نظریه شخصیت و رواندرمانی وجودی رولو می
رولو می (Rollo May) از بزرگترین پیشگامان رواندرمانی وجودی است. او با نوشتن کتابهای بسیار بانفوذ در این حیطه کمک کرد که فلسفهی وجودی که توسط سورن کییر کگارد، هایدگر، نیچه و سارتر مفهومپردازی شده بود و توسط برخی از روانشناسان اروپایی به روانشناسی راه پیدا کرده بود، به پایهای برای نوعی از رواندرمانی تبدیل شود. ما در این مقاله نظریه شخصیت و رواندرمانی وجودی رولو می را به تفصیل بررسی میکنیم.
زندگینامه رولو می
رولو می پیشگام روانشناسی و رواندرمانی وجودی در آمریکاست. رواندرمانی وجودی در اروپا تحت تأثیر کارهای فیلسوفان بزرگی همچون سورن کییر کگارد، نیچه، هایدگر و سارتر رشد کرده بود و توسط روانشناسانی مانند لودویک بینزوانگر، مدارد باس، و ویکتور فرانکل وارد حیطهی رواندرمانی شده بود. رولو می، میراث وجودگرایی را با خود به آمریکا برد و در آنجا باعث گسترش و رشد فزایندهی این رویکرد در رواندرمانی شد.
رولو می در سال ۱۹۰۲ در ۲۱ ماه آوریل در ایالت اوهایو متولد شد. او فرزند اول یک خانواده ۸ نفره بود. خانواده می در همان دوران کودکی او به ایالت میشیگان، شهر مارینسیتی نقل مکان کردند. اکثر دوران کودکی می در همین شهر سپری شد.
می بیشتر وقت خود را در کنار رودخانه سنتکلیر میگذارند و بعدها گفت که از این رودخانه بیشتر از مدرسهای که میرفت آموخته است. بعد از اتمام دوران مدرسه او برای تحصیل در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی وارد دانشگاه ایالتی میشیگان شد. بعد از اینکه در سال ۱۹۳۰ از دانشگاه فارغالتحصیل شد به عنوان نقاش در تمامی اروپای شرقی و جنوبی سفر کرد.
در طول این سالها او احساس پوچی و خلاء کرد و احساس تنهایی دست از سرش بر نمیداشت. رولو می در این مرحله از زندگیاش تصمیم گرفت که باید نحوه وجود متعصبانه و خشک خود را کنار بگذارد. از آن لحظه به بعد او دیگر به صدای درونیاش گوش داد:
برای اینکه این صدا شنیده شود به نظر میرسید کل نحوه زندگی سابق من باید در هم فرو میریخت.
رولو می
در سال ۱۹۳۲ در سخنرانیهای آلفرد آدلر شرکت کرد و او را تحسین میکرد. بعد از برگشت به ایالات متحده، در مدرسه علمیهی الهیات نیویورک ثبت نام کرد و با پل تلیش دوستی او آغاز شد که تا پایان عمر ادامه یافت. پل تیلیش فیلسوف و عالم وجودی بود. علاوه بر این او تحت تأثیر کارهای سالیوان به خصوص ایدهی او دربارهی درمانگر مشاهدهگر مشارکتکننده قرار گرفت.
رولو می در سال ۱۹۳۶ کار شخصی خود را آغاز کرد و ۲ سال بعد به عضویت هیئت علمی مؤسسهی ویلیام آلانسون وایت درآمد. در سال ۱۹۴۹ که ۴۰ ساله شده بود دکترای روانشناسی بالینی خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد.
یکی از تجربههای دگرگونکنندهی زندگی رولو می، ابتلای او به بیماری سل بود که در آن زمان درمانی برای آن وجود نداشت. او به مدت سه سال در بیمارستان مخصوص بیماران سل بستری شد. او نمیدانست که زنده میماند یا نه.
در همین دوران او به یک بینش اساسی رسید. او متوجه شد که بیماریاش از وضعیت منفعلانه و ضعیف او سوءاستفاده میکند. او مشاهده کرد بیماران دیگری که بیماری خود را پذیرفته بودند یکی یکی میمردند و آنهایی که مبارزه میکردند زنده میمانند.
فقط بعد از اینکه به مبارزه پرداختم و مسئولیت این واقعیت را پذیرفتم که این من بودم که به سل مبتلا شده است جرئت پیدا کردم به میل خودم زندگی کنم و آخرین پیشرفت را بکنم.
بعد از اینکه می یاد گرفت به بدنش گوش دهد، دریافت که شفا فرایندی فعال است. کسی که بیمار است، چه جسمانی چه روانی، باید در فرایند درمان شرکتکنندهی فعال باشد. رولو می زمانی که از بیماری سل بهبود پیدا کرد به این واقعیت در مورد خودش پی برد اما بعدها توانست دریابد که بیماران رواندرمانی او نیز باید برای بهتر شدن با اختلالشان مبارزه کنند.
می پس از بهبود از بیماری سل، کتابی دربارهی اضطراب نوشت و آن را با عنوان معنی اضطراب منتشر کرد. او سه سال بعد کتاب انسان در جستجوی خویشتن را نوشت. سپس با همکاری آنجل و هنری النبرگر کتاب وجود: بعد جدیدی در روانپزشکی و روانشناسی را منتشر کرد. بعدها کتاب عشق و اراده کتاب پرفروش او شد و جایزه رالف والدو امرسون را به خود اختصاص داد.
در سال ۱۹۷۱ به دریافت جایزهی خدمات برجسته به علم و حرفهی روانشناسی بالینی انجمن روانشناسی آمریکا مفتخر شد. در سال ۱۹۷۲ جایزهی دکتر مارتین لوترکینگ را دریافت کرد و در ۱۹۸۷ جایزه مدال طلای بنیاد روانشناسی آمریکا را به خاطر یک عمر خدمت به روانشناسی حرفهای دریافت کرد.
نظریه شخصیت و رواندرمانی وجودی رولو می
مفاهیم نظری مهم در نظریههای رولو می شامل اضطراب، گناه، آزادی، سرنوشت، عشق، میل، خواست و اسطوره است. در ادامه به این مفاهیم و تعریف آنها میپردازیم.
اضطراب
نظریههای روانشناسی و رواندرمانی سطوح بالای اضطراب را نشانههای روانرنجوریها یا شکلهای دیگر آسیب روانی میدانستند. رولو می در کتاب معنی اضطراب مدعی شد که بیشتر رفتارهای انسان به وسیلهی احساس وحشت و اضطراب نهفته برانگیخته میشود.
از نظر او ناتوانی در مواجه شدن با مرگ، موقتاً به فرد کمک میکند از اضطراب یا وحشت نیستی فرار کند، اما این فرار نمیتواند دائمی باشد. مرگ واقعیت قطعی در زندگی است که دیر یا زود هر کسی باید با آن مواجه شود.
افراد زمانی دستخوش اضطراب میشوند که بدانند وجودشان و ارزشهایی که به آن مرتبط بودندهاند نابود خواهند شد.
از نظر رولو می اضطراب به شکل زیر تعریف شده است:
حالت ذهنی آگاه شدن فرد از اینکه وجودش میتواند نابود شود و او میتواند به نیستی تبدیل شود.
بنابراین آگاهی از نیستی یا تهدید شدن ارزشهایی که برای وجود فرد حیاتی هستند میتوانند اضطراب را ایجاد کند. این حالت زمانی وجود دارد که فرد با مسئلهی تحقق بخشیدن به استعدادهایش روبرو شود. این رویارویی میتواند به رکود و تباهی منجر شود، اما میتواند رشد و تغییر نیز به بار آورد.
از طرف دیگر، آزادی با اضطراب همراه است. به قول کییر کگارد، اضطراب سرگیجهی آزادی است. پس آزادی بدون اضطراب وجود نخواهد داشت. اضطراب مانند سرگیجه، میتواند لذتبخش یا دردناک، سازنده یا ویرانگر باشد. اضطراب میتواند انرژی و شور و شوق به افراد بدهد اما میتواند آنها را فلجزده نیز بکند. علاوه بر این اضطراب، میتواند بهنجار یا نابهنجار باشد.
- اضطراب بهنجار: رشد کردن و تغییر کردن ارزشهای فرد به معنی تجربه کردن اضطراب سازنده یا بهنجار است: اضطراب بهنجار با تهدید متناسب است، سرکوبی را شامل نمیشود و میتوان در سطح هشیار به صورت سازنده با آن روبرو شد.
- اضطراب روانرنجور: اضطراب روانرنجور واکنشی است که با تهدید نامناسب است، سرکوبی یا سایر شکلهای تعارض درونروانی را شامل میشود و با انواع ممانعت از فعالیت و آگاهی کنترل میشود.
اضطراب روانرنجور زمانی تجربه میشود که ارزشها به عقاید جزمی تبدیل شده باشند. حق به جانب بودن کامل از نظر عقاید، امنیت موقتی به بار میآورد؛ اما این امنیتی است که «به بهای دست شستن فرد از فرصت یادگیری و رشد تازه تمام میشود» (می، ۱۹۶۷).
گناه
اگر اضطراب هنگام تحقق بخشیدن یا نبخشیدن استعدادها ایجاد میشود، گناه در صورتی به وجود میآید که افراد استعدادهای خود را انکار کنند، نتوانند نیازهای همنوعشان را به دقت درک کنند یا از وابستگی خود به دنیای طبیعی غافل بمانند.
البته در نظر داشته باشید که اضطراب و گناه هر دو وجودی هستند یعنی آنها به ماهیت هستی و نه به احساسهایی که از موقعیتها یا خطاهای خاصی ناشی میشوند اشاره دارند.
رولو می سه نوع گناه وجودی را مشخص کرده است که هر کدام به سه سطح بودن-در-دنیا (هستی-در-دنیا) مرتبط است:
- سطح گناه مرتبط با بودن-در-طبیعت: این گناه از ناآگاهی فرد نسبت به بودن-در-طبیعت ناشی میشود. با پیشرفت تکنولوژی، انسانها به طور فزایندهای از طبیعت دور شدهاند. این بیگانگی به نوعی احساس گناه منجر میشود که در جوامع پیشرفته شایع است، جایی که انسانها مجهز به سیستمهای گرمایی و سرمایشی زندگی میکنند، از وسایل موتوری استفاده میکنند و غذایی مصرف میکنند که دیگران تهیه کردهاند. اتکای بدون بصیرت مردم به دیگران برای رفع این نیازها و نیازهای دیگر، به اولین نوع گناه وجودی منجر میشود. از آنجایی که این نوع گناه نتیجه جدایی فرد از طبعیت است، رولو می با عنوان گناه وجودی نیز به آن اشاره میکند.
- دومین نوع گناه از ناتوانی ما در درک دقیق دنیای دیگران ناشی میشود. بنابراین این نوع گناه به بودن-با-دیگران مربوط میشود. ما فقط میتوانیم دیگران را از دید خودمان درک کنیم و هرگز نمیتوانیم درباره نیازهای آنها قضاوت درستی داشته باشیم. بنابراین برخلاف هویت واقعی آنها رفتار میکنیم. چون نمیتوانیم بدون خطا نیازهای دیگران را پیشبینی کنیم در روابطمان با آنها احساس بیکفایتی میکنیم.
- سومین نوع گناه وجودی به انکار استعدادهایمان یا به ناکامی در تحقق بخشیدن به آنها مربوط میشود. به عبارت دیگر سومین گناه وجودی به بودن-برای-خود مربوط است. این گناه وجودی نیز جهانشمول و همگانی است زیرا هیچکدام از ما نمیتوانیم تمام استعدادهایمان را تحقق بخشیم. این نوع گناه یادآور مفهوم عقدهی یونس مازلو یا ترس از بهترین بودن است.
گناه وجودی میتواند تأثیر منفی یا مثبت داشته باشد. افراد میتوانند از این گناه برای پرورش دادن برداشت سالم از انسان، بهبود بخشیدن روابطشان با دیگران، و به کار بردن خلاقانهی استعدادهایشان استفاده کنند. با این حال در صورتی که افراد از پذیرفتن احساس گناه وجودی خودداری کنند، این گناه، روانرنجور یا بیمارگون میشود. گناه وجودی به نشانههای روانرنجور مانند ناتوانی جنسی، افسردگی، ظلم کردن به دیگران، یا ناتوانی در تصمیمگیری منجر میشود.
قصدمندی
توانایی انتخاب کردن یا تصمیمگیری به ساختارهای زیربناییای اشاره دارد که آن انتخاب بر اساس آنها صورت میگیرد. ساختاری که به تجربه معنا میدهد و امکان تصمیمگیری دربارهی آینده را به افراد میدهد، قصدمندی نامیده میشود.
افراد بدون قصدمندی نمیتوانند انتخاب کنند و طبق انتخابهایشان عمل کنند. عمل به قصدمندی اشاره دارد، همانگونه که قصدمندی به عمل اشاره دارد.
رولو می بر ای پر کردن شکاف بین ذهن و عین از اصطلاح قصدمندی استفاده کرد: ساختار معنی که به ما، یعنی ذهنها، امان میدهد دنیای بیرونی، یعنی عینها را ببینیم و درک کنیم. در قصدمندی دوگانگی بین ذهن و عین تا اندازهای برطرف میشود.
مراقبت
از رولو می مراقبت کردن از کسی به معنی پذیرفتن آن فرد به عنوان همنوع، همدلی کردن با رنج یا شادی، گناه یا شفقت اوست. مراقبت کردن فرایندی فعال و ضد بیتفاوتی است: مراقبت حالتی است که به موجب آن چیزی اهمیت دارد.
عشق
مراقبت با عشق برابر نیست اما منبع عشق است. عشق ورزیدن به معنی مراقبت کردن، پذیرفتن جوهر انسانی دیگر، و محترم شمردن عشق اوست. رولو می عشق را به این صورت تعریف کرد: خوشحالی از حضور دیگری و تأیید کردن ارزش و رشد به اندازه ارزش و رشد خود شخص.
بدون مراقبت عشق نمیتواند وجود داشته باشد، عشق بدون مراقبت فقط احساساتیگری پوچ یا انگیختگی جنسی زودگذر است. مراقبت منبع خواست نیز هست.
خواست
رولو می خواست را به این صورت تعریف کرد: قابلیت سازمان دادن خود به طوری که حرکت در جهتی خاص یا به سمت هدفی خاص صورت میگیرد. تفاوت بین خواست و میل از نظر رولو می به شرح زیر است:
خواست به خودآگاهی نیاز دارد، میل نیاز ندارد. خواست به انتخاب اشاره دارد، میل اشاره ندارد. میل به خواست گرمی، محتوا، قدرت تخیل و تازگی و پرمایگی میبخشد. خواست به میل جهت، و پختگی میبخشد. میل از خواست محافظت میکند و به آن امکان میدهد بدون خطر کردن خیلی زیاد، ادامه یابد.
آزادی و سرنوشت
از نظر رولو می انسانهای سالم میتوانند هم آزادی خود را بپذیرند و هم با سرنوشتشان مواجه شوند.
تعریف آزادی
رولو می آزادی را به این صورت تعریف کرد: آزادی قابلیت انسان برای دانستن این موضوع است که او موجودی تعیینشده است. کلمه تعیینشده معادل سرنوشت است. بنابراین آزادی از آگاهی سرنوشت فرد حاصل میشود: آگاهی از اینکه امکان مرگ در هر لحظه وجود دارد، از اینکه فرد مردن یا زن است، از اینکه او ضعفهای فطری دارد، از اینکه تجربههای اوایل کودکی او را به سمت الگوهای رفتار خاصی سوق میدهد.
آزادی امکان تغییر کردن است، گو اینکه امکان دارد فرد نداند که این تغییرات چه میتوانند باشند. آزادی «مستلزم قادر بودن در پرورش دادن احتمالات مختلف در ذهن است، هرچند فعلا معلوم نباشد که فرد به چه صورتی باید عمل کند.
رولو می آزادی را به آزادی اساسی و آزادی وجودی تقسیم کرده است.
- آزادی وجودی: آزادی وجودی از نظر رولو می، آزادی عمل است. به طور کلی آزادی وجودی، آزادی عمل کردن طبق انتخابهایی است که فرد میکند.
- آزادی اساسی: آزادی اساسی، آزادی بودن است. سرنوشت زندان ماست – اردوگاه اسرای ما که به ما امکان میدهد کمتر به آزادی عمل بپردازیم و بیشتر به فکر آزادی اساسی باشیم.
تعریف سرنوشت
رولو می، سرنوشت را به این صورت تعریف کرد: الگوی محدودیتها و تواناییهایی که دادهشدههای زندگی را تشکیل میدهد. سرنوشت نهایی ما مرگ است، اما در مقیاسی کوچکتر، سرنوشت ما ویژگیهای زیستی دیگری مانند هوش، جنیست و آمادگی ژنتیکی را شامل میشود.
سرنوشت به معنای از پیشمقدرشده نیست بلکه مقصد و هدف ماست. ما درون مرزهای سرنوشتمان قدرت انتخاب کردن داریم، و این آزادی به ما امکان میدهد با سرنوشتمان مواجه شویم و به چالش با آن برخیزیم: ما نمیتوانیم سرنوشتمان را باطل کنیم، قادر نیستیم آن را پاک کنیم یا چیز دیگری را جایگزین آن نماییم. اما میتوانیم تصمیم بگیریم چگونه پاسخ دهیم، چگونه با تواناییهایمان زندگی را سپری کنیم.
می معتقد بود که آزادی و سرنوشت، مانند عشق و نفرت یا مرگ و زندگی ضد و نقیض نیستند، بلکه تناقض طبیعی زندگی هستند. تناقض این است که آزادی نیروی حیات خود را به سرنوشت و سرنوشت اهمیت خود را به آزادی مدیون است. آزادی بدون سرنوشت بیبندوباری است. بیبندوباری به هرج و مرج و در نهایت به تباهی آزادی منجر میشود. بنابراین، بدون سرنوشت هیچ آزادیای نداریم، اما بدون آزادی سرنوشت ما بیمعنی است.
آسیب روانی
ناخوشی عصر مدرن از نظر رولو می، بیتفاوتی و پوچی است. چنانچه افراد سرنوشت خود را انکار کنند یا اساطیر خود را کنار بگذارند، هدف از بودن خود را از دست میدهند و بیمقصد میشوند. آنها بدون هدف یا مقصد بیمار میشوند و به انواع رفتارهای خودشکن و خودویرانگر میپردازند.
انسانها با هستی بیگانه شدهاند و از این بیمعنا هستند. این احساس بیمعنایی به بیتفاوتی و به حالت کاهش هشیاری منجر میشود.
رولو می آسیب روانی را به صورت فقدان ارتباط، یعنی ناتوانی در شناخت دیگران و شریک کردن خود با آنها در نظر داشت. افرادی که به پریشانی روانی مبتلا هستند، سرنوشت خود را انکار میکنند و از این رو، آزادی خود را از دست میدهند. آنها انواع نشانههای روانرنجوری را پرورش میدهند نه برای اینکه آزادی خود را بازیابند بلکه از آن چشمپوشی کنند. نشانههای بیماری دنیای پدیداری فرد را تا بدان اندازه محدود میکنند که کنار آمدن را آسانتر نماید.
رواندرمانی
از نظر رولو می هدف درمان این است که افراد را انسانتر کند و به آنها کمک نماید آگاهی خود را آنقدر بالا ببرند که در وضعیت بهتری برای انتخاب کردن قرار گیرند. از آن پس، انی انتخابها به رشد همزمان آزادی و مسئولیت منجر میشود.
رولو می اظهار داشت که هدف از رواندرمانی آزاد کردن افراد است … من معتقدم که وظیفهی درمانگر باید این باشد که به افراد کمک کند برای آگاه بودن آزاد شوند و امکانات خود را تجربه کنند.
رولو می معتقد بود درمانگری که روی نشانههای بیمار تمرکز میکند از موضوع مهمترین غافل میشود. نشانههای روانرنجوری صرفاً روشهایی برای گریختن از آزادی هستند و خبر از آن میدهند که بیماران از امکانات درونی خود استفاده نمیکنند. وقتی بیماران انسانتر و آزادتر شوند، نشانههای روانرنجوری آنها معمولا از بین میرود و اضطراب نابهنجار به اضطراب بهنجار تبدیل میشود.
رولو می تأکید داشت که رواندرمانی باید به انسانها کمک کند وجودشان را تجربه کنند و تسکین یافتن نشانهها صرفاً نتیجه همین تجربه است.
رولو می، درمان را تا اندازهای مذهب، تا اندازهای علم و تا اندازهای دوستی میدانست. با این حال، این دوستی رابطهی اجتماعی معمولی نیست، بلکه ایجاب میکند درمانگر بیمار را مواجه سازد و او را به چالش بطلبد. رولو می باور داشت که این رابطه به خودی خود شفابخش است و تأثیر تغییردهنده آن را از هر چیزی که ممکن است درمانگر بگوید یا هر گرایش نظریای که ممکن است داشته باشد مستقل است.
هدف ما این است که راهنما، دوست و تعبیرکننده اشخاص در سفر آنها به اعماق دوزخ خصوصیشان باشیم. مخصوصا تکلیف ما این است که به بیماران کمک کنیم به نقطهای برسند که بتوانند تصمیم بگیرند آیا میخواهند قربانی بمانند یا خیر.
به نظر میرسد که رولو می با کارل راجرز عقاید مشترکی داشته باشد. مهمترین ویژگی مشترک آنها این عقیده است که درمان نوعی رویارویی انسانی است. بدین معنی که رابطهی من-تو از پتانسیل تسهیل کردن رشد در درمانگر و بیمار برخوردار است. اما در عمل، رولو می بیشتر سؤال میکرد، اوایل کودکی بیمار را کاوش مینمود، و رفتار فعلی بیمار را تعبیر میکرد.
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
- اینستاگرام: schema.therapy
- تلگرام: psychologistnotes
- ایمیل: schemalogy@gmail.com
شفا فرایندی فعال است
و مفهوم سرنوشت عالی بود.
لطفا از کی یر کگارد هم مقاله بذارین
حتما به زودی یه مقاله کامل منتشر میکنم