مدارهای مغزی مرتبط با تجربیات مثبت و منفی در افسردگی
افسردگی یکی از رایجترین مشکلات و اختلالات روانی است و روی بسیاری از فعالیتها و عملکردهای روزمره تأثیر میگذارد. به عنوان مثال، افسردگی، خواب شبانه را مختل میکند، روی اشتها تأثیر میگذارد، ناامیدی زیادی ایجاد میکند و باعث کاهش توجه و تمرکز میشود. پیامدهای منفی افسردگی، این سؤال را پیش میکشد که افسردگی چگونه بر پردازش تجربیات مثبت و منفی در مغز تأثیر میگذارد؟
برای پاسخ به این پرسش، پژوهشگران فرانسوی مطالعهای انجام دادهاند که اخیراً نتایج آن در ژورنال Translational Psychiatry منتشر شده است. این مطالعه، به بررسی چگونگی تأثیر افسردگی بر واکنشهای مغزی نسبت به تجربیات مثبت و منفی پرداخته و دیدگاههای ارزشمندی ارائه داده است.
به طور خلاصه، یافتههای به دست آمده از این پژوهش نشان داده است که در طول دورههای اختلال افسردگی، بعضی از مدارهای مغزی فعالیت بیشتری برای پردازش محرکهای منفی پیدا میکنند ولی نسبت به محرکهای مثبت فعالیت کمتری نشان میدهد.
این تغییرات مغزی، ممکن است به تبیین دیدگاه منفی و بدبینانهی افراد افسرده کمک کند.
مدارهای مغزی مرتبط با تجربیات مثبت و منفی در افسردگی
ما میدانیم که برای توسعهی درمانهای اثربخشتر برای افسردگی باید درک کنیم که افسردگی چگونه بر تفسیر تجربیات روزمره توسط مغز تأثیر میگذارد. مطالعات به کرار نشان دادهاند که افراد افسرده تمایل بیشتری به منفیگرایی دارند؛ به این صورت که آنها موقعیتهای مختلف و حتی تجربیات حسی خود را به صورت افراطی، منفی تفسیر میکنند.
دانشمندان و آسیبشناسان روانی به خوبی میدانستند که تمایل به منفیگرایی، علائم و نشانههای افسردگی را تقویت میکند، اما از مکانیسمهای مغزی که در تمایل به منفیگرایی نقش دارند اطلاعات چندانی در دست نیست.
به همین، در این مطالعهی جدید، دانشمندان به دنبال بررسی مدارهای مغزی مرتبط با منفیگرایی یعنی نحوه پردازش تجربیات مثبت و منفی پرداختهاند، به ویژه به نقش آمیگدال در این امر، علاقهمند بودند؛ زیرا آمیگدال بخشی از مغز است که در پردازش احساسات نقش حیاتی دارد.
شانتال هنری که استاد روانپزشکی در دانشگاه پاریس سیته است و همکارش ماریانا آلونسو که در انستیتوی پاستور به عنوان پژوهشگر فعالیت میکند بیان کردهاند که تمایل به منفیگرایی باعث میشود که درک محرکهای عاطفی در افراد مبتلا به اختلال افسردگی تغییر کند. در نتیجه این موضوع، محرکها و تجربیات مثبت و خوشایند، ارزش لذتبخشی خود را از دست میدهند و در عوض، محرکها و تجربیات ناخوشایند حتی نسبت به قبل منفیتر ارزیابی میشوند.
آنها در پژوهش خود اعلام کردهاند که تمایل به منفیگرایی با تقویت علائم ناخوشایند افسردگی همراه هستند. علاوه بر این به خوبی به این نکته اشاره کردهاند که تغییر تمایل به منفیگرایی برای درمان افسردگی ضروری است. از این رو درک مکانیسمهای مغزی که در زیربنای این تمایل وجود دارند از اهمیت درمانی بالایی برخوردار هستند.
در این پژوهش، پژوهشگران از آزمودنیهای انسانی مبتلا به افسردگی و از موشهای افسرده برای بررسی واکنش مغزی به تجربیات مثبت و منفی استفاده کردند.
تیم پژوهشی ۴۸ فرد مبتلا به اختلال دوقطبی را مورد بررسی قرار دادند که ۲۳ نفر از آنها در حال تجربهی دوره افسردگی بودند. علاوه بر این افراد، ۱۱ نفر که هیچ سابقهای از اختلالهای روانی نداشتند به عنوان گروه کنترل انتخاب شدند.
آزمایش طراحی شده در این پژوهش، یک آزمایش بویایی بود. به عبارت دیگر، شرکتکنندگان باید بوهای مختلف را ارزیابی میکردند که به آن آزمایش ترجیح بویایی گفته میشود.
