انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیراهنمای درمانگران و مشاوران

راهنمای انتخاب مداخلات حمایتی و تفسیری

بعد از اینکه درمانجویان مشکلات خود را با ما درمیان گذاشتند نوبت به اجرای مداخله‌ها و تکنیک‌های درمانی می‌رسد. شنیدن مشکلات و همدلی کردن با درمانجویان برای رسیدن به اهدف رواندرمانی کافی نیست؛ ما باید در هر لحظه از فرایند درمان یک تصمیم سرنوشت‌ساز بگیریم: آیا باید از مداخلات حمایتی استفاده کنیم یا مداخلات تفسیری؟

یادگیری انتخاب مداخلات حمایتی و تفسیری به ما کمک می‌کند که از تنگنای لحظات دشوار رواندرمانی با موفقیت عبور کنیم.

قبل از اینکه مقاله‌ی راهنمای انتخاب مداخلات حمایتی و تفسیری را مطالعه کنید بهتر است که ابتدا مقاله‌ی قبلی را که پیش‌نیاز این مطلب است مطالعه کنید. من در آن مقاله، مداخلات حمایتی و تفسیری را به صورت مفصل تعریف کرده‌ام و مثال‌هایی برای درک آن‌ها ارائه داده‌ام.

حتماً مطالعه کنید: به درمانجویان چه بگوییم: حمایت در برابر آشکارسازی

راهنمای انتخاب مداخلات حمایتی و تفسیری

یادگیری رواندرمانی برای دانشجویان روانشناسی همیشه چالش‌برانگیز بوده و حتی رواندرمانگران باتجربه نیز در تعامل با درمانجویان خود با دشواری‌های زیادی مواجهه می‌شوند؛ زیرا تشخیص اینکه به درمانجویان چه چیزهایی باید بگوییم و چه زمانی برای اجرای مداخلات حمایتی و تفسیری مناسب است پیچیدگی‌های زیادی دارد.

بسیاری از درمانگران تازه‌کار و حتی درمانگران حرفه‌ای به معنای واقعی کلمه نمی‌دانند که چگونه گفتگوهای درمانی را پیش ببرند و حتی تکنیک‌های لازم را چگونه اجرا کنند (البته درمانگران باتجربه بهتر عمل می‌کنند).

در مقاله‌ی قبلی توضیح دادم که آنچه ما به درمانجویان خود می‌گوییم به طور کلی در دو دسته‌ی مداخلات حمایتی و تفسیری (آشکارساز) قرار می‌گیرند. به طور خلاصه مداخلات حمایتی شامل گفتگوها و تکنیک‌هایی می‌شود که درمانجویان را آرام می‌کند، در حالیکه مداخلات تفسیری باعث برانگیخته شدن درمانجویان و حتی تجربه‌ی درد روانی می‌شوند.

در این مقاله‌ می‌خواهم برای شما توضیح بدهم که چگونه بین مداخلات حمایتی و تفسیری دست به انتخاب بزنید.

راهنمای انتخاب مداخلات تفسیری

برای تشخیص این نکته که بین مدخلات حمایتی و تفسیری کدام یک را انتخاب کنید باید ابتدا مداخلات تفسیری را برایتان تعریف کنم. از آنجایی که مداخلات تفسیری، درمانجویان را به سمت درک تعار‌ض‌ها، مشکلات شخصیت و روابط سوق می‌دهند ممکن است احساسات شدیدی را در درمانجویان ایجاد کنند. این مداخلات به‌ویژه از این نظر که باعث می‌شود درمانجویان به نقش خود در ایجاد و تداوم مشکلات خود پی ببرند می‌توانند تا حدی دردناک باشند.

از طرفی دیگر، در درمان‌های روانکاوی، مداخلات تفسیری شامل آشکارسازی تعارض‌های ناهشیار درمانجویان است که در واقع به نوعی بیرون کشیدن حقیقت‌های تلخ زندگی آن‌هاست. از این رو، اجرای مداخلات تفسیری از حساسیت زیادی برخوردار است و درمانجویان باید برای شنیدن آن آمادگی‌های مختلفی داشته باشند.

آگاهی شما از AIRS و ARTS می‌تواند راهنمای انتخاب شما بین مداخلات حمایتی و تفسیری کمک کند. AIRS و ARTS  چارچوب‌هایی هستند که عوامل کلیدی در ارزیابی توانایی‌های روان‌شناختی فرد را مشخص می‌کنند. این عوامل کمک می‌کنند که تصمیم بگیریم آیا فرد می‌تواند با تفاسیر روان‌شناختی (مثل تحلیل روانی) مواجه شود یا نیازمند حمایت بیشتر و درمان دارویی است.

  • AIRS: انتزاع، یکپارچگی، آزمون واقعیت و محافظت خود
  • ARTS: تحمل عاطفه، تنظیم تکانه، اعتماد و سوپرایگو.

اجازه بدهید این مفاهیم را توضیح بدهیم:

۱. توانایی انتزاع (abstraction ability)

منظور از توانایی انتزاع این است که درمانجو توانایی درک مفاهیم نمادین یا انتزاعی را داشته باشد. این توانایی به افراد اجازه می‌دهد که از معانی سطحی و آشکار، مفاهیم عمیق‌تر، پیچیده‌تر و غیرمستقیم را درک کند.

توانایی انتزاع به افراد کمک می‌کند از داده‌های خام یا اطلاعات ساده، مفاهیم عمومی یا اصول کلی را استخراج کند. به عنوان مثال، اگر کسی توانایی انتزاع داشته باشد تشبیه زندگی به رودخانه را به این صورت برداشت می‌کند که منظور آن این است که زندگی پر از تغییرات مداوم است که پیوسته جریان دارد.

فرض کنید درمانگر و درمانجو در حال صحبت درباره احساسات و تجربیات مراجع هستند.

درمانگر: گاهی زندگی شبیه رانندگی در یک جاده پرپیچ‌وخم است. شما ممکن است احساس کنید که نمی‌دانید چه چیزی در پیچ بعدی انتظارتان را می‌کشد. فکر می‌کنید این شبیه شرایط شماست؟

 واکنش درمانجو با توانایی انتزاع:

درمانجو می‌تواند استعاره‌ی «جاده پرپیچ‌وخم» را درک کند و پاسخ دهد:
«بله، دقیقاً. این روزها احساس می‌کنم کنترل زندگی‌ام سخت شده و نمی‌دانم چه اتفاقی در آینده خواهد افتاد».
در اینجا، مراجع توانسته است مفهوم «پیچ‌وخم جاده» را به‌عنوان استعاره‌ای برای عدم قطعیت و اضطراب در زندگی‌اش درک و آن را به وضعیت شخصی خود مرتبط کند.

 واکنش درمانجویی که در انتزاع کردن مشکل دارد:

اگر درمانجو توانایی انتزاع نداشته باشد، ممکن است به معنای سطحی جمله بچسبد و بگوید:

«من که اصلاً رانندگی بلد نیستم، پس این مثال به من ربطی ندارد».
یا
«خب، من معمولاً در جاده‌های صاف رانندگی می‌کنم».

مثال دیگر: درمانجو درباره احساس ناامنی و تردید در روابطش صحبت می‌کند.

درمانگر: گاهی رابطه‌ها مثل یک گیاه هستند. اگر به آن‌ها رسیدگی کنید، رشد می‌کنند، اما اگر مراقبشان نباشید، ممکن است پژمرده شوند. این به نظرتان چطور می‌آید؟

واکنش درمانجو با توانایی انتزاع:

درمانجو می‌تواند مفهوم گیاه را به عنوان نمادی برای رابطه بفهمد و پاسخ دهد:

فکر می‌کنم درست می‌گویید. شاید من وقت کافی برای مراقبت از رابطه‌ام نمی‌گذارم. انگار که فراموش کرده‌ام هر از گاهی آن را آبیاری کنم.

تحلیل: درمانجو توانسته است استعاره گیاه را به رابطه خودش تعمیم دهد و رفتارهایش را به شکل استعاری بررسی کند.

تشخیص درست توانایی واقعیت‌آزمایی به شما کمک می‌کند به درستی تشخیص دهید که کدام‌یک از مداخلات حمایتی و تفسیری را برای کار با درمانجوی خود انتخاب کنید.

۲. یکپارچگی (Integration)

توانایی دیگری که به شما کمک می‌کند بین مداخلات حمایتی و تفسیری انتخاب درستی انجام دهید توانایی یکپارچگی است.

منظور از یکپارچگی، توانایی سازماندهی و هماهنگ‌سازی بین افکار، احساسات و تجربه‌های مختلف به صورت منسجم است.

به عبارت دیگر افرادی که توانایی یکپارچگی دارند روابط متقابل بین افکار، احساسات و تجربه‌هایش را درک می‌کند و آن‌ها را از هم جدا نمی‌داند.

این توانایی به درمانجویان کمک می‌کند که بتوانند تجربه‌های متناقض خود را درک کنند و به شکل معناداری آن‌ها را ببینند.

به عنوان مثال اگر درمانجویی از توانایی یکپارچگی برخودار باشد می‌تواند درک کند که داشتن احساسات خشم و عشق نسبت به یک نفر به صورت همزمان امکان‌پذیر است و سردرگم نمی‌شود.

برای درک یکپارچگی به مثال واقعی زیر در اتاق درمان توجه کنید:

درمانجویی را در نظر بگیرید که نسبت به والدین خود احساسات متناقضی دارد. او از اینکه والدینش برای او زحمت کشیده‌اند آن‌ها را دوست دارد ولی از این نظر که از او حمایت نکرده‌اند از آن‌ها خشمگین است. اگر درمانجو توانایی یکپارچگی داشته باشید چیزی شبیه زیر می‌گوید:

درمانجو: من می‌توانم بابت زحماتی که پدرم برای من کشیده از او قدردان باشم ولی به خاطر رفتارهایی که باعث آسیب دیدن من شده از او ناراحتم.

همانطور که مشاهده می‌کنید این درمانجو به خوبی احساسات مثبت و منفی خود را نسبت به پدرش نه نفی کرده و نه احساس گناه می‌کند.

اما اگر درمانجویی از توانایی خوبی برای یکپارچه‌سازی برخوردار نباشد ممکن است به صورت همه‌ یا هیچ فکر کند:

درمانجو: حق ندارم از دست پدرم عصبانی باشم؛ او واقعاً برای ما تلاش کرده.

همانطور که می‌بینید این درمانجو نمی‌تواند احساسات متناقض خود را بپذیرید و فقط روی تنفر خود تمرکز کرده است.

یکپارچگی به افراد کمک می‌کند که واقعیت‌های پیچیده و احساسات چندبعدی را درک کنند و با آن‌ها کنار بیایند. در درمان، پرورش این توانایی به مراجعان کمک می‌کند تا به‌جای تقلیل دادن تجربیاتشان به یک قطب (مثبت یا منفی)، با پیچیدگی‌ها و تناقض‌های طبیعی در روابط انسانی سازگار شوند.

۳. توانایی واقعیت‌آزمایی

واقعیت‌آزمایی معیار خوبی است که مانع سردرگمی شما بین مداخلات حمایتی و تفسیری می‌شود. این توانایی به این اشاره دارد که فرد می‌توانند بین آنچه واقعی است و آنچه زاییده‌ی خیالات و تصورات ذهنی است تمایز قائل شود.

در انواع مختلف روان‌درمانی، واقعیت‌آزمایی به فرایندهایی اشاره دارد که درمانگر به وسیله‌ی آن، به درمانجویان کمک می‌کند تا برداشت‌های ذهنی و تفسیرهای خود را از اتفاقات با مقایسه‌ی آن‌ها با واقعیت‌های عینی یعنی آنچه واقعاً اتفاق افتاده است ارزیابی کند.

به عبارت دیگر با بررسی توانایی درمانجو در واقعیت‌آزمایی به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا برداشت‌های درمانجو از موقعیت‌ها با آنچه واقعاً در اطراف او رخ می‌دهد مطابقت دارد یا خیر.

واقعیت‌آزمایی از چه مؤلفه‌هایی تشکیل شده است؟

شما برای اینکه بتوانید بین مداخلات حمایتی و تفسیری انتخاب درستی داشته باشید باید بتوانید توانایی واقعیت‌آزمایی درمانجوی خود را بسنجید؛ بنابراین لازم است که با مؤلفه‌های واقعیت‌آزمایی آشنا باشید:

  • اولین مؤلفه‌ی اساسی واقعیت‌آزمایی توانایی متمایز کردن واقعیت و تخیل است. تمایز بین واقعیت و تخیل به این موضوع اشاره دارد که درمانجو درک می‌کند چه چیزی در دنیای واقعی اطراف او وجود دارد و چه چیزی صرفاً در دنیای ذهنی‌اش رخ می‌دهد. به عنوان مثال کسی که صداهایی می‌شنود ولی درک می‌کند که این صداها واقعی نیستند، از واقعیت‌آزمایی برخوردار است.
  • دومین عنصر، ارزیابی منطقی موقعیت‌هاست: آیا درمانجو می‌تواند رویدادها را به صورت منطقی تحلیل کند و به نتایج نادرست نرسد؟ به عنوان مثال درمانجویی که از تأخیر دوستانش به این نتیجه می‌رسد که او را دوست ندارند، نتوانسته‌ است به نتیجه‌گیری منطقی دست پیدا کند.
  • سومین مؤلفه‌ی مهم مربوط به پذیرش بازخورد دیگران است. گوش کردن به فیدبک‌های دیگران در مورد افکار و رفتار و احساساتمان به ما این فرصت را می‌دهد که ادراکات نادرست خود را تغییر دهیم. به عنوان مثال وقتی کسی بگوید «فکر می‌کنم تو اشتباه متوجه شده‌ای» فرد مقابل بتواند به بازخورد او توجه کند.

به نظرم بهتر است برای اینکه واقعیت‌آزمایی را به خوبی درک کنید یک مثال واقعی از اتاق درمان با یک درمانجو ذکر کنم؛ زیرا درک واقعیت‌آزمایی برای انتخاب مداخلات حمایتی و تفسیر نقش حیاتی دارد:

درمانجو: هر بار که همکارم به من نگاه می‌کند به این نتیجه می‌رسد که قصد دارد شغل من را تصاحب کند.

درمانگر: از روی چه شواهدی متوجه شدی که او چنین قصدی دارد؟ آیا ممکن است نگاه‌های او دلایل دیگری هم داشته باشند؟

اگر درمانجو واقعیت‌آزمایی خوبی داشته باشد احتمالاً به شکل زیر پاسخ می‌دهد:

درمانجو: البته این فقط حس منه. این نگاه‌ها چیز مشخصی رو نشون نمی‌دن.

اما اگر واقعیت‌آزمایی درمانجو ضعیف باشد چیزی شبیه جمله زیر به شما خواهد گفت:

درمانجو: نه من واقعاً اطمینان دارم که نگاهاش نشون میده که قصد داره جای منو بگیره.

اصولا توانایی واقعیت‌آزمایی در اختلال‌های روانشناختی تا حدی آسیب دیده است، اما می‌توان در موقعیت‌ها و اختلال‌های مختلف شدت و ضعف آن را مشاهده کرد. به عنوان مثال در اختلال‌های روان‌پریشی، توانایی واقعیت‌آزمایی تا حد زیادی مختل شده است به‌گونه‌ای که فرد دچار توهم و هذیان می‌شود.

در اختلال‌های شخصیت نیز می‌توان تا حد زیادی رد پای مختل شدن واقعیت‌آزمایی را مشاهده کرد. به عنوان مثال فردی که اختلال شخصیت پارانویا دارد شدیداً اعتقاد دارد که دیگران قصد آسیب زدن به او را دارند.

علاوه بر این در سایر اختلال‌ها مانند اختلال‌های خوردن، اضطراب و افسردگی و یا وسواس نیز، افراد نمی‌توانند موقعیت‌ها را به درستی تحلیل کنند و عموماً دچار نتیجه‌گیری نادرست می‌شوند.

من در مقاله‌های دیگر در آینده به شما خواهم گفت که چگونه با درمانجویی که توانایی واقعیت‌آزمایی پایینی دارد برخورد کنید و از چه تکنیک‌هایی بهره بگیرید. در اینجا هدف ما این است که بفهمیم چه بین مداخلات حمایتی و تفسیری کدام‌یک را انتخاب کنیم. با این وجود، در مقاله‌های بعدی حتما به سراغ تکنیک‌های لازم و نحوه مدیریت کردن تمامی مواردی که در این مقاله ذکر کرده‌ام خواهم رفت.

۴. توانایی محافظت از خود

یکی دیگر از جنبه‌های تأثیرگذار مهم برای انتخاب مداخلات حمایتی یا تفسیری توجه و ارزیابی توانایی درمانجو در محافظت از خود است. درواقع منظور از محاظت از خود، همان مراقبت کردن از سلامت روانی، عاطفی و جسمی است. مراقبت از خود نشان می‌دهد که فرد برای پیشگیری از فرسودگی یا آسیب‌پذیری خود تلاش می‌کند.

توانایی محافظت از خود توانایی فرد را در تعیین مرزها، تمرین خودآگاهی و اجتناب از افراد و موقعیت‌های آسیب‌زا نشان می‌دهد. علاوه بر این شفقت به خود، انجام فعالیت‌های آرامبخش، ورزش کردن و تعریف اهداف و معنای زندگی از جنبه‌های مهم توانایی محافظت از خود است.

یک مثال خوب از کسی توانایی مراقبت از خود دارد خارج شدن از رابطه‌ای است که به او آسیب می‌زند.

۵. تحمل عاطفی

جنبه مهم‌ دیگر هنگام انتخاب بین مداخلات حمایتی و تفسیری توجه به تحمل عاطفی درمانجوست. آیا درمانجوی شما می‌تواند بدون اجتناب یا واکنش‌های تکانشی احساسات نیرومند خود مانند غم، خشم یا ترس را تحمل و مدیریت کند.

تحمل عاطفی به درمانجو کمک می‌کند فرد با موقعیت‌های چالش‌برانگیز یا استرس‌زا کنار بیاید، بدون اینکه احساساتش او را کنترل کنند.

۶. توانایی تنظیم تکانه‌ها

همه‌ی ما ممکن است دچار خشم یا تکانه‌هانی آنی و غیرقابل خوردن دیگر مانند پرخوری یا رفتارهای خطرناک بشویم؛ اما کسی که می‌تواند تکانه‌هایش را تنظیم کند می‌تواند روابطش را حفظ و از رفتارهای آسیب‌زا جلوگیری کند.

۷. اعتماد

اعتماد کردن به دیگران یک توانایی ضروری برای ایجاد و حفظ روابط سالم و پایدار با دیگران است که توانایی صمیمیت هیجانی را به فرد می‌دهد. کمبود اعتماد در نهایت منجر به انزوای اجتماعی و بهترین حالت به روابط بسیار سطحی منجر می‌شود.

۸. سوپرایگو یا وجدان

توانایی تشخیص درست ار نادرست بر اساس اصول اخلافی همیشه بخشی از نظریه‌های رواندرمانی به ویژه روانکاوی فروید بوده است. این بخش از شخصیت مسئول نظارت بر اعمال ما و ایجاد احساس گناه و شرم است. سوپرایگو به ما کمک می‌کند مطابق با ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی عمل کنیم بدون اینکه بیش از حد سخت‌گیر یا سرزنش‌گر باشیم.

راهنمای انتخاب مداخلات حمایتی

تا اینجا من در مورد معیارهای تصمیم‌گیری درباره مداخلات حمایتی و تفسیری توضیحاتی را ارائه دادم. حالا اجازه بدهیم که یک جمع‌بندی مختصر و به صورت نکته‌وار از دوئل بین مداخلات حمایتی و تفسیری با شما به اشتراک بگذارم:

اگر درمانجوی شما در مواردی که در ادامه ذکر می‌کنم مشکل یا اختلال جدی دارد باید از دارو درمانی و تکنیک‌های حمایتی و ارتباطی بیشتر استفاده کنید:

  • انتزاع
  • سازماندهی فکر
  • عملکردهای مرتبط با واقعیت (واقعیت‌آزمایی)
  • توانایی اعتماد
  • کنترل تکانه
  • کنترل عواطف

از آنجایی که مقاله راهنمای انتخاب بین مداخلات حمایتی و تفسیری دومین مقاله ما در رابطه با راهنمایی درمانگران در اتاق درمان بود، پیشنهاد می‌کنم که اولین مقاله این بخش را نیز مطالعه کنید تا درک بین مداخلات حمایتی و تفسیری و انتخاب بین آن‌ها برایتان آسان‌تر شود.

مقاله اول: به درمانجویان چه بگوییم: مداخلات حمایتی یا تفسیری

برای ارتباط با ما درباره راهنمای درمانگر شدن و به ویژه انتخاب بین مداخلات حمایتی و تفسیری انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

دکتر حمید بهرامی زاده

رویکرد من طرحواره‌‌درمانی و روانکاوی است و تاکنون ۳ کتاب در حوزه طرحواره‌درمانی منتشر کرده‌ام و یک کتاب درباره‌ی درمان افسردگی. علاقه‌ی اصلی من یکپارچه‌نگری رویکردهای روان‌درمانی است. من فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های فردوسی، تهران و علامه‌طباطبایی هستم. شعار من این است: زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است.

2 دیدگاه

  1. سپاس از مقاله ی مفیدتون
    بطور کلی طبق آموزه های قبلی شما بنظر میرسه اون جایی که مراجع کننده توی پیوستار در قسمت کودک قرار داره
    درمان حمایتی ضرورت پیدا میکنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا