انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیروانشناسی جنگمطالعات روانشناسی

روانشناسی جنگ: نظریه ها و پیشگیری از جنگ

روانشناسی جنگ به مطالعه علل روانشناختی دخیل در شکل‌گیری جنگ‌ها می‌پردزاد و درنهایت روش‌هایی را برای ایجاد صلح و پیشگیری از جنگ ارائه می‌دهد. در مقاله روانشناسی جنگ، ابتدا به نامه‌نگاری انیشتین و فروید درباره‌ی جنگ پرداخته می‌شود، سپس نظریه‌های روانشناسی جنگ را مرور می‌کنیم و در انتها پیشنهاداتی برای کاهش جنگ و شکل‌گیری صلح مطرح می‌شود.

چهارده سال از جنگ جهانی اول گذشته بود ولی همچنان وحشت وقوع جنگ‌ بزرگ دیگری در اروپا وجود داشت؛ به‌طوری‌که کارل یونگ از روی خواب‌های مراجعانش، شروع جنگ جهانی دوم را پیش‌بینی کرده بود.

فاشیم در ایتالیا، نازیسم در آلمان و کمونیسم در شوروی همگی در حال جمع‌آوری هیزم برای جنگی تمام‌عیار بودند. در این میان، آنری بونه که در آن زمان رئیس «سازمان بین‌المللی همکاری‌های معنوی» بود از آلبرت انیشتین درخواست کرد که نامه‌ای برای زیگموند فروید بنویسید تا شاید راه‌حلی روانشناسانه برای خاتمه دادن به جنگ پیدا شود. رد و بدل شدن این نامه بین انیشتین و فروید شاید سرآغاز مطالعات روانشناسی جنگ باشد.

نامه انیشتین به فروید

انیشتین که در آن زمان یک صلح‌طلب بود و به علت یهودی بودن از به قدرت رسیدن نازیسم در آلمان واهمه داشت این درخواست را پذیرفت و در ۳۰ ژوئن ۱۹۳۲ در نامه‌ی خود از فروید پرسید: «آیا راهی برای نجات جامعه‌ی بشری از تهدید جنگ وجود دارد؟ با پیشرفت تکنولوژی، یافتن پاسخی برای این پرسش، به یک مسئله‌ی حیاتی برای تمدن بشریت تبدیل شده است».

هر کتاب تاریخی را که ورق بزنیم بی‌درنگ با یک حقیقت مسلم روبرو می‌شویم: کتاب‌های تاریخ، کاتالوگی از فهرست جنگ‌های بی‌پایان بین انسان‌ها هستند و این نتیجه‌گیری را القا می‌کنند که صلح بین انسان‌ها یک خیال واهی است: جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، جنگ‌های ناپلئونی، جنگ داخلی چین، جنگ داخلی آمریکا، جنگ ایران و عراق، جنگ داخلی در رواندا، جنگ‌های سی ساله در امپراتوری، جنگ کروه، جنگ ویتنام، و … فقط بین سال‌های ۱۷۴۰ تا ۱۸۹۷ در اروپا ۲۳۰ جنگ و انقلاب رخ داده است.

با این وجود، هرچه از تمدن سومر و مصر در سه هزار سال قبل از میلاد به قرن نوزدهم نزدیک‌تر می‌شویم تعداد جنگ‌ها کمتر اما تلفات آن‌ها به دلیل پیشرفت‌های تکنولوژیک در ساخت ابزارهای جنگی بیشتر می‌شود. تعداد کشته‌های جنگ‌های بین سال‌های ۱۷۴۰ تا ۱۸۹۷ حدود ۳۰ میلیون نفر بود اما تخمین زده می‌شود که در جنگ جهانی اول بین ۵ تا ۱۳ میلیون نفر کشته شدند و در جنگ جهانی دوم حدود ۵۰ میلیون نفر به کام مرگ کشیده شدند.

این تغییر در تعداد جنگ‌ها و ارقام کشته‌شد‌ه‌ها، نشان می‌دهد که آن مسئله‌ی حیاتی که انیشتین در نامه به فروید اشاره کرده بود واقعاً یک مسئله‌ی حیاتی برای تمدن بشریت است.

بعدها که هیتلر در آلمان به قدرت رسید، انیشتین که برای شرکت در یک کنفرانس علمی در آمریکا بود به این نتیجه رسید که دیگر نباید به آلمان برگردد.

در این زمان بود که رفته‌رفته، صلح‌طلبی‌اش را کنار گذاشت و تحت تأثیر عده‌ای از فیزیک‌دانان مجاری، در نامه‌ای به روزولت، رئیس جمهور آمریکا، خواستار آن شد که برای ساخت بمب اتم عجله کند؛ زیرا هر آن امکان داشت که هیتلر زودتر به بمب اتم دست پیدا کند.

اما بعد از حمله‌ی اتمی آمریکا به ژاپن، انیشتین خودش را مقصر و آن را بزرگترین اشتباه خود می‌دانست.

پاسخ فروید به نامه انیشتین

فروید که در آن زمان بزرگترین روانشناس و روانکاو دنیا تلقی می‌شد، گزینه‌ی مناسبی برای پرسش درباره‌ی جنگ بود؛ زیرا او در نظریه‌هایش تا حدودی در قالب غریزه‌ی مرگ به موضوع پرخاشگری انسان‌ها علیه خود و دیگران پرداخته بود.

فروید پاسخ داد که در جوامع اولیه، زور بازو، حق‌وحقوق آدم‌ها را مشخص می‌کرد؛ هر که زور بیشتری داشت از حقوق بیشتری نیز برخوردار بود. وقتی که ساخت ابزار شروع شد، زور بازو جای خود را به توان فکری داد و بعدها حاکمیت حقوق گسترش پیدا کرد. حقوق نشان می‌دهد که قدرت دست چه کسانی باشد.

از طرفی دیگر از آنجایی که انسان‌ها دارای غریزه‌ی مرگ هستند که خواهان تخریب و تبدیل شدن به عنصری بی‌جان است، از بین رفتن تهدید جنگ یک امر موهوم است. انسان‌ها هیچ‌گاه با هم صلح نخواهند کرد.

اما فروید معتقد بود که پیوند احساسی بین انسان‌ها یعنی رشد غریزه‌ی زندگی و تکامل فرهنگ می‌تواند تا حد زیادی مانع بروز جنگ‌ها شود. بنابراین، از نظر فروید، جلوگیری از جنگ تنها از راه عشق امکان‌پذیر است.

البته فروید پیشنهاد می‌کند که باید نهادهای بین‌المللی دارای قدرت مداخله نیز وجود داشته باشند تا برای جلوگیری از بروز جنگ با هم همکاری کنند که همکاری یکی از نتایج غریزه‌ی زندگی است.

روانشناسی جنگ

روانشناسی جنگ سعی می‌کند عوامل مهمی که انسان‌ها را به مشارکت در درگیری مسلحانه، خشونت و جنگ سوق می‌دهد مورد بررسی و مطالعه قرار دهد. مسائل مهمی که در روانشناسی جنگ مطالعه می‌شود در ادامه ذکر می‌شود:

روانشناسی تکاملی

روانشناسی تکاملی که یکی از شاخه‌های علمیِ به کار گرفته‌شده در رواشناسی جنگ است و معتقد است که جنگ بین انسان‌ها یک امر طبیعی است زیرا هر گروهی از انسان‌ها برای اینکه شانس بقای خودش را افزایش دهد به منابع بیشتری نیاز دارد و این یعنی تضاد منافع. به دست آوردن منابع بیشتر جنگ با دیگران را اجتناب‌ناپذیر می‌کند.

همچنین دیدگاه زیست‌شناسی دیگری وجود دارد که می‌گوید که مردها به علت دارا بودن بیشتر تستوسترون مستعد پرخاشگری و جنگ هستند. علاوه بر این پایین بودن میزان سروتونین در با خشونت مرتبط است و هنگامی که به حیوانات سروتونین تزریق می‌شود کمتر به جان هم می‌افتند.

اگر نظریه‌های روانشناسی تکاملی درست باشد باید انتظار داشته باشیم که در جوامع اولیه و جوامع شکارچی-گردآورنده نیز تعداد جنگ‌ها زیاد باشد؛ اما مطالعات نشان داده که در این جوامع تعارض‌ها و تنش‌ها بسیار کمتر بوده است.

با این وجود، بسیاری از باستان‌شناسان و انسان‌شناسان با این دیدگاه مخالف هستند. من نیز معتقدم که به طور قطعی شواهد به نفع آن‌هاست.

به عنوان مثال داگلاس فرای و پارتیک سودربرگ در مطالعه‌ای که سال گذشته در ۲۱ جامعه‌ی شکارچی-گردآورنده درباره‌ی خشونت انجام دادند به این نتیجه رسیدند که در طول ۲۰۰ سال گذشته، حملات بین این گروه‌ها بسیار نادر بوده است. در این پژوهش آن‌ها فقط ۱۴۸ مرگ ناشی از خشونت پیدا کردند که بیشتر به دلیل درگیری‌های فردی و تنازعات خانوادگی بوده است.

همچنین برایان فرگوسن انسان‌شناس نیز شواهدی به دست آورده است که جنگ‌ها در حدود ۱۰ هزار سال قدمت دارند؛ اما جنگ‌های مکرر از ۶ هزار سال پیش آغاز شده است.

نظریه‌های بیولوژیکی می‌توانند به خوبی دربار‌ه‌ی علت خشونت تبیین‌های خوبی ارائه دهند اما درواقع جنگ‌ها فراتر از آن هستند. به عنوان مثال، جنگ‌ها یک فعالیت برنامه‌ریزی‌شده و سازمان‌یافته هستند که در اکثر مواقع در شرایط غیرخشونت‌آمیز رخ می‌دهند. همچنین بسیاری از جنگ‌ها شامل درگیری مستقیم نیستند.

نظریه‌های روانشناختی جنگ

روان‌شناسی جنگ پر از نظریه‌های مختلف درباره‌ی علت وقوع جنگ‌هاست. اولین روان‌شناسی که تلاش کرد جنگ را مورد بررسی قرار دهد ویلیام جیمز بود. او در سال ۱۹۱۰ اولین مقاله‌ی درباره‌ی جنگ به عنوان «معادل اخلاقی جنگ» را منتشر کرد.

ویلیام جیمز اعلام کرده بود که جنگ به دلیل تأثیرات مثبتی که بر فرد و جامعه دارد به صورت مکرر رخ می‌دهد. به عنوان مثال وقتی یک جامعه درگیر جنگ می‌شود بین اعضای آن، احساس وحدت ایجاد می‌شود تا با همکاری هم در برابر تهدید جمعی مقابله کنند.

احساس وحدت نه‌تنها در بین ارتشی‌ها بلکه در کل جامعه نیز دیده می‌شود. به نظر جیمز، جنگ باعث ایجاد انضباط می‌شود یعنی حسی از انسجام در جامعه به وجود می‌آید که در راستای اهداف جمعی است.

از طرفی دیگر، تلاش‌های افراد در راستای جنگ، به عنوان از خودگذشتگی و رفتارهای شرافتمندانه تعبیر می‌شود زیرا در خدمت یک هدف بزرگتر هستند.

در سطح فردی، مهم‌ترین تأثیر جنگ این است که باعث می‌شود افراد احساس هشیاری و زنده بودن بیشتر کنند. از منظر روانشناسی جنگ جیمز، جنگ زندگی را از انحطاط کسل‌کننده نجات می‌دهد. جنگ به زندگی معنا و هدف می‌بخشد و یکنواختی روزمره را از بین می‌برد.

علاوه بر این، جنگ اجازه می‌دهد که برخی از ویژگی‌های سطح بالای انسانی که در زندگی روزمره مشاهده نمی‌شوند مانند انضباط، شجاعت، از خودگذشتگی و فداکاری آشکار شوند.

استیو تیلور در کتاب بازگشت به عقلانیت به دو عامل دیگر نیز اشاره کرده است. اولین عامل انگیزه‌ی افزایش ثروت، مقام و قدرت است. از این رو انگیزه‌ی اصلی جنگ این است که گروهی از انسان‌ها به دنبال افزایش قدرت و ثروت خود هستند.

برای مثال، اگر شما هر جنگی را مورد بررسی قرار دهید متوجه می‌شوید که بسیاری از علت‌های زیر در آن‌ها وجود دارد:

  • جنگ برای به دست آوردن سرزمین‌های جدیدتر
  • استعمار کشورهای دیگر
  • تسلط بر منابع معدنی یا نفی بیشتر
  • ایجاد یک امپراتوری برای افزایش اعتبار و ثروت
  • انتقام گرفتن

عامل دوم، به هویت گروهی مرتبط است. به طور کلی، انسان‌ها نیاز شدیدی به تعلق و هویت دارند که معمولاً به صورت قومیت‌گرایی، ناسیونالیسم یا تعصب مذهبی بروز کند. انسان‌ها معمولاً به سفیدپوستی، سیاه‌پوستی، مسیحی، مسلمان یا پروتستان بودن خود افتخار کنند.

البته افتخار کردن به هویت گروهی‌مان مشکل‌ساز این نیست، مشکل از آنجایی ایجاد می‌شود که این هویت، باعث می‌شود نگرش متفاوتی به سایر گروه‌ها داشته باشیم که به طور خودکار باعث ایجاد حس رقابت و دشمنی با سایر گروه‌ها می‌شود. از این رو، «نگرش دورن‌گروهی-بیرون‌گروهی» به‌راحتی منجر به درگیری می‌شود.

به راستی، بیشتر درگیری‌های تاریخی بین گروه‌های هویتی مختلف بوده است: مسیحیان و مسلمانان در جنگ‌های صلیبی، یهودیان و اعراب، هندوها و مسلمانان در هند، کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها در ایرلند شمالی، اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها، صرب‌ها، کروات‌ها و بوسنیایی‌ها و غیره.

اینجاست که همدلی اهمیت پیدا می‌کند. یکی از خطرناک‌ترین جنبه‌های هویت گروهی چیزی است که در روانشناسی جنگ، حذف اخلاقی نامیده‌ می‌شود. در این حالت، حقوق اخلاقی و انسانی را از سایر گروه‌ها سلب می‌کنیم و به آن‌ها احترام نمی‌گذاریم و عدالت را رعایت نمی‌کنیم. استانداردهای اخلاقی را به فقط به خودمان روا می‌داریم.

بنابراین، ما اعضای سایر گروه‌ها از جامعه‌ی اخلاقی و حقوقی خود حذف می‌کنیم و به‌راحتی می‌توانیم آن‌ها را مورد استثمار قرار دهیم و حتی به قتل برسانیم.

نظریه‌های اجتماعی

در این نظریه‌ها، جنگ نتیجه‌ی فرایندهای اجتماعی مانند آموزش، تربیت و تأثیرات گروهی است. به عنوان مثال داشتن احساس تعلق به یک گروه یا یک ملت، با ایجاد هویت گروهی، «ما» را در برابر «آن‌ها» قرار می‌دهد که احتمال جنگ را افزایش می‌دهد.

نظریه‌های شناختی

در نظریه‌های شناختی روانشناسی جنگ، بر الگوهای فکری و شناختی، باورها و مفروضه‌های مرتبط با جنگ و خشونت تأکید می‌شود. مثلاً اگر تهدیدهای بیرونی را فاجعه‌سازی کنیم ممکن است برای مقابله با آن‌ها وارد جنگ شویم.

نظریه‌های روانکاوی

از نظر زیگموند فروید، انسان‌ها دارای یک غریزه‌ی مرگ هستند که هدف آن‌، ایجاد حالت بی‌تنشی نهایی یعنی مرگ است. اگر هدف غریزه‌ی مرگ دیگران باشد، منجر به خشونت، قتل و جنگ می‌شود. از نظریه‌های فروید درباره غریزه‌ی مرگ و زندگی در روانشناسی جنگ استفاده‌های فراوانی شده است.

نظریه سائق-پرخاشگری

نظریه سائق-پرخاشگری بیان می‌کند که پرخاشگری یک سائق یا انگیزه‌ی ذاتی در انسان است که در پاسخ به ناکامی و تحریکات محیطی بروز می‌کند. این نظریه به ویژه در شرایط جنگی اهمیت پیدا می‌کند، چرا که ناکامی‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ممکن است به انباشت پرخاشگری منجر شود و این پرخاشگری در نهایت به صورت جنگ یا خشونت جمعی بروز کند.

زیگموند فروید، به عنوان یکی از بنیان‌گذاران این نظریه، معتقد بود که جنگ نتیجه ناتوانی افراد و گروه‌ها در مدیریت و کنترل پرخاشگری‌های ذاتی است.

نظریه تضاد واقعی

این نظریه توسط موزر شرف در حیطه روانشناسی جنگ ارائه شد و بیان می‌کند که جنگ و درگیری‌ها ناشی از تضاد واقعی منافع میان گروه‌ها و جوامع است. طبق این نظریه، منابع محدود و رقابت برای دسترسی به منابع باعث ایجاد تضاد میان گروه‌ها و در نهایت منجر به جنگ می‌شود.

بر اساس این دیدگاه، هرچه رقابت بر سر منابع مانند زمین، آب، انرژی و ثروت بیشتر باشد، احتمال وقوع جنگ بیشتر می‌شود. این نظریه یکی از توضیحات رایج برای جنگ‌های مربوط به منابع طبیعی است.

نظریه انسان‌زدایی

نظریه انسان‌زدایی در روانشناسی جنگ توضیح می‌دهد که در شرایط جنگی، دشمنان به عنوان «غیرانسان» در نظر گرفته می‌شوند. این فرآیند که به صورت روان‌شناختی و اجتماعی تقویت می‌شود، باعث کاهش همدلی و مهار اخلاقی می‌گردد و افراد می‌توانند دست به اعمال خشونت‌آمیز و غیرانسانی بزنند.

در واقع، وقتی گروهی از افراد دشمن به عنوان «دیگری» یا «کمتر از انسان» در نظر گرفته شوند، کشتار و خشونت علیه آن‌ها راحت‌تر توجیه می‌شود. این نظریه نقش مهمی در توضیح جنایات جنگی و نسل‌کشی‌ها دارد.

نظریه ذهنیت گروهی

نظریه ذهنیت گروهی در روانشناسی جنگ به تبیین فرآیند تصمیم‌گیری‌های گروهی در شرایط بحران می‌پردازد.

در این نظریه که توسط ایروینگ جانیس مطرح شد، بیان می‌شود که وقتی یک گروه تصمیم‌گیرنده تحت فشار قرار می‌گیرد، به جای تجزیه و تحلیل دقیق مسائل، به توافق سریع و بدون ارزیابی کافی دست می‌زند. این وضعیت می‌تواند منجر به تصمیم‌های اشتباه و پرخاشگرانه شود، از جمله آغاز جنگ‌ها.

در واقع، اعضای گروه ممکن است تمایل به هم‌نوایی با دیگران داشته باشند و از بیان نظرهای مخالف خودداری کنند، که این امر می‌تواند به تصمیم‌گیری‌های پرمخاطره‌ای مانند جنگ منجر شود.

نظریه شخصیت پرخاشگر

مطابق با نظریه‌‌ی شخصیت پرخاشگر در روانشناسی جنگ، برخی افراد یا رهبران دارای شخصیت پرخاشگر هستند که آن‌ها را به سمت درگیری و جنگ سوق می‌دهد. در این دیدگاه، جنگ نه تنها نتیجه‌ی شرایط اجتماعی و سیاسی است، بلکه نتیجه ویژگی‌های شخصیتی برخی افراد نیز می‌باشد.

افراد با شخصیت پرخاشگر معمولاً دارای تمایلاتی برای کنترل و سلطه‌گری هستند و به راحتی به خشونت متوسل می‌شوند. این نظریه در تحلیل رفتار رهبران جنگ‌طلب که میل به قدرت و تسلط دارند، اهمیت دارد.

نظریه هویت اجتماعی

نظریه هویت اجتماعی که توسط هنری تاجفل در زمینه روانشناسی جنگ مطرح شده، به بررسی نقش هویت‌های گروهی در جنگ می‌پردازد. بر اساس این نظریه، انسان‌ها تمایل دارند خود را به عنوان عضو یک گروه خاص تعریف کنند و این هویت گروهی می‌تواند تعصبات و تبعیضات میان گروه‌های مختلف را تقویت کند.

درگیری‌ها و جنگ‌ها اغلب در شرایطی شکل می‌گیرند که هویت‌های گروهی برجسته‌تر شده و گروه‌های دیگر به عنوان تهدیدی برای هویت یا منافع گروه خودی تلقی شوند.

نظریه یادگیری اجتماعی

نظریه یادگیری اجتماعی که توسط آلبرت بندورا مطرح شده است، در تبین روانشناسی جنگ به کار گرفته شده است. این نظریه بر این باور است که انسان‌ها از طریق مشاهده و تقلید از دیگران، رفتارهای خشونت‌آمیز را یاد می‌گیرند.

در شرایط جنگی، افراد ممکن است با مشاهده رفتارهای خشونت‌آمیز دیگران، به تدریج این رفتارها را تقلید کنند و خود نیز به آن‌ها دست بزنند.

رسانه‌ها و پروپاگانداهای جنگی می‌توانند نقش مهمی در تقویت این فرآیند داشته باشند و افراد را به سمت خشونت و جنگ هدایت کنند.

روانشناسی جنگ برای کمک به دنیای جنگ‌زده

روانشناسی جنگ، از علم روانشناسی برای کمک به دنیای جنگ‌زده از طریق درک علل درگیری‌ها، کمک به بهبود و بازسازی جوامع و کشورها و اجراای اقدامات پیشگیرانه است.

روان‌شناس‌ها همیشه برای حل منازعات و میانجی‌گری پیش‌قدم بوده‌اند. از آنجایی که خشونت و جنگ در بخش‌هایی از جهان در حال حاضر در رخ داده است، روان‌شناسی به ما کمک می‌کند تا بهتر بفهمیم چرا این درگیری‌ها رخ می‌دهند، روش بازسازی باید چگونه باشد و چگونه می‌توانیم از جنگ‌ها پیشگیری کنیم.

فتحعلی مقدم، در دانشگاه جرج تاون استاد روان‌شناسی و مدیر برنامه‌ی حل منازعات است. او در نظریه‌ی خود به نام فرهنگ همه‌جانبه، پیشنهاد کرده است که تأکید بر نقاط مشترک میان گروه‌های متخاصم می‌تواند مروج صلح باشد.

برخی از روان‌شناسان نیز روی حوزه‌ی روانشناسی صلح کار می‌کنند. آن‌ها به دنبال پیدا کردن راه‌هایی برای پیشگیری و کاهش خشونت مستقیم و ساختاری هستند. شعبه‌ی ۴۸ انجمن روان‌شناسی آمریکا (APA) «انجمن مطالعه‌ی صلح، منازعه و خشونت» نامیده شده است.

پرورش همدلی

در روانشناسی جنگ روی ایجاد همدلی تأکید فراوانی شده است. زیرا یکی از مهم‌ترین عواملی که می‌تواند به ایجاد صلح و پیشگیری از جنگ پروش همدلی نامحدود است. اگر بتوانیم مجاورت قوم‌ها، مذاهب و فرهنگ‌های مختلف را با یکدیگر بیشتر کنیم و هر کدام روایت‌های دیگری را در بافت همدلانه گوش دهند، آنگاه همدلی می‌تواند به کاهش تعارض‌ها کمک کند. این همدلی بین اعضای غیرسیاسی جامعه باید باشد.

خلاصه

روانشناسی جنگ، به ما کمک می‌کند که عوامل روانشناختی دخیل در جنگ را درک کنیم و بتوانیم از آن‌ها برای کاهش خسارت‌های جنگی و حتی پیشگیری از جنگ بهره بگیریم.

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

دکتر حمید بهرامی زاده

رویکرد من طرحواره‌‌درمانی و روانکاوی است و تاکنون ۳ کتاب در حوزه طرحواره‌درمانی منتشر کرده‌ام و یک کتاب درباره‌ی درمان افسردگی. علاقه‌ی اصلی من یکپارچه‌نگری رویکردهای روان‌درمانی است. من فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های فردوسی، تهران و علامه‌طباطبایی هستم. شعار من این است: زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا