راهنمای جامع رواندرمانی بین فردی (IPT)

در اغلب موارد روابط بزرگترین منبع استرس، غم و نگرانیهایی است که افراد در زندگی خود تجربه میکنند. از منظر آسیبشناسی روانی نیز، در اغلب موارد علت اختلالهای روانشناختی از جمله افسردگی مشکلات ارتباطی است. از این رو پرداختن به مشکلات ارتباطی در رواندرمانی میتواند در رفع نشانههای اختلالهای روانشناختی مؤثر باشد. رواندرمانی بین فردی (interpersonal psychotherapy) درمانی است که برای پرداختن به مشکلات ارتباطی و بین فردی ابداع شده است.
رواندرمانی بین فردی (IPT) کوتاهمدت و مبتنی بر دلبستگی است و هدف آن کمک به درمانجویان برای هدف قرار دادن چالشهایشان در مدیریت کردن روابط و درنهایت رهایی از نشانههای اختلالهای خلقی مانند افسردگی است (فن هیس، راتر، الرمان و ایورز، ۲۰۱۳).
در این مقاله، ما ویژگیهای رواندرمانی بین فردی را پوشش خواهیم داد، تاریخچه آن را بررسی و برای فهم آن یک مثال بالینی (case study) واقعی نیز معرفی خواهیم کرد.
مقدمهای بر رواندرمانی بین فردی
رواندرمانی بین فردی (IPT) توسط جرالد کلرمن (Gerald Klerman) و میرنا وایسمن (Myrna Weissman) به عنوان درمانی برای افسردگی در دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ابداع شده است. این نوع رواندرمانی یک درمان کوتاهمدت محسوب میشود زیرا عموماً ۱۲ تا ۱۶ هفته طول میکشد ولی با این حال هدف آن دستیابی به اهداف کوتاهمدت و بلندمدت است.
در کوتاهمدت، هدف رواندرمانی بین فردی از بین بردن سریع نشانههای افسردگی و کمک به درمانجویان برای سازگاری با موقعیتهای اجتماعیای است که در حال حاضر با آنها سروکار دارند (وایسمن، مارکوتیز و کلرمن، ۲۰۰۰). به عنوان مثال، درمانگر IPT ممکن است به درمانجو کمک کند تا در تعامل با یک فرد خاص در زندگی خود که با او چالشهایی را تجربه میکند، ارتباط برقرار و مرزهای محکمتری را حفظ کند.
با این وجود هدف بلندمدت رواندرمانی بین فردی (IPT) این است که به درمانجویان راهبردهایی آموزش داده شود که بتوانند در حوزههای وسیعتری از روابط و موقعیتها از آنها استفاده کنند. به این معنا که درمانجویان میتوانند مهارتهایی را برای مدیریت کردن روابطشان به دست آورند به طوریکه قادر باشند بدون کمک درمانگر از آنها در موقعیتهای واقعی زندگی استفاده کنند. در نتیجه به درمانجویان کمک میشود که در آینده از تجربهی مجدد نشانههای افسردگی که ناشی از روابط بین فردی است جلوگیری کنند (رافائلی و مارکویتز، ۲۰۱۱).
در حالیکه رواندرمانی بین فردی (IPT) ابتدا به ساکن برای درمان افسردگی ایجاد شده است، اکنون برای دامنهی وسیعی از مشکلات مرتبط با سلامت روان شامل اختلالات اضطرابی، اختلالات خوردن و سوءمصرف مواد به کار میرود (کوجپرز، دانکر، وایسمن، راویتز و کریستی، ۲۰۱۶).
تاریخچه رواندرمانی بین فردی
رواندرمانی بین فردی (IPT) نمونه خوبی از خوششانسی علمی بود زیرا به طور تصادفی کشف شد.

در سال ۱۹۶۹، دکتر جرالد کلرمن و دکتر ایگون پایکل، به همراه همکارانشان در حال بررسی اثربخشی انواع داروهای ضدافسردگی در مقایسه با ترکیب با رواندرمانی بودند (وایسمن، ۲۰۰۶). با توجه به اینکه این کارآزمایی قرار بود برای یک بازهی زمانی مشخص به طول بینجامد، به دنبال نسخهای از رواندرمانی بودند که برای درمان افسردگی، محدودیت زمانی داشته باشد.
محققان یک راهنمای درمانی را برای درمانگران پژوهش آماده کردند که در آن بر رویدادهای اخیر زندگی که باعث ایجاد نشانههای افسردگی شده بودند تمرکز شده بود. در این راهنما، چندین ویژگی اصلی رواندرمانی بین فردی مانند تأکید بر چهار مشکل اصلی و در نظر گرفتن درمانجو به عنوان بیمار، مفهومسازی شد (وایسمن، ۲۰۰۶).
در ابتدا نام این راهنما، رواندرمانی با تماس بالا بود. اما هنگامی که نتایج پژوهش اثربخشی آن را برای بهبود عملکرد اجتماعی نشان داد نام آن به رواندرمانی بین فردی تغییر کرد.
موفقیت این درمان منجر به تحقیقات بیشتر با همکاری مؤسسه ملی سلامت روان ایالات متحده شد و در سال 1984، کتابچه راهنمای IPT منتشر شد و برای استفاده عمومی در دسترس قرار گرفت.
انتشار کتابچه راهنمای رواندرمانی بین فردی منجر به طیف وسیعی از مطالعات فراتر از این گروه تحقیقاتی شد که کاربردهای این درمان را در میان جمعیتهای مختلف از جمله نوجوانان، سالمندان و زنان باردار بررسی کردند. امروزه، درمانگرانی که به دنبال انجام IPT هستند، از راهنمای جامع رواندرمانی بین فردی، منتشر شده توسط دکتر میرنا وایسمن، دکتر جان مارکوویتز و مرحوم دکتر کلرمن (2000) استفاده میکنند.
IPT در حال حاضر در سراسر جهان آموزش و تمرین میشود و ظاهراً فقط به سازگاریهای جزئی نیاز دارد تا در فرهنگهای مختلف قابلیت کاربرد داشته باشد (Weissman, 2006).
۷ ويژگی رواندرمانی بین فردی
بر اساس نظر مارکویتز، اسوارتبرگ و شوارتز (۱۹۹۸)، رواندرمانی بین فردی (IPT) با هفت ویژگی اصلی مشخص میشود:
نخستین ویژگی رواندرمانی بین فردی (IPT) بین فردی این است که محدودیت زمانی دارد و معمولاً ۱۲ تا ۱۶ هفته طول میکشد (مارکویتز و وایسمن، ۲۰۰۴). همیشه در ابتدای شروع درمان به درمانجو گفته میشود که درمان کوتاهمدت است و هدف آن انگیزه دادن به درمانجوست تا به اهدافی که در مورد آنها توافق شده است دست پیدا کند.

در طول ۱۲ تا ۱۶ هفته، رواندرمانی بین فردی (IPT) به سه مرحله اساسی تقسیم میشود:
مرحله | هفته | اهداف |
اول | ۱-۴ | در این مرحله درمانگر، تشخیصگذاری انجام میدهد و بافت بین فردی مرتبط با آن را شناسایی میکند. این مرحله اغلب به عنوان مرحلهی ارزیابی شناخته میشود. در این مرحله، درمانگر برای ادامهی درمان رضایت درمانجو را میگیرد و پرسشنامهی بین فردی را اجرا میکند. |
دوم | ۵-۱۲ | بیمار و درمانگر تجربیات اخیر مربوط به حوزه بین فردی را مورد بحث قرار می دهند. بحثها عمداً دربارهی رخدادهای اخیر و تعاملات روزمره است. درمانگر ابزارهای عملی و راهبردهای مثبتی را برای کمک به درمانجو برای مدیریت مؤثرتر این تعاملات فراهم میکند. |
سوم | ۱۳-۱۶ | درمانگر استراتژیهایی را برای درمانجو ارائه میدهد تا روابط بین فردی خود را پس از خاتمه درمان مدیریت کند. گاهی اوقات، ممکن است پیگیریهای ماهانه پس از این مرحله درمان، نیز وجود داشته باشد. |
دومین ویژگی رواندرمانی بین فردی (IPT) این است که مشکلات درمانجو به طور مشخصی تحت عنوان بیماریهای پزشکی تعریف میشود. به این معنا که تأکید میشود مشکلات درمانجو ناشی از نوعی بیماری روانی در ترکیب با یک زمینه بین فردی خاص است.
مزیت بهکارگیری مدل پزشکی در مفهومپردازی مشکلات درمانجویان است این است که میتواند به آنها کمک کند از سرزنش کردن خود و احساس گناه رها شوند. این کار باعث میشود بین رنج درمانجو و احساسی که نسبت به خود دارد تمایز ایجاد شود، که به نوبهی خود به درمانجو اجازه میدهد تجربههای فعلی خود را نه به عنوان بخشی از شخصیت خود بلکه به عنوان پیامد شرایط و بیماری فعلی خود در نظر بگیرد (مارکویتز و همکاران، ۱۹۹۸).
این چارچوببندی همچنین هدف واضحی برای درمانجو ایجاد میکند. درمانجو میتواند خود را در حال حاضر بیمار در نظر بگیرد و هدفش این باشد که در پایان دوره درمانی، سلامتی خود را بازیابد.
رواندرمانی بین فردی (IPT) با دو هدف حل کردن مشکلات بین فردی و رهایی از نشانههای اختلالات خلقی مشخص میشود (مارکویتز و وایسمن، ۲۰۰۴). درمانگر به طور واضحی بین این دو هدف در مرحله ارزیابی ارتباط ایجاد میکند تا کانون درمان مشخص شود. کانون درمان در یکی از چهار حوزهی آسیبزای زیر قرار میگیرد:
۱. سوگواری یا سوگ پیچیده
هنگامی که مرگ یکی از عزیزان درمانجو باعث ایجاد اختلال خلقی شده باشد، سوگواری به عنوان مشکلی که باید حل شود انتخاب میشود.
سوگ و غمگینی به خاطر از دست دادن عزیزانمان کاملاً طبیعی و بهنجار است. اما گاهی اوقات نمیتوانیم با از دست دادن کنار بیاییم و سوگواریمان را کامل کنیم. از این رو دچار سوگ حل نشده یا سوگ پیچیده میشویم. گاهی اوقات نیز دچار سوگ تأخیری میشویم.
۲. تعارض یا برخورد نقشها
هنگامی که نارضایتی از انتظارات نقش بین درمانجویان و کسی که در زندگی آنهاست موجب اختلال خلقی شده باشد، تعارض نقشها در کانون درمان قرار میگیرد.
برخورد نقشها هنگامی رخ میدهد که درمانجو و یکی از اشخاص مهم زندگیاش، انتظارات متفاوت و ناهمسازی دارند. پژوهشها نشان داده است که برخورد نقشهای حلنشده و تکراری معمولاً با آغاز، تداوم، و وخامت نشانههای افسردهساز رابطه دارد.
برخورد نقشها معمولاً سه مرحله دارد:
- مذاکره مجدد که در آن هر دو طرف متوجه اختلاف نظر هستند و میکوشند راه حلی پیدا کنند.
- بن بست که در آن مذاکره بین دو طرف متوقف میشود و فقط خصومت ابرازنشده باقی میماند
- جدایی که در آن رابطه دوطرف فراتر از حدی که امکان بهبود وجود دارد آسیب میبیند.
در مرحله مذاکره مجدد لازم است درمانجو در رابطه خود الگوهایی از ارتباط را به کار ببرد که انطباقپذیری بیشتری دارد. در مورد بنبست، درمانجو ممکن است بکوشد باب مذاکره را با امید حل موفقیتآمیز اختلافنظرها دوباره بگشاید. و در مرحله جدایی، درمانجو باید متوجه شود که رابطه دو طرف در واقع پایان یافته و لازم است علائق و روابط دیگری را جستجو کند که به پر کردن خلاء ناشی از رابطه قطع شده کمک میکند.
۳. انتقال یا دگرگونی نقشها
زمانی که اختلال خلقی در اثر گذارهای اصلی زندگی (دگرگونی در زندگی) ایجاد میشود، انتقال نقش به عنوان مشکل انتخاب میشود. دشواری کنار آمدن با این گذار را میتوان در حوزههایی مانند اشتغال، روابط نزدیک، سلامت جسمانی، شرایط زندگی و موارد دیگر مشاهده کرد.
افسردگی و بسیاری از اختلالهای دیگر با تغییرات تنشزای زندگی مربوط میشوند، که به نوبه خود باعث تغییر در نقشهایی میشود که افراد به عهده دارند. تغییر نقش میتواند مثبت یا منفی باشد. به عنوان مثال از دست دادن شغل یک تغییر منفی و ازدواج کردن یک تغییر مثبت است. اما تغییر نقش میتواند منجر به افسردگی شود. برای مثال بچهدار شدن ممکن است با فشار روانی ناشی از مسئولیت جدید، اضطراب شکست در تربیت فرزند یا ترس از نالایقبودن همراه باشد.
در اغلب موارد تغییر نقش با تغییرات در چرخه زندگی مانند تغییرات زیستی مرتبط با یائسگی، و آنهایی رابطه دارد که شامل تغییر در نقش اجتماعی مثل ازدواج، زایمان یا بازنشستگی است.
به طور کلی دگرگونیهای نقشی که با افسردگی یا سایر اختلالها مرتبط است با احساس درماندگی در کنار آمدن با تغییر، با از دست دادن اعضای شبکه اجتماعی یا با نیاز به کسب مهارتهای اجتماعی جدید مشخص میشود.
۴. کمبودهای بین فردی
زمانی که هیچ رویداد یا رابطهای منجر به اختلال خلقی نمیشود، کمبودهای بین فردی به عنوان مشکل انتخاب میشود. به این معنا که فرض میشود درمانجو در طول زمان در روابط بین فردی و عملکردش در طیف وسیعی از زمینهها مشکل داشته است.
درمانگر اغلب به صراحت درک خود را از مسائل ارائهشده توسط درمانجو بیان میکند و توصیهای مختصر در مورد چگونگی ادامه درمان ارائه میکند.
در اینجا نمونهای از تشخیص هدف از کارهای مارکویتز و همکاران آورده شده است (1998) که به طور موثر ناحیه مشکلی را که باید روی آن متمرکز شود (سوگ/سوگ پیچیده) برجسته میکند و اختلال خلقی درمانجو را به این ناحیه مرتبط میسازد:
«همانطور که توسط DSM-IV تعیین کردیم، شما در حال گذراندن یک دوره افسردگی شدید هستید، یک بیماری رایج که تقصیر شما نیست. به نظر میرسد که افسردگی شما با مرگ پدرتان و دشواری شما در سوگواری برای او ارتباط دارد. علائم شما مدت کوتاهی پس از آن شروع شد. پیشنهاد میکنم در 12 هفته آینده سعی کنیم مشکل شما را با عزاداری که به آن سوگ پیچیده میگوییم حل کنیم. اگر آن را حل کنیم، به احتمال زیاد افسردگی شما بهبود مییابد (مارکوویتز و همکاران، 1998، ص، 189).»
رواندرمانی بین فردی (IPT) درمان را حول رویدادهای بین فردی در زندگی فعلی درمانجو متمرکز میکند. به همین دلیل است که IPT اغلب بر «اینجا و اکنون» تمرکز میکند و به آن شناخته میشود (مارکوویتز و همکاران، 1998).
در حالی که سایر درمانها، اغلب به تجربههای رشدی اولیه درمانجو (یعنی تجربههای دوران کودکی) میپردازند، جلسات در مرحلهی دوم IPT با پرسش درمانگر از زمان آخرین ملاقات درمانجو آغاز میشود. سپس بحث بر روی تعاملات بین فردی اخیر متمرکز خواهد شد، که به عنوان زمینهای برای بحث در مورد حالت خلقی و رفتارها عمل خواهد کرد. به عنوان مثال، درمانجو ممکن است مشاجرهی فعلی با شریک زندگیاش را توصیف کند که باعث احساس افسردگی او شده است.

تکنیکهای خاص رواندرمانی بین فردی
رواندرمانی بین فردی (IPT) از طیف وسیعی از تکنیکهای نوآورانه برای تعامل با درمانجویان استفاده میکند تا از اختلالات خلقی رهایی یابند. همچنین این تکنیکها درمانجویان را به تغییر دادن رفتارهایشان ترغیب میکنند.
پس از اینکه درمانجو مشکلی را مطرح میکند که اخیراً تجربه کرده و باعث ایجاد اختلال خلقی شده است، درمانگر او را تشویق میکند تا آن مشکل و انتظارات و ادراکات خود را در مورد آن بررسی کند.
آنها سپس تکنیکهایی را، عمدتاً از نظریههای روانپویشی، به کار میگیرند تا از درمانجو دعوت کنند تا راههای جایگزین برای رسیدگی به مشکل را کشف و به او کمک کنند تا رفتارهای جدید و انطباقی را برای مدیریت سناریوهای مشابه در آینده شناسایی کنند (کلرمن، ویزمن، رونساویل و شورون، 1984). چنین تکنیکهایی میتوانند به عنوان مثال، ایفای نقش و تجزیه و تحلیل ارتباط باشند (Markowitz et al., 1998).
در رواندرمانی بین فردی از تکنیکهای مختلفی برای کمک به درمانجویان استفاده میشود:
۱. جستجوی غیررهنمودی
این تکنیک مستلزم این است که درمانگر سؤالات بازپاسخی از درمانجو بپرسد تا اطلاعاتی را درباره شرایط وی به دست بیاورد. به عنوان مثال، سؤال «مهمترین خاطره زندگی شما چیست؟» میتواند گفتگوی باز با درمانجو را تسهیل کند.
۲. استخراج مستقیم
گاهی اوقات درمانگر سؤالات مستقیمی به منظور به دست آوردن جزئیات بیشتر و اطلاعات دقیقتر از درمانجو میپرسد. این تکنیک به طور مشخص به تعیین اینکه چه چیزی، چه زمانی، چگونه و چرا رخ داده است.
۳. ترغیب درمانجو به ابراز عواطف
درمانگر درمانجو را ترغیب میکن که احساسات خود را آزادانه و بدون تردید ابراز کند. به درمانجو اطمینان داده میشود که هیجاناتش معتبر است و باید ابراز شود.
۴. شفافسازی
درمانگر به طور کامل به حرفهای درمانجو گوش میدهد و سپس رفتار و الگوی ارتباطی درمانجو را شفافسازی میکند و مورد ارزیابی مجدد قرار میدهد. برای مثال «وقتی میگی همسرت ترکت کرده میخندی. به نظر من خندهدار نیست».
۵. تحلیل ارتباط
درمانگر به دقت به درمانجو گوش میدهد و سپس مشکلات ارتباطی او را تحلیل میکند. این کار شناسایی مشکلات و راهحلهای بالقوه را فراهم میکند.
۶. تحلیل تصمیمها
درمانگر به درمانجو کمک میکند گزینههای انتخابی خود را پیدا کند و سپس در مورد اقدام به آن تصمیم بگیرد. این کار شامل مهارت حل مسئله است که میتواند در هر یک از نواحی مشکلزا به کار گرفته شود.
۷. ایفای نقش
فعالیت ایفای نقش به درمانگر اجازه میدهد به درمانجو کمک کند برای موقعیتهای واقعی زندگی آماده شود و مهارتهایی را برای مقابله کردن با آنها یاد بگیرد.
مرحله نهایی رواندرمانی بین فردی (IPT) شامل پایان دادن به رابطهی درمانی با استفاده از یک چارچوب پیشگیری از عود است.
درمانگر در این مرحله، درمانجو را تشویق میکند تا احساسات و واکنشهای خود را نسبت به خاتمهی درمان بررسی کند. درمانگر دستاوردهای درمانجو را تصدیق و به او کمک میکند تا علائم هشداردهندهای را که نشان میدهد ممکن است نیاز به درمان بیشتری داشته باشد، تشخیص دهد.
این مرحله، و به طور کلی ماهیت محدودیت زمانی در IPT، یک امر حیاتی است زیرا اغلب پس از دوره IPT است که مزایای واقعی درمان آشکار میشود. یعنی اغلب تنها پس از پایان درمان است که درمانجو متوجه میشود میتواند با به کارگیری مهارتهایی که آموخته و بدون حمایت درمانی مداوم، امور بین فردی خود را به خوبی مدیریت کند.
بسیاری از انواع درمانها نیازمند این هستند که درمانگر موضع بیطرف یا خنثی داشته باشد. در مقابل، درمانگر IPT نقش یک متحد را بر عهده میگیرد که آشکارا حمایتگر و خوشبین است – کمی شبیه به تشویقکننده.
با توجه به اینکه IPT در ابتدا برای درمان اختلالهای خلقی مانند افسردگی ایجاد شد، این دیدگاه خوشبینانه میتواند برای مقابله با دیدگاه منفی که اغلب توسط درمانجویان افسرده ارائه میشود، حیاتی باشد. به طور گستردهتر، منفیگرایی به عنوان دلیل بیماری روانی یا مسائل دنیای بیرون است. این چارچوب برای به حداقل رساندن تمایل درمانجو به تجربه گناه یا سرزنش خود مهم است.
علاوه بر این، این چارچوببندی، انتقال منفی را به حداقل میرساند و اتحاد درمانی را تقویت میکند، به گونهای که میتوان درمانجو و درمانگر را با هم به عنوانی یک تیم برای مقابله با چالشهای بین فردی در نظر گرفت (مارکوویتز و همکاران، 1998).
نظریه رواندرمانی بین فردی
کلرمن و پایکل در طراحی مداخلات خود تحت تأثیر کارهای آدولف مایر بودند. مایر در کارهای خود از رویکرد یکپارچهنگر استفاده میکرد. کار مایر، یکی از محدود نظریههایی بود که بیماریهای روانی را نتیجه روابط با محیط میدانست (وایسمن، ۲۰۰۶).
علاوه بر این، کلرمن و پایکل از نظریه بین فردی هری استک سالیوان نیز بهره گرفتند. سالیوان مطرح کرده بود که تمام اختلالهای روانشناختی ناشی از تجربههای بین فردی است. بنابراین، سالیوان مطرح کرد که درک شرایط روانشناختی مستلزم بررسی محیط اجتماعی بیمار است.
سالیوان همچنین جز اولین کسانی است که مشاهده کرد شخصیت ما توسط تعاملاتمان با سایر افراد شکل میگیرد. در همین راستا، نوشتههای او درمانگران را تشویق کرد که تنشهای درمانجویان را در روابط اصلیشان جستجو کنند (چاپمن، ۱۹۷۶).
در نهایت، نظریه زیربنایی رواندرمانی بین فردی تحت تأثیر نظریه دلبستگی بالبی قرار دارد. زیرا بالبی مطرح کرده بود که تجربه جدایی یا تهدید به جدایی از افرادی که رابطه عاطفی نیرومندی با آنهاداریم منجر به استرس و افسردگی میشود (بالبی، ۱۹۶۹). کارهای بالبی، از فرضیه رواندرمانی بین فردی مبنی بر اینکه بین روابط بین فردی و اختلالهای خلقی رابطه وجود دارد حمایت میکند.
یک نمونه از اثربخشی رواندرمانی بین فردی
برای درک اینکه چگونه درمانجویان از تکنیکهای رواندرمانی بین فردی بهره میبرند اجازه دهید یک مثال بالینی از جلسات رواندرمانی بین فردی را مرور کنیم.
این مثال بالینی از کتاب رواندرمانی بین فردی مارکویتز و وایسمن (۲۰۱۲) گرفته شده است و سیر رواندرمانی بین فردی برای درمانجوی مبتلا به افسردگی را نشان میدهد.
مثال بالینی: جویی (مارکویتز و وایسمن، ۲۰۱۲):
جویی ۳۷ ساله و تحلیلگر مالی بود. هنگام مراجعه به کلینیک گزارش کرده بود که احساس افسردگی میکند، بیارزشی دست از سرش برنمیدارد و انرژیاش کاهش یافته و نمیتواند تمرکز کند. او خودش را تنبل و بیانگیزه توصیف کرد و گفت که دچار روزمرگی شدیدی شده است.
جویی از فشارخون شدید نیز رنج میبرد و در ماههای قبل از مراجعه به درمان، شغل پر استرس خود را با دلیل ترس از مشکلات سلامتی مرتبط با حملهی قلبی اخیرش رها کرده بود.
علاوه بر این، رها کردن شغلش باعث شده بود که تعارضهایش با همسر سابقش در مورد مراقبت از بچهها افزایش پیدا کند.
جویی که دو سال پیش از آن، همسر سابق خود را ترک کرده بود، اکنون بیشتر شبها را با پارتنر جدیدش، بِن، که او را تشویقکننده و حامی توصیف میکرد میگذراند. با این حال، بخشی از جویی احساس میکرد که او شایسته مهربانیهای بن نیست.
وقتی او برای درمان به کلینیک مراجعه کرد توضیح داد که احساس میکند زندگی از کنترلش خارح شده و اگرچه آرزوی برگشتن به کار را دارد، اما انگیزهای برای پیدا کردن کار جدید ندارد.
جلسات رواندرمانی بین فردی جویی
در جلسات ارزیابی معلوم شد که جویی معیارهای افسردگی عمده را دارد. از آنجایی که افسردگی جویی در بافت چندین عامل استرسزا شامل رابطهی جدید، تعارض با همسر سابق، و بیماری جسمانی مزمن رخ داده بود، رواندرمانی بین فردی به او پیشنهاد شد و جویی هم آن را پذیرفت.
ابتدا، جویی عنوان کرد از اینکه افسرده شده، شرمسار است. او انتظارات زیادی از خودش داشت که در برآورده کردن آنها ناکام شده بود و این شکستهای پیدرپی دلیل افسردگی او بود. بنابراین در راستای اصول رواندرمانی بین فردی، درمانگر تجربهی فعلی جویی از افسردگی را به بیماری سرماخوردگی تشبیه کرد. از این رو، جویی را در نقش بیمار قرار داد و او را از متهم کردن خود رها کرد.
در طول مرحلهی اول، یک پرسشنامه بین فردی به جویی داده شد که در آن از جویی خواسته شده بود تا روابطش با تمام افراد کلیدی زندگیاش را توصیف کند و بگوید که دوست دارد این روابط چگونه باشد.
جویی، در مورد رابطهاش با بن، توصیفات خوبی را ارائه کرد بود اما احساسات متضادی درباره رابطه داشت زیرا هنوز مطمئن نبود که بن میخواهد با او بماند یا خیر.
او درباره همسر سابقش، لورا، گفته بود هنگامی که با هم بودند او بسیار کنترلکننده بوده است. غلی رغم جدا شدن، لورا به طور مداوم مسئولیتهایش را به گردن جویی میانداخت. جویی از این کار ناراحت بود اما به هر حال به لورا کمک میکرد زیرا تلاش میکرد که خودش را به او اثبات کند.
جویی در هفته دو شب از یکی از دخترانش به نام ماکسین مراقبت میکرد. با این حال، از آنجایی که هیچ حق قانونی در مورد ماکسین نداشت میترسید که لورا او را از دیدن دخترش محروم کند.
از این توصیفات مشخص بود که حوزه مشکلی که باید روی آن تمرکز کرد، تعارض نقش بود، زیرا جویی در زندگی خود انتظارات متفاوتی از دیگران در مورد میزان مداخله و کمک در موقعیتهای مختلف داشت. این کانون درمانی یعنی تعارض نقش محور سایر جلسات جویی شد.
در مرحلهی دوم، درمانگر هر جلسه را با سؤال کردن از جویی در مورد آخرین ملاقات آنها شروع کرد. این امر باعث میشود که جویی یک برخورد بین فردی اخیر را توصیف کند که درمانگر برای آن تکنیکهای روانپویشی را به منظور تحلیل تعامل به کار میبرد.
از تطریق تحلیل تعامل، درمانگر از جویی خواست که یک تعامل چالشبرانگیز را با جزئیات زیاد توصیف کند. در طول این کار، درمانگر به او کمک میکرد تا احساساتش را در لحظات مختلف تعامل به یاد آورد.
در مرحلهی سوم، نشانههای افسردگی جویی به طور قابل توجهی کاهش پیدا کرد. حالش بهتر شده بود و احساس آرامش بیشتری داشت.
در جریان درمان معلوم شد که ابراز نگرانیها برای جویی کمککننده بوده و درمانگر توانست تمام کارهایی را که برای مراقبت از سلامت دخترش انجام داده به او یادآوری و از این طریق روحیه او را تقویت کند.
در روزهای پایان به نزدیک درمان جویی توانست همچنان به رفتار قاطعانهاش با همسر سابقش ادامه دهد. علاوه بر این او در خُلق خود افزایش قابل توجهی را گزارش داد و اظهار داشت که دائماً احساس مثبت و خوشبینی میکند.
در نهایت، پس از پایان درمان، جویی نسبت به توانایی خود در مدیریت روابط و مراقبت از خود در حرکت رو به جلو اطمینان داشت. او همچنین یک شغل جدید پیدا کرد. شش هفته بعد از پایان درمان نیز معلوم شد که جویی توانسته تغییرات خود را حفظ کند.
در این مثال از رواندرمانی بین فردی، جویی تشویق شد تا ببیند علائم او چگونه با روابط فعلیاش مرتبط است. او متوجه شد که رفتار دیگران با او در زندگیاش غیرقابل قبول است و به خودش اجازه داد که رنجش خود را از چنین رفتاری بپذیرد. در نتیجه، جویی توانست خشم خود را تحت کنترل درآورد، که به نوبه خود به او کمک کرد تا دست به خودابرازی بزند و از مرزهای خود، در حالیکه همچنان مادر خوبی برای دخترش است محافظت کند.
مشابهتها و تفاوتهای رواندرمانی بین فردی با سایر درمانها
مطالعهی مثال بالا مقایسه رواندرمانی بین فردی را که یک درمان دارای محدودیت زمانی و رویکرد ارتباطی است با سایر درمانها جالب میکند.
رویکرد روانکاوی سنتی ممکن است خاطرات دوران کودکی جویی را جستجو کند که شامل روابط او مادرش میشود. هر پیشرفتی که در درمان نیز حاصل میشد به کسب بینش جویی نسبت به روابط اولیهاش و تخلیه هیجانات سرکوبشدهی او نسبت داده میشد.
از طریق رواندرمانی جویی احتمالا به این سمت هدایت میشد که خشمش را به سمت افزایش قاطعیت هدایت کند که رویکرد سالمتری برای برقراری تعامل در مقایسه با سرکوب و انکار قبلی او بود.
رویکرد شناختی-رفتاری بر نقش باورهای ناکارآمد جویی در شروع نشانههایش تمرکز میکرد. برای مثال جویی ترغیب میشد که خودگویههای منفی مانند «من مادر بدی هستم» را هدف درمان قرار دهد.
پیشرفت جویی در درمان نیز به تغییرات در باورهای او نسبت داده میشد که در درمان با افکار سازندهتری مانند «من مادر خوبی برای ماکسین هستم حتی اگر همیشه کار درست را انجام ندهم» جایگزین میشد.
در نهایت رویکردهای ارتباطی بر تعامل ضعیف بین جویی و همسر سابقش تمرکز میکرد. این درمان به آنها کمک میکرد که خودشان را بهتر ابراز کنند و به طور شفافتری در مورد قوانین، مرزها و انتظاراتی که از یکدیگر در مورد فرزندپروری دارند حرف بزنند.
فرصتهای آموزشی و دریافت گواهینامه در رواندرمانی بین فردی
انیستیتوهای بسیاری در سراسر جهان وجود دارند که آموزشهای رواندرمانی بین فردی را برعهده دارند.
اولین مورد خوب موسسه IPT است که در آموزش، صدور گواهینامه و نظارت بر درمانگران IPT تخصص دارد. موسسه IPT طیف وسیعی از دورهها را ارائه میدهد که در حال حاضر به صورت آنلاین ارائه میشوند.
دوره سطح A موسسه IPT که از چهار تا هشت روز متغیر است، اصول کلیدی IPT و تحقیقات موجود در مورد اثربخشی آن را پوشش میدهد.
کسانی که این دوره را میگذرانند یاد خواهند گرفت که چگونه تشخیص دهند که آیا IPT یک درمان مناسب برای یک بیمار خاص است یا خیر، چگونه یک فهرست بین فردی انجام دهند، و تکنیکها و چارچوبهای مورد استفاده در طول جلسات را یاد خواهند گرفت.
این دوره مقدماتی در حال حاضر در قاره آمریکا، اروپا، هند، آفریقا و چین (با ترجمه زنده) ارائه میشود.
شبکه رواندرمانی بین فردی انگلستان (IPTUK) مجموعهای از دورههای مشابه را ارائه میدهد که در سطوح مختلف در سراسر بریتانیا برگزار میشود. آنها همچنین آموزش آنلاین در مورد نظریه ریتم اجتماعی بین فردی (IPSRT) را ارائه میدهند، که شکلی از IPT است که میتواند به بیماران در مدیریت نشانههای اختلال دوقطبی کمک کند.
دانشگاه سیدنی برای گواهینامه سطح A یک دوره 14 ساعته (چهار جلسه) را به صورت حضوری و آنلاین ارائه میدهد. این دوره برای دانشجویان، درمانگران در حال آموزش و درمانگران باتجربه آزاد است. این دوره سه مرحله درمان IPT و کانونهای مختلف جلسات (مانند غم و اندوه و از دست دادن، انتقال نقش و غیره) را پوشش میدهد.
سخن آخر
با اینکه رواندرمانی بین فردی زمانی در حاشیه جریان اصلی رواندرمانی قرار داشت اکنون به دلیل اثربخشی بالایی که به ویژه برای افسردگی دارد در سراسر جهان یک درمان شناختهشده است. اکنون در بسیاری از راهنماهای درمانی در سراسر دنیا رواندرمانی بین فردی نیز گنجانده شده است. در حال حاضر حدود ۲۵۰ پژوهش به بررسی اثربخشی آن پرداختهاند.
مسلماً یکی از نقاط قوت IPT جدا کردن فرد از علائم بیماری است. با انجام این کار، بیمار از توانایی خود در تغییر وضعیت بین فردی خود اطمینان پیدا میکند.
به همین ترتیب، درمانگران IPT اغلب در تحریک دوسوگرایی بیماران نسبت به کسانی که به آنها اهمیت میدهند، استعداد دارند. با آشکار شدن این احساسات مختلط، درمانگران قادر به شناسایی علل چنین احساساتی میشوند و فضایی را برای بیماران ایجاد میکنند تا بدون قضاوت درباره آنها صحبت کنند.
ارتباط با ما
برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این میتوانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.
- اینستاگرام: schema.therapy
- تلگرام: psychologistnotes
- ایمیل: schemalogy@gmail.com
- Bowlby, J. (1969). Attachment. New York, NY: Basic Books.
- Chapman, A. H. (1976). Harry Stack Sullivan: His life and his work. New York, NY: Putnam.
- Cuijpers, P., Donker, T., Weissman, M. M., Ravitz, P., & Cristea, I. A. (2016). Interpersonal psychotherapy for mental health problems: A comprehensive meta-analysis. American Journal of Psychiatry, 173(7), 680-687.
- IPTUK. (n.d.). Stages of interpersonal psychotherapy. Retrieved from https://www.iptuk.net/stages-of-ipt.html
- ISIPT. (n.d.). Key IPT strategies. Retrieved from https://interpersonalpsychotherapy.org/ipt-basics/key-ipt-strategies/
- ISIPT. (n.d.). Overview of IPT. Retrieved from https://interpersonalpsychotherapy.org/ipt-basics/overview-of-ipt/
- Klerman, G. L., Weissman, M. M., Rounsaville, B., & Chevron, E. S. (1994), Interpersonal Psychotherapy of Depression, New York: Basic Books.
- Markowitz, J. C., Milrod, B., Bleiberg, K., & Marshall, R. D. (2009). Interpersonal factors in understanding and treating posttraumatic stress disorder. Journal of Psychiatric Practice, 15(2), 133-140.
- Markowitz, J. C., & Weissman, M. M. (2004) Interpersonal psychotherapy: principles and applications. World Psychiatry. Oct; 3(3): 136–139.
- Markowitz, J. C., & Weissman, M. M. (2012) Interpersonal Psychotherapy: Past, Present, and Future. Clinical Psych Psychotherapy. Mar-Apr; 19(2): 99–105.
- Rafaeli, A. K., & Markowitz, J. C. (2011). Interpersonal psychotherapy (IPT) for PTSD: A case study. American Journal of Psychotherapy, 65(3), 205-223.
- Van Hees, M. L., Rotter, T., Ellermann, T., & Evers, S. M. (2013). The effectiveness of individual interpersonal psychotherapy as a treatment for major depressive disorder in adult outpatients: a systematic review. BMC Psychiatry, 13(1), 22-32.
- Weissman, M. M., Markowitz, J. C., & Klerman, G. L. (2000). Comprehensive Guide to Interpersonal Psychotherapy. New York: Basic Books.