آزمایش ترجیح بویایی به دانشمندان اجازه میدهد که فرایندهای احساسی زیربنایی که در شروع و حفظ افسردگی نقش دارند را کشف کنند.
قسمت بعدی پژوهش، مطالعه موشها بود. دانشمندان برای القای حالتی شبیه افسردگی در موشها از یک مادهی شیمیایی به نام کورتیکو استرون استفاده کردند. بعد از افسرده کردن موشها، آزمایش ترجیح بویایی را نیز با آنها انجام دادند. به این صورت که موشها در معرض بوهای خنثی، بوهای خوشایند و بوهای ناخوشایند قرار گرفتند. پژوهشگران مدت زمانی که موشها در نزدیکی بوها میماندند را اندازه گرفتند. این کار به آنها کمک کرد که تمایل موشهای افسرده به بوهای منفی و ناخوشایند را بررسی کنند.
محققان برای درک و بررسی مکانیسمهای مغزی، از روشهای تصویربردازی مغزی استفاده کردند. آنها روی دو مسیر اصلی در آمیگدال تمرکز کرده بودند: مسیر قاعدهای-جانبی به سمت هستهی آکومبنس که با تجربیات مثبت مرتبط است و مسیر قاعدهای-جانبی به سمت آمیگدال مرکزی که با پردازش تجربیات منفی سروکار دارد.
نتایج این مطالعه نشان داد که هم در انسانها و هم در موشها تفاوتهای قابل ملاحظهای بین گروههای مبتلا به افسردگی و غیرافسرده وجود دارد.
به عنوان مثال نتایج نشان داد که افراد افسرده و موشهای مبتلا به افسردگی، نسبت به انواع بوها، حتی بوهای خوشایند واکنش منفی بیشتری نشان میدهند. منفیگرایی آنها با فعالیت بیشتر در مسیر قاعدهای-جانبی به آمیگدال مرکزی همراه بود.
همچنین، مدارهای مغزی مرتبط با پردازش تجربیات منفی یعنی مسیر آمیگدال قاعدهای-جانبی به آمیگدال مرکزی در موشهای افسرده فعالتر بود. این در حالی بود که فعالیت مدار مرتبط با تجربیات مثبت فعالیت کمتری نشان داد.
در مرحلهی بعدی پژوهش، محققان موشهای افسرده را با داروی فلوکستین درمان کردند. بعد از درمان افسردگی، تمایل آنها به بوهای منفی کمتر شد که نشان میدهد این مسیرهای مغزی واقعاً به افسردگی مرتبط هستند.
علاوه بر این هنگامی که مسیر قاعدهای-جانبی به هستهی آکومبنس فعال شد، واکنش منفیگرایی کاهش و پاسخهای مثبت افزایش پیدا کرد. با این وجود، فعالسازی مسیر پردازش تجربیات مثبت تأثیری بر واکنش به بوهای ناخوشایند نداشت. این موضوع نشان میدهد که احتمالاً مدارهای مغزی بیشتری در تمایلات افسردگی نقش داشته باشند.
با اینکه این مطالعه بینشهای ارزشمندی درباره نقش مدارهای مغزی مرتبط با واکنش به تجربیات مثبت و منفی در افسردگی به دست آورده است، دارای محدودیتهای خاصی است.
به عنوان مثال، آزمایش ترجیح بویایی ممکن است نتواند تمامی پیچیدگیهای موجود در نشانههای افسردگی را به تصویر بکشد. علاوه بر این، اگرچه مدل افسردگی در موشها با برخی از جنبههای افسردگی انسانی مشابهت دارد اما نمیتواند به طور کامل تجربه افسردگی در انسانها را بازنمایی کند.
مطالعات بعدی باید علاوه بر ترجیج بویایی، تمایل به منفیگرایی را در مواجهه با محرکهای دیداری یا شنیداری نیز مورد بررسی قرار دهند.
به طور کلی نتایج این پژوهش به روانشناسان در ایجاد درمانهای بهتر برای افسردگی کمک میکند. به عنوان مثال، میتوان به دنبال کشف داروهای جدیدتری بود که مدارهای مغزی را هدف قرار دهند و از آنجایی که حدود ۳۰ درصد از افسردهها به داروهای ضدافسردگی موجود پاسخ نمیدهند، لازم است که با درک مکانیسمهای سلولی و مولکولی، اهداف دقیقتری برای داروهای ضدافسردگی پیدا کنیم.
مطالعه کنید: اختلال افسردگی اساسی چیست؟
برای ارتباط با ما درباره مدارهای مغزی مرتبط با تجربیات مثبت و منفی در افسردگی در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
- اینستاگرام: schema.therapy
- تلگرام: psychologistnotes
- ایمیل: schemalogy@gmail.com