
ما انسانها همیشه در حال قضاوتهای اخلاقی هستیم و درباره دست بودن یا نادرستی اعمال و رفتار خود و دیگران فکر میکنیم. اما ما چگونه یاد گرفتهایم که یک رفتار، اخلاقی است یا نه. آیا در هنگام کودکی نیز مانند دوران بزرگسالیمان فکر میکردهایم؟ یا اینکه به مرور زمان قضاوت اخلاقی در ما رشد کرده است؟ ما در این مقاله میخواهیم یکی از بزرگترین و دقیقترین نظریههای رشد اخلاقی یعنی نظریه رشد اخلاقی کلبرگ را مطالعه کنیم.
رشد اخلاق چیست؟
رشد اخلاقی چیزی نیست جز تغییر در توانایی فرد برای استدلال درباره درست و نادرست بودن در یک موقعیت خاص. بنابراین، رشد اخلاقی یک موضوع چالشبرانگیز برای تصمیمگیری در مورد قابل قبول یا غیرقابل قبول بودن یک عمل خاص بسته به عوامل مختلف است.
نظریه رشد اخلاقی کلبرگ
بر اساس نظریه رشد اخلاقی کلبرگ سه سطح از رشد اخلاقی وجود دارد که هر سطح به دو مرحله تقسیم میشود. کلبرگ معقتد بود افراد از طریق این مراحل در یک نظم ثابت به سوی مراحل بالاتر رشد اخلاق حرکت میکنند. مهمترین نکتهای که برای درک مراحل رشد اخلاقی باید در نظر داشت این است که کلبرگ معتقد بود رشد اخلاقی با رشد شناختی مرتبط است. به عبارت دیگر بر اساس نظریه رشد اخلاقی، همگام با رشد شناختی، اخلاق نیز تحول پیدا پیدا میکند.
زندگینامه لارنس کلبرگ
لارنس کولبرگ در ۲۵ اکتبر ۱۹۲۷ در نیویورک متولد شد. در سال ۱۹۴۵ فارغ التحصیلی خود را از آکادمی فیلیپس ماساچوست به پایان رساند و پس از آن حدود دو سال در تفنگداران دریایی ایالات متحده خدمت کرد و سپس در سال ۱۹۵۸ دکترای خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه شیکاگو به پایان رساند.
در دوران تحصیل در مقطع دکترا علاقه خود را به کار ژان پیاژه در مورد استدلال اخلاقی کودکان افزایش داد که او را تشویق کرد تا نظریه رشد اخلاقی خود را توسعه دهد. او پس از اتمام دکترای خود در موسسات مختلف تدریس کرد و سرانجام در سال ۱۹۶۸ به عنوان استاد در دانشگاه هاروارد ساکن شد. در سالهای آخر عمر از عفونت انگلی رنج میبرد و به دلیل بیماری جسمانی دچار افسردگی شدید شد و در ۱۷ ژانویه ۱۹۸۷ در بوستون ماساچوست خودکشی کرد.
روش کلبرگ برای بررسی رشد اخلاقی
کلبرگ به منظور ارائه نظریه رشد اخلاقی، مجموعهای از دوراهیهای اخلاقی را به صورت سوال در اختیار کودکان قرار میدهد و پاسخهای آنها را بررسی میکرد. از نظر کلبرگ آنچه در رشد اخلاق مهم است استدلال پشت پاسخهای کودکان است. به عنوان مثال فرض کنید از یک کودک میپرسیم «اگر یک کودک در حین کمک کردن به مادرش ۱۵ لیوان را بشکند آیا کار بدی کرده است یا نه؟». بنابراین او از تکنیک داستانسرایی پیاژه برای گفتن داستانهایی که شامل دوراهیهای اخلاقی است برای بررسی سطح رشد اخلاقی استفاده کرد.
ممکن است کودک بگوید «بله او کار بدی کرده است» یا ممکن است بگوید «نه او کار بدی نکرده است». از نظر کلبرگ پاسخهای مثبت یا منفی به سؤال فوق اهمیتی ندارد و در واقع این پاسخها نشانگر سطح اخلاقی کودک نیست. بنابراین باید بعد از اینکه کودک پاسخ مثبت یا منفی خود را اعلام کرد از او بپرسیم که چرا معتقد است شکستن لیوانها کار بدی بوده است یا نه؟ پاسخ کودک به این سوال است که نشان میدهد رشد اخلاقی او چقدر است.
بنابراین میتوانیم بفهمیم که در نظریه رشد اخلاقی کلبرگ، رشد اخلاق به رشد شناختی فرد بستگی دارد. به همین دلیل کلبرگ همیشه به دنبال پیدا کردن استدلالهای اخلاقی کودکان بود نه پاسخ مثبت یا منفی آنها. بنابراین، تأکید نظری بر این است که چگونه فرد تصمیم میگیرد به یک معضل اخلاقی پاسخ دهد، نه اینکه چه تصمیمی میگیرد یا واقعاً چه کاری انجام میدهد.
معمای اخلاقی کلبرگ
یکی از شناخته شدهترین داستانهای کلبرگ (۱۹۵۸) مربوط به مردی به نام هاینز است که در جایی در اروپا زندگی میکرد:
همسر هاینز بر اثر نوع خاصی از سرطان در حال مرگ بود. پزشکان به هاینز گفتند یک داروی جدید که به تازگیها کشف شده است ممکن است جان همسرش را نجات دهد. این دارو توسط یک شیمیدان کشف شده بود، و هاینز به شدت تلاش کرد تا مقداری از آن را بخرد، اما شیمیدان قیمت دارو را ده برابر هزینهای که برای ساخت دارو خرج کرده بود، اعلام کرد. قیمت پیشنهادی داروساز بسیار بیشتر از توانایی مالی هاینز بود. هاینز با قرض کردن پول از دوستان و خانوادهاش فقط توانست نیمی از پول مورد نیاز خرید دارو را جمعآوری کند. او به داروساز توضیح داد که همسرش در حال مرگ است و از او خواست که دارو را ارزانتر بفروشد یا بقیهی پول را بعدا دریافت کند. اما داروساز پیشنهاد هاینز را نپذیرفت و گفت که دارو را کشف کرده و قصد دارد از آن پول دربیاورد. هاینز که از نجات همسرش ناامید شده بود، شب وارد مغازه داروساز شد و دارو را دزدید. |
بعد از بیان این داستان کلبرگ سوالاتی از آزمودنی خود میپرسید:
- آیا هاینز باید دارو را میدزدید؟
- آیا اگر هاینز همسرش را دوست نداشته باشد، چیزی تغییر میکند؟
- اگر فردی که قرار بود بمیرد غریبه بود، چه فرقی میکرد؟
- در صورت فوت زن، آیا پلیس باید داروساز را به جرم قتل دستگیر کند؟

کلبرگ پاسخهای کودکان متعلق به سنین خاص را بررسی کرد و امیدوار بود که از این طریق تغییرات استدلال اخلاقی افراد را با بزرگتر شدن آنها نشان دهد. نمونهی اولیهای که کلبرگ آنها را مورد آزمایش قرار داد ۷۲ پسر ۱۰ تا ۱۶ ساله اهل شیکاگو بودند. کلبرگ ۵۸ نفر از آنها را در فواصل سهساله به مدت ۲۰ سال پیگیری کرد (کلبرگ، ۱۹۸۴).
در طول یک مصاحبه دوساعته، کلبرگ هر کدام از شرکتکنندگان را با ده معمای اخلاقی شبیه معمای هاینز مواجه میکرد.
آنچه کلبرگ به آن علاقه داشت استدلالهایی بود که کودکان برای پاسخهای خود مطرح میکردند نه فقط پاسخهای مثبت یا منفی آنها. در نتیجهی این تحقیقات کلبرگ به این نتیجه رسید که همراه با افزایش سن، استدلال اخلاقی کودکان تغییر میکند.
کلبرگ به این نتیجه رسیده بود که سه سطح اخلاقی وجود دارد و در هر سطح دو مرحلهی فرعی نیز وجود دارد. از نظر او انسانها، به ترتیب از این مراحل عبور میکنند ولی همهی افراد لزوماً به مراحل بالاتر رشد اخلاقی نمیرسند.
سه سطح رشد اخلاقی
- سطح پیشقراردادی
- سطح قراردادی
- سطح فرقراردادی
سطح پیشقراردادی
اخلاق پیشقراردادی اولین مرحله رشد اخلاقی است و تقریباً تا سن ۹ سالگی ادامه دارد.
در سطح پیشقراردادی، کودکان بر اساس معیارهای بزرگسالان و عواقب پیروی یا نقض قوانین تصمیمات اخلاقی خود را بنا میکنند. به عبارت دیگر، از نظر کودکان، معیارهای اخلاقی و قوانین توسط مراجع قدرت مانند بزرگسالان یا خدا وضع شدهاند و فرد باید بدون و چرا از آنها تبعیت کند در غیر این صورت باید عواقب نقص قوانین را بپذیرد.
از نظر کودکان پیشقراردادی اگر عملی منجر به مجازات شود باید بد باشد و اگر منجر به پاداش شود باید عمل خوبی باشد.
مرحله اول: جهت گیری اطاعت و تنبیه
کودک در مرحله اول تصور میکند که مقامات قدرتمند مجموعهای ثابت از قوانین را وضع میکنند که او باید بیچون و چرا از آنها پیروی کند. بر اساس نظریه رشد اخلاقی، هنگامی که از کودک در این مرحله در مورد معمای هاینز پاسخ میهد که هاینز در سرقت دارو اشتباه کرده است زیرا «دزدی خلاف قانون است» یا «دزدی کار بدی است». در اینجا هنگامی که از کودک خواسته میشود که توضیح بیشتری بدهد معمولاً عواقب ناشی از دزدیدن را مطرح میکند و میگوید که دزدی کار بدی است زیرا به خاطر آن تنبیه خواهید شد (کلبرگ، ۱۹۵۸).
اکثریت قریب به اتفاق کودکان در مرحله اول با دزدی دارو مخالف هستند اما ممکن است برخی از کودکان با دزدی هاینز موافق باشند اما همچنان از استدلال مرحله اول استفاده کنند. به عنوان مثال یک کودک ممکن است بگوید: «هاینز میتواند دارو را بدزدد زیرا اول از داروساز آن را درخواست کرده است و چیز بزرگی هم ندزدیده، او مجازات نخواهد شد».
همانطور که مشاهده میشود کودک در مرحله اول نظریه رشد اخلاقی با اینکه با دزدی هاینز موافقت کرده است اما هنوز روی مجازات شدن یا نشدن تأکید دارد، بنابراین کودکان مرحله اول، چه مخالف دزدی باشند چه نباشند روی این نکته تأکید میکنند که قوانین از سوی مراجع قدرت، خدا و آدمبزرگها تعیین شده است و تخلف از آنها تنبیه به دنبال دارد و اینکه همه آدمها باید بیچون و چرا از قوانین پیروی کنند.
کولبرگ مرحله ۱ را تفکر “پیشقراردادی” مینامد زیرا کودکان هنوز به عنوان اعضای جامعه صحبت نمیکنند. در عوض، آنها اخلاق را چیزی بیرون از خود میبینند، چیزی که بزرگان میگویند باید انجام دهند. هنگامی که حرف از قرارداد زده میشود که یک رابطه دوسویه مد نظر است زیرا قرارداد حداقل بین دو نفر بسته میشود. در این مرحله، کودک خود را عضوی از اعضای جامعهای که قوانین را تعیین کردهاند نمیبینند بنابراین این مرحله پیشقراردادی است.
مرحله دوم: فردگرایی و تبادل
در این مرحله بر اساس نظریه رشد اخلاقی، کودکان معتقد میشوند که تنها یک دیدگاه درست که بوسیله صاحبان قدرت تعیین شده باشد وجود ندارد، در عوض افراد مختلف دیدگاههای مختلفی دارند. در این مرحله کودکان ممکن است اینطور پاسخ دهند که «هاینز فکر میکرده که دزدیدن دارو کار درستی است اما داروساز اینطور فکر نمیکرده». بنابراین از آنجا که نسبی است هر کسی آزاد است تا علائق قردی خود را دنبال کند.
برخی کودکان نیز میگویند که هاینز اگر زن دیگری را دوست دارد میتواند از سرقت دارو صرف نظر کند از این رو کار درست این است که هاینز علائق شخصی خود را دنبال کند.
اگرچه در مرحله دوم نظریه رشد اخلاقی، کودک فاقد حس مسؤلیتپذیری است اما آنها از رفتار درست نوعی برداشت خاص خود را دارند. آنها در این مرحله به مبادله یا معامله منصفانه فکر میکنند. در واقع آنها معتقدند که من پشت تو را میخارانم و تو پشت مرا میخارانی. این نوعی مبادله منصفانه است. از این رو ممکن است حق را به هاینز بدهند زیرا داروساز تمایلی به مبادله منصفانه نداشت. حتی معتقدند که اگر هاینز دزدی کند روزی همسرش لطف او را جبران خواهد کرد.
در این مرحله کودک هنوز در سطح پیشقراردادی قرار دارد زیرا هنوز خود را به منزله عضوی از جامعه نمیبیند. آنها افرادی را میبینند که در حال تبادل منصفانه هستند و هنوز ارزشهای اجتماعی و خانوادگی در استدلال آنها دیده نمیشود.
سطح دوم: اخلاق قراردادی
اخلاق قراردادی مرحله دوم رشد اخلاقی است و با پذیرش قوانین اجتماعی در مورد درست و نادرست مشخص میشود. در سطح اخلاق قراردادی (اکثر نوجوانان و بزرگسالان)، ما شروع به درونی کردن معیارهای اخلاقی الگوهای ارزشمند بزرگسالان میکنیم.
اقتدار درونی میشود اما مورد تردید قرار نمیگیرد و استدلال مبتنی بر هنجارهای گروهی است که فرد به آن تعلق دارد.
یک سیستم اجتماعی که بر مسئولیتهای روابط و نیز نظم اجتماعی تأکید میکند، مطلوب تلقی میشود و بنابراین باید بر دیدگاه ما در مورد درست و نادرست تأثیر بگذارد.
مرحله سوم: روابط بین فردی خوب
در این مرحله که کودکان وارد سنین یازده سالگی شدهاند بر این بوارند که مردم باید بر اساس انتظارات خانواده و جامعه زندگی کنند و رفتارشان خوب باشد. رفتار خوب در این مرحله از نظریه رشد اخلاقی رفتاری است که که پشت آن انگیزههای خوبی وجود دارد و بر عشق، همدلی و اعتماد تأکید میکند.
آنها در این مرحله با دزدی هاینز موافقت میکنند و میگویند که «هاینز آدم خوبی است زیرا میخواهد جان همسرش را نجات دهد». حتی اگر هاینز همسرش را دوست نداشته باشد باز هم کودک استدلال میکند که هیچ آدمی منتظر نمیشود که همسرش بمیرد. اینجا یک نتیجه دیگر وجود دارد و آن هم این است که اگر هاینز نیت خوبی داشته، پس داروساز نیت بدی داشته زیرا حریص و خودخواه است و فقط به خودش فکر میکند. حتی ممکن است کودک از دست داروساز عصبانی شود و بگوید که باید او را زندانی کرد.
پاسخهای کودکان در این مرحله در سطح قراردادی است زیرا هانیز و داروساز را به عنوان اعضای خوب و بد جامعه میبینند و معتقدند که هرکسی میتواند در این شرایط دارو را بدزدد.
در این مرحله از رشد اخلاقی از نظر کودک، کسی خوب است که دیگران او را انسان خوبی بدانند. بنابراین، پاسخها مربوط به تایید دیگران است. رفتار با تایید اجتماعی تعیین می شود. فرد می خواهد با «آدم خوب» بودن، محبت و تأیید دیگران را حفظ کند یا جلب کند.
مرحله چهارم: حفظ نظم اجتماعی
در مرحله چهارم نظریه رشد اخلاقی کودکن به طور وسیعتری به جامعه به مثابه یک کل نگاه میکنند. اکنون در این مرحله، تأکید کودک روی نظم اجتماعی است و با دزدی هاینز موافق نیست. زیرا اگر هر کسی هر زمانی که احساس میکند کارش درست است و قوانین را زیر پا بگذارد جامعه دچار هرج و مرج میشود. بنابراین ممکن است کودک بگوید که انگیزه هاینز خوب است ولی نباید دزدی کند زیرا خلاف قوانین است.
در این مرحله کودک به وضوح خود را عضوی از یک جامعه کل میداند و معتقد است که برای حفظ جامعه باید قوانین را رعایت کرد، بنابراین کودک در سطح اخلاق قراردادی است.
اما پاسخهای کودک مرحله چهارم با کودک مرحله اول شباهت دارد. در هر دو مرحله اکثریت کودکان با دزدی هاینز مخالف هستند. اما در مرحله اول تأکید بر اطاعت بیچون و چرا و تنبیه است. اما درک کودک مرحله چهارم بسیار فراتر از تنبیه شدن است او به ایجاد هرج و مرج در جامعه فکر میکند.
کودک/فرد از قوانین گستردهتر جامعه آگاه میشود، بنابراین قضاوتها مربوط به اطاعت از قوانین به منظور رعایت قانون و اجتناب از گناه است. قوانین و هنجارهای اجتماعی رفتار را تعیین می کنند. اکنون فرد دیدگاه بزرگ تری را در نظر می گیرد، یعنی دیدگاه قوانین اجتماعی. تصمیم گیری اخلاقی فراتر از توجه به روابط نزدیک با دیگران است. فرد معتقد است که قواعد و قوانین نظم اجتماعی را حفظ می کنند که ارزش حفظ آن را دارد.
سطح سوم: اخلاق فراقراردادی
اخلاق فراقراردادی سومین مرحله رشد اخلاقی است و با درک افراد از اصول اخلاقی جهانشمول مشخص میشود مانند اهمیت کرامت انسانی. در این مرحله قضاوت فردی مبتنی بر اصولی است که خود فرد انتخاب کرده است و استدلال اخلاقی مبتنی بر حقوق فردی و عدالت است. به گفته کلبرگ اکثر افراد نمیتوانند به این سطح از رشد اخلاقی دست پیدا کنند.
فقط ۱۰ تا ۱۵ درصد قادر به نوع تفکر انتزاعی لازم برای مرحله ۵ یا ۶ (اخلاق فراقراردادی) هستند.
مرحله پنجم: قرارداد اجتماعی و حقوق فردی
در مرحله پنجم نظریه رشد اخلاقی، کودک به یک جامعه ایدهال فکر میکند. او فکر میکند که قوانین به صورت دموکراتیک وضع شده است و اگر اکثریت آدمها موافق باشند میتوانند قوانین را تغییر دهند زیرا قوانین در خدمت جامعه است. از نظر کودکانی که در این مرحله قرار دارند، قوانین صرفاً قرارداد اجتماعی هستند و همه برای منفعت یکدیگر تلاش میکنند.
در پاسخ به معمای اخلاقی هاینز کودک در این مرحله پاسخ میدهد که «دزدی کار درستی نیست، ما قوانین را وضع کردهایم که همگی ملزم به رعایت آن باشیم اما هنگامی که قوانین به ما ضرر میزند میتوانیم به صورت دموکراتیک قوانین را تعییر دهیم و حق همسر هاینز برای زندگی نیز یک حس اخلاقی است که باید به آن رسیدگی کرد». از این رو کودک ممکن است به شدت از دزدی هاینز موافقت کند.
در این مرحله از رشد اخلاقی کودک/فرد آگاه میشود در حالی که قوانین ممکن است به نفع بیشتر افراد باشد، اما گاهی اوقات بر خلاف منافع افراد خاص عمل میکند.
حقوق فردی رفتار را تعیین میکند. فرد به قواعد و قوانین به عنوان ابزاری انعطافپذیر برای بهبود اهداف انسانی نگاه میکند. یعنی با توجه به موقعیت مناسب، استثناهایی از قوانین وجود دارد. زمانی که قوانین با حقوق فردی و منافع اکثریت منطبق نباشد، برای مردم خیری به همراه ندارد و باید جایگزینهایی در نظر گرفته شود.
مرحله ششم: اصول جهانشمول
افراد در این مرحله مجموعهای از دستورالعملهای اخلاقی خود را ایجاد کردهاند که ممکن است با قانون مطابقت داشته باشد یا نباشد. این اصول برای همه اعمال میشود. به عنوان مثال، حقوق بشر، عدالت و برابری.
فرد در این مرحله آماده خواهد بود تا برای دفاع از این اصول اقدام کند، حتی اگر به معنای مخالفت با بقیه افراد جامعه در این فرآیند باشد و مجبور به پرداخت عواقب عدم تایید و یا زندان باشد.
کلبرگ معتقد بود که افراد کمی به این سطح از رشد اخلاقی میرسند.
به گفته کولبرگ، این بالاترین مرحله عملکرد است. با این حال وی مدعی شد که برخی افراد هرگز به این سطح نخواهند رسید. در این مرحله، اقدام مناسب توسط اصول اخلاقی وجدان خود انتخاب می شود. این اصول انتزاعی و در کاربرد جهانی هستند. این نوع استدلال شامل در نظر گرفتن دیدگاه هر فرد یا گروهی است که به طور بالقوه می تواند تحت تأثیر تصمیم قرار گیرد.
مشکلات روششناختی کلبرگ
۱. معماهای اخلاقی که کلبرگ مطرح کرده است ساختگی هستند، یعنی اعتبار بومشناختی ندارند.
در نظریه رشد اخلاقی بیشتر دوراهیهای اخلاقی که در داستانهای کلبرگ برای سنجش سطح رشد اخلاقی طراحی شده است برای اکثر مردم ناآشنا هستند (روزن، ۱۹۸۰).
به عنوان مثال، آزمودنیهای کلبرگ بین ۱۰ تا ۱۶ سال سن داشتند. آنها هنوز ازدواج نکردهاند و هرگز در موقعیتی مانند داستان هاینز قرار نگرفتهاند. بنابراین چگونه باید در این مورد که هاینز باید دارو را بدزدد یا نه فکر کنند؟
۲. نمونهی کلبرگ دارای سوگیری است.
به گفته گیلیگان (۱۹۷۷)، از آنجایی که نظریه رشد اخلاقی کلبرگ بر یک نمونه کاملاً مردانه استوار بود، مراحلی که معرفی کرده است منعکسکننده یک تعریف مردانه از اخلاق است. اخلاق مردانه مبتنی بر اصول انتزاعی قانون و عدالت است، در حالی که اخلاق زنان مبتنی بر اصول شفقت و مراقبت است.
۳. معماهای اخلاقی فرضی هستند (یعنی واقعی نیستند).
در یک موقعیت واقعی، اقدامی که شخص انجام میدهد، پیامدهای واقعی – و گاهی اوقات برای خودش بسیار ناخوشایند – خواهد داشت. آیا اگر سوژهها (آزمودنیهای کلبرگ) در موقعیت واقعی قرار گیرند، به همان شیوه استدلال میکنند؟ هیچکس نمیداند.
این واقعیت که نظریه رشد اخلاقی کلبرگ به شدت به پاسخ فرد به یک معمای فرضی وابسته است، اعتبار نتایج بهدستآمده از این تحقیق را زیر سوال میبرد. افراد ممکن است به موقعیتهای زندگی واقعی بسیار متفاوت از یک معمای فرضی که در محیط تحقیقاتی به آنها ارائه میشود، واکنش نشان دهند.
۴. طرح تحقیق ضعیف کلبرگ است.
روشی که کولبرگ تحقیقات خود را در هنگام ساخت نظریه رشد اخلاقی انجام داد، ممکن است بهترین راه برای آزمایش اینکه آیا همه کودکان از یک توالی مرحلهای پیروی می کنند یا خیر نیست. تحقیقات او مقطعی بود، به این معنی که با کودکان در سنین مختلف مصاحبه کرد تا ببیند آنها در چه سطحی از رشد اخلاقی هستند. یک راه بهتر برای اینکه ببینیم آیا همه کودکان در طی مراحل از نظم یکسانی پیروی میکنند، انجام تحقیقات طولی روی یک نمونه از کودکان در طی رشد است.
برخی از همکاران کلبرگ برای رفع این مشکل ۵۸ نفر از گروه نمونهی کلبرگ به مدت ۲۷ سال پیگیری کردند. آنها شش مرتبه در طول این سالها آزمودنیها را مورد تحقیق قرار دادند. نتایج آنها از نتیجهگیریهای کلبرگ مبنی بر اینکه همه افراد رشد اخلاقی را به ترتیب ثابتی طی میکنند حمایت میکند.
مشکلات نظریهای کولبرگ
۱. آیا مراحل متمایز رشد اخلاقی وجود دارد؟
کلبرگ ادعا میکند که مراحل متمایز رشد اخلاقی وجود دارد، اما شواهد تحقیقاتی همیشه این نتیجهگیری او را تایید نمیکنند. به عنوان مثال، شخصی که تصمیمی را بر اساس استدلال فراقراردادی در یک موقعیت توجیه میکند (مرحله ۵ یا ۶ اخلاق فراقراردادی)، اغلب در یک داستان دیگر به استدلال قراردادی (مرحله ۳ یا ۴) بازمیگردد.
بنابراین در عمل، به نظر میرسد که استدلال کردن در مورد درست و نادرست بودن یک عمل، بیشتر به موقعیت بستگی دارد تا به قوانین کلی.
شواهد مربوط به مراحل متمایز در نظریه رشد اخلاقی بسیار ضعیف به نظر میرسد، و برخی استدلال میکنند که پشت این نظریه یک باور مغرضانه فرهنگی به برتری ارزشهای آمریکایی بر ارزشهای دیگر فرهنگها و جوامع نهفته است.
۲. آیا قضاوت اخلاقی با رفتار اخلاقی مطابقت دارد؟
کلبرگ در نظریه رشد اخلاقی هرگز ادعا نکرد که بین فکر و عمل (آنچه میگوییم و آنچه انجام میدهیم) مطابقت یک به یک وجود دارد، اما او پیشنهاد میکند که این دو با هم مرتبط هستند. به طور کلی رفتار اخلاقی فقط تا حدی به استدلال اخلاقی بستگی دارد. رفتار اخلاقی به عوامل اجتماعی نیز مربوط میشود.
۳. آیا عدالت اساسیترین اصل اخلاقی است؟
در نظریه رشد اخلاقی، عدالت اساسیترین اصل اخلاقی است. با این حال، گیلیگان (۱۹۷۷) پیشنهاد میکند که اصل مراقبت از دیگران به همان اندازه مهم است. بعلاوه، کولبرگ مدعی است که استدلال اخلاقی مردان غالباً از استدلال زنان برتر است.
در سیستم کلبرگ معمولاً دختران در مرحله ۳ هستند (گرایش پسر خوب/دختر خوب) در حالی که پسرها اغلب در مرحله ۴ (جهت گیری قانون و نظم) هستند. گیلیگان (ص ۴۸۴) در این مورد اینگونه استدلال میکند که:
همان ویژگیهایی که بهطور سنتی نیکویی زنان، مراقبت و حساسیت آنها نسبت به نیازهای دیگران را تعریف میکند، همان ویژگیهایی است که آنها را از نظر رشد اخلاقی ناقص نشان میدهد.»
به عبارت دیگر، گیلیگان مدعی است که در نظریه رشد اخلاقی کلبرگ سوگیری جنسیتی وجود دارد. کلبرگ صدای زنانه شفقت، عشق و عدم خشونت را که با اجتماعی شدن دختران همراه است، نادیده میگیرد.
گیلیگان نتیجه گرفت که نظریه رشد اخلاقی کلبرگ این واقعیت را که زنان به مسائل اخلاقی از منظر «اخلاق مراقبت» میپردازند، برخی از مفروضات بنیادین نظریه کلبرگ را به چالش میکشد و کلبرگ برای آن توضیحی ندارد.
مطالعات متعددی که به بررسی استدلال اخلاقی بر اساس نظریه کولبرگ پرداخته اند، اصول اساسی در مورد حوزه موضوعی را تأیید کرده اند. دادههای مقطعی نشان دادهاند که افراد مسنتر در مقایسه با افراد جوانتر تمایل به استفاده از مراحل بالاتر استدلال اخلاقی دارند، در حالی که مطالعات طولی، مطابق با ترتیب نظری مراحل کولبرگ، پیشرفت «بالا» را گزارش میکنند.
علاوه بر این، مطالعات نشان داده اند که درک مراحل در نظریه رشد اخلاقی به صورت تجمعی است (به عنوان مثال، اگر فردی مرحله ۳ را درک کند، مراحل پایین تر را درک می کند اما لزوماً مراحل بالاتر را درک نمی کند)، و درک مراحل بالاتر به طور فزاینده ای دشوار است. علاوه بر این، روندهای سنی در رشد اخلاقی از حمایت بین فرهنگی برخوردار شده است. در نهایت، دادهها از این ادعا پشتیبانی میکنند که هر فردی از طریق یک توالی توسعه پیشرفت میکند. با این حال، نرخ توسعه متفاوت خواهد بود.
سنجش رشد اخلاقی
از زمان توسعه نظریه رشد اخلاقی کولبرگ، تعدادی ابزار اندازه گیری که مدعی سنجش استدلال اخلاقی هستند ساخته شدهاند. مصاحبه قضاوت اخلاقی کلبرگ (۱۹۶۹) یک مصاحبه ساختاریافته نسبتا طولانی است که به مصاحبهکنندگان و امتیازدهندگان آموزش دیده نیاز دارد. ابزار دیگر تست تعریف مسائل است که توسط جیمز رست (۱۹۷۴) توسعه یافته است. این معیارها، از آزمونهای فرافکنی گرفته تا ارزیابیهای ساختیافته و عینی، همگی شامل مجموعهای از داستانهای فرضی شامل دوراهیهای اخلاقی است.
ارتباط با ما
برای ارتباط با ما در مورد نظریه رشد اخلاقی کلبرگ در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
اینستاگرام: schema.therapy
تلگرام: psychologistneotes
ایمیل: schemalogy@yahoo.com