انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیراهنمای درمانگران و مشاورانروانشناسی شخصیتشخصیتنظریه های شخصیت

نظریه صفات در روانشناسی شخصیت

نظریه صفات یکی از رویکردهای روان‌شناسی شخصیت است که شخصیت انسان را از طریق صفاتی مانند برونگرایی، توافق‌پذیری، صداقت و غیره، مطالعه می‌کنند.

این مقاله که به معرفی نظریه صفات پرداخته است بخشی از مباحث روان‌شناسی شخصیت می‌باشد که به صورت ادامه‌دار در وب‌سایت اسکیمالوژی منتشر می‌شود.

نظریه صفات

نظریه‌پردازان نظریه صفات معتقدند که شخصیت را می‌توان از طریق رویکردی که می‌گوید همه انسان‌ها دارای صفاتی مشخص و روش‌های خاصی برای رفتار هستند، درک کرد. آیا شما اجتماعی هستید یا خجالتی؟ منفعل یا پرخاشگر؟ خوش‌بین یا بدبین؟ دمدمی‌مزاج یا خونسرد؟

اجازه بدهید بحث خود درباره نظریه صفات را با یک مثال شروع کنیم:

وقتی یک نفر درباره‌ی یک شخص خاص سؤال می‌پرسد معمولاً ما او را طریق صفاتش توصیف می‌کنیم: «او کمی خجالتی است».

فرض کنید که در یک مهمانی با یک نفر تازه آشنا می‌شوید و به مدت ده دقیقه با او گفتگو می‌کنید. در طی این مدت، او به شما لبخند می‌زند، به شما خوراکی، میوه و شیرینی تعارف می‌کند و کمال ادب را رعایت می‌کند.

فردای آن روز اگر یک نفر از شما بپرسد نظرتان درباره‌ی کسی که تازه با او آشنا شده‌اید چیست، چه چیزهایی از ذهنتان عبور می‌کند؟ شما کمی فکر می‌کنید و احتمالاً رفتار او را دوستانه، سخاوتمند و باوقار توصیف می‌کنید

کلماتی مانند دوستانه، سخاوتمند، باوقار، درونگرا و … همگی نمونه‌هایی از صفت‌هایی هستند که ویژگی‌ها یا خصوصیات افراد را توصیف می‌کنند. این صفات احتمالاً در طول زمان نستباً پایدار و ماندگار هستند.

شما نیز ممکن است برای توصیف خودتان از صفت‌های مختلفی استفاده کنید. مثلاً ممکن است خودتان را شخصی برونگرا، کمال‌گرا، دمدمی‌مزاج یا خونسرد توصیف کنید.

منظور از صفت چیست؟

تلاش روان‌شناسان در بیشتر قرن گذشته به منظور شناسایی این ویژگی‌ها و صفات اساسی شخصیت بوده است. آن‌ها همیشه به دنبال فهم ماهیت صفات و منشاء آن‌ها بوده‌اند.

به طور کلی، به الگوهای همسان افراد در رفتار، احساسات و افکار، صفات شخصیت گفته می‌شود.

در نظریه صفات فرض می‌شود که صفات شخصیتی در طول زمان و در موقعیت‌های مختلف نسبتاً پایدار و باثبات هستند. برای مثال دوستی که تازه با آن آشنا شده‌اید احتمالاً سال آینده نیز آدمی با سخاوت و باوقار باشد. او در موقعیت‌هایی غیر از مهمانی مانند کمک کردن به دیگران نیز سخاوتمندی خود را نشان می‌دهد. یا احتمالاً شما اگر برونگرا باشید سال قبل برونگرا بوده‌اید، اکنون برونگرا هستید و بعداً هم برونگرا خواهید ماند. اگرچه ممکن است در یک دوره‌ی زمانی خاص به دلایلی فرصت یا حال و حوصله معاشرت را نداشته باشید، باز هم در درون خود تمایل به معاشرت با دیگران را احساس می‌کنید.

این تعریف گسترده در نظریه صفات، به این معنی است که صفات می‌توانند در خدمت سه کارکرد عمده قرار بگیرند: از آن‌ها می‌توان برای خلاصه‌ کردن، پیش‌بینی و تبیین رفتار فرد استفاده کرد. بنابراین یکی از دلایل محبوبیت نظریه صفات این است که روش‌های صرفه‌جویانه برای خلاصه کردن تفاوت‌های افراد با یکدیگر است.

البته موضوع ثبات صفات شخصیت در طول زمان و در موقعیت‌های مختلف، موضوع مباحثات و اختلاف‌نظرهای زیادی بوده است که بعداً به آن‌ها اشاره می‌کنم.

سه پرسش بنیادی در نظریه صفات

سه پرسش بنیادی در نظریه صفات
سه پرسش بنیادی در نظریه صفات

روانشناسانی که بر اساس نظریه صفات به مطالعه‌ی شخصیت می‌پردازند با سه سؤال اساسی روبرو هستند:

۱. چگونه باید ویژگی‌ها و صفات شخصیت را تعریف کنیم؟

تمام حوزه‌های دانش باید اصطلاحات کلیدی و اساسی خود را به صورت خیلی دقیق و شفاف تعریف کنند. برای مثال، در زیست‌شناسی باید یک تعریف مشخص و دقیق از اصطلاح «گونه» وجود داشته باشد: موجوداتی که می‌توانند با هم تولید مثل کنند.

به همین ترتیب، صفت‌ که مفهوم اصلی و محوری در نظریه صفات است باید به صورت دقیق و روشن تعریف شود.

۲. چگونه می‌توان مهم‌ترین صفات را شناسایی کرد؟

برای توصیف هر فرد می‌توان از هزاران صفت مختلف استفاده کرد و انسان‌ها در ویژگی‌های غیرقابل شمارشی با هم تفاوت دارند. بنابراین روانشناسانی که در حوزه‌ی نظریه صفات فعالیت می‌کنند باید مهم‌ترین تفاوت‌های بین افراد را شناسایی کنند و تشخیص دهند که کدام یک از صفت‌ها در توصیف افراد مهم‌تر از بقیه هستند. به عبارتی دیگر آن‌ها باید صفت‌هایی را که به بهترین و جامع‌ترین شکل ممکن شخصیت افراد را توصیف می‌کنند پیدا کنند.

۳. چگونه می‌توان صفات را به صورت جامعی طبقه‌بندی کرد؟

تدوین یک طبقه‌بندی جامع از صفات شخصیت یکی از اهداف اصلی نظریه صفات است. بعد از تعریف و شناسایی مهم‌ترین صفات، روانشناسان صفات باید روشی برای یک طبقه‌بندی جامع از آنچه شناسایی کرده‌اند ایجاد کنند.

دو رویکرد اساسی در تعریف صفات

دو رویکرد اساسی در تعریف صفات
دو رویکرد اساسی در تعریف صفات

در نظریه صفات، روان‌شناسان چگونه صفات را تعریف می‌کنند؟ وقتی یک نفر را بر اساس ویژگی‌ها و صفاتی مانند برونگرایی یا تنبل توصیف می‌کنیم دقیقاً داریم به چه چیزی اشاره می‌کنیم؟

برخی از روانشناسان شخصیت، صفات را به عنوان خصوصیات درونی (یا پنهان) افراد می‌دانند که باعث بروز رفتارهای خاصی می‌شوند. در مقابل، برخی دیگر از روان‌شناسان شخصیت بدون اینکه فرضی درباره‌ی علیت داشته باشند، از این اصطلاحات برای توصیف جنبه‌های پایدار رفتار یک شخص استفاده می‌کنند.

۱. صفات به عنوان خصوصیات درونی

وقتی می‌گوییم که بابک سلطه‌گر یا قدرت‌طلب است درواقع به چیزی درون او اشاره می‌کنیم که باعث می‌شود او به شیوه‌های سلطه‌گرانه و قدرت‌طلبانه عمل کند. فرض می‌شود که این صفت‌ها، درونی هستند یعنی افراد تمایلات، نیازها و خواسته‌های خود را از یک موقعیت به موقعیت دیگر منتقل می‌کنند. همچنین این تمایالات و نیازها، به عنوان علت رفتارها در نظر گرفته می‌شوند؛ به این معنا که توضیح و تبیینی برای رفتار فرد ارائه می‌دهند.

به عنوان مثال بابک ممکن است به دیگران زور بگوید، دیگران را به انجام دادن خواسته‌های خود وادار کند و سعی کند حرف، حرف خودش باشد. این تمایل درونی یعنی صفت سلطه‌گری بر رفتار بیرونی بابک تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود که او به شیوه‌های خاصی عمل کند.

در اینجا سؤالی پیش می‌آید: آیا رفتارهای بیرونی فرد همان صفات فرد هستند؟ به عنوان مثال آیا باید رفتار معاشرتی یک نفر را حمل بر برونگرایی او کنیم و رفتار گوشه‌گیری فرد دیگری را به درونگرایی او نسبت بدهیم؟

در نظریه صفات، صفات شخصیتی را معادل رفتارهای بیرونی در نظر نمی‌گیرند. به عنوان مثال کسی که تمایل شدیدی به غذا خوردن دارد ممکن است در حال حاضر به دلیل تلاش برای کاهش وزن از خوردن خودداری کند. بنابراین تمایل درونی او با رفتار بیرونی‌اش یکی نیست.

از این رو، خصوصیات درونی ما گاهی مستقل از رفتار بیرونی ما هستند. به عنوان مثال خاصیت شکنندگی یک لیوان را فرض کنید. فرض کنید یک لیوان شیشه‌ای از دست شما می‌افتد و نمی‌شکند. با این وجود این لیوان هنوز خاصیت شکنندگی دارد و ممکن است در موقعیت بعدی بشکند.

به طور خلاصه، روان‌شناسانی که صفات را به عنوان تمایلات درونی افراد در نظر می‌گیرند، معتقدند که این صفات می‌توانند به‌صورت نهفته باقی بمانند؛ به این معنا که ظرفیت‌ها همچنان وجود دارند، حتی زمانی که عملاً رفتارهای ناشی از این صفات بروز نکنند. فرض می‌شود که این صفات (در قالب نیازها، انگیزه‌ها، تمایلات درونی و غیره) حتی در غیاب رفتارهای قابل مشاهده، وجود دارند.

وقتی صفات را به عنوان علت رفتارها در نظر می‌گیریم یک فایده‌ی علمی بسیار کارآمد و خوب دارد. در این صورت ما دلایل دیگری را که ممکن است برای یک رفتار خاص وجود داشته باشد رد می‌کنیم. مثلا اگر کسی را برونگرا بدانیم دیگر نیازی نیست که علت مهمانی رفتن او را فشار همسرش در نظر بگیریم.

احتمالاً تا اینجا متقاعد شده‌اید که رویکرد خصوصیات درونی کاملاً قانع‌کننده است اما یک رویکرد دیگر در روانشناسی صفات وجود دارد که کاملاً با موضع‌گیری این رویکرد مخالف است. این رویکرد، صفات افراد را به عنوان خلاصه‌ای توصیفی از رفتارهای واقعی آن‌ها در نظر می‌گیرد.

۲. صفات به‌عنوان خلاصه‌های توصیفی

طرفداران این دیدگاه، به‌سادگی صفات را به‌عنوان خلاصه‌های توصیفی از ویژگی‌های افراد تعریف می‌کنند و هیچ فرضی در مورد درونی بودن یا علت‌مندی آن‌ها ارائه نمی‌کنند.

به‌عنوان مثال، فرض کنید ما صفت حسادت را به مرد جوانی به نام جورج نسبت می‌دهیم. بر اساس دیدگاه خلاصه توصیفی، این صفت تنها رفتارهای نشان‌داده‌شده توسط جورج را توصیف می‌کند.

مثلاً ممکن است که جورج به مردان دیگری که با دوست‌دخترش حرف می‌زنند چپ‌چپ نگاه کند، با اصرار از دوست‌دخترش بخواهد که حلقه‌ی نامزدی‌اش را بپوشد، و تمام وقت در دسترس جورج باشد. در اینجا صفت حسادت به‌درستی روند کلی رفتار جورج را خلاصه می‌کند، اما هیچ فرضی در مورد علت رفتار جورج ارائه نمی‌کند.

اگرچه ممکن است حسادت جورج از یک علت درونی، مثل احساسات عمیق ناامنی، ناشی شود، اما احتمال دارد که حسادت او به دلیل شرایط اجتماعی باشد. مثلاً رفتارهای حسادت‌آمیز جورج ممکن است به این دلیل باشد که مردان دیگری با دوست‌دخترش معاشرت می‌کنند و او هم به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد (یک علت موقعیتی)، نه به این دلیل که جورج ذاتاً فرد حسودی است.

نکته مهم این است کسانی که صفات را به‌عنوان خلاصه‌های توصیفی در نظر می‌گیرند، در مورد علت رفتار قضاوتی نمی‌کنند. آن‌ها فقط از صفات برای توصیف، یا به صورت خلاصه، روند رفتار یک فرد استفاده می‌کنند. این روان‌شناسان معتقدند که ابتدا باید تفاوت‌های فردی مهم بین افراد را شناسایی و توصیف کنیم و سپس نظریه‌های علی برای تبیین آن‌ها ارائه دهیم.

در ادامه، یک مثال و نمونه از تعریف صفات به عنوان خلاصه‌های توصیفی ذکر می‌کنم که به فراوانی عمل معروف است.

فرمول‌بندی صفات بر اساس فراوانی عمل برای صفات

در نظریه صفات برخی روان‌شناسانی که طرفدار نظریه‌های خلاصه توصیفی صفات هستند، تأثیرات این دیدگاه را در قالب پژوهشی به نام رویکرد «فراوانی عمل» بررسی کرده‌اند.

رویکرد «فراوانی عمل» با این ایده آغاز می‌شود که هر صفت در واقع یک دسته‌بندی از اعمال و رفتارهای خاص فرد است. همان‌طور که در زیست‌شناسی، دسته‌ی «پرندگان» شامل انواع مختلفی از پرندگان مانند سینه‌سرخ‌ها و گنجشک‌ها می‌شود، صفت‌هایی مانند «سلطه‌گری» یا «تکانشی بودن» نیز شامل اعمال خاصی می‌شوند.

به عنوان مثال، صفت «سلطه‌گری» ممکن است شامل اعمال و رفتارهای خاصی مانند موارد زیر باشد:

فرد سلطه‌گر برای سازماندهی گروه، به دیگران دستور می‌دهد، کنترل جلسه را به دست می‌گیرد، نقش‌ها و ظایف گروه را مشخص می‌کند و تعیین می‌کند که کدام شبکه‌ی تلویزیون را تماشا کنند.

همانطور که مشاهده‌ می‌کنید سلطه‌گری یک دسته از صفات است که این اعمال و صدها عمل دیگر را در بر می‌گیرد. طبق رویکرد فراوانی عمل، فردی که نسبت به دیگران تعداد زیادی عمل سلطه‌گرانه انجام می‌دهد، فردی سلطه‌گر محسوب می‌شود. برای مثال، اگر ما مریم و دوازده نفر از دوستانش را در طول سه ماه زیر نظر بگیریم و اعمال سلطه‌گرانه‌ای را که آن‌ها انجام داده‌اند بشماریم، هنگامی مریم به عنوان یک فرد سلطه‌گر شناخته می‌شود که نسبت به دوستانش تعداد بیشتری از این اعمال را انجام داده باشد.

بنابراین، در رویکرد فراوانی عمل، صفتی مانند سلطه‌گری به عنوان یک خلاصه توصیفی از الگوی کلی رفتار یک فرد در نظر گرفته می‌شود—الگویی که شامل انجام تعداد زیادی عمل‌، نسبت به سایر افراد است.

برنامه پژوهشی «فراوانی عمل»

برنامه پژوهشی عمل بر اساس نظریه صفات
برنامه پژوهشی عمل بر اساس نظریه صفات

رویکرد «فراوانی عمل» در مطالعه صفات شامل سه عنصر کلیدی است: نام‌گذاری اعمال، قضاوت درباره نمونه‌های برجسته، و ثبت عملکرد اعمال.

۱. نام‌گذاری اعمال

نام‌گذاری اعمال روشی است که برای شناسایی این که کدام اعمال به کدام دسته از صفات تعلق دارند، استفاده می‌شود. به عنوان مثال، دسته «تکانشی» را در نظر بگیرید. حالا به کسی فکر کنید که او را تکانشی می‌دانید. سپس اعمال یا رفتارهای خاصی را که این فرد انجام داده و نشان‌دهنده تکانشی بودن اوست، فهرست کنید.

ممکن است بگویید: «او بدون فکر کردن به عواقب، به طور ناگهانی تصمیم گرفت با دوستانش بیرون برود، حتی با این که باید مطالعه می‌کرد»، «او فوراً چالش انجام کاری خطرناک را بدون در نظر گفتن عواقبش پذیرفت»، یا «او قبل از این که فرصتی برای فکر کردن به موقعیت داشته باشد، از روی عصبانیت حرف‌هایی را به زبان آورد». از طریق روش‌های نام‌گذاری اعمال، پژوهشگران می‌توانند ده‌ها یا صدها عمل را که به دسته‌های مختلف صفات تعلق دارند، شناسایی کنند.

۲. قضاوت درباره نمونه‌های برجسته

گام دوم شامل شناسایی این است که کدام اعمال بیشترین تطابق را با هر دسته از صفات دارند یا به عنوان نمونه‌های برجسته هر دسته شناخته می‌شوند. به عنوان مثال، وقتی به دسته «پرندگان» فکر می‌کنید، کدام پرنده‌ها به ذهنتان می‌آیند؟ بیشتر مردم ابتدا به پرندگانی مانند سینه‌سرخ‌ها و گنجشک‌ها فکر می‌کنند و نه بوقلمون‌ها و پنگوئن‌ها. اگرچه پنگوئن‌ها و بوقلمون‌ها نیز عضو دسته پرندگان هستند، سینه‌سرخ‌ها و گنجشک‌ها به عنوان نمونه‌های برجسته‌تری از این دسته شناخته می‌شوند.

به همین ترتیب، اعمالی که در دسته‌های صفات قرار می‌گیرند، با صفات مختلفی تطابق دارند. گروه‌هایی از ارزیاب‌ها این موضوع را بررسی می‌کنند که هر عمل تا چه حد به عنوان نمونه‌ای از یک مفهوم خاص شناخته می‌شود. به عنوان مثال، رفتارهای زیر را در نظر بگیرید:

۱. او نتیجه‌ی جلسه را کنترل کرد بدون این که دیگران متوجه شوند

۲. او پس از حادثه مسئولیت را به عهده گرفت

۳. او عمداً دیر به جلسه رسید

در بین این سه مورد، دو مورد اول بهتر و دقیق‌تر می‌توانند صفت سلطه‌گری را توصیف کنند.

۳. ثبت عملکرد اعمال

گام سوم و نهایی در این برنامه پژوهشی، شامل جمع‌آوری اطلاعات درباره عملکرد واقعی افراد در زندگی روزمره‌شان است. همانطور که می‌توانید تصور کنید، دستیابی به اطلاعات در مورد رفتار روزانه افراد دشوار است. بیشتر پژوهشگران از گزارش‌های خود افراد یا گزارش‌های دوستان نزدیک یا همسران استفاده کرده‌اند.

اندازه‌گیری‌هایی برای اعمال وظیفه‌شناسانه و اعمال برونگرایانه توسعه یافته‌اند. جالب اینجاست که اندازه‌گیری‌های سنتی صفات تا حدودی توانایی پیش‌بینی رفتارهای آشکار در زندگی روزمره را دارند. رویکرد «فراوانی عمل» همچنین در مورد فراوانی افکار نیز به کار برده شده است. برای مثال، فراوانی افکار خودکشی، پیش‌بینی‌کننده خوبی برای علائم افسردگی است.

ارزیابی فرمول‌بندی فراوانی عمل

انتقادهای مختلفی به فرمول‌بندی صفات به‌عنوان خلاصه‌هایی توصیفی، همانند رویکرد فراوانی عمل، وارد شده است. بیشتر این انتقادات به نحوه اجرای فنی این رویکرد اشاره دارند.

برای مثال، رویکرد فراوانی عمل مشخص نمی‌کند که چه میزان از بستر و شرایط باید در توصیف یک عمل مرتبط با صفت گنجانده شود.

به عنوان نمونه، عملی مانند «او اصرار کرد که دیگران به رستوران مورد علاقه‌اش بروند» را در نظر بگیرید. برای درک این عمل به‌عنوان یک عمل غالب، ممکن است نیاز داشته باشیم که (1) روابط بین افراد، (2) دلیل بیرون، (3) سابقه رفتن به رستوران برای این افراد، و (4) اینکه چه کسی هزینه‌ی شام را پرداخت می‌کند را بدانیم. سوال این است که چه مقدار از این موارد برای تشخیص یک عمل به عنوان عمل غالب لازم است؟

یکی دیگر از انتقاداتی که به این رویکرد وارد شده این است که به نظر می‌رسد بیشتر بر اعمال و رفتارهای آشکار تمرکز دارد، اما درباره عدم انجام عمل و اعمال پنهانی که مستقیماً قابل مشاهده نیستند، چه باید گفت؟ برای مثال، ممکن است فردی بسیار شجاع باشد، اما در شرایط عادی زندگی، که نیازی به نمایش شجاعت نیست، ما هرگز از این صفت او آگاه نخواهیم شد.

با وجود این محدودیت‌ها، رویکرد فراوانی عمل به دستاوردهای قابل توجهی نیز دست یافته است. این رویکرد به‌ویژه در روشن‌سازی پدیده‌های رفتاری که بیشتر اصطلاحات مربوط به صفات به آن‌ها اشاره دارند، مفید بوده است. در واقع، اصلی‌ترین راهی که ما صفات را می‌شناسیم از طریق ابراز آن‌ها در رفتارهای واقعی است.

به گفته چندین پژوهشگر برجسته در حوزه‌ی شخصیت، «اعمال رفتاری، بلوک‌های سازنده ادراک بین‌فردی و مبنای استنتاج درباره صفات شخصیتی هستند». بنابراین، مطالعه‌ی جلوه‌های رفتاری شخصیت، علی‌رغم دشواری‌های مربوط به آن، بخش اساسی و ضروری برنامه تحقیقاتی در این حوزه از نظریه صفات باقی می‌ماند.

رویکرد فراوانی عمل همچنین در شناسایی قواعد رفتاری که باید توسط هر نظریه جامع شخصیتی توضیح داده شوند، مفید بوده است. این رویکرد در مطالعه‌ی معنای برخی صفات که مطالعه‌ی آن‌ها دشوار بوده، مانند تکانشی بودن، وظیفه‌شناسی و خلاقیت نیز کمک کرده است.

همچنین در شناسایی شباهت‌ها و تفاوت‌های فرهنگی در تجلی رفتاری صفات مفید بوده است. برای مثال، شروع یک مکالمه با فردی خجالتی در فیلیپین بیشتر نشانه برون‌گرایی است تا در ایالات متحده، در حالی که لبخند زدن به یک غریبه در ایالات متحده بیشتر نشانه برون‌گرایی است تا در فیلیپین.

تحقیقات درباره‌ی رویکرد فراوانی عمل به شناسایی حوزه‌هایی که این رویکرد می‌تواند در آن‌ها بینش مفیدی درباره شخصیت ارائه دهد، کمک کرده است. به عنوان مثال، یک مطالعه رابطه بین عملکرد گزارش‌شده توسط خود فرد و کدگذاری‌های مشاهده‌گر از رفتار واقعی فرد را بررسی کرد. نتایج نشان داد که در برخی اعمال سطح بالایی از توافق بین گزارش خود فرد و مشاهده‌گر وجود دارد، مانند «لطیفه‌ای برای کاهش تنش گفت»، «اظهارنظرش طنزآمیز بود»، و «رهبری جلسه را به عهده گرفت».

اعمالی که صفات برون‌گرایی و وظیفه‌شناسی را منعکس می‌کنند، تمایل به نشان دادن سطح بالاتری از توافق بین گزارش خود فرد و مشاهده‌گر دارند. هرچه اعمال قابل مشاهده‌تر باشند، توافق بین گزارش خود فرد و مشاهده‌گر بیشتر است.

تحقیقات دیگر نشان داده‌اند که رویکرد فراوانی عمل می‌تواند برای پیش‌بینی نتایج مهم در زندگی روزمره مانند موفقیت شغلی، حقوق و سرعت ارتقای افراد در سازمان‌های تجاری مفید باشد.

به طور خلاصه، دو فرمول‌بندی اصلی در نظریه صفات وجود دارد. اولی صفات را به‌عنوان ویژگی‌های درونی که بر رفتار آشکار تأثیر می‌گذارند، در نظر می‌گیرد. دومی صفات را به‌عنوان خلاصه‌هایی توصیفی از رفتار آشکار می‌داند که علل آن رفتارها باید پس از آن تعیین شود. با این حال، صفات به هر شکلی که فرمول‌بندی شوند، تمام روان‌شناسان شخصیت باید با چالش مهم بعدی یعنی شناسایی مهم‌ترین صفات روبرو شوند.

نظریه صفات: چهار نظریه مهم

تاکنون در حیطه‌ی نظریه صفات، رویکردهای مختلفی برای نظریه‌پردازی مطرح شده است. من در اینجا تعدادی از این رویکردها و نظریه‌ها را به صورت مختصر معرفی می‌کنم و در مقاله‌های بعدی به صورت مفصل به آن‌ها خواهم پرداخت.

نظریه صفات آلپورت

اولین کسی که یک نظریه صفات مطرح کرد گوردون آلپورت در سال ۱۹۳۶ بود. آلپورت بر این عقیده بود که صفات، واحدهای اصلی شخصیت‌اند. به اعتقاد او، صفات واقعیت دارند و پایگاه آن‌ها در سیستم عصبی انسان است. این صفات نشان‌دهنده‌ی آمادگی‌های کلی شخصیت‌ انسان است و نظم در واکنش او در موقعیت‌های مختلف و در طول زمان را توجیه می‌کند.

آلپورت متوجه شد که در فرهنگ لغت انگلیسی بیش از ۴۰۰۰ واژه برای توصیف صفات شخصیتی مختلف وجود دارد. او این صفات را به سه سطح تقسیم کرد: صفات اصلی (cardinal)، صفات مرکزی (central)، و صفات ثانویه (secondary).

نظریه ۱۶ عاملی کتل

نظریه صفات بعدی مربوط به کارها و پژوهش‌های ریموند کتل است. بعد آز آلپورت، ریموند کتل از فهرست ۴۰۰۰تایی او استفاده و از بین آن‌ها حدود ۱۷۱ یک صفت اصلی را انتخاب کرد. سپس افراد زیادی را بر اساس این صفات، درجه‌بندی کرد. در نهایت با استفاده از روش‌های آماری مانند تحلیل عوامل توانست ۱۶ صفت اصلی شخصیت را شناسایی کند.

نظریه سه‌بعدی آیزنک

هاینز آیزنک یکی از تأثیرگذارترین نظریه صفات را مطرح کرده است. از نظر آیزنک، شخصیت دارای پایه‌های بیولوژیک است. بر این اساس، او در نظریه خود سه عامل جهان‌شمول شخصیت را معرفی کرد: درون‌گرایی/برون‌گرایی، روان‌رنجوری/ثبات هیجانی و روان‌پریشی.

نظریه پنج عاملی شخصیت

یکی از مشهورترین و پذیرفته‌شده‌ترین نظریه صفات، نظریه پنج عاملی شخصیت است که توسط کاستا و مک‌کرا معرفی شده است. آن‌ها بر اساس پژوهش‌های خود پنج صفت اصلی در شخصیت پیدا کردند. امروزه محققان بسیاری در سراسر دنیا، این پنج عامل را در اکثر فرهنگ‌ها و جوامع مختلف مشاهده‌ کرده‌اند. این پنج عامل عبارت‌اند از:

  • ثبات هیجانی
  • برونگرایی
  • توافق (خوشایندی)
  • تجربه‌پذیری
  • وظیفه‌شناسی

منابعی برای مطالعه بیشتر درباره نظریه صفات

Adorno, T. W., Frenkel-Brunswik, E., Levinson, D. J., & Sanford, R. N. (1950). The authoritarian personality. New York: Harper and Row (pp. 228).

Allport, G. W. (1937). Personality: A psychological interpretation. New York: H. Holt and. Company.

Bandura, A. (1977). Social learning theory. Englewood Cliffs, NJ: Prentice Hall.

Cattell, R. B. (1965). The scientific analysis of personality. Baltimore: Penguin Books.

Eysenck, H. J. (1952). The scientific study of personality.

Eysenck, H. J. (1966). Personality and experimental psychology. Bulletin of the British Psychological Society.

Eysenck, H. J. (1967). The biological basis of personality (Vol. 689). Transaction publishers.

Eysenck, H. J. (1982). Personality, genetics, and behavior: Selected papers.

Goldberg, L. R. (1980). Some ruminations about the structure of individual differences: Developing a common lexicon for the major characteristics of human personality. In Invited paper, convention of the western psychological association, honolulu, hawaii.

Goldberg, L. R. (1993). The structure of phenotypic personality traits. American Psychologist, 48 (1), 26.

Goldstein, G., & Hersen, M. (Eds.). (2000). Handbook of psychological assessment. Elsevier.

Hyman, H. H., & Sheatsley, P. (1956). Attitudes Toward Desegregation. Scientific American, 195:35-39.

Loehlin, J. C., Willerman, L., & Horn, J. M. (1988). Human behavior genetics. Annual Review of Psychology, 39(1), 101-133.

Pervin, L. A. (1993). Personality: Theory and research. John Wiley & Sons.

Shields, J. (1976). Heredity and environment. In A textbook of human psychology (pp. 145-160). Springer Netherlands.

Weinberg, R. S., & Gould, D. (1999). Personality and sport. Foundations of Sport and Exercise Psychology, 25-46.

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

دکتر حمید بهرامی زاده

رویکرد من طرحواره‌‌درمانی و روانکاوی است و تاکنون ۳ کتاب در حوزه طرحواره‌درمانی منتشر کرده‌ام و یک کتاب درباره‌ی درمان افسردگی. علاقه‌ی اصلی من یکپارچه‌نگری رویکردهای روان‌درمانی است. من فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های فردوسی، تهران و علامه‌طباطبایی هستم. شعار من این است: زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا