز خاندان تارگرین‌های مهاجر در دراگون‌استون.

اینک آن‌ها که از قیامت مرگبار والریا جان سالم به در برده و تنها خاندان اژدهاسوار محسوب می‌شوند می‌توانند بر بخش اعظمی از قاره اسوس فرمانروایی کنند. از آن روز به بعد آن‌ها رویاهای خود را جدی گرفتند زیرا معتقد بودند که خدا از بین چهل خاندان فقط آن‌ها را شایسته نجات یافتن دیده است. بنابراین آنها به خدا نزدیکترند.

اما همه تارگرین‌ها رویابین نیستند. تا اینجای داستان ما می‌دانیم که دینیس تارگرین و ویسرین تارگرین رویابین هستند و همچنین دنریس تارگرین خودمان در بازی تاج و تخت. اگر به خاطر داشته باشید دنریس تارگرین در تالار نامیراها در شهر کارث رویاهای خاص خودش را دید. یکی دیگر از رویابین‌ها اگان فاتح است که مهمترین رویای او همان نغمه یخ و آتش است. اگان در رویا دیده بود که زمستانی از راه می‌رسد که در واقع پایان تاریخ است و فقط خاندان اژدها و یک شاهزاده موعود توانایی مقابله با آن را دارد. اگان فاتح یک آخرالزمان یخی را دیده بود. وقتی ویسریس تصمیم می‌گیرد رینیرا را جانشین خود انتخاب کند پرده از این رویا بر می‌دارد و از رینیرا می‌خواهد که به این رویا پای‌بند باشد.

بنابراین به طور کلی قدرت پیشگویانه رویاها و قدرت آتشین اژدهایان علت خودشیفتگی و هذیانی بودن تارگرین‌هاست. رویای اگان یک رویای وحشت‌آفرین است و تارگرین‌ها را دچار اختلالات توهمی کرده است: یک خانواده عجیب و غریب که هذیان و توهم دارند و در عین حال خودشیفته هستند.

خدا تارگرین‌ها را نجات داده است تا آن‌ها بشریت را نجات دهند. سپردن سرنوشت بشریت به یک خاندان خودشیفته‌ی عجیب و غریب و انتظار یک آخرالزمان یخی و پایان تاریخ، باعث می‌شود که رمان نغمه یخ و آتش، و هر سریال یا فیلمی که از آن اقتباس شود بسیار جالب و گیرا باشد.

قدرت رویاها، نیرومندی اژدهایان، آخرالزمان یخی، و جنگ داخلی بر سر وراثت تخت آهنین موضوعاتی است که مخاطب را به شکلی پویا و اندیشه‌ناک به پیگیری سریال مشتاق می‌کند، طوری که انگار سرنوشت خاندان اژدها، سرنوشت اوست. ما دلمان می‌خواهد که یک تارگرین منطقی و خوب و اخلاق‌مدار روی تخت آهنین بنشیند تا ما را از اضطرابِ سرنوشتِ ناگزیرمان که مرگ به دست پادشاه شب در یک شب زمستانی پرخفقان است برهاند.

اما دوگانه‌های اجتناب‌ناپذیر جنگ قدرت، رابطه‌‌های عاطفی، سیاست‌بازی‌های مخوف و ترسناک درباریانی چون آتو های‌تاور و طنازی‌های آلیسنت برای دل بردن از ویسریس بعد از مرگ اِما، دوگانگی بین رینیرا و دیمون برای نشتستن روی تخت آهنین، ترس‌ها و رویاهای هذیانی ویسریس همگی ما را بین خوف و رجا نگه می‌دارند.

در افتتاحیه قسمت اول خاندان اژدها، جاهاریس را می‌بینیم که برای جلوگیری از جنگ داخلی بر سر وراثت تخت آهنین، معقتد است که آنچه سلسله‌ی تارگرین را نابود می‌کند همین جنگ داخلی است و ما از همین قسمت اول با احتمال یک جنگ داخلی تمام‌عیار روبرو می‌شویم. اگر جنگ داخلی در بگیرد رویای ما برای پیروزی در آخرالزمان یخی به یک توهم توخالی تبدیل می‌شود، پس به ناگزیر دچار اضطراب می‌شویم و از اشتباهات ویسریس و شجاعت‌های احمقانه‌ی دیمون، آرزوی رینیرا برای گریز از سلطنت و کیک خوردن، سیاست‌های بیمارگونه آتو های‌تاور و مظلومیت آلیسنت که انگار دنیای زشت غیراخلاقی زیادی زیر آن پنهان است خونمان به جوش می‌آید و خشمگین می‌شویم.

وقتی رینیرا به عنوان جانشین ویسریس انتخاب می‌شود سرخورده و ناامید است. او در ابتدای سریال به آلیسنت گفته بود تنها چیزی که می‌خواهد ماجراجویی، پرواز کردن و خوردن کیک است ولی اینک، تمام سنگینی نجات بشریت یعنی رویای اگان فاتح روی دوش او گذاشته شده است و هنگامی که پدرش حکم جانشینی او را قرائت می‌کند از چهره‌های عبوس لردهای وستروس مردسالار پیداست که به سوگند خود اعتقاد صادقانه‌ای ندارند و آتو های‌تاور اما که در دلش مشغول یک دسیسه‌ی بزرگ برای فروش دخترش به ویسریس نقشه کشیده است خوشحال است که یک زن به جانشینی تخت آهنین انتخاب شده است. زیرا می‌داند که احتمالاً دخترش برای ویسریس، پسری به دنیا خواهد آورد و یک مرد در سرزمین مردسالارانه وستروسی‌ها شانس بیشتری برای پادشاهی دارد تا یک زن که باید در بستر زایمان برای آبادی سرزمین مردها، مبارزه کند.

تحلیل شخصیت‌های سریال خاندان اژدها

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: ویسریس تارگرین
نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: ویسریس تارگرین

ویسریس تارگرین. ویسریس پادشاه هفت قلمرو است و قدرتمندترین و بانفوذترین شخصیت وستروس محسوب می‌شود. به نظر او صلح‌طلب است و بعد از گذشت تقریباً ده سال از پادشاهی‌اش هیچ جنگی را آغاز نکرده و در هیچ جنگی شرکت نکرده است. حتی وقتی لرد کورلیس می‌گوید که ستم‌سالاری و خرچنگ‌سیرکن استپ‌استون را اشغال کرده‌اند و ممکن است راه دریایی تجاری را از آن خود کنند با یک شوخی بی‌مزه خطر آن‌ها را انکار می‌کند.

اما پشت این چهره‌ی صلح‌طلب، به نظر ترس و اضطراب زیادی وجود دارد. او فقط نگران وارث آینده است و آتو های‌تاور هم مدام به آتش اضطراب او هیزم می‌ریزد حتی بلافاصله بعد از مرگ همسر و فرزند او.

چندین مرتبه ارباب‌های شواری کوچک و سایر شخصیت‌ها به او یادآوری می‌کنند که تو پادشاه هستی و هر تصمیمی می‌توانی بگیری. انگار او یادش می‌رود که قدرت اصلی وستروس در دستان اوست. او همیشه مردد است و در بلاتکلیفی به سر می‌برد. تنها چیزی که از آن مطمئن بود، به دنیا آمدن یک پسر بود که تحقق یافتن آن هم دردی از او دوا نکرد.

او حتی ساده‌لوح است و یک دختربچه، آلیسنت، می‌تواند به او نزدیک شود و با یک کتاب تاریخ مخ او را بزند. به نظر او شخصیت تأییدطلب دارد. او نمی‌تواند تحمل عدم تأیید را داشته باشد به همین خاطر همیشه در بلاتکلیفی به سر می‌برد.

تنها جایی که او اقتدارش را نشان می‌دهد زمانی است که می‌خواهد به برادر کوچکترش یعنی دیمون دستور بدهد که کینگز لندینگ را ترک کند. آنجا از دیمون می‌خواهد که او را «سرورم» خطاب کند. انگار برای نمایش قدرتش باید به دیگران یادآوری کند که «من پادشاه هستم» و شما باید از دستورات من پیروی کنید.

انگیزه او حفظ آرامش و صلح و اتحاد در وستروس است که به نظر می‌رسد به دلیل رویای پیشگویانه اگان در مورد پایان تاریخ بشریت است. اگان گفته است که باید وستروس متحد باشد تا بتواند در برابر پادشاه شب و زمستان سخت دوام بیاورد. بنابراین او محتاط و ترسو شده است و البته هذیانی.

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: رینیرا تارگرین
نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: رینیرا تارگرین

رینیرا تارگرین. من قصد دارم در مجموعه مقاله‌های نقد روانشناسی سریال خاندان ازدها به شخصیت رینیرا بیشتر از سایرین بپردازم اما در این مقاله به یک تحلیل اجمالی از شخصیت او بسنده می‌کنم. یک دختر ۱۰ ساله‌ی ماجراجو و شجاع. رینیرا از سوی پدرش نادیده گرفته شده است چون یک دختر است. او به جز آلیسنت و کراشی که روی عمویش دارد دوستی ندارد. او تنهاست.

اما بیشتر از پدرش خلق و خوی تارگرینی دارد. تارگرین‌ها یا وحشی‌اند یا عجیب‌وغریب. او به نظر خلق و خوی وحشی تارگرینی دارد و قاطعانه به قدرت اژدهایان باور دارد. او به دلیل نادیده گرفتن شدنش، حضور خود را انکار می‌کند و نمی‌خواهد وارث تخت آهنین باشد.

او دلش می‌خواهد ماجراجویی کند. او به این دلیل که به خاطر دختر بودنش نادیده گرفته شده است، انگیزه‌اش انجام کارهایی است که مردانه است مثل شوالیه شدن. پس او در یک انکار به سر می‌برد و یک واکنش وارونه. باید در قسمت‌های بعدی ببینیم که آیا او چرخش شخصیتی پیدا می‌کند یا خیر. البته با توجه به اینکه او وارث تخت آهنین معرفی شده است احتمالا باید منتظر بروز جنبه‌های پنهان شخصیت او در قسمت‌های بعدی باشیم.

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: آتو های‌تاور
نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: آتو های‌تاور

آتو های‌تاور. نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها بدون اشاره به آتو هایتاور کامل نمی‌شود. به معنی واقعی کلمه او یک جاه‌طلب و شیاد است. او حاضر است همه‌چیز را فدای خواسته‌های شیطانی کند. او دخترش را بزک می‌کند که دل از ویسریس ببرد. او همه را دشمن می‌داند به خصوص، رینیرا و دیمون. او مدام تلاش می‌کند با زیرآب زنی دیمون را از دربار بیرون کند و یا ویسریس او را مجازت کند. در نهایت تلاش او نتیجه می‌دهد و دیمون نه تنها از وراثت بلکه از بودن در دربار محروم می‌شود. از نظر او رینیرا یک دشمن ضعیف‌تر است زیرا او زن است و در نهایت باید در بستر زایمان درد بکشد نه اینکه فرمانروای هفت قلمرو باشد.

در قسمت‌های بعدی باید منتظر نقشه‌های شیطانی او باشیم. به نظر او دارای شخصیت سیاه است که متشکل از سه جزء خودشیفتگی، ضداجتماعی و ماکیاولی است. بنابراین به مقاله‌های مرتبط با نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها که به سایر قسمت‌های فصل اول پرداخته است مراجعه کنید.

نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: دیمون تارگرین
نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها: دیمون تارگرین

دیمون تارگرین. برای اینکه تکلیف نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها را برای قسمت اول تمام کنم به سراغ یکی از جذابترین شخصیت‌های داستان یعنی دیمون تارگرین می‌روم.

او توسط دیگران به عنوان یک تارگرین وحشی و توسط بردارش به عنوان کسی توصیف می‌شود که عاشق میدان نبرد است. او طبق قوانین و سنت‌ها منتظر است تا روی تخت آهنین بنشیند. او به خانواده خود پای‌بند است و ویسریس معتقد است که هیچ‌گاه علیه او توطئه نخواهد کرد. او رک حرفش را می‌زند، با دیگران همدلی نمی‌کند و حتی وقتی قرار است از دربار اخراج شود باز هم سرکشی می‌کند. او خودشیفته‌ترین تارگرینی است که در قسمت اول سریال با او آشنا می‌شویم.

ما در مقاله‌های دیگر که به نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها می‌پردازیم سایر شخصیت‌ها را نیز تحلیل می‌کنیم.

ارتباط با ما

برای ارتباط با ما در مورد نقد روانشناسی سریال خاندان اژدها در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

اینستاگرام: schema.therapy

تلگرام: psychologistnetes

ایمیل: schemalogy@yahoo.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا